سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا
سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا از بنیانها و دکترینهای مختلفی که در طول دو قرن گذشته شکل گرفته تشکیل شدهاست.
بنیانهای سیاست خارجی
مکتب هامیلتونیسم
برگرفته از اندیشههای الکساندر همیلتون، وزیر خزانه داری دولت جورج واشینگتن، نخستین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا اصول این مکتب عبارت است از:
اعتقاد به اصل تعادل قوا در اروپا (میان بریتانیا و فرانسه)
تأکید بر ارزشهای آمریکایی به جای منافع آمریکا در خارج از کشور
درون گرایی و نفی مداخله در امور خارجی (بویژه در خارج از نیمکره غربی)
مکتب جکسونیسم
برگرفته از اندیشههای اندرو جکسون هفتمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۸۳۷ – ۱۸۲۹)
اصول این مکتب عبارت است از:
- منافع ملی سکاندار سیاست و روابط خارجی
- پذیرش مداخله نظامی در دیگر مناطق جهان برای حفظ منافع ملی
- گسترش موقعیت جهانی به عنوان یک قدرت بزرگ
- واکنش به تهدیدات از طرق نظامی در صورت نیاز
مکتب ویلسونیسم
برگرفته از اندیشههای توماس وودرو ویلسون بیست و هشتمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۹۲۱ – ۱۹۱۳) که در اصول چهاردهگانه ویلسون به آن اشاره رفتهاست.
اصول این مکتب عبارتاند از:
- رد جنگ به عنوان راه حل مشکلات جهانی
- ایجاد تعادل قوای جهانی
- گسترش دموکراسی به عنوان مقابله با پدیده جنگ
دکترینهای سیاست خارجی
دکترین مونروئه
برگرفته از نظرات جیمز مونرو پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۸۲۵ – ۱۸۱۷)
مقابله با مداخله اروپاییان در نیمکره غربی و نفی مداخله در مناقشات اروپایی
دکترین روزولت
برگرفته از نظزات تئودور روزولت بیست و ششمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۹۰۹ – ۱۹۰۱)
تأکید بر حق مداخله ایالات متحده آمریکا در نیمکره غربی با هدف حفاظت از منافع سیاسی و اقتصادی این کشور
دکترین ترومن
برگرفته از نظرات هری اس ترومن سی و سومین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۹۵۳–۱۹۴۵)
حمایت از کشورهای یونان و ترکیه در مقابل خطر کمونیسم، نخستین نظریه مداخله جویانه در خارج از نیمکره غربی
دکترین آیزنهاور
برگرفته از نظزات دویث دیوید آیزنهاور سی و چهارمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۹۶۱ – ۱۹۵۳)