علوم اجتماعی
علوم اجتماعی[1]، دستهای از تخصصهای آکادمیک است، که مرتبط با اجتماع و روابط بین افراد آن در جامعه میباشد. علوم اجتماعی به عنوان یک کل، شاخههای متعددی دارد. علوم اجتماعی شاخهای از مطالعات انسانی است که موجودات از نوع انسان را از جنبههای مختلف مورد مطالعه قرار میدهد. علوم اجتماعی شامل این موارد شده ولی به آنها محدود نمیشود: انسانشناسی، باستانشناسی، مطالعات ارتباطات، اقتصاد، تاریخ، مطالعات اجتماعی، موسیقیشناسی، جغرافیای انسانی، حقوق، زبانشناسی، علوم سیاسی، روانشناسی، سلامت عمومی و جامعهشناسی. جامعهشناسی به عنوان علم عمومی جامعه تعریف شدهاست. همچنین، برخی اوقات هنگامی که صحبت در مورد جامعهشناسی بوده، از این عبارت استفاده شدهاست. اصطلاح «علوم اجتماعی» در ابتدا در قرن نوزدهم ایجاد شد.
بخشی از نوشتارها در مورد علم |
دانشمندان اثباتگرا، از روشهایی مشابه با روشهای علوم طبیعی به عنوان ابزارهایی برای فهم جامعه استفاده کردهاند، لذا آنها علم را به معنای دقیق مدرن خود تعریف میکنند. در مقایسه، دانشمندان تفسیرگرای علوم اجتماعی ممکن است از جامعهشناسی انتقادی یا تفسیر نمادین استفاده کنند تا این که بخواهند بهطور تجربی، نظریات ابطالپذیر بسازند و بدین طریق با علم در معنای وسیعترش رفتار کردهاند. در دنیای مدرن آکادمیک، محققان اغلب گزیده عمل میکنند، یعنی از چندین روش استفاده میکنند (به عنوان مثال تحقیقات کمی و کیفی را با هم ترکیب میکنند). عبارت «تحقیق اجتماعی» نیز ماهیت مستقلی برای خود پیدا کردهاست، چرا که متخصصان از تخصصهای مختلف در اهداف و روشهای آن با هم اشتراک دارند.
تاریخچه
تاریخ علوم اجتماعی در عصر روشنگری بعد از ۱۶۵۰ میلادی آغاز میشود،[2] در آن دوره بود که درون فلسفه طبیعی انقلابی شکل گرفت، این انقلاب، چارچوب مبنایی که به اشخاص میگفت چه چیز «علمی» است و چه چیز نیست را دچار تغییر کرد. علوم اجتماعی از فلسفۀ اخلاق آن زمان بیرون آمد و تحت تأثیر انقلاباتی چون انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه قرار گرفته بود.[3] علوم اجتماعی از تحول در علوم (تجربی و عملی)، یا بنیانهای نظاممند دانش یا چشماندازهای عملی مرتبط با ارتقاء در سطح اجتماعی گروهی از عناصری که با هم برهمکنش میکنند، ایجاد شد.[4][5]
آغاز علوم اجتماعی در قرن هجدهم میلادی در دایره المعارف بزرگ Diderot، منعکس شده، در مقالهای از آن که ژان ژاک روسو و دیگر پیشتازان آن زمان نوشتهاند. رشد علوم اجتماعی در دیگر دایره المعارفهای تخصصی نیز منعکس شدهاست. دورهٔ مدرن اولین استفاده از "علوم اجتماعی" به عنوان یک زمینه مفهوم مجزا را شاهد بود.[6] علوم اجتماعی تحت تأثیر اثبات گرایی قرار گرفت،[3] و بر روی دانشی تمرکز کرد که بر جنبۀ مثبت تجربه بنا شده بود و از جنبههای منفی آن اجتناب میکرد؛ لذا از گمانهزنیهای متافیزیکی اجتناب شد. آگوست کنت از اصطلاح "علوم اجتماعی" برای توصیف این علم استفاده کرد. آگوست کنت تحت تأثیر ایدههای چارلز فوریه ازین دانش به فیزیک اجتماع نیز یاد کرده است.[3][7]
