سیاحتنامه ابراهیمبیگ
سیاحتنامهٔ ابراهیمبیگ نام کتاب سفرنامهای به فارسی از زینالعابدین مراغهای است که در حدود سال ۱۳۲۱ هجری قمری در استانبول منتشر شد. این کتاب تأثیر زیادی در آگاهی اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در آستانه جنبش مشروطه ایران داشتهاست.
داستان
کتاب با گزارش مسافرتی آغاز میشود اندک اندک در انتها تمثیلی میگردد. ابراهیمبیگ یک تاجر زاده ایرانی است که در مصر بزرگ شده و ثروتی اندوختهاست. بین او و دختری از خانه زادانش به نام محبوبه تعلق خاطری هست. اما عشق بزرگتر و محبوبه واقعی اش ایران یا به قول یکی از آدمهای قصه «ایران خانم» است. عشقی که نویسنده شرایط رشد و پرورش آن را در محیط خانواده قهرمانانش نشان دادهاست. در عالم خیال وطن را بی نقصترین و منزهترین جاهای دنیا میداند، تا حدی که حاضر نیست هیچ خبر ناگواری راجع به ایران بپذیرد یا حتی بشنود. در برابر هر سخن واهی اما امید بخشی دربارهٔ ایران را با دادن پاداش به گوینده اش استقبال میکند.
سرانجام ابراهیمبیگ برای زیارت مرقد امام هشتم و نخستین دیدار از وطن معبود از راه عثمانی رهسپار ایران میشود. سر راهش، در استانبول، نویسنده داستان (یعنی زینالعابدین مراغهای) را ملاقات میکند و در خانه او نسخهای از کتاب احمد را میبیند و میخواند. ابراهیمبیگ انتقادات این کتاب از وضع ایران را جدی نمیگیرد و با خود فریبی از آن میگذرد. سفر ادامه مییابد و ابراهیمبیگ به به قفقاز میرسد و نخستین بار، حال و روز غمانگیز ایرانیان مهاجر را از نزدیک میبیند، پس به خود دلداری میدهد که اینجا غربت است و در سرزمین اصلی ایران امن و آسایش حکمفرماست. او با همین خود فریبی تردیدآمیز قدم به خاک ایران میگذارد و ناگهان در هر قدم با ناروایی و مصیبتی روبه رو میشود. برای ابراهیمبیگ پذیرش حقیقت تلخ دشوارتر است. اما از آن دشوارتر سکوت و دم برنیاوردن است. چون نمیخواهد تسلیم وضع موجود شود، و چون در پی راه علاجی برای این مصایب کهنه و ریشهدار است، با اصناف و طبقات مردم به جربحث و مرافعه میپردازد، درجامعه جاهل و عقب ماندهای که منطق «به من چه» در آن حکومت میکند، ابراهیمبیگ میکوشید از مردم عادی کوچه و بازار گرفته تا اعیان و وزراء را به جانب عمل فعال ارشاد کرده به وظیفه ملی و دینی و وجدانی اش آشنا سازد. البته این تلاش بی انعکاس و بی پاداش میماند، یا پاداش آن سرخوردگی است. حتی بارها او را به جرم فضولی در معقولات کتک میزنند، دشنام میگویند و آزار میدهند. عاقبت سرخورده و نومید راه آمده را بر میگردد و نوشتن سیاحتنامه خود را که بنا به وصیت پدرش آغاز کرده بود و به پایان میرساند. اما داستان به پایان نمیرسد. یوسف عمو، مربی ابراهیمبیگ، که در این سفر نیز همراه او بود دنباله حکایت را ادامه میدهد. یوسف عمو روایت میکند که ابراهیمبیگ با همان اعصاب خسته فرسوده نیز در غربت دست از محاجه و مرافعه با دیگران برنمیدارد. تا سرانجام شبی در پی یکی از بحثهای دیوانه وارش موجب حریق میگردد و مصدوم و مجروح میشود؛ و جلد اول سیاحتنامه ابراهیمبیگ که عنوان فرعی «بلای تعصب او» را دارد در همینجا به پایان میرسد.
