آرتور شوپنهاور

آرتور شوپنهاور[1] (به آلمانی: Arthur Schopenhauer) 'ʔatʰu:ɐ 'ʃo:pnhaʊɐ (۱۷۸۸–۱۸۶۰ میلادی) فیلسوف آلمانی یکی از بزرگترین فلاسفهٔ اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید است.

    آرتور شوپنهاور
    Arthur Schopenhauer
    زادهٔ۲۲ فوریه ۱۷۸۸
    گدانسک، لهستان
    درگذشت۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ (۷۲ سال)
    فرانکفورت، آلمان
    همسر(ها)ازدواج نکرد

    زندگی

    آرتور شوپنهاور در سال ۱۸۱۵

    او در شهر دانزیگ در پادشاهی پروس (گدانسک در لهستان امروزی[2]) از پدری هلندی و مادری آلمانی زاده شد. پدرش بازرگان و با بضاعت بود اما او رغبتی به تجارت نداشت و به تحصیل علم بیشتر علاقه می‌ورزید. شوپنهاور ۱۷ سال بیشتر نداشت که پدرش خودکشی کرد و بعد از آن مادرش به وایمار رفت. مادر وی نویسنده بود اما به پسر مهری نداشت و به زودی مادر و پسر از هم جدا شدند. وی در حقیقت مهر مادری را نچشیده بود و البته این امر در عقاید او مؤثر افتاده بود. شوپنهاور با ازدواج مجدد مادرش مخالف بود و همین امر باعث شد که به عقیده بسیاری فلسفهٔ او حاوی عقایدی نیمه حقیقی در مورد زنان باشد. رابطهٔ مادر و فرزند مدتی رسمی و بدور از نزاع بود اما مادرش که از گوته شنیده بود او مرد بزرگی خواهد شد، با انداختن او از پله‌ها به رابطه مادر و فرزندی پایان داد.[3]

    در دانشگاه نخست به آموختن طب پرداخت و سپس به علوم طبیعی مشغول گشت و آنگاه به فلسفه روی آورد. در سال ۱۸۱۳ با نوشتن رساله‌ای در فلسفه از دانشگاه «ینا» درجهٔ دکتری گرفت.

    وی به تحصیل معاش احتیاج چندانی نداشت، اما طالب نام و شهرت بود. خواست معلمی کند اما حوزهٔ درسش رونق چندانی نیافت و آن را بر مخالفت باطنی هگل حمل کرد. در سی سالگی (۱۸۱۸) کتاب مهم خود را به نام «جهان اراده و نمایش است» (جهان همچون اراده و تصور) منتشر کرد. اما این کتاب هم مورد توجه قرار نگرفت و شوپنهاور از فاضلان معاصر خود سخت رنجید. شانزده سال پس از انتشار کتاب به شوپنهاور اطلاع دادند قسمت اعظم نسخ چاپی کتاب را به جای کاغذ باطله فروخته‌اند.[4]

    شوپنهاور طبیعتی ناآرام و متزلزل داشت و پر از سوءظن و عصبیت بود. متأهل نشد و زندگانی را به تنهایی به سر برد. چند کتاب دیگر هم تألیف نمود که چندان چیزی بر مطالب اصلی‌ترین کتابش نیفزود. در سال‌های آخر عمر کم‌کم شهرت یافته بود و پس از مرگ، شهرتش قوت گرفت.[5]

    شوپنهاور با گوته، نویسنده آلمانی و هگل، فیلسوف مشهور، معاصر و با اولی دوست بود و چندی بعد به وسیله یک هندو از عقاید بودائیان آگاهی یافت و پس از تجسس و تفکر زیاد به آئین بودایی اعتقاد کامل یافت.

