واقعیت
واقعیت عبارت است از جمع یا جمع کل آنچه واقعی یا موجود در یک سیستم است ، بر خلاف آنچه که فقط تخیل است . این اصطلاح همچنین برای اشاره به وضعیت هستی شناختی اشیاء استفاده می شود و نشانگر وجود آنها است.[1] از نظر فیزیکی ، واقعیت کلیت یک سیستم ، شناخته شده و ناشناخته است.[2] سؤالات فلسفی در مورد ماهیت واقعیت یا هستی یا بودندگی ، تحت عنوان موضوع هستی شناسی در نظر گرفته می شود ، که شاخه اصلی متافیزیک در سنت فلسفی غربی است. سؤالات هستی شناسی همچنین در شاخه های متنوعی از فلسفه از جمله فلسفه علم ، فلسفه دین ، فلسفه ریاضیات و منطق فلسفی مطرح است . اینها شامل سؤالاتی در مورد اینکه آیا فقط اشیاء فیزیکی واقعی هستند (یعنی فیزیکالیسم ) هستند ، یا آیا واقعیت اساساً غیرمادی است (مثلاً ایدئالیسم ) ، آیا موجودات غیرقابل نظارت فرضی ناشی از تئوری های علمی وجود دارند ، آیا خدا وجود دارد ، آیا اعداد و سایر اشیا انتزاعی وجود دارد ، و آیا جهانهای ممکن وجود دارد
دیدگاه ها و نظریه های گوناگون نسبت به واقعیت
یکی از کاربردهای همگانی و محاوره ای واقعیت عبارت است از: درک حاصل از رویدادها و اتفاقات و یا نوع اعتقاد و نگرش به آنان با در نظر گرفتن این موضوع که ،دور از ذهن نیست، واقعیت شما با واقعیت من فرق کند.
این معنااغلب به عنوان کاربردی محاوره ای استفاده می شود که انتظار می رود در این مکالمه طرفین با یکدیگر موافق باشند ، یا جناحی نسبت به جناح دیگر مجبور به آن است که در مورد برداشت های عمیقاً متفاوت نسبت به واقعیت ،بدون تردیدی نظری موافق با واقعیت یکی از طرفین داشته باشد. به عنوان مثال ، در یک بحث مذهبی بین دوستان ، ممکن است شخصی بگوید:
"ممکن است مخالف باشید"، اما در واقعیت من ، همه به بهشت می روند."
واقعیت را می توان به گونه ای تعریف کرد که آن را به جهان بینی ها یا بخش هایی از آن (چارچوب های مفهومی) پیوند دهد. واقعیت ، کلیت همه چیزها ، ساختارها (واقعی و مفهومی) ، وقایع (گذشته و حال) و پدیده ها ، اعم از قابل مشاهده یا غیر قابل مشاهده است. این همان چیزی است که یک جهان بینی (خواه براساس تجربه فردی یا مشترک انسانی بنا شود) در نهایت سعی در توصیف آن دارد.
ایده های خاصی از فیزیک ، فلسفه ، جامعه شناسی ، نقد ادبی و سایر زمینه ها نظریه های مختلف واقعیت را شکل می دهد. یکی از باورها این است که به سادگی و به معنای واقعی کلمه هیچ واقعیت فراتر از ادراکات یا عقاید در مورد واقعیت وجود ندارد. چنین نگرش هایی در شکل عام به این شکل آورده میشود که "ادراک واقعیت است" یا "زندگی این است که چگونه واقعیت را درک می کنی" یا "واقعیت چیزی است که می توان با آن فاصله گرفت" ( رابرت آنتون ویلسون ) ، و آنها نشانگر ضد واقع گرایی هستند - یعنی این در دیدگاه که هیچ واقعیت عینی وجود ندارد ، خواه صریحاً تصدیق شود یا نه.
بسیاری از مفاهیم علم و فلسفه غالباً از دیدگاه فرهنگی و جامعه شناسی تعریف می شوند. این ایده توسط توماس کوهن در کتابش "ساختار انقلاب های علمی" (1962) ارائه شده است. کتاب ساخت و ساز اجتماعی واقعیت ، کتابی در مورد جامعه شناسی معرفت که توسط پیتر ال برگر و توماس لوکمن نوشته شده است ، در سال 1966 منتشر شد. در این کتاب توضیح داده شده که چگونه دانش برای درک واقعیت استفاده میشود. در بین واقعیت ها ، واقعیت زندگی روزمره مهمترین واقعیت است زیرا آگاهی ما از ما می خواهد که کاملاً آگاه و مراقب تجربه زندگی روزمره خود باشیم.
