راپانزل
راپانزل یا راپونزل (به آلمانی: Rapunzel) یک افسانهٔ آلمانی است و برای نخستین بار در سال ۱۸۱۲ منتشر شد. داستان راپانزل شباهتهای چشمگیری با افسانهٔ پارسی رودابه که در شاهنامه آمده است دارد. در شاهنامه آمده است که رودابه موهای بلندش را پایین میاندازد تا زال بتواند بالا بیاید.
![]() نقش تمبری از راپونزل و جادوگر، آلمان، ۱۹۷۸ | |
نویسنده(ها) | ناشناس اما گردآوریشده به دست برادران گریم |
---|---|
تاریخ نشر | ۱۸۱۲ |
گونه رسانه | چاپی |

چکیده داستان
یک زوج بدون بچه در کنار باغ زن جادوگری زندگی میکردند. دورهٔ بارداری زن بسیار طول کشید و او در این مدت متوجه شد که در باغچهٔ جادوگر گیاه راپانزل یا تربچه کاشته شده بود[1]. زن عاشق آن گیاه بود. برای دو شب، مرد مخفیانه به باغ جادوگر میرفت و تربچه جمع میکرد و برای همسرش میبرد؛ ولی در شب سوم، جادوگر که نامش «گوتل» بود او را دید و متهم به سرقت کرد. مرد التماس کرد که پیرزن رهایش کند. پیرزن نرم شد و قبول کرد که مرد را آزاد کند به شرطی که نوزادشان را بعد از تولدش به جادوگر تقدیم کنند. مرد قبول کرد. وقتی دختر به دنیا آمد پیرزن او را تصاحب کرد و مانند یک زندانی پرورش داد و او را «راپانزل» نامید. وقتی دختر به دوازده سالگی رسید، جادوگر او را در قلعهای در اعماق جنگل زندانی کرد که پلهای و دری به بیرون نداشت؛ فقط یک اتاق داشت و یک پنجره. وقتی جادوگر به برج میرسید فریاد میزد:
راپانزل، راپانزل، موهای زیبایت را پایین بینداز تا بیاییم بالا.
با شنیدن این جملات، راپانزل کنار پنجره مینشست و موهایش را در قلابی میپیچید و به پایین پرت میکرد.
در جای دیگر کتاب آمده که جادوگر میتوانست پرواز کند؛ برای همین دختر هیچ وقت طول واقعی موهایش را نمیدانست.

روزی شاهزادهای از آنجا میگذشت و آواز خواندن راپانزل را شنید. او که مدهوش صدای زیبای او شده بود، قلعه را پیدا کرد ولی نمیتوانست بالا بیاید. او اغلب به جنگل میرفت و آواز زیبای دختر را میشنید. روزی که شاهزاده در جنگل بود، گوتل را دید که چگونه وارد قلعه میشود. وقتی جادوگر رفت، پسر خواهش کرد که راپانزل موهایش را پایین بیندازد. دختر این کار را کرد و شاهزاده توسط آن وارد قلعه و با راپانزل آشنا شد و در نهایت از او درخواست ازدواج کرد. راپانزل پذیرفت.
آنها با هم نقشهای را برای فرار کشیدند. شاهزاده شبها به ملاقات راپانزل میرفت (تا توسط گوتل گیر نیفتد) و تکهای ابریشم برایش میبرد تا آنها را ذره ذره به هم وصل و طنابی برای نجات خود از قلعه درست کند. البته نقشه هیچگاه به ثمر ننشست زیرا راپانزل احمقانه او را لو داد. در چاپ اول آمده بود که راپانزل به گوتل گفت که شکمش در حال بزرگ شدن است و لباسش برایش تنگ شده. در ویرایشهای بعدی آمده که راپانزل حواسش نبود و به گوتل گفت که بالا آوردن تو از بالا آوردن پسرها سختتر است.[2] وقتی گوتل از ماجرا باخبر میشود به شدت عصبانی شده و موهای بلند و صاف راپانزل را کوتاه میکند و او را به حال خود در جنگل رها میکند.
وقتی پسر آن شب میآید، جادوگر موهای راپانزل را برایش آویزان میکند تا او بالا بیاید. در کمال وحشت، شاهزاده جادوگر را میبیند. وقتی گوتل به او میگوید که دیگر راپانزل را نخواهی دید، در ناامیدی از یافتن راپانزل خود را به پایین پرت میکند و توسط خارهای گیاهان کور میشود. در ویرایشهای بعدی آمده که جادوگر او را هل داده و به پایین میافتد و خارها به چشمش فرومیرود و کور میشود.
او ماهها تمام زمینهای کشور را برای یافتن راپانزل زیر پا گذاشت تا این که یک روز صدای آواز خواندن راپانزل در حین آوردن آب را میشنود و آن دو دوباره به هم میرسند. وقتی آن دو در آغوش هم افتادند، اشکهای راپانزل بلافاصله چشمان پسر را شفا داد. در روایت های بعدی آمده که راپانزل دو پسر به دنیا آورد (در روایت های دیگری آمده که یک دختر و یک پسر به دنیا آورد). شاهزاده او را به قلمرو خود برده و آن دو تا آخر عمر در کنار یکدیگر به خوشبختی زندگی کردند. در ویرایشهای بعدی آمده که وقتی شاهزاده از قلعه به پایین افتاد، جادوگر خم میشود تا او را ببیند که موها از دستش به پایین سر میخورد و تا ابد در قلعه زندانی میشود.
داستان اصلی برگرفته از داستان رودابه است که در شاهنامه فردوسی ذکر شدهاست.[3] همچنین بعضی از عناصر داستان امکان دارد از افسانهٔ «باربارای مقدس» که پدرش او را در قلعهای زندانی کرد، برگرفته شده باشد.[4]