    او را در سال ۱۸۲۲ به عنوان استادیار به دانشگاه برلین دعوت کردند. او همان ساعات هگل را برای تدریس انتخاب کرد و این کار باعث شرکت نکردن دانشجویان در کلاس او شد؛ به همین دلیل استعفاء داد و هجونامه‌ای ضد هگل نوشت:

    «... هیچ زمانی برای فلسفه ناسازگارتر از آن نیست که آن را برای اغراض سیاسی به کار برند و وسیلهٔ امرار معیشت سازند. دیگر کسی با این قول معروف مخالفت نمی‌کند که اول زندگی بعد فلسفه. این آقایان می‌خواهند زندگی کنند آن هم از راه فلسفه، و حتی می‌خواهند زن و فرزندانشان از این راه نان بخورند. نغمهٔ «من برای کسی آواز می‌خوانم که نان مرا بدهد» همه جا حکومت می‌کند. قدما می‌گفتند که تحصیل پول از راه فلسفه کار سوفسطاییان است… آنچه با پول به دست می‌آید چیز مبتذلی بیش نیست. ممکن نیست در عصری که بیست سال تمام هگل (این کالیبان صحنهٔ معنویات) را مانند بزرگ‌ترین فلاسفه تقدیر و ستایش می‌کنند، برای او ارزشی واقعی که محسود دیگرانش سازد قائل شوند… بلکه بر عکس، حقیقت همواره در میان عدهٔ قلیل پیدا می‌شود و باید با آرامی و فروتنی منتظر بود تا این عدهٔ معدود که از حقیقت لذت می‌برند، پیدا شوند. زندگی کوتاه است ولی حقیقت دورتر می‌رود و بیشتر عمر می‌کند؛ بگذار تا حقیقت را بگوییم…[6]»

    شوپنهاور تا آخر عمر ازدواج نکرد و ازدواج را مسئولیتی احمقانه می‌دانست.[7] مردی که شجاعانه پیشتازی فکری را بر عهده داشت، در ۲۷ سال آخر عمرش یک برنامه کاری خودساخته و سخت مثل برنامه زندانیان برای خودش طراحی کرد. او هر روز ساعت هفت بیدار می‌شد، حمام می‌کرد و بدون اینکه صبحانه بخورد بی‌وقفه تا ظهر می‌نوشت. سپس فلوت می‌زد -او این کار را خیلی خوب انجام می‌داد اما تنها برای لذت بردن خودش می‌نواخت- و خود را به یک نهار گران‌قیمت در بهترین هتل فرانکفورت که انگلیشر هوف نام داشت مهمان می‌کرد. نهار خوردن او خیلی طول می‌کشید و اغلب تنها نهار می‌خورد اما گاهی هم با مهمانان خارجی فرهیخته هتل یا افسران ارتش گپ و گفتی می‌کرد. او سپس به کتابخانه می‌رفت تا روزنامه‌ها را -ترجیحاً تایمز لندن- بخواند. سپس یکی از پودل‌هایش -معمولاً آن یکی که نام سانسکریت آتمن داشت- را برمی‌داشت و قدم می‌زد. وقتی تنهاتر شد، هنگام راه رفتن با خودش غرولند می‌کرد. بعد از قدم زنی و پیش از برگشت به خانه امکان داشت تنهایی به یک سالن اجرای موسیقی یا کنسرت برود. اگر در طول روز حرف زدن با دیگران او را خسته کرده بود در را روی هیچ‌کس باز نمی‌کرد و ساعت ده شب هم می‌خوابید.[8] شوپنهاور با شیوع بیماری وبا؛ برلین را به مقصد فرانکفورت ترک کرد و تا آخر عمر در همان‌جا ماند.[9]

    گفتنی است که شوپنهاور با وکیلی مشورت کرده بود تا ببیند در توهین به دیگران تا کجا می‌تواند پیش رود و چه توهین‌هایی از مرزهایی که قانون تعیین کرده فراتر و قابل مجازات است. ولی از سوی دیگر، شوپنهاور برای کانت احترام ویژه‌ای قائل بود و خود را وارث حقیقی او می‌شمرد.

