انهاید
انهاید (به فرانسوی: Énéide) یا آینهایس (به لاتین: Aeneis) منظومهای است حماسی در دوازده جلد که ویرژیل شاعر روم باستان آن را در اواخر سدهٔ یکم پیش از میلاد و به زبان لاتین سرودهاست. این منظومه حماسی دربردارنده داستان آینیاس (فرزند ونوس یا همان آفرودیت و پهلوان تروایی، آنخیسس) پهلوان بهجاماندهٔ تروایی است که در زمان سوختن تروا در آتش پدر خود، آنخیسس را به دوش گرفته و نجات یافت، درحالیکه در آن حادثه همسر خویش را از دست داد. او پس از ماجراهایی طولانی توانست خود را به نواحی ایتالیا برساند. این منظومه توسط میرجلالالدین کزازی به فارسی ترجمه شدهاست.
اثر ویرژیل | |
عنوان اصلی | AENEIS |
---|---|
مترجم | جان درایدن Gavin Douglas Henry Howard, Earl of Surrey شیموس هینی Allen Mandelbaum Robert Fitzgerald Robert Fagles Frederick Ahl Sarah Ruden |
تاریخ نگارش | 29–19 BC |
کشور | جمهوری روم |
زبان | لاتین کلاسیک |
موضوع | Epic Cycle، جنگ تروآ، Founding of Rome |
گونه | حماسه |
وزن | Dactylic hexameter |
تاریخ انتشار | 19 BC |
تاریخ انتشار به انگلیسی | ۱۶۹۷ |
نوع رسانه | نسخه خطی |
شمار ابیات یا خطها | ۹٬۸۹۶ |
پس از | Georgics |
مطالعهٔ آنلاین | انهاید در ویکینبشته |
ترجمهٔ تحتاللفظی بند نخست منظومه انهاید اینگونه است: «از جنگافزارها و مردی میسرایم، که رانده بهدست سرنوشت، از کرانههای تروآ، نخست به ایتالیا و کرانهای لاوینیوم آمد. او، بر اثر خشم بیامان ژونون ددمنش، با نیروی خدایان فرازین، بسی بر زمین و بر دریا افکنده شد. بسی رنج برد و پیکارها دید تا اینکه توانست شهری بنیاد نهاده ایزدان لاتیوم را بدان جای آورد. از آنجا بود که تبار لاتینها آمد و پدران آلبایی، و حصارهای رم ارجمند.»[1]
خلاصه داستان
کتاب اول
پس از جنگ «ایلیون» و سوختن شهر «تروی»، اهالی آن به هر سوی مهاجرت کردند. از جمله «انئاس» و یارانش به سوی ایتالیا بادبان کشیدند. اما ایزدبانو «یونو» که به سبب حسادت دیرین به زیبایی «ونوس» ایزدبانوی زیبایی، دشمن تروجانها بود، کشتی ایشان را دستخوش طوفان گرداند تا غرقشان کند. ونوس که مادر انئاس نیز هست، به کمک پسرش شتافت و کشتی او را به ساحل کارتاژ انداخت. انئاس و یارانش به نزد «دیدون» شهبانوی کارتاژ رفتند و از او برای رفتن به ایتالیا یاری طلبیدند.[2]
ونوس از بیم آن که یونو باز دخالت کند و جان انئاس و یارانش را به خطر اندازد، پسر دیگر خود «کوپیدو»، ایزد عشق را روانئاس میکند تا در هیئت کودکی حامل هدایا، در مجلس بزم بر زانوی شهبانوی کارتاژ نشسته، عشق انئاس را در سینه او بدمد. شهبانو دیدون که اینک عاشق انئاس شده، از او درخواست میکند که داستان جنگ تروی را بازگو کند.
کتاب دوم
انئاس، داستان واپسین روز جنگ تروی را بازمیگوید: یونانیان اسبی چوبی را با دلاورترین مردان خود پر میکنند و بر در تروی گذاشته، ساحل را ترک میکنند. جاسوسی یونانی در لباس یک فراری، به تروجانها میگوید که این اسب پیشکش یونانیان به ایزدبانویی است که به معبدش توهین کردهاند، و خود به سرعت به یونان بازگشتهاند تا تندیس خدایان خود را همراه آورند تا مگر به شفاعت آنها از خشم ایزدبانو در امان بمانند؛ و اگر تروجانها آن اسب پیشکشی را وارد شهر خود کنند، ایزدبانو بر یونانیان خشم خواهد گرفت.
