هنر مانوی
مانویان از دو لحاظ حائز اهمیت هستند؛ یکی به لحاظ ایدئولوژی و جهانبینی مانوی و دیگری از لحاظ هنری؛ با اقدام به پژوهش در این باب متوجه میشویم، که بررسی هنر مانوی قادر به جدایی از اندیشه و جهانبینی مانوی نیست و آنچه که در مورد مانویان جالب توجه است؛ خصیصهٔ التقاطی بودن ایدئولوژی آنها و تأثیر این خصوصیت بر هنر مانوی میباشد؛ البته ویژگی التقاط گرایی تنها مختص به مانویان نیست بلکه سرزمین ایران هم در زمینهٔ هنر وهم در عرصههای دیگر مستعد التقاط گرایی است؛ این امر دلایل مختلفی را دربردارد اما یکی از این دلایل رفتوآمد جهانگردان، میسیونرها، فرانسیسکنهای مسیحی به ایران و نواحی چین است. مسلماً این رفتوآمدهای فرهنگی- تجاری –سیاسی به علت موقعیت ژئوپولتیک جغرافیایی ایران در نقشه کره زمین است که همانند «چهاراهی» بر مسیر چهار قاره قرار دارد. افرادی که از ایران عبور میکردند گاه مأموریت تبلیغ مسیحیت را به عهده داشتند و متقابلاً متفکرانی از ایران به اروپا، هندوستان و چین سفر میکردند تا جامعهٔ ایرانی را با مسائل فرهنگی اقوام دیگر آشنا نمایند، بنابراین تداخل فرهنگی سبب تأثیرپذیری از ملل دیگر میگردد. با این وجود ایرانیان در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود در پی حفظ هویت و اصالتهای مختص به خود بودهاند و همواره به مبارزه با حملات فرهنگی و سیاسی اقوام مهاجم میپرداختند تا چهار چوبهای فرهنگی ایران را حفظ نمایند، اما موفق نگشتند تا بهطور کامل از رویکردها و اعتقادات غیر ایرانی مصون بمانند. این عوامل بر هنر ایرانیان بی تأثیر نبود؛ با توجه به این که از مینیاتورهای ایرانی به عنوان هنر اصیل ایرانیان یاد میشود اما به ظاهر، نژاد اصیل ایرانی را متجلی نمیسازد، با اندکی دقت متوجه میشویم که چهرههای منقوش در مینیاتورهای ایرانی بر نژاد زردپوست دلالت دارد، در حالی که پیکرههای حجاری به جای مانده از هنر اقوام هخامنشی، اشکانی؛ ساسانی و ما قبل آنها ویژگیهای دیگری دارد، این رویداد یکی از پارادایمهای کهن را مورد پرسش قرار میدهد و تا حدودی ریشه یابی هنر مانویان موجب تبیین این مسئله میگردد، اما به علت کمبود آثار هنری بر جای مانده از مانی و مراجع مربوطه، نمیتوان به تحلیل درستی دست یافت
ظهور مانی
مانی بنیانگذار آیین مانوی مردی ایرانی بود که در سال ۲۱۵ میلادی در بابل متولد شد. پدر مانی فتک نام داشت و پیرو آیین مغتسله، مادرش زنی اشکانی به نام نوشیت، پوشیت یا مریم بود. بنا بر عقاید مانویان، مانی در سن ۲۴ سالگی به واسطهٔ فرشتهای به نام «توم» به پیامبری منسوب گشت.[1] برخی نام مانی را با واژه مانگ به معنی ماه مرتبط دانستهاند، هلال احاطه شده بر تصویر مانی دال بر امکان صحت این موضوع است. هیچیک از تصاویر مانی بهطور قطع حاکی از تصویر واقعی وی نمیباشد تا این که اوایل قرن بیستم س. ف اولدنبرگ تصویری از یک لوح مسی را در سن پترزبورگ منتشر کرد. چهرهای که بر روی این لوح وجود دارد، ویژگی نژاد آسیای شرقی را نشان میدهد و بر اطراف آن چند لغت به زبان مانوی نگاشته شده که معادل فارسی آن به این قرار است: «تصویر دهمین حواریون». بنابراین احتمال دارد این تصویر چهره مانی باشد بهعلاوه بر روی بلورینههای آتشفشانی درکتابخانهٔ ملی پاریس، حکاکیهایی موجود است که چهرهٔ مانی را با ریش بلند و بدون پوشش سر به تصویر میکشد و بر روی آنها به خط سریانی نوشته شده: «مانی فرستادهٔ عیسی بن مریم». همچنین یک سری از دیوار نگاریهای واقع در منطقهٔ خوچو، مانی را به همراه عالمان دینی نشان میدهد،[2] در نتیجه تمام این تصاویر نشان دهنده وجه خوب مانی در میان پیروانش است.
بر طبق رسالهٔ شارل پوئیش[3] نام اصلی مانی کوبریکوس است که احتمالاً برگرفته از واژه کرفه کار به معنای نیکوکار میباشد. وی ابتدا بردهای بود که از طریق زنی نجات یافت و رسالتش را توسط نایب خود به نام سیسینیوس تدوین کرد و تره بنتوس از شاگردان مانی، چهار جلد کتاب در باب وی نگاشت: رازها، فصول، انجیل و گنجینه؛ سرانجام مانی نمایندگانی را به کشورهای مصر و سکایی و سغدی ارسال نمود و از فرهنگ غنی این مناطق در راستای آیین خود بهره گرفت و در عوض اهالی این مناطق را به کیش خود فراخواند؛ شایان ذکر است که با این که مانی در اوایل دوره ساسانیان ظهور میکند اما این سلسلهای نو ظهور در آغاز کار خود قرار دارد و به شدت تحت تأثیر سلسله قبل از خود یعنی اشکانیان است؛ گرایش دولت اشکانی به سمت یونانیگری، فرصتی برای مانویان فراهم آورده بود تا پیروان مجوسی، زرتشتی و بودایی را گردهم آورد.[4] یکی از مهمترین ویژگیهای دولت اشکانی، آزادی مذاهب در نظام سیاسی آن بود که متأسفانه با ظهور دولت ساسانی، آزادی مذاهب از بین رفت و آیین زرتشت دین رسمی شد. هم این سیاست تک مذهبی و پیوند دین و سیاست در دولت ساسانی باعث شد که از سوی موبدان زرتشتی با آیین مانی برخوردی سرسختانهای به عمل آید.[5] سرانجام مانی به خاطر عقاید نوین خود بدست بهرام (پسرشاپور اول ساسانی) کشته شد.
