فغستان
فغستان[1] یا بغستان[2] دختر کید شاه هند است، که مطابق آیین به همسری اسکندر درمیآید. اختلاف نگارش این نام ناشی از تفاوت در نسخههای خطی است.
فغستان دختر کَید | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
نام | فغستان |
منصب | شاهدخت هندوستان |
نام پدر | کید |
نام همسر | اسکندر |
موطن | هندوستان |
فغستان در شاهنامه
قبل از حمله اسکندر به هند، کید شاه هند خوابهایی میبیند که مهران(هندی) آنها را تعبیر میکند، و به کید سفارش میکند که با اسکندر نجنگید، و با او مصالحه کند. و چهار داشته او را گوشزد میکند. که عبارتند از دختر بسیار زیبایش فغستان، فیلسوف دانا، پزشک زبردست و قدحی که هیچگاه مَی در آن تمام نمیشود:
ترا چار چیزست کاندر جهان | کسی آن ندید از کهان و مهان | |
یکی چون بهشت برین دخترت | کزو تابد اندر زمین افسرت | |
دگر فیلسوفی که داری نهان | بگوید همه با تو راز جهان | |
سه دیگر پزشکی که هست ارجمند | به دانندگی نام کرده بلند | |
چهارم قدح کاندرو ریزی آب | نه ز آتش شود کم نه از آفتاب | |
ز خوردن نگیرد کمی آب اوی | بدین چیزها راست کن آب روی[3] |
کید پس از نامه اسکندر این چهار داشته را به او پیشنهاد میکند، اسکندر پس از فرستادن معتمدان و تأیید گفتار کید، آنها را طلب میکند:
چو منشور و عهد من او را دهید | شما با فغستان بنه برنهید | |
نیازارد او را کسی زین سپس | ازو در جهان یافتم داد و بس |
و فغستان همراه فیلسوف و پزشک با قدح به سوی اسکندر روانه میشود، و اسکندر او را میپسندد و به عقد آیینی درمیآورد:
فرستاده برگشت زان مرز و بوم | بیامد بهنزدیک پیران روم | |
چو آن موبدان پاسخ شهریار | بدیدند با رنج دیده سوار | |
فغستان ببارید خونین سرشک | همی رفت با فیلسوف و پزشک | |
قدح هم چنان نامداری به دست | همه سرکشان از می جام مست | |
فغستان چو آمد به مشکوی شاه | یکی تاج بر سر ز مشک سیاه | |
بسان گل زرد بر ارغوان | ز دیدار او شاد شد ناتوان | |
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه | نشایست کردن به مه بر نگاه | |
دو ابروکمان و دو نرگس دژم | سر زلف را تاب داده به خم | |
دو چشمش چو دو نرگس اندر بهشت | تو گفتی که از ناز دارد سرشت | |
سکندر نگه کرد بالای اوی | همان موی و روی و سر و پای اوی | |
همی گفت کاینت چراغ جهان | همی آفرین خواند اندر نهان | |
بدان دادگر کو سپهر آفرید | بران گونه بالا و چهر آفرید | |
بفرمود تا هرک بخرد بدند | بران لشکر روم موبد بدند | |
نشستند و او را به آیین بخواست | به رسم مسیحا و پیوند راست | |
برو ریخت دینار چندان ز گنج | که شد ماه را راه رفتن به رنج |
با این ترفند کشور از آسیب تخریب نجات مییابد.
منابع
- شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه ۱۱۱۵, ۱۱۱۶
- شاهنامه فردوسی، تصحیح جلال خالقی مطلق، انتشارات سخن، جلد دوم صفحه 278
- شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه 1109
- شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو،انتشارات هرمس، صفحه 1116
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.