نقد مارکسیسم

ایدئولوژی‌های گوناگون سیاسی به نقد مارکسیسم پرداخته‌اند.

فلسفی-ایدئولوژیکی

سروش بیان داشته است که در مارکسیسم آنچه را که دیگران «دلیل» می‌خوانند، «علّت» شمرده می‌شود و اینچنین، ایدئولوژی مورد بی‌مهری قرار گرفت و گفته شد که ایدئولوژی خود تابعی از متغیرات طبیعی و غیرفکری است و بنابراین، فریب است، اصالتی ندارد و به تعبیر مارکس نسب ندارد، تاریخچه ندارد، از خودش نقشی ندارد و خود او فرمان‌بردار چیز دیگری است. به عبارت دیگر، ایدئولوژی، خودش یکی از حلقه‌های علل است نه از حلقه‌های دلیل. لذا در این مقام که رفتار آدمیان را (به عقیده‌ی مارکسیست‌ها) باید از روی «علل» پیش‌بینی کرد و ار روی آنها تفسیر نمود مارکسیسم با سایر ناتورالیست‌های قرن 19 کاملاً هم‌قصه و همفکر بود.[1]

اقتصادی

اقتصاد مارکسیستی به دلایل متعددی مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی منتقدین به تحلیل مارکسستی سرمایه داری اشاره می‌کنند در حالی که دیگران استدلال می‌کنند که نظام اقتصادی پیشنهادی کمونیسم کارکردنی نیست.

مکتب اقتصاد اتریش از نظام اقتصادی مارکس به دلیل بنا شدن بر اساس نظریه کلاسیک ارزش کار انتقاد می‌کند. این مکتب استدلال می‌کند که این نظریهٔ بنیادین اقتصاد کلاسیک نادرست است، و ترجیح می‌دهد از نظریه ارزش مدرن و بعدی نظریه ذهنی ارزش که کارل منگر در کتاب اصول اقتصاد خود ارائه کرده استفاده کند. مکتب اتریشی در حمله به باور کلاسیک اقتصاد مارکسی به نظریه ارزش کار تنها نیست، آلفرد مارشال اقتصاددان انگلیسی می‌گوید، «درست نیست که چرخیدن کلاف در کارخانه ... نتیجه کار کارگران است. این نتیجهٔ کار آنان به همراه کارفرما و مدیران تابع، و سرمایهٔ به کار بسته شده است.»[2] مارشال به این اشاره می‌کند که سرمایه دار پولی را که می‌توانست مصرف کند برای سرمایه گذاری در کسب و کار، که نهایتاً کار تولید می‌کند فدا می‌کند.[2] [2] مارشال از طریق عرضه و تقاضا نظریه ارزش مارکسی را مورد حمله قرار داد. به گفتهٔ او قیمت یا ارزش نه تنها بوسیلهٔ عرضه بلکه همچنین با تقاضای مصرف کننده تأمین می‌شود.[2] کار در قیمت مشارکت می‌کند ولی خواسته‌ها و نیازهای مصرف کنندگان نیز مشارکت می‌کنند. انتقال از کار به عنوان منبع همهٔ ارزش به ارزیابی‌های فردی «آفریننده ی» همهٔ ارزش نتیجه گیری‌های اقتصادی مارکس و برخی از نظریات وی را تضعیف می‌کند.[3]

جان مینارد کینز داس کاپیتال را یک کتاب درسی منسوخ می‌داند که نه تنها از نظر علمی مغلوط است بلکه برای جهان مدرن نفع یا کاربردی ندارد.[4]

منابع

  1. سروش، عبدالکریم (۱۳۶۷). «علت و دلیل در علوم اجتماعی». نامه علوم اجتماعی (۱): ۵۴ و ۵۶.
  2. Bucholz, Todd. New Ideas from Dead Economists. New York: A Plume Book. 1998. pp 166-167.
  3. Ludwig von Mises. " Socialism: An Economic and Sociological Analysis " 2nd Ed. Trans. J. Kahane. New Haven: Yale University Press, 1951. pg. 111–222
  4. John Maynard Keynes. Essays in Persuasion. W. W. Norton & Company. 1991. p. 300 ISBN 978-0-393-00190-7
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.