پسوند
پسوند در زبانشناسی، تکواژ وابسته است که به پایان واژهها میچسبد و معنای واژه را دگرگون میکند.
وند |
---|
پسوند همچنین اشاره به یک توصیف برای یک اسم است، مانند پسوند نام خانوادگی؛ در ایران طایفههای دارای پسوند «وند» دو گروه هستند:
۱. گروهی که در دوران هخامنشیان بنام پیشه (شغل) نیای خود معروف شدند، مانند (دریکوند = خزانهدار)-(سپهوند = نگهبان سپاه)-(باز وند = مسئول بازها "عقابها")-(ترکاشوند = مسئول تیروکمانها) و ...
۲. گروهی که بعد از ظهور اسلام بنام پدران یا منطقه سکونت خود معروف شدند، مانند (کمالوند).(بیرنوند).(چغلوند) و غیره که نمونه رایج آن در عصر فعلی «جلیلوند» است.
پسوندهای تکواژ در زبان فارسی
۱. آسا: پسوند چگونگی و مانندگی میباشد. مانند: نهنگ آسا، شیرآسا، اهریمن آسا.
۲. آگین (گین): پسوند دارندگی و اتصال میباشد. مانند: برف آگین، زهرآگین، خشمگین، شرمگین.
۳. او: پسوند کوچکسازی است.
مانند: یارو، پسرو، دخترو.
او: همچنین پسوند فراوانی و کثرت است.
مانند: شکمو = بسیار شکمچران، ترسو = بسیار ترسنده، بُرزو = بسیار بُرز (بلند بالا)، چاکو (چاقو) = بسیار چاکدهنده.
۴. اور: پسوند دارندگی است. مانند: گنجور، مزدور، نمور.
اومند: پسوند دارندگی است. مانند: تنومند، برومند، سیجومند، هستومند.
۵. ا(۱): این پسوند به بن مضارع میچسبد و صفت فاعلی مطلق میسازد. مانند: بینا، شنوا، روا، جویا، زیبا، کوشا.
۶. ا(۲): این پسوند الف ندایی است و برای خطاب قراردادن کسی بکار میرود.. مانند: خداوندا، پروردگارا.
۷. ا(۴): این پسوند از مشخصهای صفت میسازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: ژرفا/ژرفنا، دازا/درازنا، بلندا، پهنا، ستبرا، گرما.
۷. ا(۵): پسوندی که نشانگر شگفتی و افسوس است. مانند: خوشا، شگفتا، دریغا، دردا.
۸. اد: این پسوند به بن مضارع میچسبد گاهی به معنی انجمنی است که فعلی را انجام میدهند و گاهی به معنی اسم مکان است. مانند: نویساد (هیئت تحریریه)، سگالاد؛ کناد، هماد (انجمن)، چکاد.
۹. اده: این پسوند به بن مضارع میچسبد و اسم افزار میسازد. مانند: سنباده (از سنبیدن).
۱۰. ار(۱): این پسوند به بن ماضی میچسبد و صفت فاعلی میسازد. مانند: برخوردار، گرفتار، مردار، نوشتار.
۱۱. ار(۲): این پسوند به بن ماضی میچسبد و اسم مصدر میسازد. مانند: گفتار، رفتار، شنیدار.
۱۲. اک: این پسوند به بن مضارع میچسبد و «اسم مفعولی» میسازد. مانند: خوراک، پوشاک، نوشاک، کاواک، رواک (که معرب آن رواج است)، نویساک، آموزاک.
۱۳. ال: این پسوند اسم شکل میسازد. مانند: چنگال، پیچال، گودال، پیخال و واژگان نوساختهٔ تختال(slab)، پیچال(labyrinth)، برخال (fractal)، نگارال(graftal).
۱۵. اُم: کاربرد این پسوند در اعداد است. مانند: یکم، دوم، سوم.
۱۶. ان(۱): این پسوند به بن مضارع چسبیده و صفت فاعلی میسازد. مانند: روان، گریان، سوزان.
۱۷. ان(۲): این پسوند به بن مضارع چسبیده و از فعل قید میسازد. مانند: دوان دوان، جهان، کِشان.
۱۸. ان(۳): پسوند زمان است. مانند: بهاران، بامدادان.
19. ـَن(4): این پسوند از ریشه فعل نام ابزار میسازد. مانند: تاوَن(واژه نوساخته فرهنگستان برای Oven)، نهنبن(به معنی درپوش دیگ و تنور)[1]، پرویزن، سوزن، روزن، میهن، انجمن، پوشن(واژه نوساخته فرهنگستان برای Cover).
۱۹. انه(۱): این پسوند از اسم قید میسازد.
مانند: دانشمندانه، پیامبرانه.
