تضاد
در منطق، دو قضیه را متضاد گویند که صدق هر دو محال ولی کذب آن دو جایز باشد، و آن در صورتی است که موضوع و محمول دو قضیه یکی باشد و هر دو قضیه کلیه باشند، اما یکی موجبه کلیه باشد و دیگری سالبه کلیه .
در ادبیات
و اما در ادبیات؛ تضاد از آرایههای ادبی است و به معنی آوردن دو کلمه با معنی متضاد است در سخن برای روشنگری، زیبایی و لطافت آن است.[1] از لحاظ دیگر میتوان گفت به آوردن دو کلمه ی مخالف هم از نظر معنی در یک بیت یا مصراع را تضاد میگویند . تضاد قدرت تداعی دارد و از این رو سبب تلاش ذهنی میشود. تضاد در شعر و نثر به کار میرود؛ و خاص ادبیات فارسی نیز نیست. با این حال نمونههایی از تضاد در اشعار فارسی، به ویژه شعر صائب تبریزی و سعدی وجود دارد. بیت زیر از سعدی نمونهای از تضاد در ادب فارسی است:
- مثال
بگویم تا بداند دشمن و دوست | که من مستی و مستوری ندانم |
در مثال بالا دشمن و دوست تضاد هستند .
- مثال
محتسب است و شیخ و من صحبت عشق در میان | از چه کنم مجابشان پخته یکی و خام دو |
واژههای پخته و خام و یک و دو با هم متضادند.
- مثال
در نومیدی بسی امید است | پایان شب سیه سپید است |
واژههای نومیدی با امید و همچنین واژگان سیه با سپید متضاد و مخالف هستند.
- مثال
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش | که نیستی ست سرانجام هر کمال که هست |
واژههای هست و نیست با هم متضاد هستند.
- مثال
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد | چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا |
واژههای دوست و دشمنان با هم متضاد هستند.
- مثال
از رخ و زلفت ای صنم روز من است همچو شب | وای به روزگار من روز یکی و شام دو |
واژههای روز و شب، روز و شام و یک و دو با هم متضادند.
منابع
- ابراهیمی شهر آباد, رقیه; یوسفی, محمّدرضا (2012-10-22). "تضاد و انواع آن در زبان فارسی". فنون ادبی. 4 (2): 129–154.