دین مانی یکی از شاخههای رفورم گرای دین زرتشت بود که بیش از هزار سال دوام آورد. این آیین مبنی بر دوگرایی یا دوبن بود و به دو مبدأ نیکی و بدی اعتقاد داشتند و چهار اصل پارسایی، درویشی و نیکی و راستی را مبنای طریقت خود قرار داده بودند. مانی بر این باور بود که خیر و شر هر دو قدیم [ازلی = بی آغازو بی پایان] هستند وجهان از روز ازل مرکب از دو منطقه مجزا بودهاست، یکی منطقهٔ تاریکی و دیگری منطقهٔ روشنایی؛ سرانجام خدای بدیها توانست بخشی از نیکی یا روشنایی را بدست آورد. مانی این اندیشهٔ دوگانگی را از پیامبر زرتشتیان اقتباس نموده بود.[6] وی در ابتدا جزء فرقهٔ الخسائی، فرقهای مسیحی بود، که مدتی بعد توسط همزاد خود به نام نرجمیک رسالتش را در برابر الخسائیان اعلام نمود و خود را پیامبر خطاب کرد.[7] مبلغان مانی به هر کجا که میرفتند طبق مقتضیات همان محل رفتار میکردند. بهطوریکه در شرق خود را زرتشتی و در غرب ترسایی یا مسیحی معرفی نمودند بنابراین در جهان غرب مانی به عنوان پایهگذار مسیحیت شناخته شد و خود را فارقلیط[2] خطاب کرد. شاید علت اصلی این چند گانگی در آیین مانی به محل رشد و پیدایش این آیین بازگردد منطقه بابل و تیسفون در دوره ساسانی از نظر ژئوپولتیک سیاسی محل برخورد چندین تمدن کهن بود ا. تمدن بینالنهرین ۲. تمدن ایران ۳. تمدن روم شرقی – مسیحی، نظر به این که اندیشه مانی نیز به نوعی تفکری التقاطی میبود لذا توانایی هماهنگ شدن با محیطهای گوناگون را داشت.
در مجموع اندیشهٔ مانی از ادغام ادیان مسیحی، زرتشتی و بودایی، در قرن سوم میلادی به وجود آمد و در نظر مانویان هر آنچه معنوی است از روشنایی و نور نشات گرفته و هر آنچه مادی است از تاریکی و ظلمت سرچشمه میگیرد. مانویان از اشتغال به مادیات پرهیز میکردند و به ریاضت و زهد میپرداختند و جنگ و کشتار را از نهادهای اهریمنی و تاریکی میدانستند و تلاش مینمودند تا با منع خود از آلوده شدن به خون دیگران مانع از یاری رساندن به قلمرو اهریمنی شوند.
طرفداران مانی برای انجام رسالت خود به سرگروه تقسیم شدند:
- برگزیدگان مانوی (صدیقین) ۲- (شماسین) ۳- نیوشاک (سماعیون)۹ که از میان این سه گروه شامسین و مبلغین نقش مؤثری در ترویج آیین مانی داشتند.
جهانبینی مانی
بر طبق آیین مانی، قلمرو روشنی در برابر قلمرو تاریکی قرار دارد که محل سکونت اهریمن است. این دیو، سری مانند شیر دارد. پیکری چون اژدها، دوبال همچون پرندگان، دمی مانند ماهی و پاهای او همانند چهار پای حیوان است که در تاریکی به سر میبرد، جسمیت و ماده با پیدایش آن مصادف گردید.
مانی آسمان را به پنج عنصر تقسیم میکند: ۱- حلم (بردباری) ۲- عقل ۳-غیب ۴-فطنت (زیرکی، دانایی) ۵-علم و زمین را حاوی عناصر نسیم، باد، نور، آب، آتش میداند؛ هستی یا جهان دیگر که ظلمانی است از پنج عنصر ضباب (بخاری که در زمستان پراکنده است)، حریق وسوم، وسم (آهن گداخته، داغ) و ظلمت، تشکیل شدهاست. هنگامی که پدر روشنایی در سرزمین نور از سرکشی اهریمن در جهان تاریکی آگاه شد، برای مبارزه به زمین میآمد و با روح خود و دوازده امشاسپندانش[ فرشته یا موجودات آسمانی نامیرا] و پنج عنصر (نسیم، باد، نور، آب، آتش) با ابلیس مقابله نمود و سرانجام انسان قدیم زاده شد، که با شیطان قدیم به مبارزه پرداخت، اما شکست خورد و تکههایی از نور توسط شیطان بلعیده شد. فرشتهٔ دیگری از سوی پدر روشنایی آمد تا اسیران را از زندان ظلمانی رها کند۱۰ بنابراین در دورهٔ دوم آفرینش انسان قدیم آزاد شداما فرزندان وی در چنگ تاریکی محصور گشتند؛ در دورهٔ سوم شهریار سومین ایزد خود را به نام نریسه ایزد به مقابله فراخواند که نتیجهٔ این مقابله مسبب رشد انبوهی از گیاهان و درختان محصور با نور بود و عنصر نسیم[8] موجب حیات این دنیا گردید.[7] طبق گفتهٔ مانی آدم و حوا از دو اکوان (دیو) به وجود آمدهاند، که در الفهرست ابن ندیم بهطور مفصل شرح داده شدهاست طبق اسطوره مانوی بهشت سرچشمه روشنی و عرصهای ازلی و جاودانی میباشد، که در شرق و غرب و شمال نامتناهی و از سمت جنوب به قلمرو تاریکی محدود میگردد بهطوریکه هیچ مرز مشخصی میان قلمرو تاریکی و روشنایی وجود ندارد.
