تاریخ اجتماعی صفاریان
تاریخ اجتماعی صفاریان به تاریخ اجتماعی حکومت صفاریان و روند تغییرات اجتماعی در این دوره میپردازد. صَفّاریان دودمانی ایرانی بود که بر بخشهایی از ایران و افغانستان و تاجیکستان و پاکستان کنونی حکومت میکردند پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بود و آنان را از نوادگان ساسانیان میدانستند که پس از حمله اعراب به سیستان مهاجرت کرده بودند. در زمان صفاریان زبان فارسی زبان رسمی شد و تا حدودی از مرگ تدریجی آن جلوگیری شد.

صفاریان
صفاریان خاندانی ایرانی بودند که بر قسمتهایی از ایران، افغانستان، تاجیکستان و پاکستان امروزی حکومت میکردند. پایتخت آنها شهر زَرنگ یا زرنج بود که امروزه در افغانستان قرار دارد. آنان خود را از نوادگان ساسانیان میدانستند که بعد از حملهٔ اعراب به ایران، به سیستان مهاجرت کردند. صفاریان که پارس و خراسان و سیستان را گرفتند چهار برادر بهنامهای یعقوب، عمرو، طاهر و علی بودند.
یعقوب برادر بزرگ آنها بود و غلام رویگری بود و به همین دلیل به صفار شهرت یافتند. (صفار در فرهنگ فارسی معین، یعنی رویگر، روی فروش)
یعقوب که سرکردهٔ عیاران سیستان شدهبود، ابتدا پوشنگ و هرات را به تصرف خویش درآورد. از غفلت و غرور محمدطاهر، استفاده نمود و در نیشابور او را شکست داد و خراسان را به دست گرفت و دولت مستقلی را در شرق ایران، به وجود آورد (سال ۲۴۷ تا ۳۹۴). او سعی داشت که تمام سرزمین ایران را از سلطهٔ خلفا خارج سازد، و در این راه به موفقیتهای بسیاری دست یافت.
صفاریان روابط دوستانهای با خلافت عباسی نداشتند و از سوی خلیفه، حاکم سیستان نشدهبودند، بلکه بعد از تصرف مناطق وسیعی از ایران قدرت زیادی به دست آوردند و خلیفه مجبور شد آنان را به رسمیت بشناسد. صفاریان را میتوان مُروج هویت ایرانی به عنوان حاملان نهضت نوآوری ایرانی مورد توجه قرار داد.[1]
منطقهٔ جغرافیایی سیستان
سیستان سرزمینی بوده که زمین آن شوره و ریگ بود و هوای آن گرم است در آنجا درخت خرما هم یافت میشد در سیستان برف نمیبارید این منطقه کوههای زیادی ندارد و نزدیکترین کوه به این ناحیه، کوهای فَره است، در سیستان معمولاً بادهای شدید و مداوم میوزید به همین دلیل آسیابهای بادی (آسباد) در این منطقه فروان است و از این آسبادها برای آرد کردن گندم استفاده میشده، و اولین شهر در جهان بود که از آسباد استفاده میکردند.[2][3]
در قدیم به سیستان رام شهر میگفتند که بین کرمان و سیستان نزدیک دارک و مقابل راشک قرار داشت. میگویند رود سیستان در آنجا جریان داشتهاست و به علت شکافی از رودخانه هیل مند یا هیرمند بریده شده و آب آن کم شده و مردم آنجا را ترک کردند و زرنج را ساختند.[4]
به دلیل وزش بادهای شدید دور تا دور شهر را خندقی و دیواری به وسیله خاشاک ایجاد میکردند و در این دیوار حفرههایی ایجاد میکردند که باد از آنها عبور کنند.
شهر زرنج
یعقوب بعد از تصرف زرنج و فتح کابل و قندهار و هرات و بست خیالش از بابت ناحیهٔ شمال و شمال شرق راحت شد، سپس زرنج را به عنوان پایتخت قرار داد و قبل از آنکه به کرمان و خراسان بپردازد به امور اجتماعی شهر پرداخت.