جلد دوم سیاحتنامه با عنوان فرعی (نتیجه تعصب او) و همچنان به روایت یوسف عمو ادامه مییابد: چون ابراهیمبیگ به خود میآید هوش و حواسش را از دست داده و جسماً بسیار فرسوده شدهاست، تخفیف یا تشدید مرض او به آمدن خبرهای خوب و بد از ایران بستگی دارد. خبر پادشاهی مظفر الدین شاه و آغاز اصلاحات اجتماعی و سیاسی، به زمامداری صدر اعظم امین الدوله، موجب بهبودی کوتاه در احوال ابراهیمبیگ میگردد. در فاصله بازیافت سلامتی، به توصیه و فشار اطرافیانش با محبوبه ازدواج میکند. اما دوران خوشی بسیار کوتاه است. خبرهای بد از ایران میرسد. صدر اعظم بر کنار میشود، گروه قدیمی دربارهٔ قدرت را به دست میگیرند و شاه هم به فسادهای معمول دربار تسلیم شده از تعقیب نقشههای آغازین خود دست برداشتهاست. نامهها و اخباری که اینک از ایران میرسد ابراهیمبیگ را قدم به قدم به سراشیب جنون و دق مرگی میبرد. ابراهیمبیگ میمیرد و محبوبه پیکر محتضر را در آغوش میکشد و همراه او جان میسپارد.
مرگ ایران خانم ابراهیمبیگ را و مرگ این یکی سرانجام محبوبه را میکشد. این سلسله وابستگی را نویسنده طی یک مثنوی مؤثر و جان شکاف که با تضمین ابیاتی از مولوی سروده، در پایان جلد دوم، بیان داشتهاست.
گر چه به نظر میرسد که زین العابدی مراغهای از ابتدا برنامهای برای نگارش جلد سوم داشتهاست، این جلد را، احتمالاً پس از دلگرمی از موفقیت جلدهای قبلی، نوشته که اساساً مجموعهای است از برخی مقالات و قطعات و اشعار اخلاقی و آموزشی که نویسنده از خود دیگران جمعآوری کردهاست. در این جلد نویسنده رؤیای یوسف عمو در مصر را به یاد میآورد که به رهبری پیر روشن دلی به جهان دیگر میرود و ضمن سیر و تماشایی، که صحنههای آن بی شباهت به کمدی الهی دانته نیست، ابراهیمبیگ را در بهشت ملاقات میکند، و در این فضا ادامه بحث و مرافعه ابراهیمبیگ با دیگران دربارهٔ دردهای ایران، با همان تعصب و شور و حرارت، چاشنی طنزی به ماجرا میدهد.
ارزیابیها
ادوارد براون مینویسد: سیاحتنامه ابراهیمبیگ که انتشار آن همزمان با دوره طغیان ماده عدم رضایت بود، در تحریک حس نفرت و انزجار مردم ایران نسبت به حکومت مخرب و افتضاحآمیز مخصوص دوره سلطنت مظفرالدین شاه نقش بزرگی داشته و شهرت بسزایی در میان عامه به هم زد.
از نوشتههای ناظمالاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان درمی یابیم که محفلها و انجمنهای آزادیخواه، پیش از مشروطه، هیچ کتاب آموزش تئوری برای تقویت و تربیت دانش سیاسی خود نداشتهاند جز کتاب سیاحتنامه ابراهیمبیگ. ناظم الاسلام یادآوری میکند که این کتاب را روحانیٍ مردم گرا سید محمد طباطبایی به او داده بود و در انجمن مخفی که از فرزانگان و فضلای ناراضی تشکیل شده بود آن را میخواندهاند و «... اهالی انجمن و فداییان بعضی به حالت تباکی (گریه کردن) و بعضی ازکثرت خزن و غم از خود رفته و حالت بهت به آنها دست داده تا چندی حالت یک کلمه سخن گفتی باقی نبود. هم و غم غریبی عارض هر یک گردیده به اوضاع غریبه مملکت و گرفتاری عجیبه این ملت سر به گریبان تعجب و حیرت و سرافکندگی و فکرت فرو برده…»
احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران علاوه بر نقش کتاب در محافل روشنفکری، به تأثیر تودهای آن در انبوه ایرانیان اشاره دارد و مینویسد: «ارج آن را کسانی دادند که آن روزها خواندهاند و تکانی را در خواننده پدیدمیآورد و به یاد میدارند. انبوه ایرانیان که در آن روز خو به این آلودگیها و بدیها گرفته بودند و جز از زندگانی بد خود به زندگانی دیگر گمان نمیبردند از خواندن این کتاب تو گفتی از خواب بیدار میشدند و تکان سخت میخوردند. بسیار کسان را توان پیدا کرد که از خواندن این کتاب بیدار شده و برای کوشیدن به نیکی کشور آماده گردیده و به کوشندگان دیگر پیوستهاند.»
کسروی در جای دیگر بر شخصیت دلاور و مبارز حاجی مراغهای و همفکرانش تأکید میکند: «تنها به چاپ رسانیدن چنین کتابی در آن زمان انگیزه نابودی چاپکننده توانستی بود. این نه نیک است که به رشک نیکیهای کسان را نپذیریم.»
