دوست‌محمدخان بارکزائی

دوست محمد خان بارکزایی (بارکزهی) فرزند علی محمدخان بارکزایی پسر رستم و فرزند اعظم خان فرزند شئ مهراب خان از خوانین و حکام بلوچستان است مادرش بی بی روزخاتون است. او اصالتاً، بلوچ مادرش از طوایف بزرگ زاده در دزک سراوان می باشدودرسراوان متولدشده است..[1] تاقبل از حمله نیروهای رضاخان پهلوی، منطقه مکران در جنوب بلوچستان ایران توسط دوست محمد خان اداره می‌شود

دوست محمد خان بارکزایی
دوست محمد خان بارکزایی
زادهٔشهرستان سراوان
درگذشتتهران
ملیتبلوچ
پیشهحاکم وقت بلوچستان

قدرت یافتن

بهرام خان عموی دوست محمد خان ایرانشهر و بمپور را در جنگ با طایفه نارویی ضمیمه حکومت خود کرد و در جنگ با قوای اعزامی حکومت مرکزی قاجار قلعه ناصریه را نیز در دست گرفت و مرکز حکومت خود قرارداد. پس از مرگ بهرام خان، دوست محمد خان جانشین عمویش گردید.[2][3]

با فرا رسیدن سال ۱۳۰۰ ه. ش و مرگ سردار بهرام خان بار کزهی، برادر زاده اش دوست محمد خان، ملقب به اسعد الدوله حکومت محلی پهره (ایرانشهر) را در دست گرفت.

او به تدریج حوزه نفوذ خود را گسترش داد و تقریباً تمام بلوچستان را تحت سیطره خود درآورد و مخالفان خود را به شدت سرکوب کرد و با کسانی که از او قوی‌تر بودند متحد گشت. از سوی دیگر دولت مرکزی با پذیرفتن حاکمیت او فقط به گرفتن مالیات از وی اکتفا کرد.

تحولاتی که در این دهه رخ داد شرایطی را به وجود آورد که نه تنها حکومت دوست محمد خان، بلکه تمام حکام استقلال طلب را تهدید کرد؛ ولی به علت فاصله زیاد بلوچستان از تهران و خرابی راه‌ها و همچنین عدم وجود وسایل ارتباطی پیشرفته، دوست محمد خان اطلاع جدیدی از اوضاع مملکت نداشت. وی همچنان حکومت مرکزی را ضعیف می‌پنداشت و لذا از پرداخت مالیات به دولت مرکزی خودداری کرد و از سوی دیگر داعیه استقلال بلوچستان را در سر می‌پروراند.

قلعه ناصری (قلعه دوست محمدخان)

جنگ با دولت مرکزی

استقرار قدرت رضاشاه، پای قشون شرق به فرماندهی امیر لشکر امان اله خان جهانبانی را به بلوچستان گشود. قشونی به سرکردگی سرهنگ محمد نخجوان جهت دستگیری دوست محمد خان عازم منطقه شد. دوست محمد خان خواست دولت مرکزی مبنی بر تسلیم را حتی در قبال وعده سمت استانداری نیز نپذیرفت. در ۱۳۰۶ خودش در ایرانشهر و پدر و برادرش میر نونوشیروان در سراوان از قوای دولتی شکست خوردند و به سرباز عقب‌نشینی کردند.[2]

با قدرت یافتن رضاشاه و مستحکم شدن پایه‌های قدرتش، در سال ۱۳۰۶ ه. ش تصمیم گرفت به بلوچستان غربی لشگرکشی کند و بلوچستان را ضمیمهٔ کشور کند، علت این امر هم ناتوانی از تصرف سایر مناطق بود.