. شهر زرنج که پایتخت صفاریان در هزار و یکصد سال پیش بود به دلیل اینکه مسیر هیرمند در مدت طولانی چندین بار تغییر یافته، نمیتوان با اطمینان گفت که کدام یک از آثار خرابهٔ شهرهای قدیمی سیستان از آن زرنج بوده باشد. امروزه معتقدند زرنج در صدر اسلام یعقوب لیث و جانشینانش در کناره شرقی دریاچهٔ هامون قرار داشته و این تقریباً روبهروی همان محلی میشود که گفتیم که به پایتخت یعقوب معروف است.[5]
زرنج بزرگترین شهرستان بود که دور تا دور آن دیوار و خندق و ربض بود. زرنج دارای پنج دروازه است: «۱. دروازه آهنین. ۲. دروازه کهن. ۳. در کردکویه بر خراسان ۴. دروازهٔ بعدی در نیشک به سوی بست بیرون میرود ۵. دروازهٔ طعام رو به روستاها باز میشود و این دروازه آباد تر است. همهٔ دروازهها در آهنین دارند.[6]
معماری
بناهای شهر از گِل بودند بخاطر این که اگر از چوب استفاده میکردند چوب را آفت میزد.
همچنین درسیستان به علت وجود افعی در خانه خارپشت نگهداری میکردند.[7]«پیمان مردم سیستان چنین است که خارپشتی را نکشند و شمار نکنند چه در آنجا افعی بسیار است و کمتر خانهای است که در آن خارپشت نباشد»[8]
مسجد آدینه در شارستان قرار داشت در نزدیکی ربض بعد از دروازهٔ پارس، امارت هم در ربض میان دروازهٔ پارس و دروازهٔ طعام قرار داشت. زندان نیز قبلاً در خود شهر بود و دوباره به ربض منتقل شد.
قصر یعقوب میان دروازهٔ طعام و دروازهٔ پارس قرار دارد و قصر دیگری که متعلق به عمرو لیث است درآنجا قرار داشت، قصر یعقوب سرای امارت بود. خزانهٔ عمرو لیث در شارستان بین کرکویه و دروازهٔ نیشک قرار داشت.
بازارها گرد بر گرد مسجد آدینه قرار گرفتهاند که تعداد آنها زیاد و آباد است، بازارهای ربض هم پر رونق بود و میگویند روزانه هزار درهم درآمد داشتهاست.
همچنین مسجد جامع در شهر زرنگ را هم از آثار یعقوب میدانند.[9]
یعقوب در شیراز در سال ۲۸۱ مسجدی بنا نهاد معروف به «جامع عتیق» و مسجد دیگری نیز در جیرفت به عمرولیث نسبت داده شده که در زمان تسلطش بر کرمان بنا نهاده بود. در سیرجان در اطراف شهر دو رشته قنات وجود داشته که آب منازل و باغهای شهر را تأمین میکردند این دو رشته را به بازماندگان صفاری نسبت میدهند و از بناهای دیگری که به یعقوب نسبت داده شده قلع ی سعید آباد در شهرستان اصطخر چون بر آن غلبه یافت خرابش کرد ولی بعدها که به ساختمان جهت زندان نیاز پیدا کرد دستور داد در همان محل زندان را بسازند.
همچنین مسجد جامع در شهر زرنگ را هم از آثار یعقوب میدانند.[10]
نماز جمعه در دورهٔ صفاریان
یکی از موضوعاتی که از ابتدای قدرت یعقوب در اثر آشفتگیهای سیستان به وجود آمده بود قطع خطبه و نماز جماعت در سیستان بوده زیرا روحانیون به علت تغییرات پیاپی نمیدانستند که خطبه را به نام چه کسی بخوانند و به همین دلیل از حضور در مسجد خودداری کردند.
