نصرتالله قمی
نصرتالله قمی (۱ دی ۱۳۰۴ تهران - ۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۲ تهران) از مبارزین و حامیان ملی شدن صنعت نفت بود که در ۲۸ اسفند ۱۳۲۹ اقدام به ترور عبدالحمید اعظمی زنگنه وزیر فرهنگ حاجعلی رزمآرا نمود.
نصرت الله عبدالحسین قمی | |
---|---|
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۱ دی ۱۳۰۴ تهران، ایران |
درگذشته | ۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۲ آرامستان امامزاده عبدالله، شهر ری، ایران |
ملیت | ایران |
والدین | مرتضی عبدالحسین قمی (پدر)فاطمه خانم (مادر) |
پیشه | دانشجوی مبارز |
زندگینامه
نصرتالله قمی در خانوادهای مذهبی، فرهنگی و مرفّه در تهران دیده به جهان گشود. مادرش فاطمه خانم و پدرش حاج مرتضی قمی از اساتید معمار و از اعیان و معاریف محله منیریه تهران بود. حاج مرتضی فرزند استاد باقر از معماران سرشناس قم بود که با معمارباشی عصر قاجار، استاد حسن معمار قمی، در ساخت بخشهایی از صحن حرم فاطمه معصومه (معروف به صحن اتابکی) همکاری داشت.
نصرتالله، جوانی بلند قامت، خوش سیما، با ظاهری آراسته و باطنی وارسته بود. به نجّاری به عنوان سرگرمی و به ورزش کوهنوردی علاقه داشت و بیشتر جمعهها را با دوستان خود به ارتفاعات شمال تهران میرفتند. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارایی به پایان برد و به بحثهای فلسفی و نظری علاقمند بود. فلذا رشته معقول و منقول را برای ادامه تحصیل برگزید و در زمان دانشجویی با توجه به فضای سیاسی آن سالها (۱۳۲۷ به بعد) وارد فعالیتهای سیاسی شد. گرچه او رسماً وارد هیچ حزب و گروه و دسته سیاسی نشد، لیکن با برخی از جریانها و شخصیتهای سیاسی و مبارز آن زمان ارتباط و مراوده فکری داشت و از حامیان استقلال کشور از سلطه انگلیس و ملی شدن صنعت نفت بود. حسین اردلان (فرزند محمد ولی خان) از جمله دوستان نزدیک او بود و با عباس امیرانتظام (روافیون) و سید محمود سخایی کاشانی نیز حشر و نشر داشت.
ترور عبدالحمید زنگنه
پس از ترور نافرجام محمدرضا پهلوی توسط ناصر فخرآرایی در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران،[1] دولت ساعد برای ایجاد محدودیت و فشار بر مطبوعات، لایحهای تنظیم و با قید فوریت به مجلس فرستاد و عبدالحمید زنگنه که آن ایام وزیر فرهنگ در کابینه ساعد و از مدافعین نظام سلطه و طراحان لایحه محدودیت مطبوعات بود برای دفاع از این لایحه به مجلس شورای ملی رفت.[2] زنگنه از مروّجین فرهنگ غربی و در عین حال مخالف آزادی مطبوعات بود و با روی کار آمدن حاجعلی رزمآرا به عنوان نخست وزیر،[3] مجدداً او به عنوان وزیر فرهنگ در ۱۷ بهمن ۱۳۲۹ به مجلس معرفی و هنگام ورود او به مجلس حسین مکی نماینده تهران صدا زد: «میرغضب آزادی را آوردند».
همانگونه که نصرتالله قمی در مکتوب خود آورده، معتقد بود که تز دکترای زنگنه با هدف دفاع از شرکت سابق نفت نوشته شده و در برابر برنامه ملی شدن صنعت نفت قرار دارد، کما اینکه زنگنه با رزمآرا در حمایت از قرارداد انگلیسی گس-گلشائیان همراهی داشت. ضمنا نصرتالله قمی او را در مقام وزیر فرهنگ از مجریان فرهنگ غرب و یکی از موانع پیشرفت فرهنگ ایران و مخلّ آزادی میدانست.
