میرابوالفضل عنقای طالقانی
جلال الدین علی میرزا ابوالفضل عنقا (۱۲۶۶–۱۳۳۳ ق) احیاگر سلسله عرفانی اویسیه و بزرگ خاندان «عنقا» است. تحصیلات اولیه خود را در شهر قزوین گذراند.
اساتید
پدرش علی بن هاشم کرکبودی طالقانی اولین استاد او بود. جلال الدین در همان شهر در حوزه درس سیدرضی حکیم اللهی، حکمت و کلام آموخت. آقا سیدعلی صاحب حاشیه بر قوانین الاصول و شیخ محمدصادق برغانی و آخوند ملا علی النقی خیارجی قزوینی او را در فقه و اصول استاد کردند. میرزا ابوالفضل در آغاز ۱۹ سالگی (۱۲۸۴ق) اقامت در تهران را وجهه همت خویش کرد تا به خوشه چینی از خرمن معارف اساتید بزرگی چون آقا محمدرضا و آقاعلی زنوزی (مشهور به مدرس) و حاج ملا هادی مدرس (شاگرد صاحب جواهر) و آقا سیدعلی قزوینی (مشهور به علاقبند) در زمینههای حکمت و کلام، فقه، اصول، علم نقطه و اسرار حروف و ریاضیات بپردازد؛ البته با این تفاوت که او در حوزه علمیه تهران دیگر فقط شاگرد نبود بلکه به تدریس علوم متداول آن روزگار هم همت گماشته بود. عنقا که در جوانی خود تحت تأثیر دایی اش سیدحسین قریشی ذهبی، آشنای اهل تصوف و عرفان قزوین شده بود در تهران نیز دست ارادت از دامان اهل تصوف برنداشت و با کسوت روحانیت به محفل عرفانی شیخ محمد جاسبی (متخلص به فنا) پیوست.
آغاز تحول معنوی
دیدار عبدالقادر جهرمی از پیران و بزرگان متصوفه یک باره عنقا را به کناره گیری از خلق و ترک غوغای تدریس علوم رسمی واداشت؛ در این باره آمدهاست: «روزی پیر عبدالقادر به مجلس درس عنقا آمد و از او پرسید: چه درسی میگویی؟ عنقا گفت: «نحو»، عبدالقادر پرسید: «آیا علم محو هم میدانی؟» و بی آنکه منتظر پاسخ عنقا بماند از مجلس درس او خارج شد. درست پس از این دیدار بود که عنقا یکسره دگرگون شد و دل خویش را سراپرده محبت او کرد.
احیای سلسله عرفانی اویسیه
عنقا پس از درگذشت عبدالقادر (۱۳۰۲ق) برای احیای سلسله عرفانی اویسیه کوشش کرد. کریم کسروی (متخلص به وجدی) که شرح شجره عنقا را به نظم آوردهاست بر این باور است که عنقا با چهل واسطه فرزند موسی کاظم است؛ هر چند در این سلسله جز شیخ شاه علی سیاه پوش، همه ملبس به جامه و عمامه سفید بودهاند؛ صادق عنقا -نوه جلال الدین علی میرزا ابوالفضل- نیز بر همین باور است چرا که جدش را با چهل واسطه از طریق سلسله صفویه (شاه سلطان حسین) فرزند موسی کاظم میداند، اما علی عنقا (برادر صادق عنقا) در نامهای که به یکی از پژوهشگران تصوف و عرفان نوشتهاست با رد این باور مینویسد: «در خصوص آن که در بعضی مطبوعات ما را از جانب پدر از سادات مصطفوی و از احفاد شاه سلطان حسین صفوی گفتهاند؛ عرض میکنم که در تمام تذکرههای موجود از جمله (طرایق الحقایق، مدینه الادب، نامه فرهنگیان، دیوان طرب و نوشتههای پدرم (محمد عنقا) و جد امجدم (جلال الدین علی میرزا ابوالفضل عنقا) و در حیات آنان چنین اظهار و ادعایی نشنیدم. تصویر جد امجدم با عمامه سفید بر کتابهای طبع شده خود، بهترین گویایی حق مطلب است و در تمام موارد جلوی نام حضرات، میرزا قید شده نه سید یا میر.»
آثار
از خامه ماندگار عنقا آثار منظوم و منثور به یادگار ماندهاست که آثار منظوم او را با خواندن مطلع غزلی از او برمیشماریم: «به کوی عشق، شهان جهان گدای رهند/ که تخت فقر به اورنگ خسروی ندهند/ برهنه پای ولی تاج بخش سلطنتند/ نژند روی ولی نور پاش مهر و مهند.» و همچنین این بیت که وجه مکمل و گویای حقیقت تصوف بر مبنای شخصیت عارف است : "منظور زدرویشی آئین گدائی نیست ، درویش توان بودن با افسر شاهانه". آثار منظوم که تاکنون جمع آوری شده و بچاپ رسیده اند عبارتند از حقایق المناقب، مجموعه شعر در مدح اهل بیت؛ انوار قلوب السالکین، مجموعه شعر، مسمط عشقیه؛ مثنوی آیین جهانبانی و آیین جهانداری؛ اشارت حسینیه، در رثای خامس آل عبا بر وزن مثنوی معنوی که در ۱۳۱۲ق سروده شده است؛ منتخب دیوان عنقا (چاپ سنگی) و مثنوی غنچه باز در شزح گلشن راز شیخ محمود شبستری. آثار منثور : عقاید حقه در اثبات اصول دین و مذهب؛ رساله اثبات نبوت و ولایت خاصه؛ رساله در بیان اسرار حروف؛ رساله صحو؛ بررسی احادیث قدسی؛ رساله اصطلاح. عنقا در پایان حیات عرفانی خویش در ۶۷ سالگی در تهران درگذشت و در گورستان ابن بابویه در جوار آرامگاه شیخ صدوق به خاک سپرده شد.
منابع
- دایرةالمعارف تشیع، ج۱۱، نشر شهید سعید محبی، ص۵۰۵، مقاله «عنقا، جلال الدین علی میرزا ابوالفضل»، نوشته حسین عسگری.