یعقوب بعد از دریافت حکومت سیستان و کرمان و هرات و تثبیت پایههای حکومت خود نامهای به عثمان بن عفان پیشوای بزرگ روحانی شهر نوشت و فرمان پیش نمازی او را صادر کرد و دستور داد خطبهها به نام او خوانده شود و عثمان سه جمعه را خطبه و نماز جمعه برگزار کرد تا یعقوب بازگشت که این اتفاق مبنی بر پایان هرج و مرجها بود.[11]
در زمان صفاریان به زبان و ادبیات اهمیت زیادی میدادند «اصولاً یعقوب به زبان پارسی توجه خاصی داشت در پیشگاه او به زبان پارسی سخن میگفتند و نامههای دیوانی را به پارسی مینوشتند.»[12]
بعد از فتح ایران به دست اعراب زبان عربی زبان رسمی و دیوانی شد. وقتی صفاریان حکومت قسمتی از شرق ایران را به دست گرفتند؛ یعقوب که احساسات وطن پرستی و استقلال طلبی زیادی داشت مخالف این بود که زبان عربی زبان رسمی باشد.[13]
در مورد توجه یعقوب به زبان و ادبیات فارسی زیاد سخن گفتهاند، که یکی از دلایل آن وجود نخستین شاعران پارسی گوی در دستگاه او بود. (در مجالس المومنین اشارهای به توجه یعقوب به تاریخ قدیمی ایران ذکر شده و بعدها ابومنصور عبدالرزاق دنبال کار او را گرفت.
نقل عین مطلب مجالس المومنین بدون تغییر: «از آثار او یعقوب ترجمه ملوک عجم است چون آن کتاب از خانهٔ یزجرد که آخر ملوک عجم بوده به دست شکر اسلام افتاد و در وقتی که قسمت غنایم بر لشکریان مینمود حصهٔ اهل حبشه شد؛ و حبشان آن را جهت ملک حبشه به هدیه بردند؛ ملک حبشه فرمود تا آن را ترجمه کردند و به مطالعه و شنیدن آن انسی تمام گرفت و در اکثر بلاد حبشه متدوال شد و از آنجا به دکن و سایر ملک هندوستان رسیده و در آنجا نیز متداول شد. چون دولت به یعقوب بن لیث رسید، کَس به هندوستان فرستاد و آن نسخه بیاورد، و ابو منصور عبدالرزاق بن عبدالله فرخ که معتمدالملک بود بفرمود تا آنچه دانشور و دهقان به زبان پهلوی ذکر کرده بود به زبان فارسی نقل کند، و از آخر زمان خسرو پرویز تا ختم کار یزجرد شهر یا هر چه واقع شده بودبدان الحاق نماید.
پس ابو منصور عبدالرزاق کلید دار سعد بن منصور عمری را بفرمود تا آنکه نسخه را به اتفاق چهار کَس دیگر: یکی تاج بن خراسانی از هرات؛ دوم یزدان بن شاپور از سیستان؛ سیم ماهوین خورشید از نیشابور؛ چارم سلیمان بن یزید از طوس، در تاریخ سیصد و شصت هجری (۹۷۰میلادی) تمام کردند و خراسان عراق از آن سختها گرفتند؛ و چون دولت از آن یعقوب به آن سامان رسید ایشان را نیز به مطالعه آن اهتمام شد.[14]
شاعران صفاری در زمان یعقوب
همانطور که قبلاً ذکر آن رفت اوایل تاریخ اسلامی اکثراً به زبان عربی تکلم داشتند و به زبان عربی کتابت میکردند، اما هنگامی که یعقوب، عمار خارجی را شکست داد به سیستان بازگشت و همه طبقات از جمله شعرا به استقبال او آمدند و شروع به سرودن و مدایح کردند، یکی از شعرا به نام محمد بن وصیف شعری به زبان عربی خواند:
(قد اکرمالله اهل المصد والبلد***تملک یعقوب زی الافضال و العدد
قد آمن الناس نحواد اوغرته***سر من الله فی الامصار والبلد)
از آن جا که یعقوب مردی صریح بود نسبت به این شعر عکس العمل نشان داد و وقتی قصیده عربی شاعر تمام شد، یعقوب چون مکتب و درسی ندیده خصوصاً زبان عربی که معمول آن زمان بود و اعیان و اشراف کودکان خود را به آن وامیداشتند، رو کرد به منشی خود محمد بن وصیف و گفت: «در چیزی من اندر نیابم چرا باید گفت؟». این جمله از عبارات تاریخی و قاطع یعقوب است، و از آن به بعد همه ی دوایر و منشیان دیوانی به فارسی تکلم داشتند.[15]
«این که یعقوب واقعاً زبان عربی نمیدانست یا تظاهر به عدم آشنایی به زبان عربی مینموده، دقیقاً مشخص نیست، از طرفی بعید مینماید که او با حضور در جمع مطوعه و ارتباط و زد وخورد با خوارج که قسمت اعظم زندگی اش را شامل میشد از این زبان بهرهای نگرفته باشد.[16]
محمد بن ویفری سیستانی
محمد بن وصیف منشی زبردستی بود و طبع شعری هم داشت شعر پارسی میگفت و یک شعر در تهنیت امضای فرمان حکومت یعقوب و فتح هرات و قتل[رتبیل] و [عمار] گفت.
