نظریه انتقادی نژاد

نظریه انتقادی نژاد (CRT) [1] چارچوبی نظری در علوم اجتماعی است که از درون فلسفه معرفتی توسعه یافته و از نظریه انتقادی برای بررسی جامعه و فرهنگ در ارتباط با طبقه‌بندی نژاد، قانون و قدرت استفاده می‌کند. [2][3] این نظریه به عنوان یک جنبش نظری در مدارس حقوق آمریکا در اواسط تا اواخر دهه ۱۹۸۰ به عنوان بازنگری‌ای بر مطالعات انتقادی حقوق در مورد موضوعات نژاد آغاز شد، [4][5] و دو درون مایه مشترک در آن به چشم می‌خورد. اولا، CRT پیشنهاد می‌کند که برتری سفید و قدرت نژادی به مرور زمان باقی می‌ماند، و این که، قانون ممکن است در این روند نقشی داشته باشد. ثانیاً، CRT امکان تغییر رابطه بین قانون و قدرت نژادی و همچنین پیگیری پروژه دستیابی به رهایی نژادی و خضوع‌ناپذیری را به‌طور گسترده‌تر بررسی کرده‌است.

تا سال ۲۰۰۲، بیش از ۲۰ مدرسه حقوق آمریکا و حداقل ۳ مدرسه حقوق در سایر کشورها، دوره‌ها یا کلاسهای نظریه انتقادی نژاد را برگزار می‌کردند که موضوع اصلیش نظریه انتقادی نژاد بود. [6] علاوه بر حقوق، نظریه انتقادی نژاد در زمینه‌های آموزش، علوم سیاسی، مطالعات زنان، مطالعات قومی، ارتباطات، جامعه‌شناسی و مطالعات آمریکایی نیز آموزش داده می‌شود و نوآوری در آن انجام می‌شود. [7] محققان مهم این تئوری عبارتند از: دریک بل، پاتریشیا ویلیامز، ریچارد دلگادو، کیمبرلی ویلیامز کرنشاو، کامارا فیلیس جونز و ماری ماتسودا.

منتقدان CRT، از جمله ریچارد پوزنر و الکس کوزینسکی، با بنیادهای آن در پسامدرنیسم و اتکا به نسبیت گرایی اخلاقی، کونستراکسیونیسم اجتماعی و سایر اصول مغایر با لیبرالیسم کلاسیک مسئله دارند.

دیدگاه‌ها

ویل اورمس در خصوص «رادیکال» بودن نظریه انتقادی نژاد استدلال می‌کند:[8]

نظریه رادیکال است … به این معنا که فرض‌های بنیادین را زیر سؤال می‌برد.. و برخلاف برخی اجزای اندیشه آکادمیک و حقوقی، نظریه انتقادی نژاد یک برنامه باز و کنشگرانه، با تأکید بر داستان گویی و تجربه شخصی دارد. این نظریه در مورد درست کردن غلط‌ها است نه فقط پی جویی دانش… بسیاری از ایده‌های آنها به معنای بیرون بودن از جریان اصلی رادیکال نیستند: نظریه انتقادی نژاد به‌طور گسترده تدریس و مطالعه می‌شود.

توسعه‌های اوایل دهه ۲۰۰۰ در نظریه انتقادی نژاد شامل تکیه بر پژوهش روان‌شناسی اجتماعی به روز شده در خصوص سوگیری ناخودآگاه به منظور توجیه تبعیض مثبت; و کار با تکیه بر حقوق و روش‌شناسی اقتصادی به منظور بررسی نابرابری ساختاری بود تبعیض شغلی.[9]

زمینه‌های رایج

زمینه‌های رایج که مشخصه کار در نظریه اقتصادی نژادند، چنان‌که توسط دانشوری چون ریچارد دلگادو و جین استفنکیک مستندسازی شده عبارتند از:

  • نقد لیبرالیسم: دانشوران نظریه انتقادی نژاد مفاهیم بنیادین لیبرال نظیر عقلانیت عصر روشنگری، برابری در برابر قانون، و بیطرفی قانون اساسی را زیر سؤال می‌برند، و رویکرد قدم به قدم گفتمان سنتی حقوق مدنی را به چالش می‌کشند؛[10] آنان حامی رویکرد آگاه به نژاد به دگرگونی اجتماعی اند، پذیرش تبعیض مثبت، کوررنگی نژادی، رل مدلینگ، شایسته‌سالاری از سوی لیبرال‌ها را رد می‌کنند؛ و برخلاف لیبرالیسم که بر روش‌های حقوق-بنیان تکیه می‌کرد، حامی رویکردی هستند که بیشتر بر سازماندهی سیاسی تکیه دارد.[11]
  • داستان گویی, پادداستان گویی, و "از واقعیت خود نام بردن": استفاده از روایت (قصه‌گویی) به منظور روشنگری و کاوش ستم نژادی.[12] براین بریبوی بر اهمیت معرفت شناسانه داستان گویی در جوامع سرخ‌پوست به عنوان جایگزین نظریه تأکید کرده، و یک نظریه انتقادی نژاد قبیله ای (TribCrit) پیشنهاد کرده.[13]
  • تفاسیر تجدیدنظرگرایانه قانون حقوق مدنی آمریکا و ترقی: نقد دانشوری حقوق مدنی و قانون ضد تبعیض، مانند براون در برابر هیئت آموزش. دریک بل، یکی از مؤسسین نظریه انتقادی نژاد، استدلال می‌کند که پیشرفت‌های حقوق مدنی برای سیاهپوستان همزمان با نفع شخصی نخبگان سفیدپوست بوده‌است. به همین ترتیب مری دادزیک پژوهش بایگانی مبسوطی در وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا و وزارت دادگستری ایالات متحده آمریکا، از جمله در مکاتبات سفرای ایالات متحده آمریکا در خارج انجام داد، و نتیجه گرفت که قانون حقوق مدنی آمریکا به خاطر تبعیض علیه رنگین پوستان تصویب نشد؛ تصویب شد تا چهره آمریکا در نظر جهان سوم که آمریکا در جریان جنگ سرد به عنوان متحد به آنها نیاز داشت بهبود یابد.[14]
  • نظریه اینترسکشنال: مطالعه نژاد، جنسیت، طبقه، منشأ ملی، و گرایش جنسی، و این که ترکیب اینها در زمینه‌های گوناگون چگونه عمل می‌کند، مثلاً نیازهای یک زن لاتین (یعنی اینترسکشنالیتی) از نیازهای یک مرد سیاهپوست متفاوت است و نیازهای چه کسی ارتقا می‌یابد. [15]
  • معرفت‌شناسی نقطه نظر : این دیدگاه که عضو یک اقلیت از اقتدار و قابلیتی برای سخن گفتن دربارهٔ نژادپرستی برخوردار است که اعضای دیگر گروه‌های رادیکال ندارند، و این که این می‌تواند دروغین بودن بیطرفی رادیکال قانون را افشا کند.[16]
  • ذات گرایی و ضدذات گرایی: دلگادو و استفنکیک می‌نویسند دغدغه دانشورانی که حول این موضوعات می‌نویسند، واحد مناسب برای تحلیل است: آیا جامعه سیاه یک یا چند جامعه است؟ آیا سیاهپوستان آمریکایی طبقه متوسط و کارگر نیازهای و منافع متفاوتی دارند؟ آیا همه مردمان تحت ستم چیز مشترکی دارند؟ این نگاهی به شیوه‌هایی است که گروه‌های تحت ستم ممکن است در ستم شان در آنها مشترک باشند ولی نیازها و ارزش‌های متفاوتی هم داشته باشند که نیاز باشد به آنها به‌طور متفاوت نگاه شود. سؤالی است در این خصوص که گروه‌ها چگونه می‌توانند با ذات‌باوری برخورد شوند یا ذات باوری در خصوص آنان ممکن نیست.[17]
  • جبرگرایی ساختاری: کاوش این که «ساختار اندیشه حقوقی یا فرهنگ بر محتوای آن اثر می‌گذارد» که در آن نوع مشخصی از اندیشه یا رسم بسیار مشترک نتایج قابل توجه اجتماعی را تعیین می‌کند، معمولاً بدون دانش خوداگاه رخ می‌دهد. به همین ترتیب، نظریه پردازان می‌گویند که نظام ما نمی‌تواند انواع معینی از غلط‌ها را جبران کند. [18]
  • مغالطه همدلانه: باور به این که کسی می‌تواند با ارائه یک روایت جایگزین به این امید که همدلی شنونده به سرعت و به طرزی قابل اطمینان چیره شود روایتی را تغییر دهد. همدلی برای تغییر نژادپرستی کافی نیست چرا که بیشتر مردم در معرض افراد بسیار متفاوت با خود قرار نگرفته‌اند و مردم بیشتر دنبال اطلاعات دربارهٔ فرهنگ و گروه خودشان می‌گردند.[19]
  • ملی‌گرایی فرهنگی غیرسفیدپوستی/جدایی طلبی: کاوش دیدگاه‌های رادیکال تر که برای جبران جدایی‌خواهی و جبران برده داری به عنوان نوعی از کمک اقتصادی خارجی (از جمله ملی‌گرایی سیاه) استدلال می‌کنند.[12]

