شاطر
شاطر در لغت به معنی زیرک، باهوش، چالاک و چابک است.[1] در گذشته شاطران مردان تندپایی بودهاند که به شاه خدمت میکردهاند. امروزه شاطر به نانوا اطلاق میشود، یعنی کسی که در دکان نانوایی نان به تنور زند.[1] شاید علت این امر، تحرک پیوسته نانوایان به هنگام خمیرگیری و پخت نان است.
نمونهها در ادبیات
مردی چست و چالاک که با لباس مخصوص، پیشاپیش شاهان و امیران رود یا نامهای را بهسرعت به مقصد رساند. پیاده چالاک[2]
- ملاح گفت کشتی را خللی هست. یکی از شما که دلاورتر است و شاطر و زورمند، باید که بدین ستون رود... گلستان سعدی
گویا شاطران قدیم بقایای شطّاران بودهاند که به عیاران شباهت داشته، همانند آنان زیرک بودهاند. و شاید این شطّاران با شطّاریه رابطهای داشتهاند.
- شطّاریه فرقهای از صوفیه اسلامند که مانند حسینبن منصور اناالحق گویند و به تألیه ذات قائلند [2] و به عبداللّه شطّار منسوبند (قرن هشتم و نهم هجری). این طریقه در سوماترا، هند و جاوه میان مسلمانان پیروان بسیار دارد.[3]
شاطر در دوره صفویه به فراشهایی گفته میشد که پیشاپیش اسب شاهان و دیگر رجال بزرگ میدویدهاند و راه را برای عبور آنان از میان مردم باز میکردهاند.
پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در اوایل سده هفدهم میلادی (دوران حکومت شاه عباس بزرگ) به ترکیه، ایران و هند سفر کردهاست، شاطر را چنین توصیف کردهاست:
- شاطر وظیفهٔ نامهرسانی را بر عهده دارد و به علاوه، جلو اسبان حرکت میکند و کلاه پردار بر سر و زنگولههایی بر کمر دارد که در موقع حرکت، صدا میکنند و مردم با شنیدن آن کنار میروند. پاهای این افراد کاملاً برهنه و لباس آنان فقیرانهاست و چنان با سرعت میدوند و به قدری در روز راه میروند که اگر بخواهم آن را شرح دهم، تصور خواهید کرد افسانهپردازی میکنم.[4]
در نقاشیهای مربوط به دورهٔ صفویه بهآسانی میتوان شاطران را تشخیص داد. در این تصاویر شاطرها با پری در کلاه یا دستار دیده میشوند که شلواری تنگ شبیه به جوراب و گاه کوتاه پوشیدهاند و اغلب تبرزین در دست گرفتهاند.[5]
بنا بر بعضی منابع، شاطران وظیفه نامهرسانی هم داشتهاند و از این نظر و نیز آویختن زنگ و نصب پر به کلاه یا دستارشان کاملاً شبیه پیکها بودهاند.[6] بودهاند:
پس (علیکیا) دو کلمه به خدمت بیرامخان نوشته، شاطری فرستاده که چون نوشته به خدمت میرسد، به زودی تشریف بیاورند....[7]
و چون خواجه نظامالملک دید که مروت آن بحر فتوت در جه مرتبهاست.... عریضهای نوشت و شاطر خود را روانه کرد....[8]
و شاطری را طلبیده گفت میخواهم زود خود را به مظفر حسین میرزا برسانی و نامه را به او بدهی و بگو....[2]
شاطرها در دویدن و تند رفتن از کودکی تمرینها میکردند و پس از امتحان استاد میشدهاند و تصدیق یا منشور شاطردوانی میگرفتهاند. غالباً این شغل ارثی بودهاست. رئیس شاطران دربار شاطرباشی نام داشته. در عهد قاجاریه وجود این شاطرها در مراسم استقبال سُفرا نیز متداول شد. از آغاز عهد مشروطیت به سبب رواج کالسکه و ماشین، استخدام شاطر برافتاد.[9]
در کتاب مقدس