عبدالله مستوفی در کتاب زندگی من یک جا سیاحتنامه را همراه با کتاب احمد اثر طالبوف و رسالههای اقبالالدوله یکی از سه اثر ممتازی میشمارد که در تغییر رژیم استبداد به مشروطه مؤثر بودهاند. وی مینویسد: «خبر این آزادی (سرکارآمدن مظفرالدین شاه سلیمالنفس) که به خارج سرحدات رسید ایرانیانی که از مدتها پیش در خارجه رحل اقامت افکنده و قلم نویسندگی داشتند به شوق آمدند. روزنامه حبل المتین کلکته، روزنامه ثریا و پرورش و حکمت در مصر و کتاب احمد و سایر رسایل طالبوف تبریزی مقیم قفقاز و بالاخره کتاب ابراهیمبیگ و از همه بالاتر خطابههای اقبال الدوله هندی که تمام در خارج ایران چاپ شده بود نتیجه این تغییر سلطنت گردید… دیگر مثل دوره ناصرالدین شاه نبود که کسی جرات بیان اوضاع و ترتیبات اجتماعی و سیاسی ملل و دول اروپا را نداشته باشد. هرکس هر چه میدانست بی پروا صحبت میکردم. اهل مطالعه که سابقاً جز کتب قدیمه چیزی نمیخواندند باخبر شدند که خیلی مطالب خواندنی از قماش دیگر هست. خواندن کتابهای طالبوف و ابراهیمبیگ و خطابههای اقبال الدوله و مقالات روزنامههای چاپ خارج رواجی پیدا کرد.»
در جای دیگر از کتاب زندگی من عبدالله مستوفی با نقل قولی از علامه دهخدا تأکید میکند که نویسنده سیاحتنامه، حاجی زینالعابدین مراغهای است. زیرا پس از استقرار مشروطیت که دیگر خطر حبس و مرگ برای نویسنده این کتاب بلندآوازه از بین رفته بودند، عدهای مدعی شده بودند که نویسنده آن هستند. آقای علی اکبر دهخدا میگوید: من در سفر مهاجرت پس از بمباران مجلس در استانبول بودم، یک روز پیرمردی به دیدن من آمد و خود را معرفی کرد و گفت: من حاجی زینالعابدین مراغهای هستم، از جوانی مراغه را ترک گفته و به قفقاز آمدم. در آنجا روسی و فارسی را آموخته مشغول کسب شدم، پس از مدتی محل کسب خود را به کریمه و یالتا بردم. امپراتور اکثر سالها در زمستان مسافرتی به کریمه میکرد، و در قصر مخصوص به خود که با دکان من چندان فاصلهای نداشت اقامت مینمود. یک روز امپراتریس بهطور ناشناخت وارد مغازه من شد، با این که نشناختمش لازمه ادب بجا آوردم. در سفرهای بعد هروقت خانواده امپراتور به قصر خود به کریمه میآمدند امپراتریس به دکان من سری میزد، بهطوریکه یکی از مشتریهای دکان من شده بود، همین موضوع سبب شهرت و بالا گرفتن کار من شد. بعد از چندی به استانبول آمدم، کتاب ابراهیمبیگ را نوشته بدون اسم منتشر کردم. بعد از نشر آزادی همشهریهای مقیم استانبول با این که همگی میدانند که نویسنده این کتاب منم به من حسد ورزیده انکار میکنند. به قدری پیرمرد از این حسد تبریزیها متأثر بود که به من پیشنهاد میکرد مسودههای قلم خورده کتاب خود را بیاورد و مانند شاهد صادق مدعا نز من بگذارد. من دلداریش دادم و گفتم: در تهران نویسنده این کتاب حاجی زینالعابدین مراغه آی یعنی شخص شما هستید، حسد عمو اوغلیها جایی نمیگیرد. واقعاً هم همینطور است که آقای دهخدا به او گفته.
یحیی آرین پور در جلد اول کتاب از صبا تا نیما دربارهٔ اهمیت تاریخی سیاحتنامه ابراهیمبیگ چنین مینویسد: «سیاحتنامه ابراهیمبیگ در واقع دائرةالمعارف جامع اوضاع ایران در اواخر قرن سیزدهم هجری است که با قلمی تند و بی پروا و بی گذشت تحریر شدهاست… این نخستین رمان اصیل اجتماعی از نوع اروپایی در زبان فارسی است که زندگی مردم ایران را همچنان که بوده تشریح کرده و از این حیث شباهت زیادی به رمان نفوس مرده نیکلاگوگول، نویسنده بزرگ روس پیدا میکند…»
فریدون آدمیت، در کتاب ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، سیاحتنامه را بدین شکل در تاریخ تحول افکار و آراء مردم ایران ارزشگذاری میکند: «سیاحتنامه ابراهیمبیگ انتقاد همهجانبهای است بر حیات جامعه ایرانی که سیاست، اقتصاد، روحانیت، تعلیمات، اخلاق، اعتقادات و تقریباً همه متعلقات اجتماعی را نقادی میکند… مهمترین جنبه تفکر نویسنده تحول ذهنی و جهان بینی تازه اوست. از مانوسات کهنه گذشته روی برتافته، به ارزشهای مترقی جدید روی آوردهاست. مجموع انتقادهایش ازهمان سرچشمه میگیرد.»