    در نگاه دیگران

    نیچه در مورد او می‌گوید: «مطلقاً تنها بود و کمترین دوستی نداشت و فاصلهٔ میان یک و هیچ لایتناهی است.»[10] و یا: «هیچ چیز متفکرین آلمان را به اندازه عدم شباهتی که میان شوپنهاور و آنان بود رنج نداد.» در جایی دیگر در کتاب " نیچه در برابر واگنر " می‌گوید: " من و شوپنهاور در میان آلمانی‌ها یک اتفاق به حساب می‌آییم." نیچه این تنهایی شوپنهاور را در آثار او هم به خوبی می‌بیند. او در "زایش تراژدی" این نقل قول را از جهان به مثابه اراده و تصور می‌آورد: "فرض کنیم همچون ملوانی در قایقی کوچک در دریای خروشانی بی مرز نشسته‌ام که از هر طرف موج‌هایی پر فراز و نشیب و غول آسا، احاطه ام کرده‌اند و من همچنان به کشتی و نحیف و شکننده خود اعتماد دارم؛ همین کار را مردی می کند که با آرامش در میان جهانی مملو از شکنجه‌ها نشسته‌است. او به اصل فردیت اعتماد کرده‌است."[11]

    اندیشه

    شوپنهاور در سال ۱۸۵۲

    او نه به روح معتقد است نه به ماده بلکه به جهان موجود علاقه دارد، او بیشتر فلاسفه را مورد تمسخر قرار می‌دهد و می‌گوید فلسفه نباید با جملات پیچیده آمیخته گردد، زیرا که همه مردم باید به فلسفه آگاهی کامل داشته باشند.

    «کار انسان نباید تفکر دربارهٔ آن پدیده‌هایی باشد که تاکنون کسی به آن‌ها پی نبرده‌است، بلکه باید اندیشیدن به آن واقعیاتی باشد که در برابر دیدگان همه قرار دارد، ولی کسی به آن‌ها نپرداخته‌است.»

    جهان همچون اراده و تصور

    در سال ۱۸۵۹

    کتاب معروف شوپنهاور چنین آغاز می‌شود: «جهان تصور من است».[5] این کتاب را به سمفونیی در چهار موومان تشبیه می‌کنند. هرکدام از آن‌ها دارای فضای خاص خود است. این کتاب با بحثی انتزاعی در باب نسبت ما با جهانی که تجربه‌اش می‌کنیم «آن گونه که آن را به خود باز می‌نماییم» آغاز می‌شود. در بخش دوم به این که واقعیتی ژرف‌تر از جهانی که علم توصیفش می‌کند اشاره می‌کند: زمانی می‌توانیم به این جهان (جهان همچون اراده) نظری اجمالی بیندازیم که حرکات جسمانی ناشی از ارادهٔ خود را در نظر آوریم. بخش سوم بحثی است خوش‌بینانه در باب هنر. در این‌جا شوپنهاور ادعا می‌کند که هنر می‌تواند گریز گاهی باشد از شر ارادهٔ بی‌امان و در عین حال از ابعاد واقعیت ژرف‌تر (جهان همچون اراده) پرده بردارد. بدبینی تیره ناکی بخش چهارم را فرا گرفته. در این بخش شوپنهاور شرح می‌دهد که چرا ما به موجب سرشت خویش محکوم به رنج کشیدنیم. با این همه اگر حاضر شویم زاهدانه روزگار بگذرانیم و از امیال خویش دست بشوییم باری کور سوی امیدی هست.[12]

    مرگ ناگهانی

    شوپنهاور در ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ در ۷۲ سالگی و در حالیکه به خوردن صبحانه مشغول بود و سالم به نظر می‌رسید، درگذشت.

    کتاب‌شناسی (ترجمه‌شده)

