آخرین روزهای یک محکوم به اعدام
آخرین روز یک محکوم (به فرانسوی: Le Dernier Jour d'un Condamné)، نام یک کتاب رمان کوتاه ادبی از ویکتور هوگو نویسندهٔ فرانسوی است؛ که برای نخستینبار در سال ۱۸۲۹ منتشر شد[1]؛ و یکی از آثار مشهور ادبی جهان بهشمار میرود. این رمان تفکر مردی محکوم به مرگ را بازگو میکند. ویکتور هوگو این رمان را نوشت تا احساساتش را بیان کند که مجازات اعدام باید لغو شود.
![]() تصویر روی جلد نخستین چاپ کتاب در سال ۱۸۲۹ | |
نویسنده(ها) | ویکتور هوگو |
---|---|
عنوان اصلی | Le Dernier Jour d'un Condamné |
برگرداننده(ها) | محمد قاضی، محمود اختریان |
زبان | فرانسوی |
موضوع(ها) | ادبیات |
گونه(های) ادبی | رمانتیسم |
ناشر | گوستلین ناشر فارسی: عالمگیر |
تاریخ نشر | ۱۸۲۹ تاریخ نشر فارسی: ۱۳۳۴ |
پیدایش
ویکتور هوگو چندین بار چشمانداز گیوتین را دیده و خشمگین و عصبی بود که جامعه میتوانست از آن استفاده کند. یک روز پس از عبور از "Place de l'Hotel de Ville" جایی که یک محکوم به اعدام در انتظار یک اعدام از پیش برنامهریزی شده بود، هوگو شروع به نوشتن "آخرین روز یک محکوم" کرد و به سرعت این رمان را به پایان رسانید[2]. این کتاب در فوریه ۱۸۲۹ توسط انتشارات چارلز گوسلین بدون نام نویسنده منتشر شد. باوجوداین، سه سال بعد، در تاریخ ۱۵ مارس ۱۸۳۲، هوگو داستان خود را با پیشینه طولانی و امضای خود تکمیل کرد.
چکیدهٔ داستان
مردی که در قرن نوزدهم در فرانسه توسط گیوتین محکوم به مرگ شدهاست، در حالی که منتظر اعدام است، اندیشه و تفکرات، احساسات، و ترس خود را دربارهٔ اعدام مینویسد. نوشتهٔ او تغییر روحیهٔ خود را نسبت به جهان خارج از سلول زندان در طول زندان خود نشان میدهد و زندگیش را در زندان توصیف میکند، داستان با ورود یک کشیش به زندان برای طلب بخشش و توبه توسط زندانی و گفتگوهایی که بین آنها به وقوع میپیوندد؛ ادامه مییابد. او نام او را به آنچه که او را به آن نام صدا می زدند (همچون، جنایت کار، قاتل، مجرم و ...) صدا نمیکند، اما بهطور مبهمی اشاره میکند که او کسی را کشته است. با آنکه از اعدام می ترسید اما مرگ را به حبس ابد ترجیح میداد.او از زندانبان طلب کاغذ و قلم میکرد و سریع شروع به نوشتن خاطراتش میکرد.رپزی او وقتی مجرمان محکوم به اعمال شاقه را می بیند از زندگی در زندان متنفر می شود و به اعدام راضی.
در روز اعدام او دختر سه ساله خود را برای آخرین بار میبیند، اما او دیگر او را به رسمیت نمیشناسد و دخترش به وی میگوید که پدرش مرده است.
در این رمان، فردی که به اعدام محکوم شدهاست به شدت خواستار عفو و بخشش مردم است تا بتواند بار دیگر همچون یک شهروند خوب و به دور از جرم و جنایت به زندگی خود در کنار دخترش ادامه دهد، چرا که دخترش اکنون به جز او کسی را در این دنیا ندارد؛ اما مردم به شدت از وی متنفر هستند و خواستار آن هستند که هر چه زودتر او اعدام شود.
جستارهای وابسته
منابع
- محمود اختریان، اطلاعات عمومی پیام، عالمگیر، ص. ۴۶۰
- ↑ Achevé en 3 semaines selon Victor Hugo raconté par un témoin de sa vie, chapitre L ou en un mois et demi (14 novembre 1828 - 26 décembre 1828) selon Roger Borderie (Notices sur le Dernier Jour d’un condamné - Gallimard 1970)