جعفر خامنهای
میرزا جعفر خامنهای، یکی از افراد روشنفکر و آزادیخواه و مبازر آذربایجان که زبان فرانسوی را (پنهان از پدر متعصب خود،) آموخته و به ادبیات نوین ترکان عثمانی نیز آشنایی داشت، پیش از سال ۱۳۳۲ هجری قمری، در حدود سال ۱۲۹۲ شمسی از شکل معمول اشعار فارسی عدول کرده و قطعههای بی امضاء با قافیهبندی جدید و بی سابقه و مضمونهای نسبتاً تازه انتشار میداد. یکی از این قطعهها که ادوارد براون در تألیف خود « تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران نو» نقل کردهاست، چنین است:[1]
میرزا جعفر(نقوی) خامنهای | |
---|---|
زادهٔ | ۱۲۶۶ شمسی خامنه |
درگذشت | ۱۳۶۲ شمسی تبریز |
مدفن | وادی رحمت تبریز |
محل زندگی | تبریز |
ملیت | ایرانی |
پیشه | شاعر |
کارهای برجسته | اولین شاعر نوپرداز تاریخ ادبیات ایران |
سبک | شعرنو |
دوره | مشروطه |
مذهب | اسلام شیعه |
فرزندان | مرحوم محمدباقر، مرحومه فاطمه، مرحومه سارا ، مرحومه زهرا ، مهدی ، هادی نقوی خامنۀ |
والدین | علی اکبر خامنه ای |
به وطن
هر روز به یک منظر خونین به درآیی | هر دم متجلی تو به یک جلوهٔ جانسوز | |
از سوز غمت مرغ دلم هر شب و هر روز | با نغمهٔ تو تازه کند نوحهسرایی | |
ای طلعت افسرده و ای صورت مجروح | آماج سیوف ستم، آه ای وطن زار | |
هر سو نگرم خیمه زده لشکر اندوه | محصور عدو مانده تو چون نقطهٔ پرگار | |
محصور عدو، یا خود اگر راست بگویم | ای شیر، زبون کرده تو را روبه ترسو | |
شمشیر جفا آخته روی تو ز هر سو | تا چند بخوابی؟ بگشا چشم خود از هم | |
برخیز یکی صولت شیرانه نشان ده | یا جان بستان یا که در این معرکه جان ده |
به قرن بیستم
ای بیستمین عصر جفاپرور منحوس | ای آب ده وحشت و تمثال فجایع | |
برتاب ز ما آن رخ آلوده به کابوس | ساعات سیاهت همه لبریز فضایح | |
دیدار تو مدهشتر از انقاض مقابر | شالودهات از آتش و پیرایهات از خون | |
هر آن تو با ماتم صد عائله مشحون | از جور تو بنیان سعادت شده بایر | |
زین مذبح خونین که به گیتی شده برپا | روح مدنیت شده آزرده و مجروح | |
خونها که به هر ناحیه ناحق شده مسفوخ | برناحیه عصر هنر لکه سودا… | |
نفرین به تو، ای عصر فریبنده و غدار | لعنت به تو، ای خصم بشر، دشمن عمران | |
ای بوم، فروکش نفس، ای داعی خسران | زین پس مشو اندر پی ویرانهٔ آثار | |
آن روز که زادی، چه نویدی که ندادی؟ | امروز که رستی، تو ز خون یکسره مستی | |
زین سان که تو ره بسپری، ای آفت هستی | فردا به وجود آری یک تل رمادی… |
جعفر خامنهای که میتوان او را اولین شاعر نوپرداز تاریخ ادبیات ایران دانست، سالها پیش از نیما یوشیج این اشعار را به سبک نو سروده و به قول روزنامه تجدد سد سدید محافظه کاری را در عالم ادبیات و شعر شکسته است.
جعفر خامنهای پسر علیاکبر خامنهای از بازرگانان خوشنام تبریز بود. وی در سال ۱۳۰۴ ه.ق برابر با سال ۱۲۶۶ ه.خ در شهر تبریز به دنیا آمد و در آنجا تحصیل کرد. اشعار پرشور او در «حبلالمتین» و «چهرهنما» و «عصر جدید» و«شمس» و بعدها در «مجلهٔ دانشکده» منتشر میشد.
جعفر خامنهای علاوه بر اینکه ادیب و شاعر بود، مشروطه خواه و مرد سیاست هم بوده به طوری که احمد کسروی در کتاب زندگانی من او را یکی از دوستان محمد خیابانی معرفی میکند و اضافه میکند که جعفر خامنهای بود که او را با محمد خیابانی آشنا کرده است: «یکی از دوستانی که پیدا کردم آقای میرزا محمدعلی صفوت و دیگری میرزا ابوالقاسم فیوضات، و دیگری میرزا جعفر آقا خامنهای میبود. در همان روز شادروان خیابانی که پس از بهم خوردن دارالشورا از تهران به قفقاز رفته بود به تبریز درآمد. به میانجیگری آقایان صفوت و خامنهای با او نیز آشنایی یافتم. اینان نیز گاهی به نشستهای ما آمدندی، بسیار شبها نیز در خانه علیاکبر آقا (پدر میرزا جعفر آقا) فراهم آمدیمی، این یکی از بازرگانان بسیار نیکوکار تبریز میبود در تاریخ مشروطه یاد او کرده شده، میرزا جعفر آقا جوانی بادانش میبود که شعر نیز میسرود.
