کنزالاسرار

کنزالاسرار یا دیوان پازواری مجموعه اشعار مازندرانی با ادبیات کهن (عصر صفوی) سرودهٔ شیخ العجم امیر پازواری معروف به امیر الشعرا و امیر مازندرانی و با تخلص امیر (زاده: قرن۹ ه‍.ش در منطقه پازواری از توابع بابل در مازندران –) شاعر و عارف نامی مازندرانی می‌باشد.[1][2] نخستین بار اشعار امیر پازواری توسط الکساندر خوجکو در سال ۱۸۳۰ میلادی در کتاب «نمونه‌های شعر عامه در ایران» منتشر گردید.[3] اشعار منتشر شده دارای صورتی کهن از زبان طبری می‌باشد و با اشعار و ادبیات طبری قرن یازده تا سیزده متفاوت می‌باشد و متعلق به عصر صفوی می‌باشد. کتاب کنزالاسرار نخستین بار به عنوان کتابی مستقل در سال ۱۸۶۰ میلادی (۱۲۷۷ قمری) توسط برنهارد دارن از روی دیوان امیر پازواری در سنت پترزبورگ به چاپ رسید.[4] کتاب دیوان امیرپازواری در سال ۱۳۸۴ توسط دکتر منوچهر ستوده و محمد داودی درزی کلایی چاپ گردیده‌است. به اعتقاد پژوهشگران دیوان امیر پازواری در اوایل قرن یازدهم (دوران شاه عباس صفوی) نوشته شده‌است.

کنزالاسرار (دیوان پازواری)
یک صفحه از کنزالاسرار
نویسنده(ها)امیر پازواری
کشورایران
زبانزبان مازندرانی
گونه(های) ادبیشعر: نظم
تاریخ نشر
۱۰۰۰ هجری

تخمین زمان سرودن

زمان سرودن کنزالاسرار یا دیوان پازواری از روی اشعار امیرپازواری تخمین زده شده‌است و طول عمر این عصر به اواسط عصر صفوی و دوران شاه عباس صفوی می‌رسد.

آن شهریور ماه که اول ویهارهشروت به صحراهشنی قالیها ره
  • آن شهریورماه که اول بهار است
  • آن ماه گیا (شربت) به صحرا انداخت قالیها را

شهریورماه طبری در اوایل قرن یازدهم با بهار در یک زمان قرار داشته‌است بنابراین سال سرودن کنزالاسرار به قرن یازدهم مصادف با دوران حکومت شاه عباس می‌رسد.[5]

تو نسل آن شاهی که بغض نداشته شه دلسی اشتر قطار یک روز هدا به سایل
سه قرن پیشتر داشته یک دسته گلهدا به سلمون سلمون بویه قابل
  • تو ار نسل آن پادشاه هستی که در دل خود کینه نداشت
  • سی قطار شتر را در یک روز به گدا داد
  • سه قرن پیشتر سه دسته گل داشت
  • (آن را) به سلمان داد سلمان ارزش پیدا کرد

در گذشته سه نوع قرن را به نام واحدی برای زمان به کار می‌بردند، نخست قرن کوچک که سی سال بوده‌است و دوم قرن متوسط که صد سال بوده‌است و سوم قرن بزرگ که سیصد سال بوده‌است. از آنجا سه قرن پیشتر که شاعر به کار برده‌است حدود نهصد سال می‌شود و مراد از سلمون همان سلمان فارسی یکی از صحابه‌های پیامبر بوده‌است. شاعر چنین آورده‌است که حدود نهصد سال پیش سلمان دسته گل اسلام را از پیامبر دریافت کرد و قابل شد و طبق این بیت زمان سروده شدن کنزالاسرار اواخر قرن دهم بوده‌است.[6]

ای رومیان چادر بزونه ایرونخرگاه بزه هر گوشه هزار دلیرون
ای که ازبک تیغ ره در آره کالونتا وهمن نییته اونوره به تالون
  • باز رومیان (عثمانی‌ها) در ایران چادر زده‌اند
  • در هر گوشه هزاران دلیر خرگاه زده‌اند
  • باز ازبک تیغ را از غلاف درآورد
  • تا بهمن (پهلوان) نیاید آن‌ها به تاراج (از بین) نمی‌روند

امیر در این شعر دوباره چادر زدن رومیان (ترکان عثمانی؛ به سکنه آسیای صغیر رومی گفته می‌شد) در ایران و دوباره حمله کردن ازبک‌ها و درآوردن تیغ از نیام توسط آنها دم زده‌است. تاریخ صفویه نشان می‌دهد اولین حمله عثمانی‌ها و ازبکها به ایران در زمان شاه اسماعیل و حمله‌های بعدی آنها در زمان شاه تهماسب و شاه عباس بوده‌است.[7]

بنابراین کنزالاسرار یا دیوان امیرپازواری اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم سرایده شده‌است که مصادف با پادشاهی شاه عباس صفوی می‌باشد و طبق نظر پژوهشگران دیوان امیر پازواری در قرن یازدهم موجود بوده‌است که مستشرقان اروپایی بر اساس آن کتاب کنزالاسرار را به چاپ رساندند.