۲۰. انه(۲): این پسوند از اسم صفت میسازد. مانند: مردانه، زنانه.
۲۱. ایک: این پسوند دیسه کهن تر از پسوند «ای» است که بهتازگی بدست فرهنگستان زیانده شدهاست و پسوند صفتساز است.
مانند: روان شناسیک، زمین شناسیک، رایانیک، آرمانیک، تاریک، نزدیک، پارسیک.
۲۲. این: پسوند صفت سازاست. مانند: زرین، سیمین، بلورین، رنگین، آهنین، پولادین، مهین.
۲۳. اینه: این پسوند اسم ساز است. مانند: خاگینه، زرینه، سیمینه، آردینه (حلوا).
۲۴. بار: پسوند مکان به معنی کرانه. مانند: رودبار، دریابار.
۲۵. باز: این پسوند از فعل باختن (بازی کردن) گرفته شدهاست و به معنی بازی کردن میباشد. مانند: قمارباز، دخترباز، کفترباز، آتشباز.
۲۶. بان: این پسوند صفت فاعلی که دلالت بر نگاهبانی و حفاظت میکند، میسازد. مانند: راهبان، پاسبان، دژبان، دربان، پارکبان، استخوان(ایستکبان).
۲۷. بد (پد): این پسوند نشانگر بر دارندگی و اتصال دلالت دارد. مانند: سپهبد، ارتشبد.
۲۸. تر: این پسوند صفت تفضیلی میسازد. مانند: خوبتر، بدتر.
۲۹. ترین: این پسوند صفت مطلق (بهترینگی) میسازد. مانند: خوبترین، بدترین.
۳۰. چه (ژه): پسوند تصغیر است. مانند: کوچه، سراچه، خوانچه، مورچه، موژه، نایژه، مامیزه، پیچیزه، خمیزه، راکیزه، گردیزه، تنیزه، گوییزه.
۳۱. دان: این پسوند نشانگر جا است. مانند: نمکدان، شکردان.
۳۲. دیس: پسوند مانندگی است. مانند: ناودیس، تاقدیس، تندیس، سردیس، خاجدیس، دلدیس، بادام دیس.
۳۳. زار: این پسوند اسم مکان میسازد.
مانند: لاله زار، سبزه زار.
۳۴. سار: پسوند مکان ساز است. مانند: یخسار، کوهسار، دیوسار.
۳۵. سان: پسوند مانندگی، چگونگی است. مانند: دیوسان، شیرسان.
۳۶. ستان: پسوند مکان و زمان ساز است. مانند: باغستان، گلستان، بوستان،تابستان، زمستان.
۳۷. سرا: پسوند مکان ساز است. مانند: میان سرا، کاروان سرا، آهنگسرا، فرهنگسرا.
۳۸. سیر: پسوند مکان ساز است. مانند: گرمسیر، سردسیر.
۳۹. ش: این پسوند به بن مضارع میچسبد و اسم مصدر میسازد. مانند: روش، آموزش، هزوارش.
۴۰. فام: این پسوند به آلودگی و رزیدگی بر چیزی دلالت میکند. مانند: زرفام، زرینه فام، سیه فام، گلفام.
۴۱. ک: پسوند تصغیر یا تحقیر است. مانند: مردک، زنک، روباهک.
- ک: پسوند تصغیر محبتآمیز نیز است. مانند: دلبرک، جانک، عزیزک.
۴۲. ک: پسوند نسبت و شباهت است. مانند: پولک، پشمک، سنگک، خرسک.
۴۳. کار: این پسوند از اسم صفت فاعلی میسازد. مانند: چوبکار، آهنکار.
۴۴. کده: این پسوند اسم مکان میسازد. مانند: دانشکده، پژوهشکده، هنرکده.
۴۵. کنت: در زبان سغدی به معنی شهر.
مانند: سمرقند (سمرکنت)، تاشکند، پنجکند.
۴۶. گار: این پسوند به بن مضارع یا ماضی میچسبد و صفت مبالغه میسازد. مانند: آموزگار، پروردگار، فریفتگار.
۴۷. گان: این پسوند اسم مجموعه از چیزی میسازد. مانند: اندامگان (مجموعه اندامها)، حسابگان، افزارگان.
- ۱. گانه: این پسوند پس از اسم یا عدد میآید و نسبت را نشان میدهد.
مانند: جداگانه، چندگانه، دوگانه، سهگانه.
- ۲. گانی:
مانند: خدایگانی.
۴۸. گاه: این پسوند اسم مکان و زمان میسازد. مانند: دانشگاه، پژوهشگاه، زایشگاه، آزمایشگاه، بازداشتگاه، صبحگاه، شامگاه، ناگاه، بامگاه، سحرگاه
۴۹. گر: این پسوند از اسم صفت فاعلی میسازد. مانند: پژوهشگر، رفتگر، کفشگر، مسگر، زرگر، درودگر، رویگر، آهنگر.