در طی این دوره، پنج مسیر توسعه پیش روی علوم اجتماعی قرار گرفت که تحت تأثیر آگوست کنت در زمینههای دیگر قرار گرفته بودند.[3] یکی از این مسیرها ظهور تحقیقات اجتماعی بود. جمعآوری اطلاعات به روش آماری در سطح وسیع از بخشهای مختلف ایالات متحده و اروپا صورت گرفت. یکی دیگر از مسیرهایی که انتخاب شد، توسط امیل دورکیم با مطالعهٔ «حقایق اجتماعی» و ویلفردو پارتو با آغاز ایدههای فرانظریهای و پدیدههای شخصی صورت پذیرفت. سومین مسیری که توسعه یافت، از روششناسی دوگانهٔ آن زمان، که پدیدههای اجتماعی را با آن فهمیده و میشناختند برآمد؛ مدافع این روش شخصیتهایی چون ماکس وبر بودند. چهارمین مسیر، بر اساس اقتصاد بود و موجب پیشرفت و توسعهٔ اقتصاد به عنوان یک علم سخت گردید. آخرین مسیر همبستگی بین دانش و ارزشهای اجتماعی بود؛ جنبش جامعهشناسی ضد اثباتگرایی و فرشتهن (به آلمانی یعنی فهمیدن) ماکس وبر، به محکمی چنین تمایزی را طلب میکردند. در این مسیر، نظریه (توصیف) و تجویز نسخه دو بحث صوری غیر همپوشان از یک موضوع بودند.
حدود اوایل قرن بیستم میلادی، جنبش روشنگری در فلسفه در موقعیتهای مختلف دچار چالش شد. بعد از استفاده از نظریههای کلاسیک از اواخر دوران انقلاب علمی، چندین شاخه علمی، مطالعات ریاضیاتی را جایگزینی برای مطالعات تجربی کردند و معادلات را برای ساخت یک ساختمان نظری مورد بررسی قرار دادند. توسعهٔ زیرشاخههای علوم اجتماعی در این روششناسی بسیار کمی شد. ماهیت بین شاخهای و درون شاخهای علمی رفتار انسانها، اجتماع و عوامل محیطی مؤثر بر اینها، موجب شد که بسیاری از علوم طبیعی در برخی از جنبههای روششناسی علوم اجتماعی علاقهمند شوند.[8] مثالهایی از محو شدن مرزها را در اینجا میآوریم. تخصصهای نوظهوری چون تحقیقات علوم اجتماعی در زمینههای پزشکی، جامعهشناسی زیستی، روان-عصبشناسی، اقتصاد زیستی و تاریخ و جامعهشناسی علم، مثالهایی ازین محو شدن مرزها است. تحقیقات کمی و روشهای کیفی بهطور فزایندهای در مطالعۀ اعمال انسان و پیامدهای آن در حال یکپارچه شدن هستند. در نیمۀ اول قرن بیستم، آمار یک شاخهٔ مجزا از ریاضیات کاربردی گشت. روشهای آماری با اعتماد به نفس استفاده میشدند.
در زمان معاصر، کارل پوپر و تالکوت پارسونز، روند پیشرفت علوم اجتماعی را تحت تأثیر قرار دادند.[3] محققان به تحقیق دربارهٔ رسیدن به یک توافق بر سر روششناسیای که قدرت و دقت در اتصال یک «نظریهٔ بزرگ و جامع» با نظریات میانهٔ مختلف را داشته باشد، و با موفقیت قابل توجهی بتواند به ارائهٔ چارچوبی قابل استفاده برای بانک دادههای در حال رشد و حجیم دست یابد، ادامه دادند. علوم اجتماعی برای آیندهای قابل رؤیت، از نواحی متفاوت و برخی مواقع متمایزی در تحقیقات برای رسیدن به شاخهای منسجمتر، تشکیل خواهد شد.[3]
عبارت «علوم اجتماعی» ممکن است به هر یک از علوم اجتماع مربوط شود. علومی که هر کدام صاحبان فکر خود را داشته، افرادی چون آگوست کنت، دورکیم، مارکس و وبر، یا بهطور کلیتر تمام شاخههای خارج از «علوم نوبل» و هنر. تا پایان قرن نوزدهم، آکادمی علوم اجتماعی شامل پنج شاخه بود: حقوق و اصلاح قانون، آموزش، بهداشت، اقتصاد و تجارت و هنر.[5] در حدود اوایل قرن بیست و یکم، گسترش دامنهٔ اقتصاد در علوم اجتماعی به عنوان امپریالیسم اقتصاد توصیف شد.[9]
شاخهها
رشتههای علوم اجتماعی، شاخههایی از دانشاند که در سطح کالج یا دانشگاه تدریس میشوند. رشتههای علوم اجتماعی توسط ژورنالهای آکادمیک که تحقیقات در آنها به چاپ میرسد، و همچنین توسط انجمنها و دپارتمانهای آکادمیک یا دانشکدههایی که به آموزش و یادگیری علوم اجتماعی میپردازند، شناخته و تعریف میشوند. زمینههای مطالعاتی علوم اجتماعی اغلب از چندین زیررشته یا زیرشاخه تشکیل میشوند و خطوط متمایزکننده بین آنها اغلب دلخواه و مبهماند.