با ترور رزمآرا توسط خلیل طهماسبی در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹، [4] نصرتالله قمی مصمم شد که زنگنه را از میان بردارد و تصمیمش را حتی با دوستان نزدیکش در میان نگذاشت و در روز دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۲۹ حوالی ساعت یازده صبح در محوطه جلوی دانشکده حقوق دانشگاه تهران به زنگنه نزدیک و با یک قبضه اسلحه کمری قصد تیراندازی به زنگنه را داشت[5] که دانشجویی به نام پرویز همایونی دخالت مینماید و دستش بر اثر سایش گلوله زخم سطحی بر میدارد و از صحنه کنار میرود. احدی از مطلعین که شاهد وقوع قضیه در دانشگاه تهران بود اظهار داشته است که در حالی که ضارب به دنبال زنگنه میدوید زنگنه دست خود را به عقب میبرد تا از جیبش اسلحه در آورده از خود دفاع کند که ناگهان پایش میلغزد و به زمین میخورد. این شخص اضافه نموده که اسلحه مزبور طپانچه کوچکی ساخت لهستان بوده است. نصرتالله قمی تیری به سوی زنگنه شلیک میکند که به پهلوی چپ او اصابت مینماید و همزمان در محوطه دانشگاه خود را به پلیس معرفی میکند و افراد حاضر در صحنه بلافاصله زنگنه را به بیمارستان سینا منتقل مینمایند، لیکن اعمال جراحی و معالجات و مراقبتهای ویژه نتیجهبخش نبوده و یک هفته بعد زنگنه جان به جان آفرین تسلیم میکند.[6]
زنگنه در بیمارستان در پاسخ به پرسش خبرنگار که آیا ضارب را میشناختید گفت: «من ابدا او را نمیشناختم و تا کنون قیافهاش را ندیده بودم» [7]، از طرفی نصرتالله قمی در اولین و آخرین بازجویی اظهار داشته «من چون دکتر زنگنه را صالح نمیدانستم مبادرت به این کار کردم و در این کار به هیچ وجه نظر شخصی نداشته و از طرف حزب و جماعتی هم مأموریت نداشتهام.»[8] این موضوع در نامه و وصیتنامه سیاسی وی نیز به خوبی روشن است که مشکل شخصی با زنگنه نداشته و صرفاً با انگیزه سیاسی و مستقل از هر سازمانی مبادرت به این عمل نموده است.
بعدها حسین اردلان چنین نقل میکند: «اگر از تصمیم نصرتالله اطلاع داشتم سعی میکردم او را از این اقدام منصرف کنم گرچه بعید بود بتوانم نظر او را تغییر دهم چون به شدت حامی ملی شدن صنعت نفت و دوستدار فرهنگ ایران زمین و معتقد به از میان برداشتن عمال انگلیس و حامیان داخلی استعمار بود و در این راه جدی بود و تلاشی وافر داشت. کما اینکه در زندان هم هنگامی که به ملاقاتش میرفتم هیچگونه نشانهای مبنی بر پشیمانی در گفتار و ناصیه او نشنیدم و ندیدم. بسیار با روحیه، شجاع، مؤدب، مصمّم و در عین حال آرام بود».