ای امیری که امیران جهان خاص و عام. بنده و چاکر و و مولای سگ و بندو غلام
ازلی خطی در لوح که ملکی بدهید. بی ابو یوسف یعقوب بن الیث همام[17][18]
محمد بن وصیف در زمان عمرو نیز شاهد وقایع تاریخی بود و اشعاری در کشته شدن رافع دارد (این واقعه به سال ۲۸۳ ه. ق است). وصیف، دورهٔ یعقوب و عمرو و طاهر را به خوبی درک کردهاست. از بی ارادگی طاهر، در خلاصی عمرو آزرده خاطر بود و برای این که واقعیات را برای عمرو روشن نماید، اشعاری میسراید که عمرو باخواندن آنها نومید گشت و دل از این جهان بر گرفت.[19][20]
بر روی سنگ قبر یعقوب دو بیت شعر عربی با ترجمه فارسی مشاهده شدهاست.
خراسان احویها و اکناف فارس؛ و ما کنت عن ملک العرق بآیس
سلام علی الدنیا و طبیب بسیمها. کان لم یکن یعقوب فیها بجالس
بگرفتم این خراسان با ملک پارس یکسان. ملک عراق یکسر از من نبود رسته
بدرود باد گیتی با بوی نوبهاران. یعقوب لیث گویی در وی نبد نشسته
مؤلف مقالهٔ (خلخالی) دو بیت فارسی بر تربت یعقوب لیث، ,/آن اشعار را متعلق به محمد بن وصیف میداند که به هر دو زبان شعر میگفته.[21][22][23]
ابوسیلک گرگانی
منوچهری او را در شمار شعرای قدیم خراسان ذکر کرده و هم ردیف استادان بزرگ پس از خود میآورد.
اشعارش بیشتر غزلیات آمیخته با طنز عامیانه است. موسیقی محلی گرگان بخشی به نام ابوسیلک دارد.[24][25]
خون خودگر بریزی بر زمین | به که آبِ روی ریزی در کنار | |
بتپرستنده به از مردمپرست | پند گیر و کار بند و گوشدار[26] |
محصولات کشاورزی
در عصر صفار کشاورزی رونق بیشتری داشت. محصولات کشاورزی سیستان شامل انگور، غلّه، انگور، انخوزه، و میوههای مختلف.[27]
همچنین گفته شده «در سیستان تنقلاتی شامل جوازقند و برگهٔ هلو و شفتالو و بادام رواج داشت، گنجههای خانهها همیشه مملو از خشکبار، شیشههای عرق نعنا و نسترن بود- مادهای به نام گز روغن که مادهای عطری بود از تخم درخت گز میساختند و آن را به روشهای مختلف میپروراندند و این شبیه به رنگ و بوی روغن بان بود که برای آرایش از آن استفاده میکردند.»[28]
قورمه
همیشه در ایام زمستان نزدیک غروب در سیستان و به خصوص شهر بُست غذایی طبخ میکردند که طرز تهیهٔ این غذا به این صورت بود که مردم گوسفندانی را در تابستان در باغها پروار میکردند و در اواخر مهر میکشتند (کشتن گوسفند در زمستان مرسوم نبود) سپس گوشت و چربی آن را در دیگهای بزرگ به خوبی میپختند تا آب آن کاملاً تمام شود آنگاه آن گوشتها و چربیها را در شکنبهٔ همان گوسفند که ازقبل آن را تمیز کرده بودند میریختند و در جای خنک نگهداری میکردند؛ و این خذای لذیذ ذخیرهٔ سه ماههٔ زمستان آنها بود اما در ایام خشکسالی خبری از این غذاها نبود.[29]
صنایع دستی سیستان