انسانشناسی
انسانشناسی را میتوان به طور کلی "علم انسان" نامید، علمی که به کلیت ماهیت انسان می پردازد. این شاخۀ علمی به مطالعۀ پیوستگی بین جنبههای متفاوت علوم اجتماعی، علوم انسانی و جنبه زیست شناسی انسان میپردازد. در قرن بیستم، شاخههای آکادمیک اغلب به طور سازمانیافته به سه حوزۀ وسیع تقسیم شدند. علوم طبیعی به دنبال بدست آوردن قوانین عام از طریق آزمایشها تجدیدپذیر و ابطالپذیر است. علوم انسانی به طور عام به دنبال مطالعۀ سنتهای محلی، از طریق تاریخ، ادبیات، موسیقی و هنر بوده و تأکید آن بر فهم اشخاص، رویدادها یا دورههای خاصی است. علوم اجتماعی به طور عام در تلاش برای توسعه روشهای علمی به منظور فهم پدیدهها از روشی قابل تعمیم بوده، هرچند که روشهای آن اغلب متمایز از روشهای علوم طبیعیست.
علوم اجتماعی انسانشناسانه اغلب به توسعۀ توصیفات ظریف پرداخته، تا این که بخواهد قوانین عامی را در فیزیک یا شیمی بدست آورَد، یا این که موارد خاصی را از طریق قوانین کلیتر توضیح دهد، همانند اتفاقی که در شاخههای روانشناسی رخ میدهد. انسانشناسی (همچون برخی از گرایشهای تاریخ) به راحتی در یکی از این دستهبندیها جای نمیگیرد و شاخههای مختلف انسانشناسی با یک یا چند تا از این حوزهها همپوشانی پیدا میکنند.[10] در ایالات متحده، انسانشناسی به چهار زیرشاخه تقسیم بندی می شود: باستانشناسی، انسانشناسی فیزیکی یا زیستی، زبان شناسی انسانشناسانه و انسانشناسی فرهنگی. این شاخه اغلب در سطح مؤسسات کارشناسی ارائه میشود. کلمه ی anthropos (ἄνθρωπος) در یونان باستان به معنی "موجود انسانی" یا "شخص" است. اریک وولف انسانشناسی جامعه-فرهنگی را به عنوان "علمیترین شاخۀ علوم انسانی، و انسانیترین علوم" معرفی کرده است.
هدف انسانشناسی ارائۀ گزارشی کلنگر از انسانها و طبیعتشان است. این بدان معناست که گرچه انسانشناسان به طور عام در یکی از زیرشاخههای آن تخصص پیدا میکنند، همیشه در ذهنشان جنبههای زیستی، زبانشناسانه، تاریخی و فرهنگی هر مسئله را مد نظر قرار میدهند. از آنجایی که انسانشناسی در جوامع غربی که پیچیده و صنعتی بودند به عنوان یک علم سر برآورد، گرایش اصلی در انسانشناسی از نظر روششناسی به سمت مطالعۀ مردم در جوامعی بوده که آن جوامع دارای سازمان اجتماعی سادهتر یا به زبان ادبیات انسانشناسی "اولیه"تر (بدون این که این اولیهتر بودن معنای ضمنی بر "پستتر" بودن داشته باشد) بودهاند.[11] امروزه، انسانشناسان از عبارتهایی چون جوامعی با "پیچیدگی کمتر" برای اشاره به نوعی از معاش یا تولید چون "چوپانی" یا "جستجو برای غذا" یا "باغبانی" استفاده میکنند، که انسانها در فرهنگهای غیر صنعتی و غیر غربی بدان شیوه زندگی میکنند. در انسانشناسی چنین مردم یا قومیتهایی جذابیت بالایی دارند.
