حاجی میرزا آقاسی
عباس بیات ایروانی معروف به حاجی میرزا آقاسی (زاده ۱۱۶۲ یا ۱۱۶۳ خورشیدی در ماکو - درگذشته مرداد ۱۲۲۸ خورشیدی در کربلا) به مدت ۱۲ سال از ۶ تیر ۱۲۱۴ ه.خ تا ۲۸ مهر ۱۲۲۷ ه.خ صدراعظم محمدشاه بود. حاجی یک صوفی بود و میان او و محمدشاه، علاوه بر رابطه سیاسی، رابطه مرید و مرادی نیز برقرار بود. آقاسی در دوران صدارت خود به مخالفت با روحانیون شیعه پرداخت.
حاج میرزا آقاسی | |
---|---|
صدراعظم ایران | |
مشغول به کار ربیعالاول ۱۲۵۱ – ۲۲ ذیقعدهٔ ۱۲۶۴ ه.ق | |
پادشاه | محمدشاه |
پس از | میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی |
پیش از | امیرکبیر |
معلم شاهزاده محمد | |
اطلاعات شخصی | |
زاده | عباس بیات ایروانی ۱۱۶۲ یا ۱۱۶۳ خورشیدی ماکو |
درگذشته | مرداد ۱۲۲۸ کربلا |
ملیت | ایرانی |
پیشه | سیاستمدار |
دین | اسلام |
لقب(ها) | حاجی میرزا آقاسی |
حاجی میرزا آقاسی از طایفه بیاتی ایروان بود و تولدش را به سال ۱۷۸۱ میلادی نوشتهاند.[1] او در ۱۴ سالگی برای تحصیل ایروان را ترک کرد و راهی عتبات در عراق شد. آنجا با درویشی به نام عبدالصمد همدانی آشنا شد و وی را به مرادی خود انتخاب کرد و به سلک درویشان نور علیشاهی پیوست. در سال ۱۸۰۰ میلادی پس از کشته شدن مرادش در حمله وهابیان به کربلا، خانواده استادش را برداشت و به ایران بازگشت و در همدان و سپس تبریز ساکن شد. ممکن است کشته شدن مرادش در یک جنگ مذهبی، در مخالفت او با اهل دین و شکیباییاش در برابر اقلیتهای مذهبی تأثیرگذار بوده باشد.[2] اندکی بعد آوازهاش در تبریز پیچید و وارد بارگاه میرزا بزرگ قائممقام شد. پس از مرگ میرزا بزرگ، تبریز را ترک کرد اما چند سال بعد مجدداً توسط عباس میرزا فراخوانده شد و نایبالسلطنه او را به تربیت فرزندانش گمارد. آنجا با محمدمیرزا (محمدشاه آینده) آشنا شد و میان آن دو رابطه مریدی و مرادی شکل گرفت، به گونهای که آنها را «دو درویش» لقب دادند.[3]
او سرانجام پس از مرگ محمد شاه، توسط امیرکبیر به کربلا تبعید گردید و همانجا درگذشت. حاجی یک شاعر بود و با تخلص «فخری» شعر میگفت. او را «پیر ایروان» هم نام دادهاند.
زندگی
میرزا آقاسی از خاندان بیاتی بود که شاه عباس ۳۰۰ خانوار از آنان را از ایروان در ارمنستان امروزی به دره ماکو انتقال داد تا امنیت این گذرگاه مهم کوهستانی که دههها در دست راهزنان ساکن در قلعهٔ ماکو بود حفظ کنند. آقاسی بعد از طی تحصیلات اولیه به عراق رفته و بعد از اتمام تحصیلاتش به ماکو برمیگردد و سپس به عنوان معلم نوادگان فتحعلی شاه که به صورت سنتی در خوی ساکن میشدند گمارده میشود. داستان آشنایی وی با شاهزاده محمد (محمد شاه آینده) از همین کلاسها آغاز میگردد و در نهایت او بهعنوان مراد محمد شاه درمیآید.
دیدگاهها دربارهٔ میرزا آقاسی
دیدگاهی دربارهٔ حاجی وجود دارد که او را کاملاً منفی ارزیابی میکند: او «در فن حکومت ناشایسته و در عین حال بامبول زن و جاه طلب بود».[4] گفتهاند که در مسائل مدنی، داخلی، روابط بینالملل و به ویژه ارتباط با بیگانگان برخورد بسیار سادهلوحانهای داشت به طوری که در کمال تعجب هر نامهای را که به زیردستان خود مینوشت، یک نسخه را به سفارتهای روس و انگلستان هم میفرستاد. در این باب، میرزا محمدتقی خان (امیرکبیر بعدی) که وزیرش بود بارها به او تذکر میداد اما او گوشش بدهکار نبود. «مسئله این است که حاجی اصلاً حوصلهٔ کار دیپلوماسی نداشت»[5] و در مقابل بیگانگان دچار مقداری حس خودکمبینی بود.
