برن (سرزمین میانی)
برن (به زبان انگلیسی: Beren) انسانی از سرزمین میانه میباشد که در رشته افسانههای تالکین حضور داشت، قهرمانی که عشق او به یک الف به نام لوتین یکی از معروفترین و بزرگترین داستانهای دوران کهن است.[1]
برن |
---|
تاریخچه
برن پسر باراهیر و املدیر میباشد. او انسانی از خاندان سلطنتی بئور از دورتونیون میباشد. نبرد داگور براگولاک یا «نبرد شعله ناگهانی» در جوانی او اتفاق افتاد و باعث نابودی سرزمین او شد. برن جوان همراه با پدر و ده یار وفادار او در ارتفاعات دورتونیون زندگی میکردند و دوازده نفر از آنان کارهای شجاعانه بسیاری انجام دادند که یکی از آنها ناکام گذاشتن بزرگ مورگوت، ارباب تاریک آنگباند است. بعد از خیانتها و کشته شدن یاغیان دورتونیون به دلیل خیانتهایی که گورلیم ناراحت انجام داده بود، برن سوگند یاد کرد انتقام پدرش را از مورگوت بگیرد، «اما شیون و زاری نکرد، زیرا قلبی سرد داشت». او حلقه باراهیر را از اورکها باز پس گرفت و به عنوان یک یاغی به زندگی خود ادامه داد، آنچنانکه رشادت و شجاعتهایی که از خود نشان داده بود در تمام سرزمینهای آزاد شهره خاص و عام شده بود. اما سرانجام مجبور شد سرزمین مادری اش و قبر پدرش که در کنار سائورون و داگورلوئین بود را رها کند. هنگامیکه از دوریات عبور میکرد بهطور اتفاقی آواز خواندن و رقصیدن لوتین در طبیعت را دید و در آنجا بود که به عشق لوتین شاهزاده سینداری و دختر تینگول و ملیان دچار شد.[2]
در جستجوی سیلماریل
تینگول با ازدواج لوثین و برن مخالفت میکرد. او این شرط را برای برن گذاشت که تنها زمانی میتواند با دخترش ازدواج کند که سیلماریلی را که بر روی تاج آهنین مورگوت قرار دارد برای او بیاورد. در ابتدا این کار غیرممکن مینمود، اما برن و لوتین با کمک و همراهی فینرود از نارگوتروند و هوآن سگ بزرگ (که هر دوی آنها به خاطر حفاظت از برن کشته شدند) و با انجام شجاعتها و مخاطرات بسیار (که یکی از بزرگترین کارهای آنها شکست دادن سائورون قدرتمندترین سردار مورگوت بود) به انجام رسید و جستجوی سیلماریل به واقعیت پیوست. در نهایت آنها به آنگباند رسیدند و سیلماریل را دزدیدند، هر چند زمانی که قصد فرار از آنگباند را داشتند، گرگ بزرگ کارچاروت که شخصاً به دست مورگوت پرورش یافته بود، بیدار شد. برن از دادن جواهر سر باز زد و امیدوار بود که نور سیلماریل این هیولا را دور کند اما اشتباه میکرد. کارچاروت دست او را گاز گرفت و از جا کند و دست برن را با سیلماریل بلعید (از آن پس بود که برن ملقب به «ارخامیون» (Erchamion) یا «یک دست» شد) شدت سوزش سیلماریل به حدی بود که کارچاروت دیوانه وار به سمت فرمانروایی دوریات در حال حرکت بود. لوتین و برن بیهوش توسط عقابهای مانوه نجات پیدا کردند. برن در شکار کارچاروت شرکت کرد و آن هیولا را با سیلماریلی که درون شکمش بود از بین برد. جستجو به پایان رسیده بود اما برن هم به طرز وحشتناکی مجروح شده بود و رو به مرگ بود.
شدت عشق لوتین به برن آنقدر زیاد بود که به محض اینکه خبر مرگ برن به او رسید، او نیز بر روی زمین خوابید و از دنیا رفت. روح او به تالارهای ماندوس رفت. در آنجا او این اجازه را پیدا کرد که نزد ماندوس والار برود و از او یک درخواست بکند. هم برن و هم لوتین این اجازه را یافتند که عمری دوباره داشته باشند، اما هر دوی آنها به مرگ انسانی دچار میشدند و روحشان به آنطرف دیوارهای آردا به محلی ناشناخته میرفت.
زندگی دوباره
برن و لوتین دوباره زنده شدند و در تال گالن در میانه رودخانه آدورانت در اوسیریاند زندگی کردند. در آنجا آنها از موجودات فانی دیگر جدا بودند؛ برن تنها در یک اتفاق در دوران اول دوباره شرکت کرد و آن زمانی بود که برای از بین بردن گروه دورفهایی که دوریات را نابود کرده و گردنبند ناگلامیر (که سیلماریل در آن جاسازی شده بود) را دزدیده بودند به دوریات رفت.
لوتین برای برن یک پسر به دنیا آورد، که دیور نامیده شد، به معنای «وارث تینگول»، و گفته میشود که یکی از زیباترین انسانهایی بوده که تا آن زمان قدم به آردا گذاشتهاست زیرا خون الفها و آینور در بدن او جاری بود. خون برن و لوتین که نماینده ای از الداها و اداین بودند در تمام نوادگانشان به ارث رسید. سرانجام برن و لوتین با یکدیگر در تال گالن برای همیشه چشم از جهان فرو بستند. شمشیر برن داگمور نام دارد.
ادامه نسل تا آراگورن
فرزندان و نوادگان برن و لوتین به دو دسته تقسیم شدند. یک انسانهایی با عمرهای دراز و دو، نیمه الفهایی با عمر فانی. پس از گذشت دورانها، حدود ۶۰۰۰ سال بعد (عصر سوم خورشیدی) از نسل ان دو فقط یک اراگورن (از مردان کوهستانی) و آرون (یکنیمه الف) باقی ماند؛ که آنها نیز بعد از نابودی حکومت دومین ارباب تاریکی سائورون خادم مورگوت، با یکدیگر ازدواج کردند و نسل برن و لوتین ادامه یافت.
منابع
- Beren (First Age circa 443 – c. 505, aged approx. 62 years at the time of his final death) was a Man of Middle-earth, a hero whose romance with the Elf Lúthien was one of the great stories of the Elder Days.
- The story of Beren and Lúthien, though mentioned only briefly in The Lord of the Rings, was a central part of the legendarium. Tolkien once referred to it as "the kernel of the mythology" (The Letters of J.R.R. Tolkien, 165). He went on to say that it "arose from a small woodland glade filled with 'hemlocks'", which he visited while serving in the Humber Garrison in 1918 (during World War I). In the earliest versions of the legendarium (see: The Book of Lost Tales), Beren was a Gnome (a Noldo), son of Egnor (which might have been an early name for Aegnor). Tolkien seemed to be somehow connected to this character, and parallels can be drawn with his relationship with Edith Bratt. Furthermore it is possible that Beren (meaning 'brave') is a reference to the original meaning of his Germanic surname (Toll kühn) of similar meaning. It is said that, like the story of Luththien dancing in the woods before Beren, that one day while Tolkien and his wife were on a picnic in the woods she danced for him, thus creating another parallel to Beren and Luthien. Tolkien was buried in Wolvercote Cemetery (North Oxford) and this name appears on the stone: JOHN RONALD REUEL TOLKIEN Beren 1892 – 1973 The name of Lúthien also appears on the stone: EDITH MARY TOLKIEN Lúthien 1889 – 1971
تاریخ سرزمین میانه دانشنامه والیمار