نکته قابل توجه در اندیشههای مانوی، التقاطی بودن آشکار تفکرات مانویان است. مسئله مهم این است که در واقع دو نوع جریان فکری کاملاً متفاوت میکوشید تا با یکدیگر ادغام گردد، یکی اندیشه آریایی- ایرانی زرتشتی و دیگری اندیشه رومی – یونانی و مسیحی است. ریشهٔ هر دوی این شاخههای فکری به اندیشه هند و اروپایی بازمیگردد این تفکر در شمال شرقی ایران و در مرزهای هند و چین در قالب تفکر ودایی – بودایی نیز رشد کرده بود که اوج جنبه اشراقی وگنوسیستی است؛ اما اقوام هند و اروپایی که وارد فلات اروپا شده بودند، تحت تأثیر جغرافیا از اشراق و عرفان رو به سوی نوعی ماتریالیسم یونانی آورده بودند که سرانجام در امپراتوری روم میتراپرست با اندیشه سامی – یهودی مسیحیت درآمیخته و تفکرات مسیحیت کاتولیک و مسیحیت تسطوری از آن بیرون آمده بود؛ اما اندیشه سامی- یهودی برخلاف توحید اشراقی- هند و اروپایی دارای نوعی توحید عددی تجسمی بود که به نوعی ریشه در ماتریالیسم یونانی – فینقی داشت. منطقه عراق و جنوب غربی ایران وجنوب ترکیه و شرق سوریه (یا امپراتوری روم کهن) که در جغرافیای دوره اسلامی به نام «جزیره» شناخته شد، محل برخورد این اندیشهها بود جایی که مانی در آنجا متولد و بزرگ شده بود لذا اهریمن [زرتشتی] با شیطان [سامی – یهودی] متفاوت بودند. در اندیشه سامی شیطان نماد «عقل گرایی و زیرکی» بود ولی اهریمن نماد بدی و تاریکی بود. بهشت [زرتشتی] کاملاً گرم و سوزان بود و جنت [سامی- یهودی – عربی] کاملاً سرد و خنک بود این تفاوتهای بنیادین دو ساختار فکری سامی و هند و اروپایی بسیار عمیق بود که تنها به وسیله اشراق و عرفان یا شمینسم بودایی – شرقی میتوانست آنها را با یکدیگر آشتی دهد و این کوشش را مانی آغاز کرد و در اسلام به اوج خود رسید.[9]
گنوسیسم در اندیشه مانویان
گنوسیها قبل از مانویان مجموعهٔ آثار عظیمی داشتند که حاوی عناوین افسانههایی بود و برخی از این مجموعهها را به اشخاصی نظیر بودا، افلاطون، زرتشت، هرمس، ابراهیم و نوح یا آدم نسبت میدادند. معروفترین گنوسیها صابیئن بودند که بعدها مغتسله نامیده شدند. این افراد حدود ۲۰ تن از مسیحیانی بودند که در بینالنهرین پیرو الکسای (Elchasaites) شدند. آنها کتابی داشتند که به الکسای نسبت میدادند.[7] از میان این فرقهٔ گنوسی رهبران و پیروان مختلفی منشعب گردید که هر یک کتب خاص خود را داشت؛ اگر چه این فرقهها از لحاظ منشأ عالم، سقوط انسان و نجات او عقاید و نظریات مختلفی دارند اما در خصوص موضوع با یکدیگر مشترک هستند که در عبارات ذیل مشخص شدهاست:
- اهمیتی به دین یهود نمیدهند بهطوریکه فرقههای تعمیدی منکر دین یهود بودند.
- -تحت تأثیر مذاهب سری بودند.
- -به سبعه سیاره اهمیت خاصی نشان میدادند.
از فرقههای گنوسی در قرن دوم میلادی میتوان به بازیلید، والنتینیها، مرقیون و باردیصانیان اشاره کرد که اغلب آنها در رم ساکن بودند اکثر این فرقهها وجود خیر و شر و نور و ظلمت را ازلی میدانستند، چنانچه این دو اصل با یکدیگر ادغام شده و در نهایت به حالت اصلی خود بازمیگردند.[6] مذهب مانی از این فرقهها منشعب گردید که همزمان با تاجگذاری شاپور بود. بهطوریکه کتب مانی به جز شاپورگان به شدت متأثر از گنوسیها و به زبان سریانی بود. با توجه به این که گنوسیان به آیین سری علاقهمند بودند، مانویان نیز به مسائلی نظیر سحر و جادو علاقه نشان میدادند بهطوریکه خود مانی و دیگر عالمان دینی پیرو وی، مانی را طبیب بزرگ میخواندند بهطوریکه پیروان مانی امراض را ناشی از مداخلهٔ دیوان میانگاشتند[10]
گنوسیسم و درمان
در این جا ذکر این مطلب عاری از فایده نیست، در این خصوص که اغلب کشورهای انگلیسی زبان، شفای بیماران با استفاده از سیستم مشهور «دانش مسیحی» (Christian-science) ممکن میدانستند.. این سیستم درمانی در سال ۱۸۶۶ توسط عرضه شد و پیروان و هواخواهانی یافت؛ پیروان این مسلک معتقدند که زندگی، عشق و صداقت، نیروها و مظاهر آسمانی هستند که بر گناه رنج و بیماری یعنی مظاهر اهریمنی غلبه خواهند یافت، با اعتقاد به این اصول و با استفاده از تعالیم مذهبی مسیحی، افراد این گروه سعی میکنند هرگونه بیماری را با افکار و تلقین شدید مداوم درمان نمایند؛ بنابراین از طریق مکالمه، بیمارانی را که دچار روان رنجوری بودند، درمان مینمودند و تلاش میکردند تا افکاری را که باعث بروز احساس گناه میشود، را از میان بردارند[11] این شیوهٔ درمان به دلیل وجود ماهیت گنوسیستی در آن با روند درمانگری مانویان مشابه است؛ البته میدانیم که «روان درمان گران» در ایران باستان وجود داشتهاند و در اوستا به این پزشکان اشاره شدهاست. این پزشکان بهطوری تخصصی در دوره ساسانی در جندی شاپور فعالیت میکردند.[12] یکی دیگر از خصوصیات مانویان که نشان دهندهٔ تأثیر عمیق آنان از گنوسیان است؛ توجه به باطن انسان و دوگانه بودن روح وی میباشد و از طرفی اهمیت ویژهٔ آنها به کتاب انجیل، تا جایی که مانی کتاب خود را از انجیل جدید نامید۱۸ با توجه به این که آئین مانی ترکیبی از ادیان بودایی و مسیحی و زرتشتی است و تناسخ را از بودا، نقش مسیح را از ترساییان و دوگرایی را از زرتشتیان کسب کرد اما در پی ارائه آیین حقیقی جهت انضمام و آشتی این ادیان بود1[13] در اینجا فرصت بیشتری جهت بحثهای روانپزشکی نیست اما بدون شک اندیشههای مانوی را میتوان با تئوری «مغز دو جایگاهی» جولیان جونز مورد تحلیل قرار داد که این بحث را به آینده وامیگذاریم.[14]
گنوسیسم مانوی و غرب
گنوس به معنای دستیابی به مرحلهٔ شهودی از حقیقت جهان میباشد چنانچه مبدأ اندیشهٔ گنوسی غرب نشات میگیرد و زمینهٔ این اندیشه در مسیحیت توجیه پدران کلیسا از علت پلیدی در جهان بود. در حالی که آفرینندهٔ جهانیان پیوسته نیک است بنابراین اولین گروه گنوسیان که نیکولاها بودند؛ جهان انسانها را ساخته خدا نمیدانستند بلکه آن را محصول معماری به نام دمیورژ میپنداشتند. گنوسیها علت شر در جهان را از جانب خدا نمیدیدند بلکه معتقد بودند خدای شهریار قلمرویی مستقل در پشت آسمانها دارد و آئونها که مجموعهای از امشاسپندان خدا هستند، پلروم یا جهان کامل را سازمان دادند و جهان آدمیان بر اثر سقوط به درون پلروم، که ناشی از کنجکاوی یا هوس یکی از آئونها بود به وجود آمد و نتیجهٔ آن منجر به پیدایش جهان هستی شد. چنانچه دمیورژ خدا را اصلاً نمیشناخت یا هماورد و رقیب آن بود[15] این جهانبینی گنوسی شباهت بسیاری با جهانبینی مانویت دارد و به این خاطر است که مانویت را در زمرهٔ آیینی گنوسی میشناسیم.