دولت انگلستان نیز به دلیل حملات متعدد بلوچ‌ها به خطوط تلگراف انگلیسی‌ها و تهدید سایر منافع انگلستان، دولت ایران را برای حمله به بلوچستان غربی تشویق کرد. همچنین برخی از سرداران و خوانین بلوچ که با به قدرت رسیدن دوست محمدخان قدرت خود از دست داده بودند به همیاری و همکاری با دولت شتافتند.[4]

در این رابطه سردار حسین خان شیرانی دوم و سردار زمان خان بامری و سرتیپ یاغی خان از ده رضا به عنوان راهنمای قوای دولتی که از کرمان به بلوچستان می‌آمدند عمل می‌کردند.

در آن هنگام نفرات پادگان خاش را بر اثر مقتضیات نظامی، به زاهدان احضار کردند. همین که (خاش) از نفرات نظامی تخلیه شد، دوست محمد خان که منتظر فرصت بود، بی درنگ با نفرات مسلح خود، از حدود بمپور و فهرج به حرکت درآمد و خاش را آزاد کرد.

این عمل دوست محمد خان مصادف با زمانی بود که غائله قیام مهاک خان در خراسان فرونشسته و رضاشاه برای سرکشی به خراسان آمده بود. رضاشاه وقتی از عمل اخیر دوست محمد خان آگاه شد، برای او تلگراف کرد که این موقع که من در خراسان هستم چرا خاش را اشغال کرده‌ای؟

دوست محمد خان نفرات خود را از خاش بیرون برد و در حدود کرمان و جاده نصرت آباد شروع به تصرف نواحی کرد.

از سوی دیگر با تخلیه خاش از نیروی دوست محمد خان، نیروهای دولتی به فرماندهی سرتیپ علی شاه خان، خاش را تصرف کرد و طوایف را احضار و نظر دولت را به آنها ابلاغ کرد.

در اوایل تابستان ۱۳۰۷ ه. ش تیپ خراسان به خاش رفت و در آنجا مستقر گردید و در تاریخ پانزدهم مرداد همان سال نیروهای لشکر شرق، مستقر در خراسان با فرماندهی تیمسار جهانبانی به بلوچستان اعزام شدند.

جهانبانی فرمانده نیروهای اعزامی به بلوچستان دربارهٔ سرداران بلوچ و کمک آنها به نیروهای دولتی آورده‌است: «روز جمعه ششم مهرماه تمام سرداران بلوچ سرحدی به اتفاق فرمانده تیپ از خاش حرکت کرده و برای ملاقات این جانب به دزدآب (زاهدان) وارد شدند و اظهار اطاعت و خدمتگزاری کلیه سرداران بلوچ سرحدی را، در این موقع می‌توان از موفقیت‌های بزرگ در بلوچستان محسوب داشت زیرا طوایف سرحدی سلحشور و اگر قصد مخالفت داشتند اشکالات مهمی فراهم می‌گردید و اردوکشی ممکن بود به زودی خاتمه نیابد.»

قدرت دوست محمدخان پس از چند روز زد خورد در سراوان، درهم شکست.

سپس از سراوان دو ستون به مقصد «دزک» و «مگس» اعزام شد که در دزک تصادم سختی میان نفرات دوست محمد خان و قوای نظامی درگرفت و بلوچ‌ها که قلعه دزک را سنگر قرار داده بودند در زیر آتش گلوله‌های توپ از پادر آمدند و دوست محمد خان متواری شد قوای دولتی، قلعه را متصرف شدند.

پس از پایان عملیات، بلوچ‌هایی که با وعده مذاکره از قلعه خارج شده بودند، اعدام گردیدند.

پس از آن ستون برای اشغال مرکز بلوچستان که عبارت از فهرج و بمپور باشد حرکت کرد. پس از تمرکز در فهرج تیمسار جهانبانی به تهران پیشنهاد کرد که فهرج بنام ایرانشهر نامیده شود و وزارت راه جاده بین زاهدان و ایرانشهر را ترمیم و سیم تلگراف هم دائر کند.

با شکست دوست محمد خان از قوای دولتی، تیمسار جهانبانی، قسم‌نامه ای برای وی فرستاد و اعلام نمود در صورت تسلیم، او و نیروهایش در امان خواهند بود.

