فصیح‌الزمان شیرازی

سید محمد شیرازی (۱۲۴۰ فسا - ۱۳۲۴ تهران) ملقب به فصیح‌الزمان و متخلص به رضوانی شاعر، خطیب و واعظ اواخر دوره قاجار و بعد از آن بود.

فصیح الزمان شیرازی (رضوانی)
نام اصلی
سید محمد شیرازی
زاده۱۲۴۰ خورشیدی
فسا
محل زندگیقم، تهران
درگذشته۱۳۲۴ خورشیدی
تهران
آرامگاهآرامگاه ابن بابویه
تخلصرضوانی
زمینه کاریشعر، خطابه، وعظ
ملیتایرانی
در زمان حکومتناصرالدین شاه قاجار، مظفرالدین‌شاه قاجار
کتاب‌ها«دیوان» اشعار و «گلهای فصیح‌الزمان رضوانی»
پدر و مادرسید ابوالقاسم فسائی

سید محمد در سال ۱۲۴۰ شمسی در شهر فسا متولد شد. پدرش به سید ابوالقاسم فسائی شهرت داشت. او در ۱۶ سالگی به اصفهان رفت و دو سال در آن شهر به تحصیل مقدمات پرداخت. سپس به قم رفت و ده سال در این شهر به تکمیل علوم عقلی و نقلی مشغول بود. در بیست و هشت سالگی یا سی سالگی به تهران مهاجرت کرد و به وعظ و خطابه پرداخت.

در تهران او به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از او لقب «فصیح‌الزمان» دریافت کرد. هنگام قتل ناصرالدین شاه از ملازمین او بود و در آن محل حضور داشت و پس از آن واقعه در سال ۱۳۱۳ قمری برای تسلیت نزد ولیعهد مظفرالدین میرزا به تبریز رفت و همراه با وی به تهران برگشت و ملقب به «سلطان الواعظین» شد.

فصیح‌الزمان سال‌های متمادی در تهران منبر می‌رفت که بسیار با استقبال روبرو می‌شد و بسیاری از خواص و عوام برای شنیدن اشعار نغز و گفتار اثرگذارش پای وعظ او می‌نشستند.

فصیح‌الزمان شیرازی در سال ۱۳۲۴ شمسی در تهران درگذشت. او در ابن بابویه دفن است.

دیوان اشعار او با نام «دیوان فصیح الزمان شیرازی (رضوانی)» مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعات و رباعیات و همچنین منتخبی از آن به نام «گلهای فصیح‌الزمان رضوانی» به کوشش سید هادی حایری در شیراز به چاپ رسیده‌است.

نمونه اشعار

نمونه‌ای از اشعار او که بارها توسط خوانندگان مختلف دوره قاجار و معاصر خوانده شده:

همه هست آرزویم که ببینم از تو روییچه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننموده‌ای و بینمهمه جا به هر زبانی، بوَد از تو گفتگویی
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلمتو ببُر سر از تن من ببَر از میانه گویی
به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویمشده‌ام ز ناله، نالی، شده‌ام ز مویه، مویی
همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار، چنگیمن از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی
چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامیچه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویی
شود این که از ترحم، دمی ای سحاب رحمتمن خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی
بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستتسر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبوئی
همه موسم تفرج، به چمن روند و صحراتو قدم به چشم من نِه، بنشین کنار جویی
نه به باغ ره دهندم، که گلی به کام بویمنه دماغ اینکه از گل شنوم به کام، بویی
بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمیبنموده مو سپیدم، صنم سپید رویی
ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم بخواندرخ شیخ و سجده گاهی، سر ما و خاک کویی
نظری به سویِ «رضوانیِ» دردمندِ مسکینکه به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی

منابع

    • حائری "کوروش"، سیدهادی (۱۳۶۳). دیوان فصیح الزمان شیرازی (رضوانی). شیراز: سلسله نشریات ما.
    This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.