کلیگرایی منجر شده که بسیاری از انسانشناسان به طور جزئی به مطالعۀ مردم با استفاده از دادههای بیوژنتیک، باستانشناسی و زبانشناسی به همراه مشاهدۀ مستقیم رسوم معاصر بپردازند.[12] در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی، صداهایی جهت طلب شفافسازی در مورد عناصر تشکیلدهندۀ یک فرهنگ، و این که چگونه یک مشاهدهگر بداند چه زمانی فرهنگ او پایان یافته و فرهنگ دیگری آغاز میشود، و دیگر موضوعات مهم انسانشناسی شنیده شد. میتوان هر کدام از فرهنگهای انسانی را به عنوان بخشی از یک کل دید که موجب تکوین فرهنگ جهانی میشوند. این روابط پویا بین مشاهدات کف زمین، در مقابل مشاهداتی که از به هم آمیختن مشاهدات محلی بهوجود میآید، در هر نوع انسانشناسی، چه فرهنگی، زیستی، زبانشناسانه یا باستانی، نقش بنیادینی دارد.[13]
مطالعات ارتباطات
مطالعات ارتباطات با فرآیندهای ارتباطی انسان سروکار دارد، که اغلب برای خلق معنا، نمادهایی را تعریف کرده و در اشتراک قرار میدهد. این گرایش شامل مباحث گستردهای میشود، از مکالمۀ چهره-به-چهره گرفته تا خروجی رسانههای گروهی مثل پخش برنامههای تلویزیونی. همچنین مطالعات ارتباطات بررسی میکند که جنبههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی پیامها چگونه تفسیر میشوند. ارتباطات تحت عناوین مختلفی در دانشگاههای مختلف جنبۀ رسمی پیدا کرده است، تحت عناوینی چون: "ارتباطات"، "مطالعات ارتباطی"، "ارتباطات کلامی"، "مطالعات علم معانی بیان"، "علم ارتباطات"، "مطالعات رسانه"، "هنر ارتباطات"، "ارتباطات گروهی"، "بومشناسی رسانهها" و "علم ارتباطات و رسانه". مطالعات ارتباطات جنبههای علوم اجتماعی و انسانی را باهم یکپارچه میکند. این رشته، به عنوان یکی از شاخههای علوم اجتماعی، اغلب با شاخههای دیگر آن مثل جامعهشناسی، روانشناسی، انسانشناسی، زیستشناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و سیاست عمومی و برخی شاخههای دیگر همپوشانی دارد. از جنبههای انسانشناسانه، ارتباطات، با معانی بیان و متقاعدسازی سروکار دارد (رد تاریخچه برنامههای تحصیلی سنتی در مطالعات ارتباطات، به علم معانی بیان زمان یونان باستان بر میگردد). این شاخه در رشتههای بیرونی نیز کاربرد دارد، مثل مهندسی، معماری، ریاضیات و علم اطلاعات.
اقتصاد
اقتصاد نوعی علوم اجتماعیست که به تحلیل و توصیف تولید، توزیع و مصرف ثروت میپردازد.[14] کلمه انگلیسی "economics" از عبارت یونانی "οἶκος" با تلفظ "oikos" به معنای "خانواده، خانهداری، دارایی و ملک" و عبارت یونانی "νόμος" با تلفظ "nomos" به معنای "عرف، قانون" می آید و در مجموع معنای "خانه داری و مدیریت" یا "مدیریت ملک و دارایی" است. یک اقتصاددان شخصی است که در کار خود از مفاهیم و دادههای اقتصادی استفاده میکند یا مدرکی در این زمینه داشته باشد. تعریف سنتی اقتصاد به طور خلاصه توسط لیونل رابینز در ۱۹۳۲ به این صورت ارائه شده است: "علمی که به مطالعه رفتار انسان به عنوان رابطی بین وسائل کمیابی که استفادههای چندگانه دارد میپردازد". بدون کمیابی و استفادههای چندگانه هیچ مسئلۀ اقتصادی وجود نخواهد داشت. به طور خلاصهتر "مطالعه مردمی که به دنبال ارضای نیازها و خواستههایشان هستند" و "مطالعۀ جنبههای مالی رفتار انسان".