احمد کسروی در تاریخ مشروطه هم از جعفر خامنهای به عنوان مترجم یاد کرده مینویسد: «به سال ۱۲۸۵ شمسی که مظفرالدین شاه مشروطه را داد دبستان را رواج بسیار یافته، کمتر شهری بود که یک یا دو دبستان یا بیشتر در آن نباشد دلبستگی مردم به اینها به جایی رسید که کار به قضاوت اندیشی رسید، و بسیاری از ایشان چنین پنداشتند که تنها چاره دردهای کشور همان دبستان است، و چون جوانانی از آن بیرون آیند همه درماندگیها از میان خواهد برخاست. هر زمان که جشنی میگرفتند آگهی از آن در روزنامهها مینوشتند، و شادمانیهای بی اندازه مینمودند و نویدها به خود میدادند به جایی رسید که احمد بیک آقایوف نویسنده روزنامه «حیات» قفقاز، که خود مردی دانشمند میبود و به کارهای ایران دلبستگی نشان میداد به زبان آمد و خامه این اندیشه ایرانیان را باز نمود. (آن گفتار «حیات» را آقای جعفر خامنهای از ترکی ترجمه کرده و در یکی از شمارههای حبل المتین کلکته به چاپ رسیده است.»
میرزا جعفر خامنهای با روزنامههای مردمی و ضد استبدادی همکاری نزدیکی داشت و با سرودن اشعار افشاگرانه و با چاپ و نشر آنها در جراید آن روز مستبدین را به شدت میکوبید « برای نمونه یکی از اشعاری را که در نکوهش میر هاشم دودچی و یارانش سروده و در همان روزها در روزنامهٔ «نالهٔ ملت» به چاپ رسیده و در بین تودهٔ مردم به زبانها افتاده بیتهایی را در ذیل میآوریم»:
من ای خدا به تو نالم ز زاهدان ریایی | که عالمی بفریبند با قبا و ردایی | |
به خلق حرمت می میکنند ذکر ولی خود | ز خون بیگناهان مست هر صباح و مسایی | |
به گاه موعظه آزار مور را نپسندند | به قتل و غارت شهری کنند حکمروایی | |
دهند مردم بیچاره را به پنجهٔ جلاد | نه شرمشان ز پیمبر نه بیمشان ز خدایی | |
بیا که خون شده جاری به جای آب به تبریز | به حکم شاه و فتوای چند کذایی | |
به بندگان خدا بسته گشته راه معیشت | ولایتی شده مفلوک و مبتلا به گدایی | |
خدا که امر عبادش حواله کرده به شوری | حرام بشمرد این ابلهان ریشحنایی | |
بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان | که آدمی نه به ریش است و نی قبا و کلایی |
مصرع اول بیت آخر « بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان» جملهای است که عبدالله مازندرانی یکی از مراجع تقلید شیعیان آن روز به میرزا حسن مجتهد تبریزی نوشته است. میرزا حسن هنگامی که از تبریز با خشم بیرون آمده تلگرافی یا نامهای به نجف فرستاده و در آن پس از بدگویی از مشروطه خواهان چنین گفته: (باید مشروطه مشروعه باشد). در پاسخ او گفته «ای گاو مجسم مشروطه مشروعه نمیشود». این داستان آن زمان به زبانها افتاد و جعفر خامنهای نیز در اشعارش به این صورت داخل کرد
« بلی ز گاو مجسم مجو فضیلت انسان۱»
صمد سردارینیا در شماره ۳ – ۸۶ پاییز ۷۱ وارلیق در شرح حال میرزا جعفر خامنهای از قول یحیی آرینپور مینویسد: «از شکل معمول اشعار فارسی عدول کرد و قطعههای بی امضاء با قافیهبندی جدید و بیسابقه ومضمونهای نسبتاً تازه انتشار داد.» سردارینیا میافزاید: وی هنگامی که این ابیات را با قافیهبندی جدید و بیسابقه میسرود، در سراسر ایران عنوان «شعر نو» به گوش کسی نخورده بود.
منابع
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به جعفر خامنهای در ویکیگفتاورد موجود است. |
- یحیی آرین پور، از صبا تا نیما
- ۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطه، چاپ دوازدهم، ص ۲۸۷ و ۷۳۳
- جعفر خامنهای
- از صبا تا نیما