علاوه بر آن آدمیت معتقد است که نویسنده سیاحتنامه ابراهیمبیگ از مشاوره و حتی کمکهای نوشتاری و ویراستاری روشنفکر معروف آن دوران، میرزا آقاخان کرمانی، برخوردار بودهاست: «... تقریباً مسلم میدانیم که نویسنده ادیبی در پرداختن نثر روان و قوی و پخته نخستین جلد سیاحتنامه دست داشتهاست. حتی بعضی عبارات و اصطلاحات خاص میرزا آقاخان کرمانی مانند (ایرانی گری) در آن به کار رفتهاست. این مطلب مهمی نیست. آنچه ارزنده و مهم میباشد اصالت عقاید و آرای حاجی زینالعابدین است؛ و اینکه او مردی است پاک نهاد، و استوار در افکار خویش… در جلد اول گفتار بلندی از زبان امین الدوله نقل شده که حکایت میکند از آگاهی بصیرانه نویسنده از اندیشههای آن وزیر. اما حاجی زینالعابدین او را نمیشناخت. به یقین این گفتار را از زبان کسی شنیده و آورده که امین الدوله را خوب میشناخته… در محفل ایرانیان استانبول کسی که با اندیشههای امین الدوله نیک آشنایی داشت، و با او و برادرش نامه نگاری داشت میرزا آقاخان کرمانی است. قاعدتاً اوست منبع آن اطلاعات دربارهٔ امین الدوله که رساله مزبور را هم در اختیار داشتهاست.»
کریم کشاورز در جلد پنجم کتاب هزار سال نثر پارسی مینویسد: سیاحتنامه که در آغاز قرن بیستم (۱۳۲۱ ه.ق) منتشر و در همان زمان به زبان آلمانی ترجمه شده بود و شرح سفر جوانی است ایرانی، پرورش یافته خارجه که آرزوی سفر میهن کرده و از عقب ماندگی مردم و شیوههای استبدادی حکومت زمان مظفرالدین شاه سخت در رنج است. نثر ساده کتاب، به رغم بعضی اصطلاحات و ترکیبات خاص ایرانیان مقیم استانبول و مصر، خواننده را تحت تأثیر قرار میدهد. سیاحتنامه ابراهیمبیگ صرفاً به منظور انتقاد و مخالفت با حکومت استبدادی قاجار و بی عدالتیها و بی نظمیهایی که در آن دوران حکمفرما بود نوشته شدهاست. خود زینالعابدین مراغهای نیز پس از انتشار جلد اول متوجه استقبال وسیع مردم ایران از داستانش شده بود که در جلدهای دوم و سوم به نمونههایی از تأثیر این کتاب در گروههای اجتماعی گوناگون، حتی در داخل دستگاه ایران و مقامات عالیرتبه کشور، اشاره میکند. اما از همه مهمتر او به رسالت خود نیک آگاه است، یعنی از همان ابتدا که قلم در دست میگیرد میداند که علیه چه جبهه عظیمی از عادت و سنت و کهنه پرستی و خرافه خواهد جنگید. از این رو در همان جلد اول وظیفه خود و دیگر نویسندگان معاصرش را چنین بیان میکند: این ایام نه آن زمان است که ارباب قلم اوقات خود را صرف خولیا و افسانههای واهی و اراجیف بیمعنی مثل گذشتگان نمایند که جز موهوم چیزی حاصل شان نخواهد بود… بلکه وظیفه نوع پرستی و آداب انسانیت را به عوام بفهمانند؛ و حالی نمایند که مصدر تمام نیک بختیها نام مقدس وطن و حفظ آن به عموم اهل وطن واجب عینی است.
پانویس
منابع
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به سیاحتنامه ابراهیمبیگ در ویکیگفتاورد موجود است. |
- سیاحتنامهٔ ابراهیمبیگ (یا بلای تعصب او)، چاپ اول، انتشارات محور، سال ۱۳۷۸، تهران، ایران
- سیاحتنامهٔ ابراهیمبیگ – زینالعابدین مراغهای- ناشر: آگاه- نوبت چاپ: چاپ دوم- تاریخ نشر: ۱۳۸۴
- کامشاد، حسن (۱۳۸۴). پایهگذاران نثر جدید فارسی. تهران: نی. شابک ۹۶۴۳۱۲۷۵۹۱.