اقتصاد دو شاخۀ عمده دارد: اقتصاد خرد، که در آن واحد تحلیل عاملان فردیاند، مثل خانهدار یا بنگاه، و اقتصاد کلان، که در آن واحد تحلیلی کل اقتصاد است. دیگر دستهبندیهایی که در اقتصاد انجام میشد اقتصاد اثباتگرا (مثبت) را که به دنبال پیشبینی و توضیح پدیدههای اقتصادی است را از اقتصاد ارزشی که به وسیلۀ برخی محکها و معیارها به دنبال تجویز نسخه و دستور دادن در مورد کنشهاست تفکیک میکند. چنین دستوراتی الزاماً شامل قضاوتهای ارزشی ذهنیست. از اوایل قرن بیستم میلادی، اقتصاددانان به طور گسترده بر روی کمیتهای قابل اندازهگیری تمرکز کرده، هم مدلهای نظری و هم تحلیلهای تجربی را به کار گرفتهاند. با این حال رد پای مدلهای کمی را میتوان به مکتب فیزیوکراتها عقب برد.
استدلال اقتصادی به طور فزایندهای در دهههای اخیر در وضعیتهای اجتماعی چون سیاست، حقوق، روانشناسی، تاریخ، مذهب، زندگی خانوادگی و دیگر برهمکنشهای اجتماعی اعمال شده است. این پارادایم (الگوواره) قاطعانه فرضهای زیر را مد نظر قرار می دهد: (۱) این که منابع کمیابند، چرا که کفاف تمام خواستهها را نمیدهند، و (۲) این که "ارزش اقتصادی" همان میل به پرداخت است که مثلاً توسط تراکنشهای (بازوهای) بازار هویدا می گردد. مکاتب فکری که با این پارادایم (الگوواره) تعارض دارند مثل اقتصاد نهادگرایی، اقتصاد سبز، اقتصاد مارکسیستی و جامعهشناسی اقتصادی، فرضهای دیگری را مد نظر قرار میدهند. به عنوان مثال اقتصاد مارکسیستی فرض میکند که اصولاً اقتصاد با تحقیق در مورد ارزش مبادله ای که در آن منبع کار انسان است، سروکار دارد.
دامنۀ در حال گستردهای از اقتصاد در علوم اجتماعی به عنوان اقتصاد امپریالیستی توصیف شده است.[9][15]
تعلیم
تعلیم شامل تدریس و یادگیری مهارتهای خاص است، و همچنین شامل چیزی عمیقتر اما نامحسوس تر هم میشود: بهرهمند کردن دیگران از دانش، قضاوت مثبت و خرد و فرزانگی توسعه یافته. یکی از جنبههای بنیادین تعلیم، بهرهمند ساختن فرهنگ از یک نسل به نسل بعد است (جامعهپذیری را ببینید). کلمه تعلیم دادن در انگلیسی (educate) از ریشۀ لاتین educare به معنای تسهیل و محققسازی پتانسیلهای شخصی و استعدادهاست. تعلیم در حقیقت پرورش بدنهای از تحقیقات نظری و عملی مرتبط با آموزش و یادگیریست و با بسیاری از شاخههای علمی چون روانشناسی، فلسفه، علوم کامپیوتر، زبانشناسی، علوم اعصاب، جامعهشناسی و انسانشناسی در رابطه است.[16]
تعلیم انسانها از بدو تولد شروع شده و در طول زندگی ادامه پیدا میکند. (برخی معتقدند که تعلیم حتی قبل از تولد شروع میشود، چنان که برخی از والدین این مسئله را هنگام نواختن موسیقی یا خواندن برای فرزند درون رحم تجربه کردهاند، به این امید که او و تکاملش را تحت تأثیر قرار دهند). برای برخی، نبردها و پیروزیهای زندگی روزمره بسیار آموزندهتر از مدارس رسمیست (چنان که مارک تواین تذکر میدهد "هیچگاه اجازه ندهید مدرسه در تعلیمتان مداخله ایجاد کند").
