فرهنگگرایی
در فلسفه و جامعهشناسی، فرهنگ گرایی بیان میکند که اهمیت اصلی فرهنگ در آن است که فرهنگ نیروی سازمان دهنده اصلی در امور انسانی است.[1][2] این مفهوم در ابتدا توسط فلسفه و جامعهشناس لهستانی-آمریکایی، فلورین زانیانیکی در کتاب خود واقعیت فرهنگی (۱۹۱۹) به زبان انگلیسی مطرح شد و بعداً به لهستانی با عنوان kulturalizm ترجمه شد. زانینسکی یک مفهوم مشابه در نشریات به زبان لهستانی را پیش تر با عنوان اومانیسم (humanizm) معرفی کرده بود.[3]
ویژگیها
از جمله جنبههای اساسی فلسفه فرهنگ گرایی دو دسته است: ارزش و عمل.[4] الیزابت هالاس، فرضیات زیر را مشخص میکند:[5]
- «دوگانگی فاعل و موضوع باید بر طرف شود و اندیشه باید با واقعیت متحد شود.»
- «واقعیت یک نظم مطلق نیست بلکه در تحول خلاق تغییر میکند.»
- «همه تصاویر جهان نسبی هستند.»
- «مخالفت با طبیعت و فرهنگ یا تابع فرهنگ با طبیعت کذب است.»
- «ارزش عمومیترین دسته توصیف واقعیت است.»
فرهنگ گرایی زانسیکی دیدگاههای مدرن جامعه شناختی ضد ضداجتماعی و ضد طبیعت گرایی بود را تحت تأثیر قرار داد.[6]
منابع
- Hałas (2010), p. 12.
- Hałas (2010), p. 214.
- Dulczewski (1984), pp. 186–187.
- Hałas (2010), p. 21.
- Hałas (2010), p. 52.
- Sztompka (2002), p. 2425.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.