۵۰. گرد: به معنی شهر معرب آن جرد میباشد. مانند: هشتگرد، سوسنگرد، سیاوشگرد، بروجرد، امزاجرد، دستجرد.
۵۱. گری: این پسوند اسم مصدر از شغلی میسازد. مانند: رفتگری، ریختهگری.
۵۲. گون: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهگون، پریگون، لالهگون.
۵۳. لاخ: پسوند مکان است همانند زار ولی در معنی منفی. مانند: سنگلاخ، نمکلاخ، دیولاخ.
۵۴. مان: این پسوند غالباً به بن مضارع یا بن ماضی چسبیده و اسم مصدر میسازد. مانند: زایمان، ساختمان، پرسمان، گفتمان، گزیدمان (انتخابات)، گماشتمان (انتصابات).
- «مون» این پسوند به معنای اندازه میباشد مانند ترامون به معنی قطر و پیرامون به معنی محیط و اطراف
۵۵. مند (اومند): پسوند دارندگی است. مانند: دانشمند، بهرهمند، فرهمند.
۵۶. نا: این پسوند از مشخصهای صفت میسازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: فراخنا، تنگنا، دازنا، ژرفنا.
۵۷. ناک: این پسوند به آلودگی، دارندگی یا فراوانی بر چیزی دلالت میکند. مانند: چسبناک، نمناک.
۵۸. ند: این پسوند به بن مضارع چسبیده و اسم مصدر میسازد. مانند: گزند، روند، پیچند، چرخند، مانند.
۵۹. نده: این پسوند به بن مضارع میچسبد و صفت فاعلی میسازد. مانند: بیننده، گوینده، راننده، گواژنده (طعنه زننده). بن کنونی+نده
۶۰. وار(۱): این پسوند از اسم قید میسازد. مانند: دیوانه وار، فرشته وار.
۶۱. وار(۲): این پسوند از اسم صفت فاعلی میسازد. مانند: بزرگوار، سترگوار، سوگوار.
۶۲. واره: این پسوند اسم انجمن یا هماد از کاری میسازد. مانند: جشنواره، سوگواره، اشکواره. این پسوند برای ساختن «نام»هایی بکار میرود که همانندی با یک چیز/کار (نام" دیگر را برساند ولی در ترازی کوچکتر و پایینتر از ان است، بدان میماند و به چم آن وابستهاست ولی براستی خود آن نیست مانند:
ماه - ماهواره که به جای «قمر مصنوعی» که پیشتر میگفتند درست شد. سنگ - سنگواره که به جای فوسیل بیشتر بکار میرود جشن- جشنواره که به چم فستیوال بکار میرود گوش - گوشواره
۶۳. واری: این پسوند اسم مصدر میسازد. مانند: سوگواری، اشکواری.
۶۳. وانه: پسنود ساخت اسم فاعل. مانند: پشتوانه.
۶۴. ور: این پسوند صفت فاعلی میسازد. مانند: دانشور، راهور، کنشور، پاسور (پلیس)، دبیر(دیپور).
۶۵. وش: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهوش، پریوش، فرشتهوش.
۶۶. وند: این پسوند بر چگونگی و مانندگی و گاهی دارندگی دلالت دارد. مانند: شهروند، پیشوند، پسوند، میانوند.
۶۷. ه(۱): این پسوند به بن مضارع میچسبد و اسم افزار میسازد. مانند: استره (از استردن)، ماله، رنده (از رندیدن)، تراشه، پرونده، لوله (از لولیدن)، سنبه (از سنبیدن).
۶۸. ه(۲): این پسوند به بن مضارع میچسبد و اسم مصدر میسازد. مانند: خنده، مویه، گریه، آموزه.
۶۹. ه(۳): این پسوند در زبان عامیانه بیانگر اسم معرفه است. مانند: زنه، پسره، کارمنده.
۷۰. ی(۱): این پسوند بیانگر اسم نکره است. مانند: زنی، پسری، کارمندی.
۷۱. ی(۲): این پسوند به اسم میچسبد و صفت ساز است. مانند: سنگی، هندی، سیگاری، شطرنجی
۷۲. ی(۳): این پسوند به اسم و صفت میچسبد و اسم ساز است. مانند: برادری، بزرگی، شیرینی، بیگانگی، عکاسی
۷۳. ی(۴): این پسوند بیشتر در زبان عامیانه به قید میچسبد و قید ساز است مانند: صبحی (در جمله ی: امروز صبحی دیدمش)
۷۴. فش: این پسوند معنای مانندگی می بخشد. مانند: شیرفش، اژدهافش، اسپ فش