دیبا (پارچه)
دیبا در کنار پرند پارچهای که خاستگاه آن شوشتر بوده است و تا ۳ قرن پیش در شهر شوشتر تولید می شده است این پارچه که از بافت خیلی نازکی برخوردار بوده و گاهی نیز با الیافی از طلا برای دوخت لباس پادشاهان و تزئین خانه کعبه بکار می رفته است. این بافته به اعتقاد احمد اقتداری در کتاب دیار شهریاران باز مانده فعالیت رومیان در شهر شوشتر بعد از ساخت بناهای آبی که به دستور شاهپور ساسانی انجام شده است چون عدهای از رومیان در ایران ماندن شرط ماندن آنها نداشتن زمین و اشتغال به کارهای صنعتی بود که یکی از این کارها بافت پارچه دیبا است این پارچه از تارهای قاصدکهای گیاهی به نام قلپ لپ است که در اطراف شهرهای خوزستان اندک بوتههایی از آنها یافت میشود این پارچه تا ۳۰۰ سال پیش در شوشتر تولید می شده و بعدها این صنعت با توجه به نیاز کشور عربستان جهت تزئین خانه خدا به آن کشور برده شده و در آن کشور به تولید خود ادامه داده است و به مرور زمان این صنعت نیز به فراموشی سپرده شده است.[1] میرزا عبداللطیف شوشتری سفرنامهنویس ایرانی دوره قاجار می نویسد: «دیبا پارچه ای بود که از حریر خالص به مراتب نرم تر و بهتر آنرا به زر و سیم و نقوش بدیعه دلکش می بافتند و در آن زمان مخصوص دستار ملوک و سلاطین بوده».[2]
دیبا در فرهنگ لغت
پارچه ابریشمی رنگین.
- لغتنامه دهخدا
دیبا. (اِ) قماشی باشد از حریر الوان. (برهان). قماشی است ابریشمین در نهایت نفاست. (برهان ذیل طراز). و دیبه حریر نیک و دیباج معرب آن است. (انجمن آرا). حریر نیک. (آنندراج). نوعی از جامهٔ ابریشمی و منقش باشد. (غیاث) (آنندراج). جامهٔ ابریشمین، دیباه و دیبه نیز گویندش. تعریبش دیباج و تازیش حریربود. (شرفنامهٔ منیری). در معیار آمده است که دیباج معرب دیبا است وادی شیر نیز بر همین رأی رفته و گفته دیبا در فارسی مرکب از «دیو + باف» است. (از حاشیهٔ المعرب جوالیقی ص ۱۴۰). دیبه. حریر تنک. دیباج معرب آن است. (رشیدی). دیباج. (دهار)؛ سندس، دیبای تنک .(دهار) (لغتنامهٔ مقامات حریری): دمقس؛ ابریشم یا ریسمان پیله که نوعی از ابریشم ردی ٔ است یا دیبا یا کتان. (منتهی الارب). استبرق؛ دیبائی ستبر است سندس و برنون دیبائی تنک است.
دیبا در ادبیات فارسی
عبدالواسع جبلی در مدح سلطان سنجر و رنگینی بهار و طراوت رخسار یار و زینت مجلس پادشاه کامکار را به دیبای شوشتری تشبیه نموده و در مدح سلطان عبدالصمد این بیت را میگوید:[2]
در آفرین تو هر روز مدحتی | آراسته به گونهٔ دیبای شوشتری |
در موضع دیگر گفته:[3]
گه از سنبل حجابی بر فراز پرنیان پوشد | گه از عنبر نقابی بر طراز شوشتر بندد |
صبا را ندانی ز عطار تبت | زمین را ندانی ز دیبای ششتر |
در آب و آتش راندم همی و گشت مرا | بمدح شاه چو دیبای ششتر آتش و آب |
دیبا همی بدیع برون آری | اندر ضمیر تست مگر ششتر |
هر غلامی کمانی و سه چوبهٔ تیر بردست و همگان با قباهای دیبای ششتری (شوشتری) بودند. (تاریخ بیهقی ص ۲۹).
جستارهای وابسته
منابع
- اقتداری، احمد. دیار شهریاران.
- تحفه العالم, میرزا عبداللطیف شوشتری (1801). -.
- تذکره شوشتر تالیف علامه سید عبداله جزایری ناشر کتابفروشی صافی اهواز صفحه ۱۰ تالیف ۱۱۶۵ هجری
- سفرنامه ناصرخسرو
- تاریخ بیهقی ص ۲۹