آنچه که سبب اشتراک آیین گنوسی در اندیشهٔ مانی و مسیحیان بود؛ ویژگی ناظر بودن خدا به دو عالم خیر و شر است یعنی خدا بهطور مستقیم در این دو عالم دخالتی ندارد و وظیفه خود را از طریق امشاسپندان به انجام میرساند. در حاشیه مطلبی در خصوص مفهوم دمیوژ بیان میکنیم که در سطور قبلی ذکر نمودیم و تفاوت آن را در اندیشهٔ مسیحیان و افلاطون بهطور مختصر مورد بحث قرار میدهیم.
بنا به نوشتهٔ دائرةالمعارف بریتانیکا دمیورژ (demiourgos) به معانی «صنعتگر» یا «کارگر ماهر۲» است؛ این اصطلاح در متن هومر شامل معانی «کارگران یدی۳»، «پیشروان۴» و «دارو سازان۵» میباشد. افلاطون در رسالهٔ تیمائوس از لغت دمیوژ به عنوان «خالق جهان» استفاده کرد و این واژهای بود که سپس توسط گنوسیستها اقتباس گردید. وقتی که آنها مایل به جدا ساختن سازنده جهان از خدای متعال شدند و دمیورژ را به عنوان آفرینندهٔ جهان مادی اطلاق نمودند.[16]
«سازندهٔ جهان نه دو جهان آفرید و نه جهانهای بیشمار، بلکه این جهان یگانهای است که آفریده شده و پدیدار گردیده است صانع میان خاک و آتش «ربطی» نهاد تا جسم جهان دارای عمق شود این «رابطه» که حکم «تناسب» را دارد، از عناصر آب و هوا تشکیل شدهاست و میان خاک و آتش قرار دارد، که از پیوند این چهار عنصر جسم جهان به همراه تناسب و هماهنگی ایجاد شد… سپس صانع جهان شکلی را برگزید تا محیط بر همه اشکال دیگر باشد از این رو جهان را مدور گرداند… و روح جهان را پس از تن جهان آفرید. از طرفی «جوهر هستی» را از «ذات» و «جسم» بدست آورد یعنی از ترکیب؛ در واقع ذات همیشه همان است و مانند خود میماند و جسم پیوسته در حال «شدن» است[17] و صانع جهان سعی نمود تا حد امکان جهان را همانند خدایان سازد.[18]» بنابراین طبق برگزیدهای از رساله تیمائوس در خصوص منشأ پیدایش هستی جهان، آشکار میگردد که تحلیل افلاطون- با در نظر گرفتن مقطع زمانی علمی تر از اندیشهٔ گنوسیان (نیکولاها) در این خصوص است.
در یک جمعبندی کلی، اساس اندیشهٔ گنوسیسم بر پایهٔ عوامل زیر استوار است.
- انسان به عنوان یک مقام عالی و والا در جهان
- ظهور جهان آدمیان توسط یک سازنده یا معمار
- وجود شر در جهان بواسطهٔ نفوذ اهریمن در روح انسان
- الگوی کل جهان مانند یک ارگانیسم زنده
با توجه به این که اندیشهٔ گنوسی در هر فرقهای رنگ خاصی به خود میگیرد اما در اساس این اندیشه تغییرناپذیر است مانی بنیان اندیشهٔ گنوسی را از گنوسیسم مسیحی و دیصانی و رواقی آموخت و سرانجام اصول ساختگی مانویت را به آن تعمیم داد؛ بنابراین اصول عقاید عرفانی آنان بر وجود خدایی واحد و خیرخواه (= اشراقی) بود.[19]
مخالفان مانی
مانویان از دو جهت مورد هجوم عقیدتی قرار گرفتند، یکی از این جهات امپراطوری روم در قرون وسطی بود و دیگری به ایام قرون وسطی در اسلام بازمیگردد؛ این رویکرد را به ترتیب بررسی میکنیم.
ساختار اجتماعی قرون وسطی– مسیحی به گونهای بود که به غیر از خود هر «دیگری» را در حکم «کافر» و «شیطان» خطاب میکرد، بنابراین دولت مرزهای فکری و ارتباطی خود را از هر لحاظ مسدود نمود و اجازه دخول جریانات عقیدتی کشورهای همسایه را نداد. در نتیجه گفتمان آن شکلی درون گرا به خود گرفت و مطالب مختلفی را در مورد منحرفین دین از جمله مانویان، کارتاژها، بوگمیلها و… نگاشتند تا به آنها وجهی شیطانی و بیگانه بدهند.[20] ۵ سنت اگوسنین یکی از اندیشمندان و مدافعان کلیسا بود که در سال ۳۷۱ میلادی به مدت ۹ سال به جامعهٔ مانوی پیوست و در مورد آنان به موعظه پرداخت. اما پس از این مدت علیه مانویان به شدت شورید[21] بنابراین کلیسا انجمنی جهت مخالفت با عقاید مانی تشکیل داد تا هر گونه عقیده مرتبط با مانویت را از دین مسیحی بزداید. مانویت به غیر از روم در کشورهای دیگر نیز فعالیت نمود، در حالی که از جانب دولت آن کشور سرکوب گشت. به عنوان مثال بوگمیلها در قرن دهم میلادی یکی از هواخواهان کیش مانی بودند و در کشور بلغارستان فعالیت میکردند ولی با تسلط ترکهای عثمانی از میان رفت، آرمان بوگمیلها عدالت اجتماعی بود اما کلیسا آنها را در زمرهٔ شیاطین میپنداشت.[6]
پلی سینها از دیگر مانویان ساکن درروم بودند که برخی ریشه این قوم را در ارمنستان میدانند.