نصرتالله قمی در زندان برای مدتی با سید مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) هم بند میشود و از آنجا که ترور زنگنه در آن مقطع در راستای اهداف فداییان اسلام بود، نواب صفوی سعی میکند به هر طریق ممکن در جهت استخلاص و تخفیف مجازات نصرتالله کاری بکند. نامهای خطاب به شاه و مصدق مینگارد و در آن تخفیف مجازات برای نصرتالله را مطرح میکند. این نامه توسط سید عبدالحسین واحدی (از فدائیان اسلام) به دست سید حسین فاطمی (وزیر خارجه) میرسد که در اختیار مصدق قرار دهد در آنجا فاطمی قول میدهد که حتیالمقدور از اعدام نصرتالله قمی جلوگیری کند[9] ولی بر خلاف قول و قرارها هیچ اقدامی از سوی مصدق و فاطمی صورت نمیپذیرد و هنگامی که فاطمی در سفر عراق بود حکم اعدام نصرتالله قمی اجرا میشود و این در حالی بود که حاج مرتضی (پدر نصرتالله) هم تلاشهای وافری داشت و هزینههای گزافی را به واسطه استخدام وکلای ممتاز آن ایام از جمله ابوالفضل لسانی و دیگران پرداخت نمود تا بلکه حکم اعدام را به حبس بکشاند که موفق نمیشود و این همه در حالی اتفاق میافتاد که نصرتالله نه تنها دادگاه را صالح نمیدانست بلکه در جلسات دادگاه به ترور انقلابی زنگنه به عنوان احدی از ایادی استعمار اقرار و به این اقدام مباهات مینمود.
حکم اعدام دادگاه بدون اطلاع قبلی خانواده در روز پنجشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۳۲ شمسی به اجرا در آمد و در حالی که قصد داشتند پیکر نصرتالله قمی را مخفیانه در گورستان مسگرآباد دفن کنند، خانواده مطلع شده و همراه با وکلا مانع شدند و علیرغم محدودیتهای امنیتی جنازه را در حالی در امامزاده عبدالله شهر ری دفن نمودند که جمع کثیری ازمردم از جمله اقوام، دوستان و دوستداران، کثیری از دانشجویان و دانشگاهیان، اهالی محله منیریه و امیریه، از اهالی قم و شهر ری و برخی شخصیتهای سیاسی مبارز حضور داشتند و قبرستان مملو از جمعیت بود. حسین اردلان که از دوستان نزدیک او بود بر فراز آرامگاهی رفت و وصیتنامه سیاسی او را برای حاضرین قرائت نمود.
درباره آراء و عقاید نصرتالله قمی میتوان گفت مدرکی دال بر وابستگی رسمی او به احزاب سیاسی وقت موجود نیست لیکن به لحاظ فکری تا حدودی به اندیشه و آراء ملی-مذهبیها نزدیک بود و پارادکسی که آن زمان برای تحلیلگران و مطبوعاتچیها قابل هضم نبود این بود که چگونه شخصیتی آرام و تحصیلکرده، با این آراء و تفکر و از خانوادهای متمول دست به اقدامی خشونتبار زده است. از طرفی انگلیسیها و ایادی داخلی ایشان متوجه بودند و نگرانی داشتند که چنانچه این اقدام سرآغاز الگویی برای ورود افرادی از جریانات ملی مذهبی و یا ملیگراها و دانشجویان انقلابی به اقدامات خشونتبار شود کار آنها بسیار سخت خواهد شد (اقدامات مسلحانه از ویژگیهای خاص برخی سازمانهای اسلامگرا و همچنین چپگرا بود). لذا سعی در القاء شایعاتی مبنی بر اغراض شخصی ترور نمودند و معدودی از خبرنگاران نیز بر اساس این شایعات اقدام نمودند. در حالی که آن ایام هم برخی از آگاهان به نیکی از علت و چگونگی ماجرا مطلع بودند و میدانستند که کسانی سعی در تحریف ماجرا نزد عموم و تقلیل آن به انگیزه شخصی دارند. در واقع جریانی در دایره بینش و تفکر ملیگرائی رخ نموده بود که هضم آن برای عرف ملیگراها آسان نبود.[10]
