کارل رابرت ادوارد فن هارتمان
کارل رابرت ادوارد فن هارتمان (به آلمانی: Karl Robert Eduard von Hartmann) (زاده ۲۳ فوریه ۱۸۴۲ - درگذشته ۵ ژوئن ۱۹۰۶) فیلسوف آلمانی بود.
کارل رابرت ادوارد فن هارتمان | |
---|---|
![]() فن هارتمان در سال ۱۸۸۵ | |
زادهٔ | ۲۳ فوریهٔ ۱۸۴۲ برلین، پادشاهی پروس |
درگذشت | ۵ ژوئن ۱۹۰۶ (۶۴ سال) برلین، امپراتوری آلمان |
محل تحصیل | دانشگاه روستوک |
دوره | فلسفه سده نوزدهم |
حیطه | فلسفه غرب |
مکتب | رئالیسم استعلایی بدبینی ارادهگرایی متافیزیکی همهخدایی |
علایق اصلی | متافیزیک، فلسفه اخلاق |
ایدههای چشمگیر | ذهن ناهشیار (das Unbewusste) |
تأثیرگرفته از
| |
تأثیرگذار بر
|
اندیشه
او در اهمیت اراده و بدبینی نسبت به زندگی، تحت تأثیر شوپنهاوئر است. وی نیز مانند شوپنهاوئر اراده را منشأ شر و رنج و بدبختی میداند و معتقد است که سعادت تنها در نتیجه پیروزی عقل بر اراده و خواست حاصل میگردد. با این حال در فلسفه شوپنهاوئر اصلاحاتی به عمل آورد و آن را تکمیل کرد و کوشید آن را با نظامهای متافیزیکی پیشین بخصوص هگل هماهنگ سازد.[1]
وی پس از گرفتن درجه دکترا مشغول تألیف کتاب «فلسفه بیخود» گردید. در این کتاب هارتمان میگوید: «هم اراده و هم عقل و هم اساس تمام وجود هستی روی بیخود قرار دارد. یعنی جمیع موجودات زمین از غرائزی پیروی میکنند که قادرتر و ماهرتر از عقل است.» این قدرت اهریمنی را هارتمان «بیخود» میخواند وعقیده دارد منشأ کارهای بشر اعم از خوب یا بد از همین بیخود سرچشمه میگیرد.
به نظر هارتمان اگرچه گاهی این نیروی مرموز منشأ اعمال بزرگ میشود ولی غالباً مزاحم است؛ لذا به جاست به کمک عقل مهارش کنیم. حیوان از خودآگاهی بیبهره است و لذا نمیتواند بر این نیروی مرموز چیره شود ولی انسان که از قوه آگاهی برخوردار است از عهده این عمل برمیآید.
هارتمان تحت تأثیر افکار شلینگ، هگل و شوپنهاوئر قرار گرفته بود و میکوشید انتلکتوالیسم هگل را با وولنتاریسم شوپنهاوئر آشتی بدهد و فلسفه خود را بر مبنای علمی استوار کند و فلسفه طبیعت شلینگ را به سلیقه خود توجیه کند.
در نظر او میکانیسم به عنوان توضیح و تفسیر جهان کافی نیست و باید با یک تصور ایدهآلیستی توأم باشد. او هم مانند شوپنهاوئر اراده را منشأ بدبختی میداند و عقیده دارد مادام که عقل بر اراده پیروز نگردد، رستگاری خواب و خیالی بیش نخواهد بود. بشر فقط وقتی از شر زندگی راحت میشود، که همه مردم به این حقیقت پی ببرند که زندگی درد بیدرمان است. فقط در این صورت تلاش دسته جمعی برای تحصیل نیستی به عمل خواهد آمد و «بیخود» مغلوب «عقل» خواهد شد.