کارتاژها از اقوام مانوی ساکن در جنوب فرانسه بودند، آنها خرقهٔ سیاه میپوشیدند و کلاه سیاه بر سر میگذاشتند اما سرانجام طی جنگهای صلیبی در قرون دوازده و سیزده میلادی فرو ریخت و این نهضت در فرانسه از میان رفت.[6]
بررسی مخالفان مانی در قلمرو اسلام طی قرون دوم تا نهم هجری امکانپذیر است، که این دوران مترادف با قرون وسطای اسلام میباشد. در این دوران بر خلاف قرون وسطی در اروپا راه به سوی شناخت «دیگری» استقبال میگشت اما ایدئولوژی اسلام در این دوران بهطور مطلق دین محور بود و هرگونه بدعت نوین محکوم میگشت[22] مسلمانان پیروان مانی را زندیق خطاب میکردند، زندیق از کلمهٔ پهلوی زندیک گرفته شده که معرب آن زندیق است. زندیک در پهلوی به معنای مفسر اوستا میباشد؛ طبق اسلوب مانویان که مشتاق به تاویل و تفسیر کتابهای دینی بودند، واژه زندیک را به آنان اختصاص دادند اما این لفظ از جانب مسلمانان عرب به زندیق مبدل گشت که به معنای و کافر بود مسلمانان معتقد بودند که مانویان نه تنها کافر و پیرو پیغمبر دروغین هستند، بلکه مخالف طبیعت و جامعه نیز میباشند. از این جهت به آزار و شکنجه آنان پرداختند[23] بنابراین مانویان به دلیل فقدان نظام اجتماعی و ایدئولوژی مستحکم، بهطور مدام با سرکوب عقیدتی در نظام اسلامی و مسیحی مواجه میشدند. در قرون نخستین اسلامی، مانویت در جامعه علمی نفوذ یافت. ابوریحان بیرونی میگوید که محمد بن زکریا رازی تحت تأثیر اندیشههای مانوی بود به هم این سبب دارای نظریات خاصی دربارهٔ «پیدایش هستی» گردید وی بر آن بود که «هیولا (ماده)، زمان، مکان و خدا» هم عرض هستند؛ به نظر میرسد ابوریحان بیرونی و محمد بن زکریای رازی هر دو تحت تأثیر اندیشههای «مانوی» و «زروانی» و «یونانی» بودهاند و بعدها «خیام» هم در همین راستای فکر علمی بود به همین سبب به لقب «زندیق» و «کافر» و «مانوی» دادهاند.[24]
کتابت و ادب مانی
عالمان دینی مانوی برای بحث و جدل در مسائل مربوط به دین با پیروان ادیان دیگر، اغلب به نوشتن رساله میپرداختند و برای هم کیشان خود نیز آثاری را تألیف مینمودند. احتمال دارد علاقه به نوشتن رسالات، ناشی از تأثیرات باطنیان گنوسی بر آیین مانی بوده باشد، چنانچه محمد غزالی در کتاب «فضایح الباطنیه» اظهار میدارد: «باطنیان خدای قدیم و نفس آفریده توسط او را مصداقی بر قلم و لوح میدانند، یعنی خدای قدیم به مانند قلم اصول و قواعد جهان را بر لوح سفیدی همانند نفس نگاشت و جهان را آفرید، بنابراین مانویان تحت تأثیر باطنیان لوح و قلم را به عنوان ابزاری جهت ثبت عقایدشان مورد استفاده قرار دادند[14] البته باید توجه داشت که مقصود محمد غزالی از باطنیان، فرقه اسماعیلیان میباشد اما میدانیم که قدمت باطنیان از مانویان کمتر است بنابراین باطنیان تحت تأثیر مانویان بودهاند یا هردو به ریشههای فکری گنوسیستی رایج در قلمرو ایران باستان توجه میکردند.[25] این کتب دارای ظاهری آراسته و مزین بود که مطالب آن با مرکب براق و خطی خوش بر روی کاغذی پاکیزه و سفید نگاشته میشد و از کتب دیگر بسیار خوش خط تر و ارزنده تر بود. کتابت به عنوان یک صنعت نزد مانویان شکل گرفت و نقوش این کتب حاکی از خدای روشنی و تاریکی است که به گونهای اختلاف ان دو در تصویرگری مشخص میگردید. ارتنگ مانی و نقاشیهای آن نمونهٔ بارزی از این اسلوب است؛ چنانچه رغبت مردم به خریدن و حفظ این کتب تا اندازهای به سبب صفات و ممیزات مذکور بود و نشر این آثار در دوران عباسی بی تأثیر بر مسلمانان نبود[25] در مجموع عقاید و جامعهٔ مانوی بر روی هفت کتاب بنیاد گردید. این هفت کتاب به نامهای ۱-شاپورگان ۲- انجیل زنده یا جاویدان ۳- گنجینه زندگی ۴- پراگمایتا (کتاب اعمال) ۵- کتاب رازها ۶- کتاب دیوها است این کتابها به زبانهای سریانی و آرامی نگاشته شده و با گذشت زمان پیروان مانی کتابهایی به جعل ازمعلم خود نگاشته که به کفالایا (فصول) معروف شد و شامل مواعظ و اندرزها و نیایشهای مانی بود اما صحت قطعی نداشت.[26] بهعلاوه مانویان در سرودن شعر تبحر داشتند که از لحاظ تاریخی متعلق به زبان میانهٔ غربی بود. احتمالاً هدف آنها از سرودن شعر ترویج اندیشههای دینی و فلسفی خودشان بود؛ اشعار مانی شامل منظومههای بلند و طویل- منظومههای ستایشآمیز و طولانی و منظومههای کوتاه است و به سه زبان پارتی یا پهلوی اشکانی، فارسی میانه و قطبی سروده میشد. اشعار پارتی آنان از دو مصرع و هر مصرع شامل دو کلمه اصلی تحت عنوان پایه(Foot) است که صنایع ادبی تشبیه و مجاز را در این اشعار مورد استفاده قرار میگرفت.[27]
مانویان بنیانگذار سبک چینی
مانویان کتب خود را با مرکب شفاف و کاغذ یا پوست براق تهیه میکردند و آنها را با تذهیب و نقاشی مزین و با جلد نفیس میآراستند.
دین مانی در نواحی شمالی و شرقی ایران از جمله آسیای مرکزی، ترکمنستان شرقی و در نواحی رود سیحون نفوذ کرد، سپس در قرن دوم هجری ترکان اویغور به این نواحی دست یافتند و آیین مانی را پذیرفتند. هنگامی که مغولها بر طوایف اویغور چیره شدند، عدهای از آنان را که با نقاشی سبک مانی آشنایی داشتند به چین بردند و بدین ترتیب نقاشی چینی به وجود آمد همین سبک در عصر حکومت مغول و تاتار از چین مجدداً به ایران بازگشت و اساس نقاشی و تذهیب در زمان سلاطین مغول و گورکانی و صفوی شد. در نتیجه دین مانی نقاشی معروف به سبک چینی را به وجود آورد و صنعت مصورسازی و کتابسازی را در ممالک گوناگون معمول نمود[28] ایرانیان بیش از آنکه به مانی ارزش پیامبری بدهند، وی را صورتگری چیرهدست میدانند.