قالب

اشعار این کتاب علاوه بر دوبیتی در قالب‌های مثنوی، غزل، قطعه و رباعی سروده شده‌است.[8]

اشعار

اشعار طبری که توسط خوجکو و دارن ثبت شده‌است با طبری امروز دارای فاصله می‌باشد و ادبیات آن به ادبیات عصر مرعشیان (قرن ۹) نزدیکی دارد و دارای واژگان و افعال کهنی می‌باشد که پس از صفویه در هیچ گونه آثار ادبی مازندرانی یافت نشده‌است و تنها در آثار طبری قرن ۴ تا ۹ نمونه‌هایی از آن دیده شده‌است. واژگان کهنی همچون پور به معنای پسر و زیله به معنای دل که در زبان طبری امروز منسوخ شده‌است در جای جای اشعار طبری امیر پازواری دیده می‌شود.[9] اشعار امیرپازواری فراتر از مازندران در گلستان، سمنان، تهران و البرز نیز با لهجه‌های مختلف مازندرانی و در شرق گیلان علی‌الخصوص اشکورات به زبان گیلکی سروده می‌شود.

آمل

ترانه زیر با گویش آمل عصر امیر سروده شده‌است.[10]

کوی دوست دپ چارسته کوهامرو دپ چارسته فردا شوه
خداره دارمه تاپل بشکیهتا چوبیتنه پل بساتن بهار بوه

kui dust depčâreste kue

emru depčâreste ferdâ šue

xedâre dârme tâ pel beshkie

tâ chu baitene pel besâten bahâr bue

  • دوست کوهی ساز و تدارک سفر (ییلاق) به کوهستان دید
  • امروز آماده می‌شود فرشددا می‌رود
  • خدا کند پل بشکند (شکسته باشد)
  • تا چوب بگیرند پل ساختن (را) بهار باشد

بابل

ترانه زیر با گویش بابل عصر امیر سروده شده‌است.[11]

دس بزه مره بدا بابله روادی به کنار ایستا گونه جوری برو

das baz(u)e mere bedâ bâble ru

adi be kenâr issâ gune juri beru

  • دست زد مرا (هُل) داد (در) رودِ بابل
  • اکنون بکنار ایستاده می‌گوید بیا بالا

کجور

ترانه زیر با گویش کجور (نوشهر) عصر امیر سروده شده‌است.[12]

بال طو نده طاقت طو نارمهمن طاقت تی زلف سیا نارمه
تی زلفه گلو دینه من که کلو نارمهعاشقه زر دینه من که جو نارمه

bâl tou nade tâqate tou nârme

men tâqate ti zolfe siou nârme

ti zolfe gulou dine men ke gulou nârme

âšeqe zar dine men ke jou nârme

  • دست (بغمزه) تاب نده طاقت تاب ندارم
  • من طاقت زلف سیاهت را ندارم
  • زلفت بایستهٔ گلاب است من که گلاب ندارم
  • عاشق را زر بایستی من که جو (هم در بساط) ندارم

چالوس

ترانه زیر با گویش چالوس سروده شده‌است.[13]

دسته دسته واش هادامه شه گیلا رهدار شاخه بال بَورده مه چوقا ره
تازه بواردمه شیر بَزنم پلا رهخبر بیاردنه که ورگ بَکوشته م گیلا ره

daste daste vâš hâdâme še gilâ re

dâr šâxe bâl baverde me čuqâ re

tâze buârdeme sir bazenem pelâ re

xaver biârdene ke verg bakušte me gilâ re

  • دسته دسته علف آوردم برای گیلا (گاو)
  • دسته شاخه درخت شلوار پشمی مرا خراب کرد
  • تازه رفتم شیر بزنم به برنج
  • خبر آوردن گرگ گیلای (گاو) مرا کشت

کلاردشت

ترانه زیر با گویش کلاردشت سروده شده‌است.[14]