جغرافیا
جغرافیا را به عنوان یک شاخۀ علمی میتوان به طور کلی به دو زیر شاخه تقسیم بندی کرد: جغرافیای انسانی و جغرافیای فیزیکی. جغرافیای انسانی عمدتاً بر روی ساختار محیط و چگونگی ایجاد فضا و مدیریت آن توسط انسان، دیدگاهی که انسانها نسبت به آن دارند به علاوه تأثیرات انسان بر روی فضایی که اشغال کرده است تمرکز میکند. این بحث ممکن است شامل جغرافیای فرهنگی، حمل و نقل، سلامت، عملیات نظامی و شهرها هم باشد. جغرافیای فیزیکی به بررسی محیط طبیعی میپردازد، این که چگونه اقلیم، پوشش گیاهی، حیات، خاک، اقیانوسها، آب و تغییرات طبیعی سطح زمین، ایجاد شده و با هم دیگر برهمکنش دارند.[17] جغرافیای فیزیکی به بررسی پدیدههای مرتبط با اندازهگیریهای کره زمین میپردازد. نتیجتاً با استفاده از این دو زیر شاخه (یعنی شاخههای جغرافیای انسانی و فیزیکی) شاخۀ سومی ظاهر شده که همان جغرافیای محیطی است. جغرافیای محیطی این دو شاخه را ترکیب میکند و به دنبال برهمکنشهای بین انسان و محیطش میپردازد.[18] دیگر شاخههای جغرافیا شامل جغرافیای اجتماعی، جغرافیای منطقهای و ژئوماتیک میباشد.
جغرافیدانان در تلاش برای فهمیدن کره زمین بر حسب روابط فیزیکی و فضایی هستند. اولین جغرافیدانان بر روی علم ساخت نقشه تمرکز کردند و به دنبال راههایی میگشتند تا به طور دقیق سطح زمین را تصویر کنند. از این لحاظ جغرافیا بر روی برخی از شکافهای موجود بین علوم طبیعی و علوم اجتماعی پل میزند. جغرافیای تاریخی اغلب در سطح کالج و در دانشکدۀ جغرافیا آموخته میشود.
جغرافیای مدرن شاخۀ جامعیست که ارتباط نزدیکی با GISc داشته و به دنبال فهم انسان و محیطش است. شاخههای برنامه ریزی شهری، علوم منطقهای، و سیاره شناسی ارتباط نزدیکی با جغرافیا دارند. کسانی که در حوزه جغرافیا کار میکنند از بسیاری فنون و روشها چون GIS، سنجش از دور، جغرافیای هوایی، آمار و سامانه موقعیت یاب جهانی (GPS) برای جمعآوری دادهها استفاده میکنند.
تاریخ
تاریخ حکایتی پیوسته و نظام مند و تحقیقی در گذشته ی رویدادهای بشریت است که به صورت پارادایم ها یا نظریات تاریخنگارانه تفسیر شده است.
تاریخ هم در علوم اجتماعی و هم علوم انسانی ریشه دارد. در ایالات متحده، موقوفه ملی علوم انسانی، تاریخ را به عنوان بخشی از تعریف خود از علوم انسانی در نظر گرفته (همچنین زبان شناسی کاربردی).[19] با این حال، شورای تحقیقات ملی، تاریخ را به عنوان بخشی از علوم اجتماعی در نظر می گیرد.[20] روش تاریخی شامل فنون و راهنمایی هاییست که تاریخنگاران از آن جهت استفاده از منابع دست اول و دیگر مدارک برای تحقیقات و سپس تاریخنگاری استفاده می کنند. شورای تاریخ علوم اجتماعی که در ۱۹۷۶ تشکیل شد، متخصصان علاقه مند به تاریخ اجتماعی را از گرایش های مختلف گرد هم می آورد.
منابع
- «علوم اجتماعی» [جامعهشناسی] همارزِ «social sciences»؛ منبع: گروه واژهگزینی. جواد میرشکاری، ویراستار. دفتر نهم. فرهنگ واژههای مصوب فرهنگستان. تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۵۳۱-۱۸-۴ (ذیل سرواژهٔ علوم اجتماعی)
- Kuper, Adam (1996). The Social Science Encyclopedia. Taylor & Francis. ISBN 978-0-415-10829-4.
- Kuper, A., and Kuper, J. (1985). The Social Science Encyclopaedia.
- Peck, H.T., Peabody, S.H., and Richardson, C.F. (1897). The International Cyclopedia, A Compendium of Human Knowledge. Rev. with large additions. New York: Dodd, Mead and Company.