شامل زیلو-کرباس و صابون و مشربه و کوزههای گوناگون و اسباب و آلات فلزی که از روی و برنج ساخته میشد بود.[30][31][32]
بازرگانی و راههای ارتباطی
از شهرهایی که صفاریان به آن توجه داشتند شهر بُست بود که پس از زرنج یکی از مهمترین شهرهای سیستان بود که مردمش توانگر بودند و عدهای به شغل بازرگانی اشتغال داشتند و از آنجا به تجارت هندوستان میرفتند. به دلیل آنکه رود هیرمند در نزدیکی به مرز هندوستان قرار داشت مرکز بازرگانی به حساب میآمد و کاروانهای تجاری برای تجارت به هندوستان میرفند با مطالعه آثار مورخین استنباط میشود که شهرها و روستاها در این عصر صفاریان توسعه بسیار یافته است از وقایع تاریخی که در این عصر در شهرها ی خراسان، فارس ،خوزستان چنین مستفاد میگردد که امرای صفاری به رونق و آبادانی شهرها و مناط تحت فرمانروایی خود علاقهٔ زیادی داشتند بیش از همه به ساختن کاخ، ابنیه، رباط، احداث پل میپرداختند.
تشکیلات اداری و مالی
اداره امور کشور بیشتر به دست مردانی لایق از خاندان اصیل ایرانی بود. یعقوب مردی تیزهوش و با تدبیر بود در انتظام امور سپاه در رعایت حال آنان کوشا بود. اداره امور اداری، افراد لایق و نامی را که سابقهٔ کار دیوانی داشتند انتخاب میکرد.
مقامات مهم اداری را به خاندان مرزبان از اهالی شیراز سپرد. یعقوب لیس امور مالی قلمرو و فرمانروایی را به عهدهٔ حسن ابن مرزبان داد که مردی دانشمند بود. محمد بن وصیف دبیر رسائل و فیروز مشرقی سِمت دبیری یعقوب لیس را داشت. یعقوب لیس مردی بود که وقتی به قدرت و ثروت زیاد رسید در نهایتِ سادگی زندگی میکرد و رابطه خود را با مردم عادی حفظ میکرد.
با توجه به اینکه یعقوب بیشتر وقت خود را مشغول به لشکرکشی و تصرف بود قطعاً فرصتی برای ایجاد سازمان اداری منسجم و مرتب را نداشت. در زمینهٔ کشور داری حکام مورد اعتماد را در مناطق متصرف مسئول رسیدگی قرار میداد. در زمان یعقوب دیوان رسائل را محمد ابن وصیف که در زبان فارسی ماهر بود اداره میکرد «البته نامهها در آن زمان به عربی نگاشته میشد»[33]
در آن زمان «دیوان عرض» مسئول رسیدگی به مواجب و ثبت نام سپاهیان بود و «دیوان» هم یکی از مراکز فعال آن دوره به حساب میآمد.
-ابن حوقل میگویند: «حسن ابن مرزبان، بندار محمد بن واصل و پس از او بندار یعقوب لیس بود.»[34][35]
در آن زمان مالیات را بر حسب درآمد اخذ میکردند. افرادی که توان مالی کمی داشتند از دادن مالیات معاف بودند و از بیت المال به آن کمک مالی میشد. – صفاریان چون به سرزمین تسلط مییافتند برای آنهاخراج تعیین میکردند و اموال حاکم آن سرزمین را مصادره میکردند و ار مردم آن سرزمین شورش میکردند در صورت غلبهٔ مجدد خراج را بیشتر میکردند.