در سال هفتم یهویاداع فرستادهٔ یوزباشیهای کریتیان (؟) و شاطران را طلبید و ایشان را نزد خود به خانهٔ خداوند آورده، با ایشان عهد بست .... و هر یکی از شاطران، سلاح خود را به دست گرفته از طرف راست خانه تا طرف چپ خانه به پهلوی مذبح و به اطراف پادشاه ایستادند* ....و یوزباشیها و کریتیان و شاطران و تمامی قوم زمین را برداشته ایشان پادشاه را از خانهٔ خداوند به زیر آوردند و به راه دروازهٔ شاطران به خانهٔ پادشاه آمدند و او بر کرسی پادشاه بنشست.[10]
در شعر فارسی
مولانا جلال الدین رومی:
مرغ خانه بر زمین خوش میرود | دانهچین و شاد و شاطر میدود |
سعدی شیرازی:
تو گفتی خروسان شاطر به جنگ | فتادند در هم به منقار و چنگ | |
نه آبستن در بود هر صدف | نه هر تیر شاطر زند بر هدف | |
جوانمرد شاطر زمین بوسه داد | ملک را ثنا گفت و تمکین نهاد |
ناصر خسرو قبادیانی:
گفتی که خلق نیست چو من نیز در جهان | هم شاطر و ظریفم و هم شاعر و دبیر |
عبدالرحمن جامی:
در این صباح خجسته هنوز بودم من | نشسته با دل جمع از تفرق خاطر | |
که ناگه از در خلوت به کام استعجال | سلامگوی درآمد غلامکی شاطر |
منوچهری دامغانی:
مرغ بیبربط به بربط ساختن دانا شود | آهو اندر دشت چون معشوقکان شاطر شود |
اقبال لاهوری:
عشق، شاطر ما به دستش مهرهایم | پیش بنگر در سواد زهرهایم |
ادیب الممالک فراهانی:
نه خاطرم از رنج سفر نیک زدودی | نه شاطر خود ساختیَم در سفر خویش | |
دریغ آن ناصرالدین شاه و استبداد دورانش | عزیز حضرت سلطان، امین بزم دورانش | |
ز فراشان قرمزپوش و فراشان بدهیبت | چماق شاطر و چوب قُرُقچی در بیابانش |
محتشم کاشانی:
شب عید است و دگر شاطر گردان ز هلال | کشتی نقره به دست از پی دوران دارد |
توضیحات
- فرهنگ معین
- همان
- ارزش میراث صوفیه
- سفرنامه پیترو دلاواله
- آشنایی با مینیاتورهای ایران، تصویر ص. ۱۶۹ / تاریخ نقاشی در ایران، تصاویر ۳۰-۴۰ ص. ۱۱۷ و ۳۲-۴۳ ص. ۱۱۹ و ۵۷-۷۳ ص. ۱۷۶
-
از مجمعالاصناف لسانی شیرازی
پيك من و روی همچو ماهش نگريد وز نرگس مستانه نگاهش نگريد در هم شدن زلف سياهش بينيد آشفتگی پرّ كلاهش نگريد - عالمآرای شاه اسماعیل
- عالمآرای صفوی
- دائرةالمعارف مصاحب
- کتاب مقدس، عهدعتیق (کتاب دوم پادشاهان)
منابع
- دائرةالمعارف فارسی مصاحب، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، ۱۳۵۶
- فرهنگ معین، محمد معین، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۲
- آشنایی با مینیاتورهای ایران، تألیف آرتور پوپ، ترجمه حسن نیّر، انتشارات و کتابفروشی بهار، تهران
- ارزش میراث صوفیه، عبدالحسین زرینکوب، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۶
- تاریخ نقاشی در ایران، تألیف دکتر زکی محمدحسن، ترجمه ابوالقاسم سحاب، ناشر کتاب سحاب، تهران ۱۳۶۴
- سفرنامه پیترو دلاواله
- عالمآرای شاه اسماعیل، به تصحیح اصغر منتظر صاحب، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۴۹
- عالمآرای صفوی، به کوشش یداللّه شکری، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰
- کتاب مقدس، عهد عتیق، ترجمه از عبرانی و کلدانی و یونانی، به نفقهٔ بَرِییتش و فورِن بَیبَل سوسایتی، دارالسّلطنهٔ لندن، سنهٔ 1895(Persian Bible.Revised by Rev.Robert Bruce,D.D)
- کلیات سعدی به خط و اهتمام سیدحسن میرخانی (بدون ذکر محل نشر و تاریخ چاپ)
- لغتنامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۲۵