تروجانها اسب را وارد شهر میکنند، و نیمه شب مردان یونانی از آن به در ریخته، تروی را به آتش میکشند. انئاس با دلیری میجنگد و در میانه نبرد چشمش به «هلن» زیباروی که مسبب تمام این فجایع است میافتد و قصد کشتنش را میکند، اما مادرش ونوس او را بازمیدارد و به حفظ خانواده و گریز از شهر میخواند. انئاس با خانواده اش و کسانی که بعدتر به او میپیوندند از تروی ویران میگریزد.[2]
کتاب سوم
انئاس و یارانش در جستجوی سرزمینی که شهر تازه خود را بر آن بنا کنند، ابتدا به «تراس» میروند، اما وقتی انئاس میخواهد گیاهی خون چکان را بکند، آوازی از بن آن بر میآید و خود را روح یکی از یاران انئاس معرفی میکند که به دست تراسیان کشته شدهاست و این گیاه از جسد او رسته.
انئاس از ترس خیانت تراسیان از تراس میگریزد و خدایان او را به ایتالیا رهنمون میشوند. در راه ایتالیا در جزیرههای مختلف سرگردان میشود، گاه با «هارپی» ها کرکسانی با چهرهٔ دختران، رو به رو میشود، گاه با «کوکلوپس» ها غولهای یک چشم و گاه از «خاروپیدس» هیولای دریا میگریزد: سرگذشتهایی که پیش از این «اولیس» از سر گذرانده. داستان انئاس با رسیدن به کارتاژ پایان مییابد.[2]
کتاب چهارم
انئاس و دیدون شاهبانوی کارتاژ سرمست از دلدادگی با یکدیگر عشق میورزند. انئاس از ادامهٔ سفر منصرف میشود و این خبر به ژوپیتر میرسد. ژوپیتر انئاس را باز به سوی ایتالیا و پادشاهی موعود میخواند. انئاس بیدرنگ کارتاژ را ترک میکند و دیدون شاهبانوی کارتاژ خود را میکشد. این چنین دشمنی دیرینه روم و کارتاژ آغاز میشود.[2]
کتاب پنجم
انئاس و یارانش به «سیسیل» میرسند و برای بزرگداشت خدایان، مسابقاتی برگزار میکنند. در همین حین زنان تروجان خسته از سفر بی پایان، به قصد این که در سیسیل بمانند و باز سرگردان دریاها نشوند، کشتیها را به آتش میکشند. ژوپیتر بارانی میفرستد و بعضی از کشتیها را نجات میدهد. از آن جا که تعداد کشتیها کاسته شدهاست، انئاس ناگزیر پیران و ناتوانان را در سیسیل باقی میگذارد و با زبدهترین مردان و زنانش راهی ایتالیا میشود.[2]
کتاب ششم
انئاس به راهنمایی «سیبیل»، راهبه غیبگو، به جهان زیرین سفر میکند تا روح پدرش را ببیند. پس از گذر از رودخانه ورودی جهان زیرین، از میان ارواح سرگردان (کسانی که خودکشی کردهاند یا بدون گور ماندهاند) میگذرد و روح دیدون شهبانوی کارتاژ را میبیند. سپس از برابر دروازه دوزخ میگذرد و راهبه که راهنمای اوست، شمهای از عذابهای دوزخیان را بازمیگوید.
سپس به بهشت میرسد و در آن جا با روح پدرش ملاقات میکند. پدرش روح فرزندانی که قرار است از نسل انئاس پدید آیند و روم را به بزرگی برسانند به او نشان داده و او را با مژده بزرگی، به ادامه سفرش به سوی ایتالیا ترغیب میکند. انئاس بازمیگردد و بیدرنگ به سوی ایتالیا بادبان میکشد.[2]
کتاب هفتم
انئاس به ایتالیا میرسد و قصد آن دارد که با دختر «لاتینوس» پادشاه «لاتین» ها - از اقوام ساکن ایتالیا - ازدواج کند تا بر قدرتش در آن دیار افزوده شود. اما ایزدبانو یونو که از موفقیت انئاس و سازگاری سرنوشت با او خشمگین است، میکوشد که این موفقیت را هر چه بیشتر تیره سازد. پس با یاری ایزدبانو «آلکتوی» دوزخی، جنگ و خونریزی را در میان ایتالیاییها و تروجانها میپراکند. از جمله «ترونوس» پادشاه «روتولی» ها - از اقوام ساکن ایتالیا - که قرار بود با دختر لاتینوس ازدواج کند، خشمگین به جنگ انئاس میآید.[2]
کتاب هشتم
انئاس برای مقابله با ایتالیاییان، با دشمن آنها پادشاه «اواندر» هم پیمان میشود. اواندر برای او تاریخچه سرزمین ایتالیا را بازمیگوید: از دورانی که «ساتورن» مردمان وحشی آن دیار را قانون بخشید و بر ایشان حکومت کرد، تا دورانی که «هرکول» دیو هولناک ساکن در آن دیار را کشت. پس از اواندر، دشمنان دیگر ایتالیا نیز با انئاس متحد میشوند.