دیروز بشیمه دوس دریجه وا بهامروز بشیمه در دوسه وه کربلا به
نامرد رقیب چی وقت ته ادا بهمره مطلب دوست اره یا نا به

diruz bešiyame dus darije vâ biye

emruz bešiyame dar daves ve karbalâ biye

nâmard raqib chi vaqt te adâ biye

mere matlabe dust are yâ nâ biye

  • دیروز رفتم دریچهٔ (خانه) یار باز بود
  • امروز رفتم در بسته بود و کربلا بود (شلوغ بود و درگیری بود)
  • ای رقیب نامرد این چه وقت ادای تو بود
  • مطلب من از یار (پاسخ) آری یا نه بود

تنکابن

ترانه زیر با گویش تنکابن سروده شده‌است.[15]

خوجیر کیجا اج بلوره تی تنبتونی یک شو مرا بغل بگتن
اگر دانم حیله دنیه تی تن بتونمه ترا شی چادر لا بگتن

xojir kijâ âj bolure ti ten

betunni yek šou mere baqal begiten

agar dumme hile danie ti ten

betunemme tere ši čadere lâ begiten

  • دختر زیبا تنت عاج و بلورست
  • توانی یک شب مرا دربر گرفت
  • اگر بدانم در تنت حیله نیست
  • توانم تورا در لای چادر خود گرفت

اشعار

نمونه اشعار دیوان امیر پازواری براساس شماره:

۲۳۶۷

مه دل دَرِ ایزد اندی طمع داریمن بکَتَ دیگر کس به تن درنائی
فردا فرده کی ضامن بوته فردائی کی گته بو که شو بشیه روز بیائی
  • دل من آن اندازه از درگاه ایزد طمع دارد
  • که پس از مردم کسی دیگر به درگاه تو نیاید
  • فردا دور است چه کسی ضامن فردای تو می‌شود
  • چه کسی گفت که تو شب بروی و روز بیایی

۲۴۲۴

ها دونستیمی که قول درو گوتیگرون بخری دوست ره ارزون بروتی
سخن هر کسان دارنه بوی خوتی همیشه نتمه عیب گتمه بروتی
  • دوباره (باز) دانستم قول دروغ می‌گفتی
  • یار گران خریده شده را ارزان فروختی
  • سخن هر کس بوی خودش را دارد
  • همیشه عیب تو را رو به روی تو نمی‌توانستم بگویم

۲۴۶۹

نه لوح نه قلم نه فرش نه کرسی بیامام شهید قاتل خود بدی بی
امام حسین که کربلا بشی بیامام همه پیرو پیشوا علی بی
  • نه لوح نه قلم نه فرش نه کرسی بود
  • امام شهید قاتل خود را دیده بود
  • امام حسین که کربلا رفته بود
  • پیرو و پیشرو و امام همه علی بود

۲۴۷۶

یاری نکردی جز ره مه جاجه گیتیچشمک بزومه لوشه ره گاز بئیتی
این دپیت مپیت که ته مه جا سر گیتیمن دونستمه یار دیگر بیئتی
  • به من یاری نکردی جز آنچه را که از من گرفتی
  • چشمک زدم لب خود را گاز گرفتی
  • با این درگیری‌هایی که تو با من از سر گرفتی
  • من دانستم که تو یار دیگر گرفتی

جستارهای وابسته

منابع

  1. «لغت‌نامه دهخدا».
  2. Mohammad Davoudi and Manouchehr Sotoudeh, "correction and Persian translation of Divan-e Amir Pazevari". Resanesh Publishing Group, Tehran, Iran, July 2004.
  3. حبیب برجیان، متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 165
  4. گیتی شکری، واژه‌نامه و واژه‌نمای کنزالاسرار مازندرانی (دیوان امیر پازواری)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1388، ص 13
  5. گیتی شکری، واژه‌نامه و واژه‌نمای کنزالاسرار مازندرانی (دیوان امیر پازواری)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1388، ص 13
  6. منوچهر ستوده، محمد داود درزی کلایی، دیوان امیر پازواری، تهران: رسانش، 1384، ص 346
  7. منوچهر ستوده، محمد داود درزی کلایی، دیوان امیر پازواری، تهران: رسانش، 1384، ص 346
  8. Foundation، Encyclopaedia Iranica. «Welcome to Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org (به انگلیسی). دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۳۰.
  9. حبیب برجیان، متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 317
  10. حبیب برجیان، متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 173
  11. حبیب برجیان، متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 173
  12. حبیب برجیان، متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 171
  13. حبیب برجیان، متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 171
  14. حبیب برجیان، متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 171
  15. حبیب برجیان، متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 171

پیوند به بیرون

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.