ردیف (شعر)
ردیف، اصطلاحی عروضی است و به واژه یا واژههایی که بهصورت مکرر و بدون هیچ تغییری در آخر بیتها یا مصراعها بعد از قافیه میآید گفته میشود. به بیت یا شعری که ردیف داشته باشد مُرَدُّف میگویند.
تعریف
به واژگانی که در پایان مصراعها بعد از قافیه عیناً تکرار میشود و از نظر املا، خوانش و معنا یکسان هستند، ردیف گویند. ردیف از خواص شعر فارسی بهشمار میرود و آوردن آن در شعر، اختیاری است. ردیف در هیچ زبانی به اندازه زبان فارسی استفاده نمیشود و استفاده آن را در اشعار زبانهایی همچون عربی، ترکی و اردو را از تأثیرات زبان فارسی میدانند. ردیف علاوه بر آنکه نقش مهمی در افزایش موسیقی شعر دارد، در کامل کردن معنای هر بیت و انتقال پیام نهایی نیز مؤثر واقع میشود. به گفته کارشناسان، از مهمترین عوامل پیدایش ردیف در شعر فارسی وجود فعل ربطی در این زبان است.[1]
در فرهنگ معین زیر مادهٔ ردیف بعد از تعریف عمومی آن و قبل از تعریف ردیف بهعنوان اصطلاحی در موسیقی نوشته شدهاست: «کلمه یا کلماتی مکرری که در آخر مصراعها و ابیات درآورند، مثل «آید همی» در این بیت رودکی: بوی جوی مولیان آید همی [/] یاد یار مهربان آید همی»[2]
تاریخچه استفاده از ردیف
از قدیمیترین نمونههای استفاده از ردیف میتوان به یک هجویه در خراسان مربوط به قرن سوم هجری اشاره کرد:[3]
از ختلان آمذیه | برو تباه آمذیه |
در اغلب نمونههای اولیه شعر زبان فارسی، ردیف به صورت افعال ربطی و ساده همچون «است»، «بود» و «شد» مورد استفاده قرار میگرفتهاست ولی در طول زمان و به خصوص از نیمه دوم قرن پنجم هجری شاعران به انتخاب ردیفهای بلند و دشوار میپردازند و برای نشان دادن قدرت شاعری از ردیفهایی با ترکیبهای اسمی استفاده میکردند.[4]
ردیف در قرن ششم هجری به تقلید از زبان فارسی وارد زبان عربی شد و شاعرانی که شروع به استفاده از آن در زبان عربی کردند، اغلب فارسیزبان بودهاند.[5]
انواع ردیف
ردیف متجانس «در عرف شعرا دو معنی دارد: یکی آنکه شاعر بعد از قافیه ردیف لفظی راآورد که دارای دو معنی باشد و آنرا بر طریق تجنیس دارد. مثال:
ستوده خان کریم آن سحاب گوهربار
که برد از در او خلق اشتر زر بار.
لفظ بار که ردیف است در مصرع اول از باریدن است و در مصراع دوم از بار کردن است. دوم آنکه: لفظی را در شعری یا غزلی ردیف سازد در مصراع اول و در ابیات دیگر لفظی آورد که از آن لفظ قافیه و ردیف هر دو خیزد. مثال:
آن یار دلربا که رخش را هر آینه
چون مه نموده راست نماید هر آینه.
مثال دیگر:
ای خنک جانی که در هر آینه
دید روی یار خود هر آینه.
لفظ آینه ردیف است در مصراع اول از هر آینه «لفظ» هر «قافیه» است و لفظ «آینه» ردیف، و در مصراع دوم قافیه و ردیف از یک لفظ هر آینه آوردهاست. وجه تسمیه ظاهر است چرا که ردیف براستی کلمهای است مکرر به یک معنی، و اینجا مختلف است لکن بسبب مجانست لفظی به ردیف متجانس موسوم گشت. (از کشاف اصطلاحات الفنون).[6]
- ردیف محجوب
- ردیف دومعنی
پانویس
- صور خیال در شعر فارسی ۱۷۰
- معین ۱۶۴۶
- صور خیال در شعر فارسی ۱۷۲
- صور خیال در شعر فارسی ۱۷۳
- صور خیال در شعر فارسی ۱۷۱
- دهخدا ۳۶۱
منابع
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا جلد ۲۵ شماره مسلسل۸۸، به کوشش زیر نظر محمد معین.، تهران: دانشگاه تهران، سازمان لغتنامه
- شفیعی کدکنی، محمد رضا (۱۳۵۰)، صور خیال در شعر فارسی، تهران: انتشارات نیل
- محمد معین (۱۳۷۵)، فرهنگنامه فارسی (جلد دوم)، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، ص. ۲۶۱۸، شابک ۹۶۴-۰۰-۰۱۶۴-۳