نماد در نگارههای مانی
بهرهگیری مانویان از «نماد» متعلق به دوران عهد جدید و اندیشهٔ گنوسیسم است و نمادهای دیگر را از اقوامی که به کیش آنان پیوستند اقتباس نمودند[29] یکی از این نمادها کشتی است که دلالت بر کیش مانی یا حقیقت میدارد. هدایت گران این کشتی انسان قدیم یا بهمن بزرگ (اندیشهٔ روشنی)، عیسی وگاه مانی است و روانها را از سوی دریا که نمادی از زندگی این جهانی میباشد، به سمت سرزمین نور و رستگاری هدایت میکند.[6]
یکی دیگر از نمادهای مانویان «گل نیلوفر» است. یکی از آثار یافت شده در «خوچو» دو بیرق را نشان میدهد که مقربان را با رداهای سفیدی بر روی گل نیلوفر سیاه، آبی، زرد، نقش کردهاند و در برخی دیگر از نگارهها این گل بالای سر مقربان قرار دارد که تأثیر هنر بودایی را القا میکند.[30] طبق تفاسیری که در کتاب کفالایا از ارژنگ آمده، نگارگران، طبقهٔ روحانی و حتی مردان گناه کار را به تصویر میآوردند، نیوشایان را که طبقه سوم از کیش مانی بودند، به تصویر نمیآوردند زیرا نیوشایان باید ابتدا در دسته برگزیدگان قرار گیرند و پس از تطهیر شدن سهمی را در نگارههای مانی ایفا نمایند[31]
مانی معتقد است که دو درخت در جهان آفرینش وجود دارد، یکی از آنها درخت زندگی یا درخت پاکی و نیکی است و دیگری درخت مرگ میباشد. درخت زندگی متعلق به نواحی شمالی و باختر و درخت مرگ در بخشهای جنوبی سایه افکنده است.[27]
این گفتهٔ مانی با دیدگاه عیسی طبق اندیشهٔ رواقیون قرابت دارد: «عیسی میفرماید درختی که سرشت آن تلخ است، در باغ بهشت هم میوه بد میدهد ولی درخت خوب همیشه میوه خوب میدهد»؛ بنابراین رواقیون این فرموده را ضد خدای یهود تعمیم دادند، چون معتقد بودند که خدای یهود، خدایی دادگر و داور است بنابراین نمیتواند مطلقاً نیک باشد[32] جی هاکین یکی از مورخان در زمینهٔ هنر مانوی معتقد است که مضمون درخت، به اغراق درپهنا و گلهای بزرگ و خوشههای میوه در فرسکوهای بزکلیک و خوچو، به عنوان نذری برای جلب رضایت بودا میباشد. هم چنین درخت سه تنه در نگارههای مانی، نمادی از سرزمین نور بودهاست، و سه تنه درخت نمایانگر سه بخش از سرزمین نور میباشد. در کتاب کوان (غولان) این سه تنه معرف نوح و سه فرزند وی است پایین این درخت اورنگی خالی وجود دارد که احتمالاً جایگاه مانی میباشد و تا حدودی اشاره به بودا و روشن شدگی وی دارد.[31]
دیوار نگارههای مانی
عمدهٔ فرسکهای مانی متعلق به بزکلیک و خوچو است که حاوی آثار به جای مانده از دو پرستشگاه صخرهای در بزکلیک به نام زاغه میباشد. بوداییان این فرسکوها را با روکشی از گچ گلی آمیخته با کاه محو کرده بودند و چنین تصور میشده که بزکلیک در آغاز متعلق به بوداییان بود، چون تزئینات این دیوار نگارهها مرتبط با هنر بودایی سلسلهٔ تانگ (۷م) است و پس از گرایش ترکان اویغور به مانویت در سال ۷۶۰ میلادی موجب تغییر این تزئینات گردید. پرستشگاه دیگر زاغه، که توسط گرونودل (Grunwedel) در سال ۱۹۰۵ بررسی شد؛ شامل نقوشی با مرکب هندی و تصاویری با رنگهای قرمز روش، سبز، زرد تیره میباشد. نقش این فرسکها شامل دوازده پیکره، یک درخت سه تنه با میوههای بسیار و چهار پیکر زانو زده است.
فرسکهای یافت شده در خوچو در بردارندهٔ صحنهای از مقربان باجامگان سفید میباشد. در مجموع نقاشیهای دیواری مانی، متأثر از نقاشی بودایی دورهٔ تانگ است بهعلاوه از هنر ساسانی و چینی بی تأثیر نبود. استفاده از پس زمینهٔ خاکستری کمرنگ و رنگ مایههای روشن، سیالی خطوط، آستینها و جامههای فرو افتاده، همگی حاکی از تأثیرات هنرچینی میباشد و نقش ایزدان در چهار چوبی کادربندی شده با مهرههای درشت تزئین یافته نشان دهندهٔ نفوذ هنر ساسانی بر مانویت است.[33]
نقاشی مانی و تأثیرت آن بر نگارگری ایران
نقاشی مانوی همانند جهانبینی آنان از فرهنگهای مختلفی منشعب گردید، در برخی از فرسکوها و ابریشم نگارههای مانی تأثیرپذیری از هنر چینی مشهود است و تعدادی دیگر متأثر از هنر آسیای مرکزی وآسیای غربی میباشد، که شباهت بسیاری با نگارههای دورهٔ ساسانی دارد. همین نگارهها موجب تکوین نگارههای عربی – ایرانی شدهاست.[6] به عنوان مثال در یکی از نگارههای مانی پیکرهٔ درشتی تصویر شده که دو پیکره کوچک در اطراف آن وجود دارد و در برابر قوس یا طاقچهای ایستادهاند بهطوریکه چند پیکره بالدار در اطراف آن رویت میشود، این نماد بالدار یادآور مفهوم پیروزی در بناهای طاق بستان است.[6] یکی دیگر از ویژگیهای هنر مانی تزئینات گیاهی در حواشی نسخ خطی میباشد و تا حدودی متأثر از هنر قطبی است، این خصوصیت وارد هنر کتاب آرایی ایرانی شد و در آثار سلطان علی مشهدی در سدهٔ دهم به اوج خود رسید. یکی دیگر از خصوصیات هنر قبطی که به مانویت منتقل شد، ترسیم چهرههایی است که موی سر آنها به صورت طره بر پیشانی زینت میگردید.[6] با حملهٔ سلجوقیان در قرن ۴ هجری به بغداد، خصوصیت هنر آسیای شرقی و میانه وارد نقاشیهای مکتب بغداد گشت که دست نوشتههای کتاب التریاق گویای این موضوع است. وجود علائم نجومی و ویژگیهای مغولی در مینیاتورها نشان دهندهٔ عناصر غیر اسلامی میباشد[31] سرانجام پس از تسلط مغولان در قرن ۷ هجری، با توجه به این که تعدادی از اقوام اویغوری سنن هنری مانی را آموخته بودند، در دربار ایلخانی به مقامات عالی نائل گشتند و این سنن هنری را در آنجا بسط دادند که در تصاویر کتاب جامع التواریخ رشیدی (۸ ه)، نسخ خطی آثار الباقیه بیرونی و تزئینات کتاب منافع الحیوان (۷ه) مشهود است.