فلسفه غرب
فلسفه به دو جنبه متفاوت از موضوع واقعیت پرداخته است: ماهیت واقعیت و رابطه ذهن (و همچنین زبان و فرهنگ ) و واقعیت.
از یک طرف ، هستی شناسی ، مطالعه هستی است و موضوع اصلی نظریه وجود و "آنچه هست" و واقعیت است. وظیفه هستی شناسی توصیف عمومی ترین مقولات وجود و نحوه ارتباط آنها است. اگر یک فیلسوف بخواهد تعریف از مفهوم "واقعیت" ارائه دهد ، تحت این عنوان می بایست عمل کند. همانطور که در بالا توضیح داده شد ، برخی از فیلسوفان بین واقعیت و وجود تمایز قائل هستند. در حقیقت ، بسیاری از فیلسوفان تحلیلی امروزی تمایل دارند که از اصطلاح "واقعی" و "واقعیت" در بحث درباره موضوعات هستی شناسی خودداری کنند. اما برای کسانی که "واقعی" با "وجود" را یکسان فرض می کنند ، یکی از سؤال های اصلی فلسفه تحلیلی این بوده است که آیا وجود (یا واقعیت) خاصیت اشیاء است. بسیاری از فلاسفه تحلیلی بر این نظر اند که چنین نیست هر چند این دیدگاه در دهههای اخیر آنچنان مورد توجه نیست.
از طرف دیگر ، به ویژه در مباحث عینی گرایی که هم در متافیزیک و هم معرفت شناسی ریشه دارد ، مبحث فلسفی "واقعیت" اغلب به این می پردازند که اصولاً راهی برای شناخت واقعیت وجود دارد یا نه به عوامل ذهنی و فرهنگی مانند ادراک ، اعتقادات و دیگر حالات روانی ، و همچنین پیشینه های فرهنگی ، مانند ادیان و جنبش های سیاسی ، بستگی دارند.
این دیدگاه که واقعیتی مستقل از هرگونه اعتقاد ، برداشت و غیره وجود دارد ، واقع گرایی خوانده می شود. این تفکر، به فیلسوفان این امکان داده می شود که درباره "واقع گرایی"درباره هر چیز صحبت کنند، مانند رئالیسم در مورد جهان یا رئالیسم در مورد جهان خارج. به طور کلی در این دیدگاه افراد مدعی اند که شناسایی واقعیت مستقل از ادراک، عقاید، زبان یا هر مصنوع انسانی دیگری است.
همچنین همین روش را می تواند از منظر "ضد واقعیات" در خصوص اشیاء را نیز مطرح کرد. یکی از نمود های چنین تفکری را می توان در ایدهآلیسم دید که مدعی است که واقعیت محصول ذهن ماست و خارج از ذهن موجودیت مستقلی ندارد.
جورج برکلی ایرلندی یکی از معروف ترین افرادی است که براساس این الگو تئوری اصالت ادراک را مطرح نمود.
ظاهراً براساس این دیدگاه می توان گفت واقعیت یک "سازه ذهنی" انسانی است ولی از نظر برکلی ایده های ادراکی توسط خدا ایجاد و هماهنگ میشود و کاملاً وابسته به ذهنیت انسان نیست. تا قرن بیستم چنین دیدگاه های را در قالب پدیدارگرایی دسته بندی می نمودند. پدیدارگرایی یا ایدئالیسم برکلی معتقد بود ذهن یا روح صرفاً ایده نیست و از ایده تشکیل نمیشود، در حالی که انواع پدیدارگرایی مانند آنچه که بعد ها توسط راسل مطرح شد چنین ادعای ندارد و ذهن را ترکیبی از ادراکات، خاطرات و مواردی از این دست می داند و برای آن وجهی بیش از رویدادهای ذهنی صرف قائل نیست. و در این نوع نگرش ضد واقع گرایی، وجود شی به ذهن یا آثار فرهنگی مختلف مرتبط دانسته میشود و برای دنیای به اصطلاح خارج یک نوع نگرش صرفاً نوعی برداشت هنری از روابط اجتماعی و فرهنگی قائل است که آن را ساختگرایی اجتماعی نام نهاده اند. نوع دیگری از این نگرش ضد واقعیت گرایانه نسبیت گرایی فرهنگی است که مباحث اجتماعی را بیشتر مد نظر دارد و آن را غیر مطلق و متأثر و مصنوع فرهنگی جامعه می داند.