انتقاد و جدل

برخی از صاحبنظران حقوقی، CRT را به دلایل مختلف مورد انتقاد قرار داده‌اند، از جملهٔ آن دلایل اتکای دانشوران CRT به روایت و داستان پردازی، یا انتقاد CRT از عینیت است. قاضی ریچارد پوزنر از دادگاه تجدید نظر در دادگاه استیناف حوزه هفتم ایالات متحده، نظریه پردازان انتقادی نژاد و پسامدرنیست‌ها را «هسته اصلی جنون زده» برابری خواهی حقوقی رادیکال خوانده‌است[20]

منابع

  1. Delgado Bernal 2002.
  2. Yosso 2005.
  3. Lewis R. Gordon (Spring 1999). "A Short History of the 'Critical' in Critical Race Theory". American Philosophy Association Newsletter. 98 (2). Archived from the original on March 1, 2012.
  4. Cole 2007.
  5. Crenshaw et al. 1995: "Critical Race Theory thus represents an attempt to inhabit and expand the space between two very different intellectual and ideological formations…[i.e. Civil Rights reform and Critical Legal Studies]"
  6. Harris 2002.
  7. Delgado & Stefancic 2012.
  8. Oremus, Will (March 9, 2012). "Did Obama Hug a Radical?". اسلیت (مجله). Retrieved September 18, 2016.
  9. Carbado et al. 2003; Kang & Banaji ۲۰۰۶.
  10. Delgado & Stefancic 2017, p. ۳.
  11. Delgado & Stefancic 1993, p. ۴۶۲.
  12. Delgado & Stefancic 1993.
  13. Brayboy, Bryan McKinley Jones (December 2005). "Toward a Tribal Critical Race Theory in Education". The Urban Review. 37 (5): 425–446. doi:10.1007/s11256-005-0018-y. ISSN 0042-0972. S2CID 145515195.
  14. Delgado & Stefancic 1993; Delgado & Stefancic 2017, pp. 25–26; Dudziak 1993.
  15. Delgado & Stefancic 1993; Delgado & Stefancic 2012, pp. ۵۱–۵۵.
  16. Delgado & Stefancic 1993; Delgado & Stefancic 2017, pp. ۶۳–۶۶.
  17. Delgado & Stefancic 1993; Delgado & Stefancic 2012, pp. ۲۶, ۱۵۵.
  18. Delgado & Stefancic 2017, pp. ۳۳–۳۵.
  19. ریچارد پوزنر 1997. "The Skin Trade." نیو ریپابلیک 217(15):40–43. Retrieved 20 September 2016.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.