راستش اینکه بساط دولت حاجی (میرزا آقاسی) از پای بست ویران بود. کج اندیشی و غلط کاریهایش، دولت را ناتوان کرد. در بیشتر ولایات آشوب بر پا کرد. دستگاه مالیه را به کلی ور شکسته کرد. دشمنی بزرگان دولت با او حساب جدایی داشت. اگر چه او خودش آدمکش نبود، مدار حکومتش بر سنت ظلم میگشت و عمّال او بیداد میکردند. خاصه فوج خوی و ماکو که به پشتیبانی وی دلگرم بودند و «از برای روز بد آنها را پیراهن خود میدانست»، انواع ستم و تعدی بر مردم روا میداشتند. حتی از شر آنان در خود دارالخلافه «غروب که میشد هیچ بچه و زنی جرأت بیرون شدن از خانه نداشت». مردم را راهی نبود که عرضحالی بکنند و اگر به «هیئت اجتماع میخواستند تظلمی کنند… به انواع و اقسام تهمتها مبتلا میشدند. حاجی به جز فحش کار دیگر نداشت». این تدبیر بزرگ او بود در فن سیاست...[6]
دیدگاهی دیگر که دربارهٔ وی وجود دارد او را از منظری دیگر میبیند: «در این دوره شگفتانگیز و از یاد رفته که پادشاهی ۱۴ ساله محمدشاه (۱۸۳۴–۱۸۴۸/ ۱۲۵۰–۱۲۶۴ ق) را در بر میگیرد، ایرانیان از آزادی کامل اعتقاد برخوردار بودند. چنانکه صدها فرقه صوفی سر برآوردند و شاه و وزیرش حاجی میرزا آقاسی خود جلوهای از حکومت درویشان بودند. حتی نماینده انگلیس «کولوئل استوارت» با اینکه در این دوره رابطه این دولت با ایران بریده بود و به دشمنی کشیده بود در خاطرات خود آزادیهای فردی و اجتماعی حکام بر این دوره را اعجابانگیز خواند».[7] کلنل استوارت در خاطرات خود میگوید: «آزادی بیان در ایران بیمانند است و توده مردم هر چه میخواهند میگویند».[8] سارتیژ سفیر فرانسه که گزارش میکند: «در ایران کشتن و شکنجه … عملاً لغو شدهاست».[9][10]
نامه حاجی به مسیو کلمباری
میرزا آقاسی ۲۴ روز پس از مرگ محمد شاه قاجار به حرم عبدالعظیم رفته نامه ای به این مضمون به مسیو ف. کلمباری (F. Colombari) از اعضای فارسی دان سفارت فرانسه مینویسد. به نوشته فریدون آدمیت، این نامه در کتابخانه ملی پاریس موجود است. تاریخ نامه، اول ذیقعده ۱۲۵۴ قمری برابر با جمعه ۲۹ سپتامبر ۱۸۴۸ است:
عالیجاه فرزند عزیز، نور چشم مکرم، مسیو کلمباری، مراسله شما را ملاحظه کردم. الحمدالله تعالی سلامت هستید، خوشحال شدم. اما بسیار تعجب کردم که شما جوان هوشیار عاقل دانا هستید و در دوستی هم مثل اهالی ایران سست نیستید، جماعت حضرات سفرا و اتباعشان از شما حرف پوشیده ندارند - چرا تحقیق نکردید و مرا مستحضر نساختید که منظور دولتها در باب من چیست و چه خواهند گفت.