اما دوست محمدخان به قسم‌نامه جهانبانی اعتنایی نکرد و ضمن تلگرافی از رضاخان تقاضای عفو و تأمین نمود، رضاشاه نیز به تقاضای وی پاسخ مثبت داد.

پایان کار

با دریافت تأمین و تسلیم روانه تهران شد. رضا شاه به پاس ایستادگی‌اش در برابر قوای انگلیس در تهران تحت مراقبت نگاهشش داشت. او از امتیازات بیشتری نسبت به سایر سران تبعیدی ایلات مانند حق گردش و شکار در اطراف تهران و حمل اسلحه برخوردار بود. دوست محمدخان خسته از اقامت در تهران و به تحریک اطرافیان خویش برای فرار، در ۱۹ آبان ۱۳۰۸ آجودان مراقب‌اش را به قتل رساند و خودروی مراقب‌اش را برداشته و با همراهان گریخت. اما پس از طی مسافتی خودرو بنزین تمام کرد. بواسطه تشنگی و گرسنگی در دیماه همان سال در کویر حدود سمنان دستگیر و به تهران اعزام شدند. پس از ورود به تهران او را به حضور شاه بردند.[1]

رضاشاه از او پرسید که این چه کاری بود کردی؟ فقط در جواب گفت: تقدیر چنین بود. سپس دوست محمدخان و بلوچ همراه وی در دادرسی ارتش محاکمه و به اعدام محکوم شدند و در ۲۶ دیماه همان سال دوست محمدخان اعدام گردید. با انهدام قدرت دوست محمدخان، سراسر بلوچستان به تصرف رضاشاه درآمد و تمام سران بلوچ در مقابل نیروهای دولتی تسلیم و اظهار انقیاد نمودند.[1]
پدر و برادرش به خونخواهی او با قوای حکومت مرکزی درگیر شدند در جنگ با قوای دولتی به فرماندهی سرگرد اسکندر در سرباز در ۱۳۰۷ شکست خوردند و به بلوچستان انگلیس (بلوچستان پاکستان) گریختند و تا رضاشاه بر سر قدرت بود بازنگشتند.[2]

شورش‌های بلوچستان پس از دوست محمدخان

در سال ۱۳۱۰ ه. ش / ۱۹۳۱. م سردار جمعه خان اسماعیل زایی، رئیس طایفه اسماعیل زایی، سر به شورش برداشت، اما از سوی دولت، مجازات گردید و به همراه طایفه اش به شیراز تبعید شد و مدتی طولانی در آن استان تحت نظر به سر برد.

در ناحیه کوهک نیز که سرداران و خان‌ها یاغی شده بودند، مورد حمله قوای نظامی قرار گرفتند و سرتیپ عباس البرز فرمانده لشکر کرمان و مکران به عده ای از سران بلوچ بوسیله قرآن مهر کرده تأمین داد، ولی هنگامی که سران بلوچ اسلحه خود را به زمین گذاشتند و تسلیم شدند آنها را دستگیر و چهل نفر از آنان را تیر باران نمود.

پانویس

  1. حکایت بلوچ۰ نویسنده: محمود زند مقدم. انتشارات دنیای اقتصاد جلد ۵ و ۲.
  2. کتاب نارنجی، گزارش‌های سیاسی وزارت خارجه روسیه تزاری دربارهٔ انقلاب مشروطیت ایران، جلد دوم، به کوشش احمد بشیری نوری، نشر نور ۱۳۶۶, تهران
  3. «پهلوی‌ها | مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی». pahlaviha.pchi.ir. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۱-۲۷.

منابع

  • حکایت بلوچ، محمود زند مقدم، جلد ۱، ناشر نویسنده، ۱۳۷۰
  • کتاب نارنجی، گزارش‌های سیاسی وزارت خارجه روسیه تزاری دربارهٔ انقلاب مشروطیت ایران، جلد دوم، به کوشش احمد بشیری نوری، نشر نور ۱۳۶۶، تهران
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.