ملی شدن صنعت نفت
متعاقب این ترورها لایحه ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب نهایی رسید.[11] برخی تحلیلگران بر این باورند که این ترورها به ویژه ترور رزمآرا در عقبنشینی جناح مخالف با لایحه ملی شدن صنعت نفت در مجلس بیتأثیر نبود و گلولههایی که توسط طهماسبی و سپس نصرتالله قمی شلیک شد در واقع ضربهای بر پیکر حامیان داخلی استعمار بود. لیکن محمد مصدق نسبت به این واقعیات به سکوت برگذار مینمود. کما اینکه ترور عبدالحسین هژیر توسط سید حسین امامی (از فداییان اسلام) در مسجد سپهسالار در ۱۳ آبان ۱۳۲۸[12] بنا به نظر برخی از آگاهان و مورخین، راه را برای ورود نمایندگان جبهه ملی به مجلس فراهم نمود. آیت الله سید محمود طالقانی در سخنرانی ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ بر مزار مصدق در احمدآباد نیز به این موضوع اشاره نمود.[13]
مصدق نسبت به اقدامات و رویدادهایی که نوعاً از سوی برخی تشکیلات اسلامگرا در جهت تسهیل و پیشرفت کار او به وقوع میپیوست تغافل مینمود و احتمالاً بر این باور بود که آنها در قالب مبارزات و فداکاریها باید پیشران و موتور محرکه ماشینی باشند که فرمان آن در اختیار اوست. این عدم مشورت و تبادل نظر مصدق با سایر جریانات اسلامی تاثیرگذار از جمله عوامل سقوط و عزلت او در احمدآباد شد. در تاریخ مبارزه با استعمار، گروههای مبارز مسلح معمولا پیشقراول و به اصطلاح جاده صافکن گروههای ملیگرا به حساب میآمدند. مصدق هم تا حدود ممکن از اقدامات این گروههای مسلح در جهت پیشبرد اهداف ملی خود بهره میبرد.
منابع
- «ماجرای ترور شاه توسط سرویس اطلاعاتی شوروی». پایگاه خبری- تحلیلی پارسینه. ۲۰۱۰-۰۶-۲۸. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۷-۱۷.
- روزنامه رسمی کشور، ش ۱۵۴۸، ۲۵ خرداد ۱۳۲۹، ص ۲.
- «مطبوعات در مجلس و روزنامه نگاران وکیل». خبرآنلاین. ۶ مرداد ۱۳۹۵. دریافتشده در ۵ آوریل ۲۰۲۱.
- طهماسبی، مهدی. شلیک به نخستوزیر، اعتماد ملی، ۳ بهمن ۱۳۸۵، شماره ۲۸۵، ص ۹.
- «ترور، گلوله جوانان شجاع دانشگاه مغز دکتر زنگنه را هم متلاشی کرد». موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. ۲۸ اسفند ۱۳۲۹. بایگانیشده از اصلی در ۱۴ آوریل ۲۰۲۱. دریافتشده در ۵ آوریل ۲۰۲۱.
- روزنامه اطلاعات شماره ۷۴۷۷
- روزنامه اطلاعات شماره ۷۴۷۷
- روزنامه اطلاعات شماره ۷۴۷۸
- «نواب صفوی دو گونه بود». خبرآنلاین. ۲۹ مرداد ۱۳۸۹. دریافتشده در ۵ آوریل ۲۰۲۱.
- «ترور، گلوله جوانان شجاع دانشگاه مغز دکتر زنگنه را هم متلاشی کرد». موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. ۲۸ اسفند ۱۳۲۹. بایگانیشده از اصلی در ۱۴ آوریل ۲۰۲۱. دریافتشده در ۵ آوریل ۲۰۲۱.
- «گام به گام با ملی شدن صنعت نفت». موزه نفت. ۱۴ اسفند ۱۳۹۵. دریافتشده در ۵ آوریل ۲۰۲۱.
- Encyclopædia Iranica | Articles
- علایی طالقانی، سید محمود (۱۳۵۸). از تاریخ بیاموزیم. انتشارات ناس.