(صفاریان (یعقوب) در سازمان کشوری برای آگاهی از وضعیت نظامی دشمنان و همچنین داخل سرزمین خودشان برای آگاهی از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردمش جاسوسانی را قرار میدادند که به نوعی سازمان اطلاعی تشکیل داده بودند. روش کشور داری صفاریان از بعضی جهات شبیه مملکت داری خلفا و از بعضی جهات به روش پادشاهان پیش از اسلام ایران شبیه بود در استفاده از گارد مخصوص و تربیت سپاهیان که قدرت یعقوب را نشان میدادند شبیه پادشاهان ایرانی و از جهت انتخاب جانشین و گماردن عامل از خلفای عباسی الگو برداری میکردند)[36]
عمرو به مال اندوزی اهمیت میداد و اموال خزائن او بیشتر از خراج و مالیات مناطق زیرالسلطه و اموال امرای کشوری و شهری تأمین میشد.[37]
«عمرو لیث چهار خزانه داشت که یکی به سلاح و سه خزانهٔ دیگر به اموال اختصاص داشت. ۱) خزانهای که از طریق صدقات و جزیهها فراهم میشد و به پرداخت دستمزد و حقوق سپاهیان اختصاص داشت. ۲) خزانه اموال خاصه که مخارج آن از مالیات غله و حقوق سپاهیان اختصاص داشت. ۳)خزانهای که اموال مصادرهای امرای حکومتی در آن گرد میآمد-این افراد یا مورد سوءظن قرار میگرفتند یا به دشمنان تمایل مییافتند- از این خزانه پاداش و جوایز سپاهیان و جاسوسان و نمایندگان و سفرا پرداخت میشد»[38]
عمرو به اندازهٔ زیادی اموال ذخیره میکرد بهطوریکه وقتی در نبرد با اسماعیل سامانی به او گفتند که رد شدن از بلخ مشکل است گفت: «اگر بخواهم پلی از طلا روی بلخ بسازم میتوانم.»[39]
عمرو برای آگاهی از چگونگی رفتار و افکار امرای لشکری افرادی را خریداری میکرد و آنها را تربیت میکرد و این افراد وظیفهٔ جاسوسی و خبر آوردن را داشتند البته این افراد اخبار مربوط به اربابان خود را گزارش نمیدادند و گاهی همین غلامان با دروغ هایشان موجب ناامنی میشدند. عمرو در امور حکومتی با اطرافیان مشورت نمیکرد و نمونهٔ آن را در جنگ با امیر اسماعیل سامانی شاهد هستیم که در نهایت منجر به شکست او در این جنگ شد.
نوع پوشش در زمان صفاریان

ابن حوقل میگوید لباس مردم زابلستان و نواحی غور مانند ترکان بود ولی لباس مردم سیستان با لباس مردم عراق مشابه بود. در قرن چهارم مورخان اشاراتی به لباس مردم دارند. تغییر لباس به تدریج صورت گرفته و این لباسها از قرنهای قبل بود. چون در این سرزمین صنعت ساختن البسه نَمِدی که اکنون آن را کوسی (لباس بلند مردان) و کوچی (لباس کوتاه مردان) گویند رواج داشت.
بالاپوش، نشیمن، نمدی سپید و سرخ در آن عصر بود. محمد بن کثیر که در جنگ دیر العاقول در رکاب کشته شده بود مشهور به لَباده بود زیرا کوسی پوشیدی به این نام شهرت داشت. این لباس میان سیستانهای شهرت داشت که مشهور به شیر لباده بود زیرا در جلوس خود لباده سرخ پوشیده بود. مردم سیستان از دستار خود جیقه (هرچیز تاج مانند که به کلاه نصب میکنند) را مانند تاج میساختند ولی آستینهای قباهای سپاهیان تنگ بود.[40]
وضع اجتماعی
در سیستان صرف نظر از مردم عادی به علت موقعیت سوقالجیشی جغرافیایی و سیاسی در سیستان گروههایی با اهداف مذهبی و سیاسی گرد هم آمدند و جامعهٔ آن سرزمین را تحت اعتقادات و خواستههای خود قرار دادند. عبارت اند از خوارج، مطوعه، عیاران.