- Social sciences, Columbian Cyclopedia. (1897). Buffalo: Garretson, Cox & Company. p. 227.
- William Thompson (1775–1833) (1824). An Inquiry into the Principles of the Distribution of Wealth Most Conducive to Human Happiness; applied to the Newly Proposed System of Voluntary Equality of Wealth.
- According to Comte, the social physics field was similar to that of natural sciences.
- Vessuri, H. (2002). "Ethical Challenges for the Social Sciences on the Threshold of the 21st Century". Current Sociology. 50: 135–50. doi:10.1177/0011392102050001010.
- Lazear, E.P. (2000). "Economic Imperialism". The Quarterly Journal of Economics. 115: 99–146. doi:10.1162/003355300554683.
- Wallerstein, I. (2003). "Anthropology, Sociology, and Other Dubious Disciplines". Current Anthropology. 44 (4): 453–65. doi:10.1086/375868.
- Lowie, Robert (1924). Primitive Religion. Routledge and Sons.; Tylor, Edward (1920). Primitive Culture. New York:: J.P. Putnam's Sons. Originally published 1871.
- Nanda, Serena and Richard Warms. Culture Counts. Wadsworth. 2008. Chapter One
- Rosaldo, Renato. Culture and Truth: The remaking of social analysis. Beacon Press. 1993; Inda, John Xavier and Renato Rosaldo. The Anthropology of Globalization. Wiley-Blackwell. 2007
- economics – Britannica Online Encyclopedia
- Becker, Gary S. (1976). The Economic Approach to Human Behavior. Links to arrow-page viewable chapter. University of Chicago Press.
- «An overview of education». بایگانیشده از اصلی در ۳۰ ژوئن ۲۰۱۷. دریافتشده در ۳ اکتبر ۲۰۱۹.
- "What is geography?". AAG Career Guide: Jobs in Geography and Related Geographical Sciences. Association of American Geographers. Archived from the original on October 6, 2006. Retrieved October 9, 2006.
- Hayes-Bohanan, James. "What is Environmental Geography, Anyway?". Retrieved October 9, 2006.
- "About NEH". National Endowment for the Humanities.
- Research-Doctorate Programs in the United States: Continuity and Change
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Social Science». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۱ اکتبر ۲۰۱۹.
کتابشناسی
- Michie, Jonathan, ed. Reader's Guide to the Social Sciences (2 vol. 2001) 1970 pages annotating the major topics in the late 20th century in all the social sciences.
منابع قرن بیستم و بیست و یکم
- Neil J. Smelser and Paul B. Baltes (2001). International Encyclopedia of the Social & Behavioral Sciences, Amsterdam: Elsevier.
- Byrne, D.S. (1998). Complexity theory and the social sciences: an introduction. Routledge. شابک ۰−۴۱۵−۱۶۲۹۶−۳
- Kuper, A. , and Kuper, J. (1985). The Social Science Encyclopedia. London: Routledge & Kegan Paul. (ed. , a limited preview of the 1996 version is available)
- Lave, C.A. , and March, J.G. (1993). An introduction to models in the social sciences. Lanham, Md: University Press of America.
- Perry, John and Erna Perry. Contemporary Society: An Introduction to Social Science (12th Edition, 2008), college textbook
- Potter, D. (1988). Society and the social sciences: An introduction. London: Routledge [u.a.].
- David L. Sills and Robert K. Merton (1968). International Encyclopedia of the Social Sciences.
- Seligman, Edwin R.A. and Alvin Johnson (1934). Encyclopedia of the Social Sciences. (13 vol.)
- Ward, L.F. (1924). Dynamic sociology, or applied social science: As based upon statical sociology and the less complex sciences. New York: D. Appleton.
- Leavitt, F.M. , and Brown, E. (1920). Elementary social science. New York: Macmillan.
- Bogardus, E.S. (1913). Introduction to the social sciences: A textbook outline. Los Angeles: Ralston Press.
- Small, A.W. (1910). The meaning of social science. Chicago: The University of Chicago Press.
منابع قرن نوزدهم
- Andrews, S.P. (1888). The science of society. Boston, Mass: Sarah E. Holmes.
- Denslow, V.B. (1882). Modern thinkers principally upon social science: What they think, and why. Chicago: Belford, Clarke & Co.