ونوس از شوی خود، «ولکان» ایزد آتش و صنعت، میخواهد که برای فرزندش انئاس، اسلحه و زره بسازد و ولکان میپذیرد و بر آنها تمام تاریخ آینده روم را حکاکی میکند و انئاس سرنوشت نسلهای آینده را بر دوش میاندازد.[2]
کتاب نهم
ایتالیاییان - لاتینها و روتولیها - از غیبت انئاس استفاده کرده شهر او را محاصره میکنند. جنگی سخت درمیگیرد.[2]
کتاب دهم
انئاس با هم پیمانانش بازمیگردد. سپاهیان ایتالیایی از دوسو محاصره میشوند و نبرد به سود تروجانها میگردد. ایزدبانو یونو از ژوپیتر میخواهد که لااقل ترونوس پادشاه روتولیها که از تیره خدایان است جان به در برد. پس ابری را به شکل انئاس میسازد و ترونوس به خیال این که انئاس را دنبال میکند، ابر را تعیب کرده، به کشتی ای وارد میشود. کشتی حرکت کرده از صحنه جنگ دور میشود.[2]
کتاب یازدهم
تروجانها به شهر لاتینها حمله برده، محاصره کنندگان خود را محاصره میکنند. جنگ درمیگیرد و عاقبت بنا بر آن میشود که انئاس و ترونوس نبرد تن به تن کنند و نتیجه جنگ را تعیین نمایند.[2]
کتاب دوازدهم
نبرد تن به تن درمیگیرد، و انئاس ترونوس را به قتل میرساند.[2]
انهاید و فروید
زیگموند فروید در ابتدای کتاب تفسیر رؤیاها بیت زیر را از کتاب هفتم انهاید، ذکر میکند. آکرون نام رودخانهای بود که در اساطیر یونان باستان، جایگاه خدایان زیرزمینی بهشمار میرفت و نوعی جهنم در دنیای اساطیر یونانی میتوانست نام بگیرد.
ویرژیل با اشاره به این رودخانه اساطیری در یکی از عبارتهای اثر معروفش انئید از زبان الهه جونو میگوید:
Flectere si nequeo superos, Acheronta movebo[3]
ترجمه آن میشود: «اگر نتوانم سمت و سوی اراده نیرویهای برین را تغییر دهم، پس به سوی رودخانه آکرون راهی خواهم شد.» این ترجمهای است تحتاللفظی. معمولاً این عبارت اینطور ترجمه میشود که «اگر نتوانم سمت و سوی خواست و اراده آسمانی (خدا) را تغییر دهم، پس به سوی جهان زیرین (دوزخ) راهی خواهم شد.» میشود آن را این گونه ترجمه کرد که «گر نگردد عرش اعلی بر مراد/ راه دوزخ پیش گیرم، باک نیست» جان درایدن این عبارت را اینگونه ترجمه میکند که «اگر برجیس و آسمان را تنها قصد انکار میل من باشد، جهنم میشود جبرانِ نیروهای برجیس و عرش اعلی را»
زیگموند فروید این عبارت را در آغاز کتاب تفسیر رؤیاها به کار میگیرد. او تفسیری از این افسانه یونان باستان پیشنهاد میدهد که در آن رودخانه زیرزمینی آکرون (جهنم) شبیه اندیشه او دربارهٔ ذهن ناخودآگاه است که ممکن است از لایههای زیرین سر بلند کرده، و رویاهای آدمی را در خویش غرق گرداند. این اندیشه کاملاً بر عکس آن جهنمی است که در ادیان ابراهیمی فرد را دچار مجارات ابدی میکند. در اینجا جهان زیرزمینی تازهای را مشاهد میکنیم که جایگاهی است برای نیروی خلاقه انسان و مکانی که رویاهای آدمی از آن سر برمیآورد. فروید این عبارت لاتین را با یکی از معروفترین جملات خود تکمیل میکند که «تفسیر رؤیاها مسیری است شاهوار به سوی شناخت فعالیتهای ناخودآگاه ذهن.» فهم اندیشهها و اسطورههای باستان و سرچشمه خلاقیت از دلایلی است که توجه ما را به نقل قول ویرژیل معطوف میکند. اینکه چطور میشود که چیزی عجیب، در-هم و عمیقاً ژرف با خلاقیت هنری، به مثابه نیرویی در طبیعت همپا شود.[4]
منابع
- ترجمهٔ واژهبهواژهٔ بند نخستِ انهاید (توسط مانی پارسا) بر پایهٔ این متن.
- ویرژیل، انهاید، میرجلال الدین کزازی، نشر مرکز
- __ Virgil, Aeneid, book VII. 312 152
- the interpretation of dreams, Sigmund Freud 152
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ انهاید موجود است. |