خوارج
خوارج سیستان از فرقهٔ ازارقه پیروان نافع ابن ازرق بودند. اینان نیرومندترین گروههای خوارج بهشمار میرفتند، که ابتدا در بصره، اهواز، کرمان مستقر شدند. پس از شکست خوارج در جنگ نهروان کمتر از ده هزار نفر از آنان باقی ماند که به ایران، یمن و عمان گریختند. از رهبران معروف خوارج سیستان، حمزه، پسر اذرک از دهقانان سیستان بود. قیام و سرکشی او مصادف با خلافت هارون الرشید خلیفهٔ عباسی بود.
'''مطوعه''' از ریشهٔ طوع، به کسانی اطلاق میشد که داوطلبانه گروههای نظامی تشکیل میدادند ضمن دعوت مردم به فروع دین اسلام، در مرزهای اسلامی نیز به جنگ با کفار پرداختند؛ و چون این عمل، جهاد در راه خدا محسوب میشد نام غازیان نیز به آنان اطلاق شد.
عیاران
گروه اجتماعی مشکل از افرادی روستایی و شهری بودند که خصلتهایی چون شجاعت، ذکاوت و جوانمردی داشتند و هدف تعدیل ثروت و برقراری عدالت اجتماعی در راهها به کاروانهای تجاری و در داخل شهر به محل کسب و منازل اغنیا دستبرد میزدند و اموال به دست آمده را با رعایت انصاف میان فقرا تقسیم میکردند.
سابقهٔ عیاران به زمان اشکانیان میرسد عیاران علاوه بر تأثیرپذیری از تعالیم آئین مهری، مسلماً از آئینهای همسایگان شرقی خود متأثر بودند، از صفات بارز عیاران رازداری بود.[41]
سکههای صفاری

بهطور کلی سکههای صفاریان از جنس طلا، نقره و برنز بوده و از لحاظ طرح و نوشته شبیه سکههای عباسی است، با این تفاوت که در یک روی سکه نام فرمانروای صفاری و در روی دیگر، نام خلیفهٔ عباسی نوشته شدهاست.
سکهای صفاری که در سال ۲۸۳ هجری قمری در دورهٔ عمرولیث صفاری در شهر نائین ضرب شدهاست، ویژگیهای زیر را داشتهاست:[42]
روی سکه
لله
محمد رسولالله
المعتضدبالله
متن حاشیه
محمد رسولالله ارسله بالهدی ودین الحق لیظهره
علی الدین کله ولو کره المشرکون
(آیه ۳۳ سورهٔ توبه و آیهٔ ۹ سورهٔ صف با کمی تغییر)
متن پشت سکه
لااله الاالله وحده لا شریک له عمرو لیث
حاشیهٔ داخلی
بسم الله ضرب هذاالدرهم بنائن سنه ثلث وثمین و ماتین (۲۸۳)
حاشیهٔ خارجی
لله الامر من قبل ومن بعئد یومئذیفرح المومنون بنصرالله
(قسمتی از آیات ۴و۵ سورهٔ روم)
منابع
- نوذری، عزتالله (۱۳۹۰). تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت. خجسته.
- ابن حوفل. صورة الارض. ترجمهٔ جعفر شعار. صص. ۱۵۳.
- یغمایی، دکتر حسن (۱۳۷۰). تاریخ دولت صفاریان. دنیای کتاب. صص. ۲۲۵–۳۰۰.
- یغمایی، حسن (۱۳۷۰). تاریخ دولت صفاریان. دنیای کتاب. صص. ۱۵۴.