تئوری مطابقت حقیقت ، مدعی است که آنچه که در "درستی" یا "واقعی" مطرح میشود عملاً از دانش ما در میزان انطباق بین تعاریف، تصاویر درک شده از واقعیت یا واقعیت تصویر شده است. به عنوان مثال،در روش علمی می توان بررسی کرد که آیا شواهد قابل مشاهده ای برای اثبات وجود چیزی ممکن است یا خیر. مثلاً افراد زیادی می توانند به کوه های راکی اشاره کنند و بگویند که این یک رشته کوه است و حتی اگر کسی آن را مشاهده نکند یا اظهاراتی درباره آن نکند ، همچنان وجود دارد.
بودن یا بودیدگی یا هستی
ماهیت وجود موضوعی ابدی یا پایا در متافیزیک است. به عنوان مثال ، پارمنیدس گفت که واقعیت یک موجود واحد تغییر ناپذیر است ، در حالی که هراکلیتوس نوشت که همه چیز جریان و تغییر است. هایدگر فیلسوف قرن بیستم گفت که فیلسوفان قبلی مسئله هستی یا بودیدگی (qua هستی) را به نفع سؤالات مربوط به موجودیت (چیزهای موجود) رها کردهاند ، به این ترتیب بازگشت به رویکرد پارمنیدیسی را لازم می دانست. مقوله هستی شناسی تلاشی برای فهرست کردن عناصر اساسی واقعیت و هستی است. این سؤال که آیا یک محمول عین وجود و هستی است یا نه ، از اوایل دوره مدرن همواره مورد بحث بوده است و مهم نبوده که در رابطه با براهین هستی شناختی نقشی برای خالق لحاظ شده است یا نه. وجود ، آن چیزی که هست و با ذات و یا چوهر متفاوت است، این سؤال که چیزی چیست. از آنجا که وجود بدون ذات خالی به نظر می رسد ، با هیچ چیز توسط فیلسوفانی مانند هگل مطرح شد. نیهیلیسم یا هیچ انگاری نمایانگر یک دیدگاه بسیار منفی نسبت به هستی است.
ادراک
در رئالیسم مستقیم یا "واقع گرایی خام" ، برخلاف واقع گرایی غیرمستقیم یا "بازنمایی" ، به مباحثی چون فلسفه ادراک و فلسفه ذهن درباره ماهیت کفایت ذهنی خودآگاهی کیفیات ذهنی می پردازد.[3][4] سؤال معرفت شناختی مبنی بر اینکه آیا جهانی که در اطراف خود می بینیم ، خود دنیای واقعی است یا صرفاً یک نسخه ادراکی داخلی از آن جهان که توسط فرایندهای عصبی در مغز ما تولید می شود . رئالیسم ساده یا وافع گرایی خام که به عنوان واقع گرایی مستقیم نیز از آن یاد میشود در مقابل رئالیسم غیرمستقیم قرار می گیرد که به عنوان دوگانگی معرفت شناختی یا بازنماییگرایی نیز مطرح میشود، [5] این موقعیت فلسفی که تجربه آگاهانه ما از خود دنیای واقعی نیست بلکه یک بازنمایی درونی است ، یک واقعیت مجازی مینیاتوری. ماکت جهان را مطرح میکند.
تیموتی لاری اصطلاح تأثیرگذار تونل واقعیت را ابداع کرد ، و از این طریق او به معنای نوعی رئالیسم بازنماییگرایی را شرح داد. در این تئوری مجموعه ادراکات ، تجربیات و اعتقادات فرد فیلتر ذهنی ضمیر ناخودآگاه فرد را بهوجود میاورند که باعث میشود هر فرد دنیا را براساس آن ادراک کند و این ادراک می تواند در بین افراد متفاوت باشد و از این رو "حقیقت در چشم بیننده" تعریف میشود. عقاید وی بر کار دوستش رابرت آنتون ویلسون تأثیر گذاشت.
اشیاء انتزاعی و ریاضیات
وضعیت موجودیتهای انتزاعی ، به ویژه اعداد ، موضوع اصلی بحث در فلسفه ریاضیات است. در فلسفه ریاضیات ، شناخته شده ترین شکل رئالیسم در مورد اعداد ، رئالیسم افلاطونی است که به آنها ماهیت انتزاعی ، غیرمادی می بخشد. اشکال دیگر رئالیسم، سعی بر این دارند که ریاضیات را با جهان فیزیکی مرتبط بدانند.
در از برخی رویکردها در مورد ماهیت ها و اشیا ریاضی به شکل گزینشی عمل میکنند مثلاً فینیتیسم مقادیر بینهایت را رد می کند. فوق فینیتیسم محدود مقادیر محدود را تا مقدار مشخصی می پذیرد. برساختگرایی و شهودگرایی ریاضی ساخت اشیا را واقع بینانه دانسته ولی استفاده از اصل طرد ثالت برای اثبات وجود با تعلیق به محال رد میکند .