[34] از طرفی مانی بواسطه ارسال سفیران و افرادی از کیش خود به کشور مصر و نواحی سغد و سکا، سبب همگرا شدن فرهنگ مانویت با عقاید مذهبی این ملل گردید؛ بهعلاوه این صفات فرهنگی در هنر مانویان تأثیرگذار بود و به مرور در فضای نگارگری ایرانی چهرههای چینی و عناصر تزئینی در هنرهای بودایی و قبطی بازتاب یافت؛ به غیر از ویژگیهای ظاهری در نگارههای مانوی و ایرانی این نکته را خاطر نشان میکنیم که بسیاری از تحلیل گران هنر، نگارگری ایرانی را به دو فضای ملکوتی و جبروتی تفکیک نمودهاند که حاکی از ساختار اندیشهٔ دو جایگاهی در اذهان ایرانیان است و ریشهٔ آن به گنوسیسم مانویت و دو سویه بودن اندیشه آنان بازمیگردد. بهطوریکه متقابلاً این فضا در نگارگریهای ایرانی نمود یافت؛ اکنون به بررسی یک سری از نشانههای مشترک میان نگارگریهای ایران دوران اسلامی و مانویان میپردازیم و ریشههای اندیشهٔ گنوسیسم را درهستیشناسی مانویان و تأثیر آن در نگارههای آنان و ادامه این نگرش را در تصاویر نگارگری ایرانی اشاره مینماییم. طبق مطالبی که پیش تر در خصوص اندیشهٔ گنوسیان گفته شد، به این نتیجه رسیدیم که آنها به مسائل بشری، رازآمیز، اشراقی و آسمانی تمایل دارند و از آن جایی که فرهنگ و هنر هر ملیتی به دور از نحوهٔ اندیشه آنها نیست، بنابراین نگارههای مانی نیز از اندیشهٔ گنوسیستی متأثر گردید و چون ساختار تفکر مانی ناشی از یک نوع تداخل فرهنگی است بنابراین چنین خصوصیتی ماهیت فرهنگ و هنر فلات ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داد. قبل از تحلیل نگارههای ایرانی بهتر است، متذکر شویم که این تصاویر صرفاً نقاشی به معنای مستقل آن نیست بلکه به یک بافت متنی ارتباط دارد، بنابراین بیش از آن که با هنر نقاشی باشد، به عرصه گرافیک قرابت بیشتری دارد، که در واقع یکی از شباهتهای آثار مصورمانی یا نگارههای ایرانی در این خصوص است.
با این که نمیتوان در نگارگریها، تصاویری یافت که صرفاً به خصوصیات ایرانی اشاره نماید لیکن پژوهشگران هنر مینیاتوریهای متعلق به سدهٔ هشتم / چهاردهم را از نفوذ هنر خطههای دیگر مبری میدانند این دوره در خصوص آفرینش آثار نفیس هنری نقش مهمی دارد که از بغداد تا کاشغر یا کاشی، واقع در غربیترین ناحیهٔ چین امتداد مییافت و حامیان این مراکز از نژاد مغول بودند[35] اما در مجموع تفکیک مکاتب و اسلوبهای تصویرسازی در نگارگریها بهطور بارز مشهود نمیباشد و اغلب این تصاویر به لحاظ ساختار تصویری مشابهت زیادی با یکدیگر دارند. در این جا به چند نمونه از نشانههای مشترک در نگارههای مانوی و ایرانی اشاره میکنیم؛ یکی از آثار به جای ماندهٔ مانویان در بز کلیک (بز قلیق) پیش کش کنندگانی را به تصویر میکشد که دستهاشان درون یک دستکش سرخفام یا درون آستینهای جامه پنهان گردیده است. این خصوصیات در پیکرههای مینیاتور ایرانی نیز به چشم میخورد که احتمالاً دلالت بر ادای احترام دارد.
یکی دیگر از خصوصیات نقاشی ایرانی که مشابهت آن با نگارههای مانوی قابل توجه است، معلق بودن برخی از پیکرهها، طرز نشستن افراد به صورت «لوتوسی» و چهار زانو میباشد که شباهت بسیاری با آداب هندی و چینی دارد، حتمالا مانویان به علت تأثیر از آیین بودایی در نگارههای خود ترسیم چنین حالتهایی را اقتباس نمودهاند که در نگارههای ایرانی متعلق به سدههای پس از اسلام نیز مشاهده میگردد.
نتیجهگیری
با توجه به مطالبی که در خصوص تکوین ظهور آیین مانی ذکر گردید، بهطور قطع درمییابیم که بنیان اندیشهٔ مانی به لحاظ جهانبینی و موقعیت اجتماعی عاری از پایداری و استحکام بودهاست.
مانویان در شرح مبانی جهان شناسی، به شدت دچار اوهام و تخیلات میگشتند، این خصوصیت بی تردید در هنر آنها تأثیر گذاشت؛ و طبق مواردی که عنوان نمودیم، هنر مانوی از لحاظ ایده پروری متکی بر ادیان و اقوام دیگر بود، اما در خصوص پردازش واجرای اثر هنری مهارت والایی داشت. با نفوذ هنر تلفیقی مانی تحت تأثیر فرهنگهای دیگر بود. بر نگارگری ایرانی میتوان مدعی شد که هنر تلفیقی مانی بر نگارگری ایرانی، میتوان مدعی شد که هنر نقاشی ایرانی دچار یک تضاد گردید که علت این چند گانگی یا تضاد میتواند ادامه خصیصهٔ هنر مانوی باشد، و صرفاً به کاربردن واژه «ایرانی» در کنار «نگارگری» تا حدودی تاملبرانگیز است.
شاید به نظر برسد انطباق این نشانههای جزئی در نگارگریهای مانی و نگارههای پس از اسلام اهمیت چندانی نداشته باشد اما همین شباهتهای ناچیز نشان دهنده تأثیر عظیم اندیشهٔ گنوسی در اذهان ایرانیان است، چنانچه سوق دان برخی از پیکرهها به سمت آسمان چه در نگارههای مانی و چه در نگارههای ایرانی بازنمودی از اندیشهٔ اشراقی - ایرانی است که هماکنون نیز خصیصههای فکری و روانی مردمان این دیار را دربرگرفته و حاکی از یک نوع روانشناسی درون گرا است. در واقع مینیاتوریهای ایرانی کمتر به حالتهای متفاوت چهره توجه میکند و مقصود از تصویرسازی آن چیزی نیست که به چشم عقل دیده میشود و بیشتر در پی پوشش دادن بر واقعیتها مبادرت میورزد. در حالی که یک نقاشی برون گرا به دنبال نمایش حالات درونی افراد است و شخصیت روانی یک فرد را تا حد ممکن به تصویر میکشاند اما گویی در نگارههای ایرانی نقاش عالم دیگری را مصور میسازد که کاملاً با واقعیت منافات دارد و به نظر میرسد نقاش این نگارهها، خود را به عنوان فردی مستقل نادیده میگیرد و تابع قواعد واسلوبهای تضمین شدهاست، شاید پژوهش در خصوص ساختار روانی نگارگرانی پیشین با ساختار ذهنی نقاشان معاصر ایرانی و تعیین میزان قوه خلاقیت در این آثار قدم بعدی این مقاله باشد که ریشههای آن را باید بیشتر در قلمروی شناختشناسی ساختار روانی هنرمند ایرانی جستجو نمود.