    • جهان به مثابه اراده و برابرنهاد: دفتر اول از جلد اول (ترجمه از متن آلمانی)، ترجمه محسن اکبری، ناشر: نگاه معاصر.
    • جهان همچون اراده و تصور، ترجمه رضا ولی‌یاری، ناشر: نشر مرکز.
    • ریشه چهارگان اصل دلیل کافی، ترجمه رضا ولی‌یاری، ناشر: نشر مرکز.
    • دو مسئله بنیادین اخلاق، ترجمه رضا ولی‌یاری، ناشر: نشر مرکز.
    • در باب طبیعت انسان، ترجمه رضا ولی‌یاری. ناشر: نشر مرکز.
    • متعلقات و ملحقات، ترجمه رضا ولی‌یاری، ناشر: نشر مرکز.
    • جهان و تاملات فیلسوف: گزیده‌هایی از نوشته‌های آرتور شوپنهاور، ترجمه رضا ولی‌یاری، ناشر: نشر مرکز.
    • در باب حکمت زندگی، ترجمه محمد مبشری، ناشر: نیلوفر.
    • هنر همیشه بر حق بودن: ۳۸ راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خورده‌اید، ترجمه عرفان ثابتی، ناشر: ققنوس.
    • مرگ (مجموعه مقالات)، گروه مؤلفان، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
    • واژه نامه تاریخی فلسفه شوپنهاور، دیوید ای. کارترایت، ترجمه محسن اکبری، ناشر: نگاه معاصر.
    • رویکرد شوپنهاور به شرق، بیکو ناناجیوکو، ترجمه محسن اکبری، ناشر: نگاه معاصر.
    • درآمدی به زندگی و فلسفه آرتور شوپنهاور، دیوید ای. کارترایت، ترجمه محسن اکبری، ناشر: نگاه معاصر.
    • شوپنهاور، تأملات و تأثیرات؛ ترجمه سید امین الدین ابطحی، نشر پیله.
    • دنیا این گونه است، ترجمه محمد رنجبر، ناشر: پرسش.
    • هنر رفتار با زنان ترجمه علی عبداللهی انتشارات مرکز.

    پانویس

    1. «اراده از نظر شوپنهاور و مقایسهٔ آن با نظر متفکران اسلامی با تأکید بر نظر غزالی و ابن عربی». دوفصلنامه پژوهشهای فلسفی. پاییز و زمستان ۱۳۸۷ - سال چهارم، شماره ۱۴. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک); پارامتر |پیوند= ناموجود یا خالی (کمک); پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
    2. en:Arthur Schopenhauer
    3. ویل دورانت (تابستان ۱۳۸۴)، «فصل هفتم»، تاریخ فلسفه، ترجمهٔ عباس زریاب، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، ص. ۲۷۴، شابک &#۸۲۰۶;۹۶۴–۴۴۵–۰۰۵–۱&#۸۲۰۷; مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک)
    4. ویل دورانت٬تاریخ فلسفه، ص۲۷۶
    5. فرهنگ فارسی دکتر محمد معین٬صص ۹۲۵–۹۲۷
    6. ویل دورانت٬تاریخ فلسفه، ص۲۷۹
    7. The World as Will and Representation، جلد دوم، صفحهٔ ۱۸۱۹
    8. راجرز، ن. تامپسون، م. (1393). فیلسوفان بدکردار. ترجمه احسان شاه قاسمی. تهران: انتشارات امیرکبیر
    9. ویل دورانت٬تاریخ فلسفه، ص۲۷۷
    10. نیچه: «شوپنهاور همچون آموزگار» ؛۱۹۱۰؛ ص ۱۲۲.
    11. نیچه و دیگران (۱۳۹۹). نظریه‌های زیبایی‌شناسی، ویرایش مارک فاستر گیج، ترجمه احسان حنیف، تهران: فکرنو، ص ۱۳۲.
    12. واربرتون، نایجل (۱۳۸۲). «فصل پانزدهم». آثار کلاسیک فلسفه. ترجمهٔ مسعود علیا. تهران: انتشارات ققنوس. ص. ۱۹۳. شابک ۳-۴۵۰-۳۱۱-۹۶۴.

    منابع

    • دورانت، ویل (تابستان ۱۳۸۴)، «فصل هفتم»، تاریخ فلسفه، ترجمهٔ عباس زریاب، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، شابک ۹۶۴-۴۴۵-۰۰۵-۱
    • وبگاه آی کتاب

    پیوند به بیرون

    مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به آرتور شوپنهاور در ویکی‌گفتاورد موجود است.
    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ آرتور شوپنهاور موجود است.
    This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.