بحث سنتی بر این مسئله تأکید دارد که آیا یک قلمرو انتزاعی (غیرمادی ، قابل فهم) از اعداد بر دنیای جسمی (محسوسات، واقعیات) عینت و موضوعیت دارد یا نه. تحول اخیر فرضیه همه عالم مبتنی بر ریاضی است ، نظریه ای است که معتقد است که فقط یک دنیای ریاضی وجود دارد ، جهان و ادراکات جسمی ما همه توهم درون آن است.
یک شکل افراطی از رئالیسم در مورد ریاضیات ، فرضیه ریاضی چند گانه است که توسط مکس تگمارک مطرح شد. تنها فرضیه وی این است: کلیه ساختارهایی که از لحاظ ریاضی وجود دارند ، از نظر جسمی نیز وجود دارند . این به این معناست که "در آن جهان [به اندازه کافی پیچیده که حاوی زیر ساختهای خودآگاه باشد [آنها] را به صورت ذهنی به عنوان موجود در دنیای جسمی" واقعی "درک می کنیم.[6][7] این فرضیه نشان می دهد که دنیاهای متناسب با مجموعه های مختلف شرایط اولیه ، ثابت های فیزیکی یا در کل معادلات مختلف باید واقعی تلقی شوند. این تئوری را می توان شکلی از فلسفه افلاطونی در نظر گرفت که وجود موجودات ریاضی را مطرح می کند ، اما می تواند یک فلسفه ریاضی نیز محسوب شود ، زیرا منکر آن است که هر چیزی به جز اشیاء ریاضی وجود دارد.
ریشه کلمه
ریشهٔ کلمهٔ واقعیت از «وَقَعَ» به معنای روی دادن یا اتفاق افتادن است. واقعیت اشاره به امور عینی یا اموری که اتفاق میافتند دارد؛[8] همچنین این واژه به معنای واقع شدن، فرود آمده، قرار گرفته، برقرار و نیز به معنی حقیقت امر اعمال شده؛ است.[9]
واقعیت و دیگر علوم
حتی در هنر نیز واقعگرایان (رئالیستها) کسانی هستند که به دقت واقعیتهای عینی را ترسیم میکنند. وابستگی علوم به طبیعت باعث شدهاست که ارتباط مشخصی بین علم و واقعیت وجود داشته باشد اما در برابر آن فلسفه یا مکاتب؛ بیش از آنکه به واقعیات توجه کنند؛ در پی اثبات یا همگانی ساختن حقایق هستند.
فلسفه واقعیت
فلسفه دو جنبه مختلف مبحث واقعیت را مورد ملاحظه قرار میدهد: خود ماهیت واقعیت، و دیگری رابطه بین ذهن (و همچنین زبان و فرهنگ) و واقعیت.
فرضیههای شکگرایانه
فرضیههای شک گرایانه در فلسفه پیشنهاد میدهند که واقعیت بسیار متفاوت است از چیزی که ما فکر می کنیم هست؛ یا حداقل این که ما نمیتوانیم ثابت کنیم این طور نیست:
- فرضیه "مغز در خمره"
- "برهان رویا" (Dream argument)
- شیطان فریبکار دکارت
- فرضیه "پنج دقیقه" (Five minute hypothesis)
- فرضیه ماتریکس (Matrix) یا واقعیت شبیهسازیشده
جستارهای وابسته
پانویس
- "reality | Definition of reality in English by Oxford Dictionaries". Oxford Dictionaries | English. Retrieved 2017-10-28.
- Saridakis E. (2016). "Information, reality, and modern physics". International Studies in the Philosophy of Science. 30: 327–341.
- Lehar, Steve. (2000). The Function of Conscious Experience: An Analogical Paradigm of Perception and Behavior, Consciousness and Cognition.
- Lehar, Steve. (2000). Naïve Realism in Contemporary Philosophy بایگانیشده در ۲۰۱۲-۰۸-۱۱ توسط Wayback Machine, The Function of Conscious Experience.
- Lehar, Steve. Representationalism بایگانیشده در ۲۰۱۲-۰۹-۰۵ توسط Wayback Machine
- Tegmark, Max (February 2008). "The Mathematical Universe". Foundations of Physics. 38 (2): 101–150. arXiv:0704.0646. Bibcode:2008FoPh...38..101T. doi:10.1007/s10701-007-9186-9.
- Tegmark (1998), p. 1.
- https://dictionary.abadis.ir/fatofa/واقعیت/
- فرهنگ لغت عمید
منابع
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Reality». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۳ می ۲۰۱۸.
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ واقعیت موجود است. |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به واقعیت در ویکیگفتاورد موجود است. |