اولاً من رعیت دولت فخیمه روسیه هستم و ثانیاً در دولت علیّه ایران، نوکر و صاحب مواجب و وظیفه نبودم. اخلاصی به سلطان مبرور مغفور طاب ثره داشتم و ایشان با زور التفات و مرحمت مرا نگاه داشتند. معروف جمیع دولتها بودم و صاحب نشان و حمایل آبی دولت فخیمهٔ روسیه… جناب جلالت مآب وزیر مختار دولت فخیمه روسیه نوشته داد که: جناب حاجی در حمایت دولت فخیمه روسیه است. احدی گوش نداد و هر چه توانستند کردند…[11]
البته دیدگاهی نیز کاملاً مخالف آن وجود دارد. علت بیشتر تهمتهایی را که به میرزا آقاسی میزنند سعی او در کم کردن قدرت روحانیت و کوتاه کردن دست آنان از قدرت میدانند؛ و این بر خلاف سایر صدراعظمهای قاجار است. چنانکه میرزا نواب بدایع نگار در رساله خود از میرزا آقاسی ستایش میکند.
دیگر دلیلی که موجب شد بدگویی در مورد وی رواج کامل یابد رونق کار باب در زمان وی است؛ و از او به دلیل اینکه از همان ابتدا غائله باب را ساکت نکرده مخصوصا در نزد روحانیان انتقاد شدهاست. برعکس امیرکبیر که خود با علما ارتباط فراگیری داشت، دستخطی به برادرش میرزا حسن خان فرستاد تا از روحانیان فتوای قتل باب را بگیرد مورد تمجید گروه روحانیون بعد از خود قرار گرفت.
همچنین گروهی دیگر از پژوهندگان استقلال ایران در زمان وی را ستودهاند همچنانکه: دکتر موسی نجفی- موسی حقانی در روزنامه کیهان مینویسند: با توجه به ضعف حکومت مرکزی بعد از ترکمنچای، حفظ نسبی استقلال ایران در زمان محمد شاه و حاجی آقاسی را باید مثبت ارزیابی کرد.[12]
وی در ادامه مینویسد:
«بعد از قائم مقام، صدارت به حاج میرزا آقاسی رسید. او آدمی تندخو و به ظاهر صوفی منش بود. در زمان وی، امتیاز مشخص و عمده ای به اروپاییان داده نشد و اصولاً قضاوت راجع به او، دشوار است؛ فقط تا این حد میتوان گفت که وی نه مانند آقاخان نوری فردی خائن و وابسته بود و نه مانند قائم مقام و امیرکبیر نبوغ سیاسی فراوان داشت. از کارهای مهم دوران حاج میرزا آقاسی، اصلاح شبکه آبیاری و کندن قنات بوده که به هر حال نوعی اصلاح و آبادانی را برای ایران به همراه داشتهاست. یکی از عواملی که باعث میشود نتوان یک جانبه دربارهٔ محمدشاه و حاج میرزا آقاسی صریح قضاوت کرد، این است که ایرانی که به دست اینان افتاد، ایران بعد از ترکمنچای بود که به هر صورت دولتمردان را سخت در محظور و فشار نگه میداشته و قدرت و سرعت عمل سیاسی را از آنان سلب میکردهاست.»[13][14]
منابع
- ناطق، ایران در راهیابی فرهنگی، ۱۲.
- ناطق، ایران در راهیابی فرهنگی، ۱۳.
- ناطق، ایران در راهیابی فرهنگی، ۱۳.
- امیرکبیر و ایران: ص ۱۹۳
- امیرکبیر و ایران: ص ۱۳۰
- فریدون آدمیت، مقالات تاریخی، انتشارات دماوند، تهران: ۱۳۶۲، چاپ دوم، برگ ۷۰
- ناطق، هما (۱۳۷۵). کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران. پاریس: انتشارات خاوران. صص. ۱۵۳–۱۵۴.
- Stuart، Lieut (۱۸۵۴). journal of redidence in northern persia. London. صص. ۲۳۵.
- ناطق، هما (۱۳۶۸). ایران در راهیابی فرهنگی. پاریس: انتشارات خاوران. صص. ۲۱–۳۶.
- «رفتارشناسی سیاسی مناسبات محمدشاه و حاج میرزا آقاسی در صحنه سیاست ایران». پرتال جامع علوم انسانی. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۹-۲۲.
- فریدون آدمیت، مقالات تاریخی، انتشارات دماوند، تهران: ۱۳۶۲، چاپ دوم، برگهای ۷۸ تا ۸۰
- www.dsi.co.ir (۱۳۹۶-۰۹-۱۶). «صدراعظم یا مرشد اعظم؟!». www.iichs.ir. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۹-۲۲.
- روزنامه کیهان مورخه ۷ اسفند ۱۳۸۵
- «روستای سرسبز بین تهران و شمیران را چه کسی آباد کرد؟». همشهری آنلاین. ۲۰۲۰-۰۱-۰۴. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۹-۲۲.