- Harris, William Torrey (1879). Method of Study in Social Science: A Lecture Delivered Before the St. Louis Social Science Association, March 4, 1879. St. Louis: G.I. Jones and Co, 1879.
- Hamilton, R.S. (1873). Present status of social science. A review, historical and critical, of the progress of thought in social philosophy. New York: H.L. Hinton.
- Carey, H.C. (1867). Principles of social science. Philadelphia: J.B. Lippincott & Co. [etc.]. Volume I, Volume II, Volume III.
- Calvert, G.H. (1856). Introduction to social science: A discourse in three parts. New York: Redfield.
منابع عمومی
- Backhouse, Roger E. , and Philippe Fontaine, eds. A historiography of the modern social sciences (Cambridge University Press, 2014).
- Backhouse, Roger E.; Fontaine, Philippe, eds. (2010). The History of the Social Sciences Since 1945. Cambridge University Press.; covers the conceptual, institutional, and wider histories of economics, political science, sociology, social anthropology, psychology, and human geography.
- Delanty, G. (1997). Social science: Beyond constructivism and realism. Minneapolis: Univ. of Minnesota Press.
- Hargittai, E. (2009). Research Confidential: Solutions to Problems Most Social Scientists Pretend They Never Have. Ann Arbor: University of Michigan Press. ISBN 978-0-472-02653-1.ISBN 978-0-472-05026-0
- Hunt, E.F.; Colander, D.C. (2008). Social science: An introduction to the study of society. Boston: Peason/Allyn and Bacon. ISBN 978-0-205-52406-8.
- Carey, H.C.; McKean, K. (1883). Manual of social science; Being a condensation of the Principles of social science. Philadelphia: Baird.
- Galavotti, M.C. (2003). Observation and experiment in the natural and social sciences. Boston studies in the philosophy of science. 232. Dordrecht: Kluwer Academic. ISBN 978-1-4020-1251-8.
- Gorton, W.A. (2006). Karl Popper and the social sciences. SUNY series in the philosophy of the social sciences. Albany: State University of New York Press.
- Harris, F.R. (1973). Social science and national policy. New Brunswick, N.J.: Transaction Books. ISBN 978-1-4128-3445-2. distributed by Dutton
- Krimerman, L.I. (1969). The nature and scope of social science: A critical anthology. New York: Appleton-Century-Crofts.
- Rule, J.B. (1997). Theory and progress in social science. Cambridge: Cambridge University Press.
- Shionoya, Y. (1997). Schumpeter and the idea of social science: A metatheoretical study. Historical perspectives on modern economics. Cambridge: Cambridge University Press.
- Singleton, Royce, A.; Straits, Bruce C. (1988). Approaches to Social Research. Oxford University Press. ISBN 978-0-19-514794-0. Archived from the original on March 3, 2007.
- Thomas, D. (1979). Naturalism and social science: a post-empiricist philosophy of social science. CUP Archive. ISBN 978-0-521-29660-1.
- Trigg, R. (2001). Understanding social science: A philosophical introduction to the social sciences. Malden, Mass: Blackwell Publishers.
- Weber, M. (1906) [1904]. The Relations of the Rural Community to Other Branches of Social Science, Congress of Arts and Science: Universal Exposition. St. Louis: Houghton, Mifflin and Company.
منابع آکادمیک
معارضین و منتقدین
- George H. Smith (2014). Intellectuals and Libertarianism: Thomas Sowell and Robert Nisbet
- Phil Hutchinson, Rupert Read and Wes Sharrock (2008). There's No Such Thing as a Social Science. شابک ۹۷۸−۰−۷۵۴۶−۴۷۷۶−۸
- Sabia, D.R. , and Wallulis, J. (1983). Changing social science: Critical theory and other critical perspectives. Albany: State University of New York Press.
پیوند به بیرون
- وبگاه انجمن جامعهشناسی ایران
- چالشهای معرفتشناختی پژوهشهای اجتماعی تاریخی
- علوم اجتماعی کاربردی بایگانیشده در ۲۸ ژوئن ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine
- گزارش PayScale از بهترین مشاغل و دستمزدهای رشتهٔ علوم اجتماعی در سال ۲۰۱۷ بایگانیشده در ۲۴ فوریه ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine
- سنجش اثر علوم اجتماعی بر اقتصاد بایگانیشده در ۱۸ ژوئیه ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ علوم اجتماعی موجود است. |