تفسیر
جادوگر در این داستان «مادر گوتل» نامیده شده که در آلمانی این کلمه برای مادرخوانده به کار برده میشود.[5] او نماد والدینی است که بیش از حد فرزندش را تحت کنترل درمیآورد.
براساس آداب و رسوم قدیم، بسیار خطرناک است اگر زن حاملهای را از رسیدن به غذایی که به آن نیاز دارد، بازداریم.[6] این تمایل او برای برگ کاهو و سبزیجات بیانگر نیاز آن زن به ویتامین هاست.[7]
معاملههای ناعادلانه در افسانهها بسیار رایج است، مانند: در افسانهٔ جک و لوبیای سحرآمیز، جک گاوش را در ازای چند لوبیا معامله میکند. در دیو و دلبر، دلبر در ازای یک گل سرخ به دیو بازمیگردد.[8]
همچنین نقش مکمل سری فیلمهای شرک برگرفته از شخصیت راپانزل است.
انطباق فیلمها
یکی از فیلمهای برگرفته از این داستان فیلم باربی و قلم موی جادویی، ساختهٔ ۲۰۰۲ است. در این داستان باربی زمانی زندانی میشود که شروع به گشت و گذار در دنیای بیرون میکند. گوتل نه به دلیل سبزیجات بلکه به دلیل انتقام از پدر راپانزل که دوست پسر قدیمی اش بود، راپانزل را میدزدد. در این نسخه تأکید زیادی روی موهای راپانزل نیست و تأکید روی قلم موی جادویی راپانزل است. تا به امروز این نسخه از راپانزل از سایر نسخهها بیشتر فروش داشته و هماکنون نیز وارد بازار فروش میشود.
شرکت دیزنی فیلم جدید گیسوکمند (با نام اصلی راپانزل) را اواخر ۲۰۱۰ اکران کرد که بسیار پرفروش شد. در این نسخه، راپانزل با استفاده از قدرت جادویی موهایش، مردم را به حیات برمیگرداند.[9]
منابع
- «German Department, University of California, Berkele-Rapuzel». دانشگاه برکلی. بایگانیشده از اصلی در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۶ ژانویه ۲۰۱۱.
- Maria Tatar, The Hard Facts of the Grimms' Fairy Tales, p18, ISBN 0-691-06722-8
- poetry of everyday life, The | Spectator, The | Find Articles at BNET
- A Day to Honor Saint Barbara
- Maria Tatar, p 112, The Annotated Classic Fairy Tales, ISBN 0-393-05163-3
- Jack Zipes, The Great Fairy Tale Tradition: From Straparola and Basile to the Brothers Grimm, p 474, ISBN 0-393-97636-X
- هایدی آن هینر، "Annotated Rapunzel بایگانیشده در ۱ دسامبر ۲۰۱۰ توسط Wayback Machine"
- Maria Tatar, The Annotated Brothers Grimm, p 58 ISBN 0-393-05848-4
- راپانزل در IMDB http://www.imdb.com/title/tt0398286/