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم. یعقوب لیث. از پارامتر ناشناخته
|چاپ ششم=
صرفنظر شد (کمک); از پارامتر ناشناخته|چاپ اول=
صرفنظر شد (کمک) - اصطخری. مسالک و ممالک. صص. ۲۹۳.
- اسطخری. مسالک و ممالک. صص. ۱۹۳.
- ابن فقیه. البلدان. صص. ۲۲.
- اصطخری. مسالک و ممالک. صص. ۱۹۳.
- احسن تقاسیم فی معره اقالیم. صص. ۴۴۵.
- اصطخری. مسالک وممالک. صص. ۱۹۷–۱۹۸.
- صفار، ذبیحالله (۱۳۴۲). تاریخ ادبیات ایران. اول. تهران: ابن سینا. صص. ۲۵۱.
- پرگاری، صالح؛ زمانی، حسین؛ ترکمنی آذر، پروین (۱۳۸۷). تاریخ تحولات اجتماعی در دوره صفاریان-طاهریان. تهران: سمت. صص. ۹۵.
- صفار، ذبیحالله (۱۳۴۲). تاریخ ادبیات ایران. اول. صص. ۲۰۲–۲۰۳.
- صفار، ذبیحالله (۱۳۴۲). تاریخ ادبیات ایران. اول. صص. ۱۹۹.
- پرگاری، صالح؛ زمانی، حسین؛ ترکمنی آذر، پروین (۱۳۸۷). تاریخ تحولات اجتماعی در دوره صفاریان-طاهریان. تهران. صص. ۹۵.
- صفار، ذبیحالله (۱۳۴۲). تاریخ ادبیات ایران. اول. صص. ۲۰۰.
- تاریخ سیستان. صص. ۲۱۰.
- تاریخ سیستان. صص. ۲۰۶.
- تاریخ تحولات سیاسی-اجتماعی در دوره صفاریان علویان. صص. ۹۶.
- «خلخالی. دو بیت فارسی بر تربت یعقوب لیث».
- مهر (هشتم): ۹۷. اول. دی ۱۳۱۲. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - تاریخ تحولات سیاسی _اجتماعی در دوره صفاریان علویان. صص. ۹۷.
- تاریخ ادبیات ایران. صص. ۱۸۱–۱۸۲.
- تاریخ تحولات سیاسی _اجتماعی در دوره صفاریان علویان. صص. ۹۹.
- ترکمنیآذر (۱۳۹۰). تاریخ ایران در دوره صفاریان. ص. ۹۹.
- پرگاری، صالح (۱۳۸۷). تاریخ تحولات سیاسی اقتصادی فرهنگی در دورهٔ صفاریان، علویان. تهران: سمت. صص. ۲.
- اصطخری. مسالک الممالک. صص. ۱۵۰.
- اصطخری. مسالک الممالک. صص. ۱۵۱.
- تاریخ تحولات فرهنگی اقتصادی اجتماعی در دورهٔ صفاریان و طاهریان و علویان. صص. ۲.
- حدودالعالم. صص. ۶۳.
- البلدان. صص. ۸۷.
- تاریخ سیستان. صص. ۲۰۹.
- اصطخری. مسالک الممالک. صص. ۱۲۹.
- ابن حوقل. صورة الارض. ترجمهٔ جعفر شعار. صص. ۶۰.
- تحولات اجتماعی اقتصادی سیاسی در زمان طاهریان و قاجاریان. صص. ۵۴.
- تحولات اجتماعی اقتصادی سیاسی در زمان طاهریان و قاجاریان. صص. ۶۹.
- تحولات اجتماعی اقتصادی سیاسی در زمان طاهریان و قاجاریان. صص. ۷۰.
- تاریخ فخری. صص. ۳۵۱.
- یغمایی، حسن. تاریخ دولت صفاریان. دنیای کتاب. صص. ۲۰۶.
- ترکمنی آذر، پروین. تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی در زمان صفاریان، طاهریان و علویان. صص. ۹–۱۲.
- احسان احمدی نایینی. «صفاریان و ضرب سکه در نایین» (۱۷). از پارامتر ناشناخته
|انتشار=
صرفنظر شد (کمک)