نظریه مرد بزرگ
نظریه شخصیتهای برجسته نظریهای است که در قرن ۱۹ توسط توماس کارلایل مطرح شد؛ و بر اساس آن تاریخ با توجه به اثر مردان بزرگ یا پهلوانان توضیح داده میشود؛ که افرادی هستند که تأثیر گذاری بالای تاریخی دارند که دلایل مختلفی میتواند داشته باشد. مانند: فره (جذابیت و نفوذ و قدرت کلام و پیشگامی که برخی از مردم به ویژه رهبران از آن برخوردارند) شخصی، هوش، خرد یا تواناییهای سیاسی. این نظریه در سالهای ۱۸۴۰ توسط نویسنده اسکاتلندی توماس کارلایل مطرح و متداول گردید. ولی در سال ۱۸۶۰ هربرت اسپنسر آن را تثبیت کرد که تا کنون باقیست. او گفت که این افراد حاصل اجتماع خود هستند و تأثیرگذاری آنها مدیون شرایط ایجاد شده قبل از آنهاست. در بررسیهای اخیر نفرات اول تا سوم تأثیر گذارترین افراد، اول محمد بن عبدالله، دوم آیزاک نیوتن و سوم عیسی مسیح و چهارم بودا شناخته شدهاند.[1][2][3]
منابع
- Robert L. Carneiro "Herbert Spencer as an Anthropologist" Journal of Libertarian Studies, vol. 5, 1981, pp.171-2
- Robert Rives La Monte Socialism: Positive and Negative, Chicago: Charles H. Kerr Publishing Company, 1912, p. 18
- Sidney Hook (1950) The Hero in Hislory, New York: کتابهای پرومتئوس، p. 67