هم چنین علل این درون گرایی ایرانی همانند ویژگیهای نظام سیاسی استبدادی و سرکوب مانویان در دوران اسلامی، بود چنانچه علل ممنوع بودن پیکرهسازی و موسیقی و نقاشی و ممنوعیتهای شرعی و عرفی نیازمند پژوهشی مستقل است که در این مجال نمیگنجد.
نویافتههای مانوی
کشف غیر منتظره بازمانده های مانوی در دو دهه اخیر پژوهش های مربوط به کیش مانوی را به شکلی باورنکردنی دگرگون کرده است. آثار فوق شامل آثار معماری، متون، و آثار هنری هستند که در جنوب شرقی چین، موزه های ژاپن، و یک موزه در آمریکا قرار دارند. این آثار برای نخستین بار به فارسی طی چند سخنرانی [36][37] و مقاله [38][39] http://adyan.urd.ac.ir/article_50119.html در ایران معرفی شده اند.
منابع
- محمد بن اسحاق الندیم؛ الفهرست، ترجمه و تحقیق- محمدرضا تجدد و (امیرکبیر1366
- ناصح، ناطق: بحثی دربارهٔ زندگی مانی و پیام او، (امیرکبیر1357)
- محمد بن اسحاق الندیم؛ الفهرست، ترجمه و تحقیق- محمدرضا تجدد و (امیرکبیر1366)
- ناصح، ناطق؛ بحثی دربارهٔ زندگی مانی و پیام او، (امیرکبیر1357)
- جهانبخش، فرهنگ؛ «تاریخ اندیشه ایرانی در دو قرن سکوت
- همان
- هانس یواخیم کلیم کایت؛ هنر مانوی، ترجمهٔ ابوالقاسم اسماعیل پور (اسطوره 1384)
- ورنر، زوندرمان؛ تصویری نادیده از مانی ترجمهٔ امید بهبانی، مجله فرهنگ مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی- کتاب سیزدهم، (زمستان 1371)
- جهانبخش، فرهنگ؛ «تاریخ اندیشه ایرانی در دو قرن سکوت»
- همان ص 13
- زیگموند فروید؛ مفهوم ساده روانکاوی، ترجمهٔ فرید جواهر کلام (مروارید 1364)
- محمود نجمآبادی: «تاریخ طب در ایرانم ج 1، قبل از اسلام و ح 2 پس از اسلام انتشارات دانشگاه تهران 1375
- سید حسین تقیزاده؛ مانی شناسی، (توس 1383)
- ناصح ناطق؛ بحثی دربارهٔ زندگی مانی و پیام او (امیرکبیر1357)
- ناصح، ناطق همان
- Eneyclopaedia BritannicaVolume7 p (London 1972
- جهانبخش، فرهنگ؛ «تاریخ اندیشه ایرانی در دو قرن سکوت» (ناشر مؤلف 1386) لازم به توضیح است شاپور اول در حدود سال 200 م متولد شد در 228 پدرش بر سر او تاج گذاشت از اوایل 242 شاه ایران گردید و در 9 آوریل 243 به عنوان شاه ایران تاجگذاری کرد و در نیمه آوریل 273 ه از دنیا رفت.
- افلاطون؛ رساله تیمائوس ترجمه محمد رضا لطفی (خوارزمی 13
- ناصح ناطق؛ بحثی دربارهٔ زندگی مانی وپیام او، (امیرکبیر 1357)
- ناصر فکوهی؛ تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی؛ (نشر نی 1386)
- ناصح ناطق؛ بحثی دربارهٔ زندگی مانی و پیام او، (امیرکبیر1366)
- ناصر فکوهی؛ تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی، (نشر نی 1386)
- غلامحسین صدیقی، جشنهای دینی و ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، (پاژنگ 1372)
- اذکایی، پرویز: «حکیم رازی، حکمت طبیعی و نظام فلسفیم (طرح نو 1384
- گلدزیهر؛ «درسهایی دربارهٔ اسلام» ج 2، فرقهای اسماعیلیان ترجمه دکتر علی نقی منزوی1357)
- ناصح ناطق؛ بحثی دربارهٔ زندگی مانی و پیام او، 54(امیرکبیر 1366)
- فرهنگ جهانبخش؛ شعر و شاعران ایرانی، (نسل نیکان 1384)
- عیسی صدیقی؛ تاریخ فرهنگ ایران،
- هانس یواخیم کلیم کانت؛ هنر مانوی، ترجمهٔ ابوالقاسم اسماعیل پور (اسطوره 1384)
- لوئی هامبی و …، هنر مانوی و زرتشتی، تاریخ هنر3، ترجمه یعقوب آژند (نشر موسی 1376)
- هانس یواخیم کلیم کایت؛ هنر مانوی، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور (اسطوره 1384)
- لوئی هامیبی و…؛ هنر مانی و زرتشتی، تاریخ هنر3، ترجمه یعقوب آژند (نشر موسی 1376)
- یوئی هامبی و…، هنر مانی و زرتشتی، تاریخ هنر3، ترجمه یعقوب آژند (نشر موسی 1376)
- لوئی هامبی و…؛ تاریخ هنر3، هنر مانوی و زرتشتی، ترجمه یعقوب آژند (نشر نی1376)
- احسان یارشاطر و دیگران…؛ حضور ایرانیان در جهان اسلام، مقالهٔ الگ گرابار؛ «مینیاتورهای ایرانی؛ ترجمهٔ فریدون بدرهای، (مرکز بازشناسی اسلام و ایران 1381)
- شکری فومشی، محمد؛ سونیا میرزایی. «نویافته های هنر مانوی در چین». پژوهشکده هنر وابسته به فرهنگستان هنر.
- شکری فومشی، محمد؛ سونیا میرزایی. «نویافتههای هنر مانوی در چین و ژاپن». پژوهشکده هنر وابسته به فرهنگستان هنر.
- شکری فومشی, محمد; میرزایی, سونیا (2018-09-22). "عناصر دینی در کیهاننگاره نویافته چینی مانوی رویکردی تصویرـ متنشناسانه به طومارنگارهای تعلیمی از مانویان چین در قرن 13/14 میلادی". پژوهش های ادیانی. 6 (11): 105–34. ISSN 2345-3230. Archived from the original on 17 اكتبر 2019. Retrieved 17 اكتبر 2019. Check date values in:
|access-date=, |archive-date=
(help) - شکری فومشی, محمد; میرزایی, سونیا (2017-08-23). "یافتههایی نو از کیش مانوی در فوجیان دادههای باستانشناسانه و بازنگری تاریخ مانویت در چین". هفت آسمان. 19 (72): 99–116.