معشوق
معشوق در ادب فارسی کنایه از فردی است که مورد عشق قرار گرفته، در مقابل وی عاشق قرار دارد. برخلاف معشوقه که نشاندهنده ی زن است معشوق هم می تواند مرد باشد و هم می تواند زن باشد.
معشوق در ادب فارسی
گرچه عموماً استنباط ما از معشوق، زن است. اما ذکر این نکته نیز جالب است در اکثر ادوار ادبی ایران معشوق مرد بودهاست. در ادب فارسی به آن اصطلاحاً شاهدبازی اطلاق میشدهاست. البته در کنار این باید گفته شود که به معشوق زن نیز بسیار اشاره شدهاست. برای مثال در کتب قدیمی ایرانی مانند هزارو یک شب معشوق زن است. اما فقط در بخش کمی از اشعار قدماست که میتوان در آنها به ضرس قاطع معشوق را مؤنث قلمداد کرد. «عشق مرد به مرد در طول تاریخ از دیدگاههای مختلف با اسمها و اصطلاحات مختلفی مطرح شدهاست: شاهدبازی، نظربازی، جمالپرستی، لواط، لواطه، اِغلام، کار، بچهبازی و …» همچنین «به شخص مفعول، معشوق، اَمرد، مابون، شاهد، منظور، مفعول، کودک، مخنث، نوخط، بیریش، پسر، ساده، سادهرخ، ابنهای … گفتهاند.» چنانکه «به شخص فاعل، غلامباره، جمالپرست، صورتپرست، بچهباز، احمد مولا . موزون … گفتهاند.»
منابع
- شاهدبازی در ادبیات فارسی، تألیف سیروس شمیسا، ۲۸۰ صفحه، انتشارات فردوس، تهران ۱۳۸۱
- در بیشه اندیشه، محمود درگاهی
- ۱ بایگانیشده در ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine