رضاشاه

رضا پهلوی (۲۴ اسفند ۱۲۵۶ – ۴ مرداد ۱۳۲۳) که به رضاشاه شهرت دارد و با عنوان رسمی اعلی‌حضرت همایونی، شاهنشاه خطاب می‌شد،[3] از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی پادشاه ایران بود. او که بنیان‌گذار دودمان پهلوی است، پیش‌تر از ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۲ وزیر جنگ و از ۱۳۰۲ تا ۱۳۰۴ نخست‌وزیر ایران بود.[4] رضاشاه ابتدا تلاش ناکامی در جهت جمهوری‌خواهی کرد و سرانجام در سال ۱۳۰۴ پس از انحلال سلسله قاجار به پادشاهی رسید.

رضاشاه پهلوی
شاهنشاه ایران
سلطنتاز ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ تا ۳ شهریور ۱۳۲۰
تاج‌گذاریتهران، کاخ گلستان
پیشیناحمدشاه
جانشینمحمدرضاشاه
نخست وزیران
نخست‌وزیر ایران
دوراناز ۵ آبان ۱۳۰۲ تا ۱۰ آبان ۱۳۰۴
پیشینحسن پیرنیا
جانشینمحمدعلی فروغی
پادشاهاحمدشاه
وزیر جنگ ایران
دوراناز ۴ اردیبهشت ۱۳۰۰ تا ۱۰ آبان ۱۳۰۴
پیشینمسعود کیهان
جانشینعبدالله امیرطهماسبی
پادشاهاحمدشاه
فرمانده قوای قزاق ایران
دوراناز آبان ۱۲۹۹ تا فروردین ۱۳۰۰
پیشیناستاروسلسکی
جانشینعلی‌خان والی
پادشاهاحمدشاه
زاده۲۴ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی
ایران، مازندران، سوادکوه، آلاشت
درگذشته۴ مرداد ۱۳۲۳ خورشیدی (۶۶ سال)
آفریقای جنوبی، ژوهانسبورگ
همسرانمریم سوادکوهی
تاج‌الملوک آیرملو
توران امیرسلیمانی
عصمت دولتشاهی
فرزند(ان)
خاندانپهلوی
پدرعباسعلی داداش‌بیگ
مادرنوش‌آفرین آیرملو
دین و مذهباسلام، شیعه دوازده امامی
امضاء
خدمات نظامی
خدمتقوای قزاق
سال‌های خدمت۱۲۷۳–۱۳۰۰
درجهسرتیپ
عناوین
رضاشاه پهلوی
عنوان مرجعاعلی‌حضرت همایون شاهنشاه[1]
عنوان گفتاریاعلی‌حضرت همایونی
رضاشاه کبیر[2]
عنوان دیگردر پیش از پادشاهی:
سردار سپه
رضاخان میرپنج
رضا ماکسیم
رضا سوادکوهی

وی دوران خردسالی را در فقر گذراند. از ۱۶ سالگی به نظام پیوست و مدارج ترقی را پیمود. در ۲۵ دی ۱۲۹۹ از سوی ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید به‌عنوان فرماندهٔ قوای قزاق منصوب[5] و ۲ ماه بعد، در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان، تهران را اشغال کردند. رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ها و راه‌زنی‌ها را از بین برد. در ۳ آبان ۱۳۰۲، رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به منصب نخست‌وزیری گمارده شد.[4] اگرچه رضاخان با کودتا در عرصهٔ سیاست ایران رخ نمود، اما جهش وی در قدرت تا جایگاه پادشاهی، مدیون پشتکار و اراده‌اش در نظم دادن به امور در سمت وزارت جنگ و نخست‌وزیری بود.[6]

ایران در دورهٔ پادشاهی رضاشاه شاهد ایجاد نظمی نوین بود.[7] وی نهادهای مدرن را در ایران پایه‌گذاری یا تقویت کرد که از مهمترین آن‌ها تأسیس ارتش نوین، دانشگاه تهران و ساخت راه‌آهن جنوب به شمال می‌باشد.[6] همزمان وی در جهت استقرار و تضمین قدرت مطلق خود، مشروطیت را در ایران نابود کرد و مطبوعات و احزاب مستقل را سرکوب نمود و مصونیّت پارلمانی نمایندگان را گرفت. به این ترتیب، مجلس شورای ملی به نهادی مطیع و تشریفاتی در برابر ارادهٔ شاه تبدیل شد.[6][8] در این راه، حزب تجدد در بدو امر از رضاشاه پشتیبانی کرد، اما نخست، جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی داد؛ ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان این‌که اندیشه‌های خطرناک جمهوری‌خواهانه دارد، برچیده شد.[9] همچنین، او با به دست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد که هرچند قاعده‌مند نبود، بیان‌گر این نکته بود که وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون مذهبی، دسیسهٔ بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر، دارای مؤسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‌های دولتی، شبکه‌های ارتباطی، بانک‌های سرمایه‌گذار و فروشگاه‌های زنجیره‌ای باشد. او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویر غرب) دست به مذهب‌زدایی، برانداختن قبیله‌گرایی، گسترش ملی‌گرایی، توسعهٔ آموزشی و سرمایه‌داری دولتی زد.[10]

مدافعان رضاشاه او را «پدر ایران نوین» می‌دانند.[6] و پادشاهی وی از سوی حامیانش دیکتاتوری منور نامیده شد که آرمان‌های جنبش منور الفکری در ایران را پی گرفت، اما به تدریج، منورالفکران حامی خود نظیر محمدعلی فروغی، علی‌اکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش را از قدرت حذف کرد و نوعی استبداد فردی در حکومت را در پیش گرفت.[11] از سویی دیگر مخالفان رضاشاه او را مسئول «بر باد رفتن مشروطیت» در ایران می‌دانند و معتقدند اگر چه پهلوی یکم توانست نظام حکمرانی به ظاهر مدرنی تأسیس کند، اما دموکراسی، مجلس، انتخابات و آزادی را در ایران نابود کرد.[6]

سرانجام با وقوع جنگ جهانی دوم، با وجود اعلام بی‌طرفی در سال ۱۳۲۰، متفقین ایران را اشغال کردند. سپس با اولتیماتوم بریتانیا، وی مجبور به استعفا، ترک ایران و واگذاری پادشاهی به ولیعهدش شد. سرانجام سه سال بعد، در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی درگذشت.[4]

لقب‌ها

رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شده‌است. در جوانی به نام ناحیه‌ای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده می‌شد. با ورود به نظامی‌گری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با یاد درجهٔ نظامی‌اش، به «رضا میرپنج» شناخته شد. پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و به دست گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» می‌خواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران رایج نبود؛ رضاشاه برای نخستین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد)[12] شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد.[4][13] او همچنین با نام «رضاخان امیرپنجه مازندرانی» هم شناخته می‌شد.[14][15]

از آغاز زندگی تا وزارت

تولد و نوجوانی

زادگاه رضاشاه در سوادکوه

رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی[persian-alpha 1] در روستای آلاشت، از توابع سوادکوه، مازندران و در خانواده‌ای نظامی با اصالت مازندرانی متولد شد.[persian-alpha 2] پدرش عباسعلی داداش بیگ سوادکوهی، در فوج هفتم سوادکوه از افواج مازندران به عنوان یاور (معادل ستوان) خدمت می‌کرد. عباسعلی خان متولد سال ۱۲۳۰ ه‍. ق، برابر با ۱۱۹۳ ه‍.ش در آلاشت و فرزند مرادعلی خان سلطان (سلطان درجهٔ نظامی برابر سرهنگ) بود. مرادعلی خان از اهالی آلاشت (متولد ۱۲۱۰ ه‍.ق) و پدربزرگ رضاخان و صاحب منصب فوج سوادکوه بود که در سال ۱۲۷۲ هجری قمری (۱۲۳۵ خورشیدی) در جنگ هرات در مقابل انگلیسی‌ها کشته شد.[17][18][19][20][21][22] عباسعلی خان پیش از ازدواج با مادر رضا، یک مرتبهٔ دیگر نیز ازدواج کرده بود و از همسر نخست خود سه فرزند دختر داشت.[23] نوش‌آفرین آیرملو، مادر شاه آینده، اهل تهران و تا مرگ عباسعلی خان ساکن سوادکوه بود.[24][25][persian-alpha 3] او دختر مهاجری از قفقاز بود و خانواده‌اش بعد از جنگ ایران و روسیه (۱۸۲۸–۱۸۲۶) در تهران ساکن شده بودند.[26]

شجره‌نامه رضاشاه از کتابچه خطی منسوب به شیخ آقابزرگ تهرانی که در سال ۱۳۸۸ توسط فهرست نگار کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی شناسایی و منتشر شد.[27]

پدر رضا چند ماه بعد از تولد او، بنا به دلایل نامعمولی، درگذشت.[28] در نتیجهٔ این رویداد، نوش‌آفرین پس از مدتی نوزاد شش‌ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت.[29] در این سفر، رضای نوزاد در راه میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند؛ بنابراین او را از مادر جدا کرده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک جانی دوباره بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.[30] این داستان را رضاشاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راه‌آهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل کرده‌است.[31] در تهران، نوش‌آفرین به همراه نوزادش، نزد برادران خود در محلهٔ سنگلج ساکن شد. او پس از مرگ همسر نخست خود، یک بار دیگر با مردی که گویا نام او نیز داداش بیگ بوده‌است، ازدواج کرد.[32] یکی از برادران نوش‌آفرین، ابوالقاسم بیگ، خیاط قزاق‌خانه بود[33] و زمانی که درگذشت، همو سرپرستی رضا را بر عهده گرفت. رضا در زمان مرگ مادرش، شش یا هفت سال داشت. ابوالقاسم بیگ تمام توان خود را به کار بست تا جای پدر رضا را پر کند اما از تمکّن مالی برخوردار نبود. در نتیجه، کودک از تحصیل بازماند. او بیشتر وقت خود را به بازی با دیگر کودکان در کوچه و خیابان سپری می‌کرد و چون قدش بلندی داشت و قوی‌تر از سایرین بود، هم‌سالانش از او حساب می‌بردند.[34]

در بریگاد قزاق

رضا به سن ۱۴ سالگی که رسید،[35] توسط صمصام (از ابواب جمعی علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. قرار گذاشتند هر سواری که بیمار شود یا غایب باشد، این پیادهٔ قزاق، به نیابت او سوار شده و وارد صف گردد.»[36] از خود وی نقل شده‌است که به هنگام ورود آن قدر خردسال بوده‌است که دیگران وی را سوار اسب می‌کرده‌اند.[4] سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه، فوج سوادکوه برای نگاه‌بانی از سفارت‌خانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاق‌خانه، مدتی نگهبان سفارت هلند در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانهٔ وی هنوز در این محل نگهداری می‌شود.[4] سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیل‌باشی (گروهبان تا استوار)[37] گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره، رضاخان چنان مهارتی در استفاده از یکی از مسلسل‌های ماکسیم یافت که به «رضا ماکسیم» معروف شد.[38] در زمان حضور در قوای قزاق، راه و رسم نظامی‌گری را فرا گرفت و به عنوان سربازی سرسخت، مردی با اراده و پرجرئت، برای خود اسم و رسمی ساخت. به‌طور هم‌زمان، هر زمان فرصت می‌یافت، تلاش می‌کرد خواندن و نوشتن بیاموزد، هر چند کسی نمی‌دانست چه کسی به او تعلیم می‌دهد یا چقدر سواد دارد.[39]

در جریان انقلاب مشروطه، ابتدا به عنوان یکی از نیروهای محمدعلی‌شاه با مشروطه‌خواهان جنگید، اما پس از فتح تهران در تیر ۱۲۸۸، هم‌رزم مشروطه‌خواهان شد[40] و در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورش‌های طرفداران محمدعلی‌شاه و مخالفان مشروطه به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد[4] و تا درجهٔ نایب اول ترفیع پیدا کرد.[41] در مرداد ۱۲۹۳ جنگ جهانی اول آغاز شد و رضاخان به عنوان یکی از سربازان قوای قزاق (طرفدار روسیه) در درگیری با ملیون (طرفدار آلمان) حضور داشت.[42] او بیشتر دوران جنگ جهانی را در غرب ایران سپری کرده و تحت فرماندهی عبدالحسین میرزا فرمانفرما جنگید. این دوره برای رضاخان تجربه‌ای شد تا با مناسبات قدرت و سیاست آشنایی بیشتری پیدا کند.[43] او با درجهٔ یاوری (ستوانی) به فرماندهی دستهٔ تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.[4] از همین سال، حضور رضاخان در منابع پر رنگ‌تر شد و او میان سیاست‌مداران ایران و هیئت نمایندگی بریتانیا به فردی شناخته شده تبدیل شده بود. احتمالاً واقعهٔ برکناری کلنل کلرژه، در این امر بیشترین تأثیر را داشت.[44]

رضا ماکسیم، در حال آموزش به‌کارگیری رگبار به سربازان در درجهٔ سلطانی (سروانی) در بریگاد قزاق

گئورگی یوسفویچ کلرژه فرماندهٔ قوای قزاق بود که به تازگی از سوی کرنسکی به این سمت منصوب شده بود. توطئه‌ای علیه او به رهبری معاونش، استاروسلسکی، درگرفت و کلرژه متهم شد که با بلشویک‌ها سمپاتی دارد. به درستی نمی‌توان دربارهٔ انگیزه‌های رضاخان برای شرکت در این توطئه قضاوت کرد اما احتمالاً، به عنوان یک میهن‌پرست، به دلیل حمایت بلشویک‌ها از جنبش جنگل با آنان دشمنی داشته‌است. به هر روی، نقش مهم رضاخان در این واقعه غیرقابل انکار است و گزارش روزنامهٔ رعد و روزنامهٔ محمدتقی بهار و نیز اسناد وزارت خارجهٔ بریتانیا از او به عنوان یکی از چهره‌های شاخص آن رویداد نام برده‌اند.[45] این توطئه که به کودتای نخست رضاخان نیز معروف است، با هماهنگی احمدشاه به سرانجام رسید و در اثر آن کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.[37] بعد از این واقعه، رضاخان به درجهٔ سرتیپی ترفیع پیدا کرد، اما به‌طور دقیق معلوم نیست این ترفیع چه زمانی اتفاق افتاده‌است. بنا به گفتهٔ ارفع، این ترفیع درجه پاداشی برای شرکت در برکناری کلرژه بود و بلافاصله بعد از توطئه انجام شد، اما بهار می‌گوید رضاخان دو سال پس از این واقعه، نامه‌های خود را به نام «رضا سرتیپ» امضا می‌کرد. اسناد بریتانیایی اما به‌طور کلی تا پیش از کودتای سوم اسفند، او را سرهنگ نامیده‌اند. در هر صورت، منفعتی که از رویداد یاد شده نصیب رضاخان شد، فراتر از یک ترفیع درجهٔ ساده بود[46] و او را به فرماندهٔ معنوی سایر افسران ایرانی تبدیل کرد و استاروسلسکی مجبور بود او را راضی نگه دارد.[4]

قرارداد ۱۹۱۹ میان بریتانیا و دولت وثوق‌الدوله در همین خلال (سال ۱۲۹۸) بسته شد. دو ماه بعد محمدرضا، پسر ارشد رضاخان، متولد شد.[47] اندکی پس از آن، بریتانیا تصمیم گرفت نیروهای خود در خاورمیانه را کاهش دهد که باعث شد جرج کرزن که به سختی از قرارداد ۱۹۱۹ طرفداری می‌کرد، فشار خود بر دولت ایران و نیز هرمان نورمن[persian-alpha 4] برای تصویب آن عهدنامه را بیشتر کند.[persian-alpha 5] نیز بلشویک‌ها روس‌های سفید را شکست دادند و سربازانشان وارد ایران شدند که موضع جنبش جنگل را تقویت کرد. این برای دولت ایران و همچنین برای بریتانیا مسئلهٔ مهمی بود. وثوق‌الدوله، رضاخان را مأمور سرکوب میرزا کوچک‌خان کرد و موفقیت او در این مأموریت، بر شهرتش به عنوان فرمانده‌ای «لایق و شجاع» افزود و نیز – احتمالاً برای نخستین بار – توجه هیئت نظامی بریتانیایی و ژنرال ویلیام دیکسون که به عنوان بخشی از قرارداد ۱۹۱۹ برای تبدیل قوای قزاق، ژاندارمری و قوای محلی به یک ارتش منظم وارد ایران شده بودند، را به‌طور مستقیم به او جلب کرد.[48] با ترقی هر چه بیشتر رضاخان، رابطه‌اش با افسران روس، به خصوص با استاروسلسکی، بد و بدتر می‌شد و ظاهراً بریتانیایی‌ها نیز به خوبی متوجه خصومت او با روس‌ها شده بودند.[49]

مطابق یکی از بندهای قرارداد ۱۹۱۹، نظامیان ایرانی نمی‌توانستند به درجه‌ای بالاتر از سرگرد برسند. این سبب نارضایتی‌های بسیار شد، به گونه‌ای که کلنل فضل‌الله خان خودکشی کرد. رضاخان از دیگر ناراضیان بود. همچنین او درخواست تجدید قوا کرده بود که عملی نشده بود و پرداخت حقوق زیردستانش ماه‌ها به تعویق افتاده بود. به‌طور کلی، وضع کشور، ۱۴ سال بعد از مشروطیت، تغییر چندانی نکرده بود و در برخی موارد حتی بدتر شده بود. نیروهای نظامی تحت سلطهٔ افسران خارجی و آخوندها در اوج قدرت خود بودند، شرایط اقتصادی و اجتماعی بدتر شده و خزانه خالی بود، راه‌ها ناامن بودند و ایلات نیز سرکش. حتی تمامیت ارضی کشور در خطر بود. در این شرایط، دولت وثوق‌الدوله در تیر ۱۲۹۹ استعفا داد. نورمن با احمدشاه ملاقات کرد و او را بی‌میل به دخالت در امور کشور یافت و ناامیدی خود را به کرزن اطلاع داد. در این زمان بود که ژنرال ادموند آیرونساید در آذر ۱۲۹۹ با مأموریت ساماندهی به خروج نیروهای بریتانیایی، وارد ایران شد.[50] رئیس‌الوزرای جدید، مشیرالدوله، با مسکو به توافق رسید که روس‌ها به شورشیان ایرانی حمایت نظامی نرسانند. سپس به استاروسلسکی دستور داد جنبش جنگل را سرکوب کند. رضاخان فرماندهی پیاده‌نظام را برعهده داشت. در طول مأموریت، زمانی‌که شورشیان در حال عقب‌نشینی بودند، استاروسلسکی آنان را تعقیب نکرد و در عوض، در رشت اردو زد. آیرونساید که قصد داشت روس‌ها را از نیروهای نظامی ایران بیرون براند، به بهانهٔ اشتباه گرفتن اردوی استاروسلسکی با بلشویک‌ها، آن‌ها را بمباران کرد؛ ۲ هزار نفر کشته شدند و استاروسلسکی تحت فشار استعفا داد و یک افسر ایرانی به نام سردار همایون جانشین وی شد.[13][51] رضاخان با باقی‌ماندهٔ نیروهایش، خود را به قزوین (محل اردوی بریتانیایی‌ها) رساند و آن‌جا برای اولین بار آیرونساید را ملاقات کرد. در دیدار نخست، آیرونساید از افسران ایرانی خواست که سلاح‌هایشان را تحویل دهند. رضاخان با او مخالفت کرد و گفت: «قزاق‌ها نیروهای مخصوص اعلی‌حضرت پادشاه ایران هستند و از فرماندهٔ بیگانه دستور نمی‌گیرند.» آیرونساید تحت تأثیر جسارت او قرار گرفت و به مترجم تذکر داد که منظورش – تحویل سلاح برای ورود به شهر قزوین – را درست برساند.[52]

کودتای سوم اسفند

آیرونساید بدان نتیجه رسیده بود که اجرای قرارداد ۱۹۱۹ امری غیرممکن است.[53] نیز این بیم وجود داشت که با خروج نیروهای بریتانیایی، تهران هدف حملهٔ بلشویک‌ها و نیروهای تحت حمایت آن‌ها واقع شود.[54] در نتیجه، تصمیم گرفت زمام امور را به مردی بسپارد که توانایی حفظ نظم را داشته باشد؛ او در قزوین، رضاخان را به درجهٔ ژنرالی ترفیع داد، مهمات و هزینهٔ مورد نیاز ۳٬۰۰۰ سرباز تحت فرمانش را فراهم کرد و همچنین از او قول گرفت احمدشاه را برکنار نکند و به خروج انگلیسی‌ها از ایران یاری رساند.[55] رضاخان علی‌رغم دستورهای مکرری که از تهران مبنی بر بازگشت قزاق‌ها به پایگاه‌شان صادر می‌شد، به سمت پایتخت پیشروی کرد[56] و در پیامی مشترک به احمدشاه و هیئت نمایندگی انگلیسی، تصریح کرد که به شاه وفادار و با انگلیسی‌ها دوست است.[57] در ۳ اسفند ۱۲۹۹، قزاق‌ها بدون مقاومت وارد تهران شدند. افسران بلندپایهٔ ژاندارمری ایران مشتاقانه حمایت کردند و پلیس تهران بلافاصله تسلیم شد. قزاق‌ها در میدان مشق مستقر شدند[58] و حکومت نظامی اعلام شد.[59] به روشنی مشخص نیست که دولت تصمیم گرفت مقابله نکند، یا این‌که سربازان تحت امرشان حاضر به درگیری با نیروهای رضاخان نشدند.[60]

پُرتره سردار سپه در مقام وزیر جنگ.
اثر آنتوان سوریوگین

دیگر چهرهٔ شاخص کودتا، سید ضیاءالدین طباطبایی بود. او روزنامه‌نگار جوان خواهان اصلاحاتی بود که روابط نیمه‌رسمی با دولت داشت.[61] سید ضیاء و رضاخان نخستین بار در شاه‌آباد، نزدیکی تهران، با یکدیگر ملاقات کردند[62] و به قرآن قسم خوردند که در خدمت شاه و میهن باشند.[63] به هر روی، در نخستین ساعات روز سوم اسفند، بسیاری از سران و مقامات بازداشت شدند. رضاخان و سید ضیاء، هر دو این بازداشت‌ها را مفید و مهم می‌دانستند زیرا می‌توانست به کودتا چهره‌ای انقلابی دهد. تمام راه‌های ارتباطی با استان‌ها قطع شده و پس از مدتی کوتاه، مقامات بلندپایهٔ استانی نیز بازداشت شدند. ۳ روز بعد از کودتا، احمدشاه، سید ضیاء را به رئیس‌الوزرایی گماشت؛ او را می‌توان اولین نخست‌وزیر ایران از طبقهٔ متوسط دانست.[persian-alpha 6] به حساب آورد.[65] رضاخان نیز سردار سپه و فرماندهٔ کل «دیویزیون قزاق شهریاری» نامیده شد و مسعود خان نیز وزیر جنگ.[66] اندکی بعد از کودتا بیانیه‌های تند و تیزی، یکی از سوی سید ضیاء و دیگری از سوی رضاخان، صادر شد[67] که دربارهٔ «نجات کشور و سلطنت از دست خائنان و نالایقان و بازسازی آن» بود.[68] بیانیهٔ رضاخان با عبارت «حکم می‌کنم» آغاز شده بود.[69]

دربارهٔ این کودتا و دخالت بریتانیا در آن سوال‌های بی‌جواب وجود داشته و دارد.[70] هر چند در سال‌های بعد، سید ضیاء و رضاخان هر دو ادعا می‌کردند که بازیگر اصلی کودتا بودند[71] و تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از کودتای سوم اسفند به عنوان قیامی برای نجات ایران یاد می‌شد،[72] اما بسیاری از ایرانیان تا مدت‌های مدیدی قانع شده بودند که کودتای مذکور یک «نقشهٔ انگلیسی» بوده‌است.[73] می‌توان با قطعیت گفت که افسران انگلیسی حاضر در ایران به واقع در این کودتا دخیل بوده‌اند، اما هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد کودتا توسط بریتانیا برنامه‌ریزی شده باشد یا کودتاگران دستوری از جانب آنان داشتند.[74] انگلیسی‌ها نسبت به تأثیر پروپاگاندای بلشویک‌ها بر قوای نظامی ایران نگرانی‌هایی داشتند و آیرونساید نیز احتمالاً مشوق این حرکت بوده، گرچه در جریان جزئیات برنامه نبوده‌است.[75] او خود به مقام مافوقش، ژنرال هلدین، می‌نویسد که قزاق‌ها با دستور شاه برای دستگیری گروهی دیگر از قزاق‌ها که مشغول غارت تهران بودند، راهی آن شهر شده‌اند.[76] همچنین محتمل است دولت بریتانیایی هند به کودتا و تشکیل یک دولت معتدل میانه‌رو در تهران تشویق کرده باشد. مقامات آن دولت از قرارداد ۱۹۱۹ انتقاد کرده بودند و آن را مغایر با احساسات ملی‌گرایان ایران و منافع بلندمدت بریتانیا در کل منطقه می‌دانستند.[77] در هر صورت وزارت خارجهٔ بریتانیا دخالتی در روند ماجرا نداشته‌است.[78] باری، فعالیت‌های انگلیسی‌ها در طول واقعه چنان تأثیری از قدرت ماورایی آن‌ها بر ذهنیت رضاشاه گذاشت که او را نسبت به خارجی‌ها و کسانی که با خارجی‌ها نشست و برخاست داشتند، بدبین کرد و این بدبینی را به محمدرضاشاه نیز منتقل ساخت. مصدق جمله‌ای به او منسوب می‌کند بدین مضمون که «مرا سیاست انگلیس آورده‌است، ولی ندانست که را آورده‌است.»[79]

از وزارت تا پادشاهی

وزارت جنگ

هر چند بیشتر قشرها از کودتا حمایت کردند، اما دولت قدرت لازم را در تمام کشور نداشت. علاوه بر خان‌های محلی که به میل خود عمل می‌کردند، محمد مصدق (فرماندار فارس) و قوام السلطنه (فرماندار خراسان) نیز نخست‌وزیری سید ضیاء را نپذیرفتند. مصدق استعفاء داد و قوام توسط محمدتقی‌خان پسیان بازداشت و به تهران فرستاد شد. پسیان سپس حاکم نظامی خراسان شد.[80] قرارداد دوستی ایران و شوروی که مطابق آن شوروی از تمام امتیازات روسیه در ایران و بدهی‌های ایران به آن کشور چشم‌پوشی می‌کرد، در ۷ اسفند به امضا رسید.[persian-alpha 7] همچنین قرارداد ۱۹۱۹ با انگلیس به بهانهٔ عدم تصویب، ملغی و پلیس جنوب منحل اعلام شد. تا دو ماه بعد از کودتا که وزیر مختار شوروی برای اجرای قرارداد به تهران آمده بود، نیروهای نظامی آن کشور گیلان را تخلیه کرده بودند.[82] در طول این مدت، اختلافات بنیادین بین رضاخان سردار سپه و سید ضیاء به وجود آمده بود. جدا از همهٔ موارد، سید ضیاء امیدوار بود نفوذ بریتانیا بر نیروهای نظامی ایران را حفظ کند، اما رضاخان خواهان استقلال آن‌ها بود. در ۷ اردیبهشت، مسعود خان، با فشار سردار سپه، از وزارت جنگ استعفاء داد و سید ضیاء، رضاخان را جانشین او کرد. رئیس‌الوزرا چندان به این انتصاب بی‌میل نبود. او امید داشت رضاخان با رسیدن به وزارت، از جایگاه خود به عنوان فرماندهٔ قوای قزاق کنار خواهد کشید و حضورش با لباس رسمی در جلسات کابینه، هالهٔ قدرت که دور او را گرفته بود، از بین خواهد برد؛ سردار سپه هیچ‌کدام را انجام نداد. او به ندرت در نشست‌های کابینه حاضر می‌شد، آن هم با لباس نظامی. اختلافات زمانی به اوج رسید که سید ضیاء بدون اطلاع وزیر جنگ، افسران انگلیسی بیشتری استخدام کرد و با اعتراض علنی رضاخان مجبور به عقب‌نشینی از تصمیم خود شد.[83] خواستهٔ بعدی سردار سپه انتقال کنترل ژاندارمری از وزارت داخله به وزارت جنگ بود.[84] و رئیس‌الوزرا که چاره‌ای نداشت، قبول کرد. سرانجام، رضاخان از سید ضیاء درخواست کرد که استعفاء دهد و او نیز پذیرفت و دولتش بعد از ۹۹ روز به پایان رسید.[85] بازداشت‌شدگان آزاد شدند و برخی از آن‌ها به مناصب دولتی بازگشتند. قوام السلطنه، بعد از این‌که مشیرالدوله و مستوفی حاضر به پذیرفتن این منصب نشدند، رئیس‌الوزرا شد.[86]

رضاخان در سال ۱۳۰۳

با سقوط سید ضیاءالدین طباطبائی، رضاخان به بازیگر اصلی صحنه تبدیل شده بود. او در قدم بعدی، افسران بریتانیایی و سوئدی را از قوای قزاق مرخص و سپس تمام نیروهای مسلح را در یکدیگر ادغام کرد.[87] ترقی پرسرعت رضاخان و نخست‌وزیری قوام السلطنه، باعث نگرانی پسیان در خراسان شده بود. او ادغام در قوای قزاق را نپذیرفت و سر به شورش برداشت. پسیان با میرزا کوچک‌خان در ارتباط بود و دولت تهران را تهدید به حمله نظامی کرد. اما سرانجام مدتی بعد در درگیری با ایلات کُرد و قوای دولتی کشته شد و شورش خراسان به پایان رسید.[88] میرزا کوچک‌خان و انقلابیون جنبش جنگل هنوز بزرگ‌ترین چالش دولت تهران به حساب می‌آمدند، اما خروج روس‌ها آن‌ها را تضعیف کرده بود. در اوایل ژوئیه (تیر)، شوروی به‌طور غیرمنتظره‌ای در انزلی نیرو پیاده کرد و قزوین بار دیگر در دسترس میرزا کوچک‌خان قرار گرفت، اما روس‌ها تا هفدهم ژوئیه دوباره از ایران خارج شدند. میرزا و یارانش با ضدحملهٔ قزاق‌های قزوین مواجه شده و به اجبار عقب نشستند. در مرداد، رضاخان حمله‌ای دیگر علیه جنبش جنگل را آغاز و تا لنگرود و رودسر پیشروی کرد. تا اواخر مهر، رضاخان وارد رشت شده و میرزا به درون جنگل عقب‌نشینی کرد. پنج روز بعد، نبرد مهمی درگرفت و قزاق‌ها، علی‌رغم از دست دادن ۶۰۰ نفر، پیروز شدند. ۴ روز بعد رضاخان وارد انزلی شد و میرزا کوچک‌خان نیز در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در ارتفاعات تالش از سرما یخ زد و درگذشت. با سرکوب پسیان و کوچک‌خان، جایگاه سردار سپه محکم‌تر از قبل شد.[89] در دی همان سال، رضاخان عناوین «قزاق» و «ژاندارم» را برانداخت و اصلاحات دیگری در سازماندهی ارتش ایجاد کرد. همچنین برنامه‌هایی برای ایجاد مدارس نظامی تدارک دید.[90]

احمدشاه ترجیح می‌داد خارج از کشور باشد و با تشکیل دولت توسط مشیرالدوله در بهمن ۱۳۰۰، در سفری شش‌ماهه برای «درمان» راهی فرنگ شد.[91] در کابینهٔ جدید، رضاخان، مطابق انتظار، وزیر جنگ بود[persian-alpha 8] اما دیری نپایید که اختلاف بر سر افزایش بودجهٔ نظامی، منجر به استعفای مشیرالدوله شد. قوام در خرداد ۱۳۰۱ به نخست‌وزیری بازگشت.[92] در همین خلال، پرسی لورن به عنوان وزیر مختار بریتانیا وارد ایران شده بود. او به دفعات با رضاخان دیدار کرد و مشاهدات او و تلگراف‌هایش به لندن، دولت بریتانیا را قانع کرد که سردار سپه، بازیگر اصلی صحنه سیاست ایران است. همچنین رضاخان قشون‌کشی‌های خود علیه خان‌های غیر مطیع را ادامه داد و اسماعیل سیمیتقو رهبر ایل شکاک در ارومیه و سیدجلال در گیلان را سرکوب نمود. مطیع‌کردن خان‌های جنوب که بیشترشان با بریتانیا عهدنامه امضا کرده بودند، برنامهٔ بعدی رضاخان بود. بریتانیا به‌طور کلی نیمهٔ جنوبی ایران را متعلق به خود می‌دانست و با شیخ خزعل «روابط ویژه» داشت. سردار سپه که با شروع کار دولت قوام، از امور اداری کشور فارغ شده بود، انگلیسی‌ها را در جریان برنامهٔ لشکرکشی به جنوب گذاشت. لورن که خطر را احساس کرده بود، درخواست تعلیق آن را داد، اما سردار سپه گفت قشون از اصفهان راهی شده‌است که با اعتراض لورن به رئیس‌الوزرا مواجه شد. قوای دولتی در این مأموریت از ایلات کهگیلویه شکست خوردند و با ۴۰ کشته به اصفهان عقب‌نشینی کردند.[93]

لورن بدان نتیجه رسیده بود که رضاخان قصد دارد حاکمیت نظامی بر تمام کشور برقرار کند و در نتیجه، بریتانیا باید رابطهٔ خود با ایلات جنوبی را کاهش دهد، زیرا آن‌ها دیر یا زود در برابر رضاخان تسلیم خواهند شد. تا اردیبهشت، لورن طرفدار رضاخان شده بود و در مکاتبات خود با لندن، حمایت از یکپارچگی ایران را پیشنهاد می‌کرد، تا سدی در برابر نفوذ شوروی باشد؛ ولی کرزن هنوز قانع نشده بود و به او هشدار داد «ارتش ملی [رضاخان] ایجاد شده تا دوستان ما را نابود کند.» رضاخان، ۶ ماه بعد از درگیری یادشده، به لورن اطلاع داد که تحقیقاتش نشان داده خان‌های بختیاری دستور حمله را صادر کرده بودند و قصد لشکرکشی علیه آن‌ها را دارد. مدتی بعد، رضاخان، مستوفی (رئیس‌الوزرا) و لورن، دوباره ملاقات کردند. لورن اطلاع داد که بریتانیا با حاکمیت دولت مرکزی بر تمام ایران، غیر از حوزهٔ نفوذ شیخ خزعل مشکلی ندارد. به هر روی، طرفین در مسئلهٔ شیخ خزعل، تا یک سال آینده به نتیجه نرسیدند.[94]

نخست‌وزیری و جمهوری‌خواهی

رضاخان در دورهٔ نخست‌وزیری، وزیر جنگ نیز بود.

با رفت و آمد نخست‌وزیران مختلف، مشهود بود که رضاخان، سرانجام رئیس‌الوزرا خواهد شد. در نتیجه، زمانی که مشیرالدوله در خرداد ۱۳۰۲ دولت تشکیل داد، همه آن را دولتی موقتی به حساب می‌آوردند. در این زمان، احمدشاه شدیداً از رضاخان بیمناک بود و احتمال می‌داد کودتا کند و به همین جهت، قصد داشت سریع‌تر به اروپا بازگردد.[95] در ماه مهر، مشیرالدوله استعفاء داد و رضاخان در ملاقاتی با شاه، اعلام کرد تنها در صورتی از وزارت جنگ استعفا نمی‌دهد که رئیس‌الوزرا شود. چهار روز بعد، در ملاقاتی دیگر، شاه در حضور لورن اعلام کرد سردار سپه را به رئیس‌الوزرایی منصوب خواهد کرد،[persian-alpha 9] به شرطی که رضاخان اجازه دهد شاه از کشور برود. سرانجام احمدشاه در اوایل آبان، رضاخان را به ریاست‌وزرا منصوب کرد و سپس، پنج روز زودتر از موعد، ایران را ترک کرد و هرگز بازنگشت.[persian-alpha 10][97] این اتفاقات همزمان شد با پیروزی حزب کارگر در انتخابات بریتانیا؛ کرزن کرسی وزارت خارجه را از دست داد و بدین طریق، دست رضاخان برای اقدام علیه خان‌های جنوب بازتر شد.[98]

ریاست دولت باعث درگیر شدن رضاخان در مسائلی غیرنظامی می‌شد که مهم‌ترین‌شان رابطه با بریتانیا و شوروی بود. شوروی بنا به دلایلی، از جمله این‌که او را رهبر مبارزهٔ ملی علیه نفوذ بریتانیا می‌دید، نظر مساعدی نسبت به رضاخان داشت اما مسائل اقتصادی بین دو کشور، تا پایان دورهٔ حکومت رضاخان، از دغدغه‌های مهم او بود.[persian-alpha 11] روابط با بریتانیا بهتر شده بود، اما علاوه بر مسئلهٔ خان‌های محلی، موضوعات دیگری نیز وجود داشت. مهم‌ترین این مسائل، بدهی‌هایی بود که بریتانیا ادعا می‌کرد ایران به آن کشور دارد. لورن مدت کوتاهی بعد از آغاز دولت رضاخان، با او دیدارهایی کرد. در دیدار دوم، لورن پیشنهاد تشکیل کمیسیون مشترکی برای بررسی نحوهٔ پرداخت بدهی‌های یاد شده را داد، اما رضاخان زیر بار نرفت که ایران به بریتانیا بدهی دارد؛ او گفت بریتانیا به دولت‌هایی که خود بر سر کار آورده کمک مالی کرده‌است و ایران هرگز بازپرداخت آن را نمی‌پذیرد، اما با تشکیل کمیسیون موافقت کرد. کمیسیون ملاقات‌هایی با حضور رضاخان و لورن تشکیل داد که به نتیجه نرسید. در اسفند، بریتانیا با درخواست رضاخان مبنی بر خروج نیروهای انگلیسی از بنادر خلیج فارس موافقت کرد.[99]

چند ماه بعد از آغاز رئیس‌الوزرایی رضاخان، به خصوص از اسفند، تبلیغات گسترده برای برپایی جمهوری آغاز شد و تجددخواهان، ناسیونالیست‌ها، تمرکز طلبان و سوسیالیست‌ها همگی از آن حمایت می‌کردند. ارتش بیشترین نقش را در این تبلیغات داشت. تا آن زمان مجلس پنجم گشایش یافته بود و اکثریت نمایندگان طرفدار رضاخان بودند.[100] سردار سپه قصد داشت اعلام جمهوری تا قبل از نوروز انجام شود تا با حضور به عنوان رئیس‌جمهور آینده در مراسم سال نو، جایگاهش به عنوان رئیس کشور بعدی تثبیت شود.[101] تبلیغات برای جمهوری با مخالفت مذهبیون، به رهبری مدرس، همراه شد. اما به هر روی جنبش جمهوری شکست خورد؛ بعد از سیلی‌خوردن مدرس از برادر فرج‌الله بهرامی، در برابر ساختمان مجلس تظاهراتی ایجاد شد و رضاخان به گارد مجلس دستور داد تظاهرات‌کنندگان را متفرق کند که باعث کشته‌شدن تعدادی از آن‌ها شد. این واقعه واکنش‌های تندی برانگیخت و رضاخان استعفاء کرد[102] اما مجلس ۹۴ به ۶، رای به بازگشتش داد[103] و او را با تشریفات رسمی بازگرداندند. سپس در قم به «نصیحت» روحانیون بلند مرتبهٔ شیعه مبنی بر ادامهٔ نظام پادشاهی و عدم تأسیس جمهوری گوش کرد و زان پس خود را حافظ اسلام نشان می‌داد.[104]

رضاخان اولین قدم‌ها برای ساخت راه‌آهن سراسری ایران را در همین دوره برداشت. دولت ایران دو شرکت آمریکایی را به ایران دعوت کرد و از آن‌جا که پولی برای تأمین هزینه نداشت، در ازای امتیاز نفت شمال، از شرکت نفت سینکلر ۱۰ میلیون دلار وام گرفت. دولت بریتانیا مدعی بود کمپانی بریتانیایی «سندیکای راه‌آهن ایران» (PRS) امتیاز ساخت راه‌آهن در ایران را در اختیار دارد، اما مشخص شد چنین نیست و ایران آزاد است با دیگر شرکت‌ها قرارداد امضا کند.[105] در فروردین ۱۳۰۴، با تصویب مجلس، تقویم رسمی ایران اصلاح شد؛ نام‌های زرتشتی ماه‌ها را دوباره رسمیت دادند و و اعتدال بهاری و نوروز، آغاز سال در نظر گرفته شد. در اردیبهشت همان سال، اولین بانک ایرانی با کمک سرمایهٔ قوای نظامی تأسیس شد. در آغاز بانک ارتش، مدت کوتاهی بانک پهلوی و سرانجام بانک سپه نامیده شد. سپس، داشتن شناسنامه و نام خانوادگی اجباری شده و القاب سنتی برافتادند. رضاخان خود نام پهلوی را به عنوان نام خانوادگی‌اش انتخاب کرد. انحصار واردات قند و شکر به دولت داده شد تا سود آن در ساخت راه‌آهن به کار گرفته شود. قانون مهم دیگر، خدمت سربازی اجباری برای همهٔ مردان ۲۱ ساله به مدت ۲ سال بود. زمین‌داران و روحانیون با این قانون مخالفت کردند، اما اقلیت‌های مذهبی آن را به فال نیک گرفتند، زیرا مطابق شریعت اسلام تا آن زمان حق حمل اسلحه نداشتند اما با قوانین جدید، امکان خدمت نظامی برای آن‌ها فراهم شده بود.[106]

شاه در زمان خروج از کشور، نگرانی خود از ترقی رضاخان را با شیخ خزعل در میان گذاشته بود.[107] شیخ خزعل که برخورد با سردار سپه را اجتناب‌ناپذیر یافته بود، در تابستان ۱۳۰۳ طوایف اطراف را برای مقاومت علیه او گردآورد[108] و خود را رئیس «کمیتهٔ قیام سعادت» نامید. او در تلگرافی به تهران، خواهان بازگشت حکومت مشروطه و احمدشاه و نیز برکناری رضاخان شد. بین سیاست‌مداران مستقر در تهران و همچنین هیئت نمایندگی شوروی، اتفاق نظری وجود داشت که این توطئه‌ای از سوی بریتانیا برای از پیش‌رو برداشتن رضاخان است. مدرس و ولیعهد از شیخ خزعل پشتیبانی کردند، اما شاه سکوت کرد. رضاخان زمان را از دست نداد. او با سردار اسعد سوم که از اعضای کابینه‌اش و یکی از خان‌های مهم بختیاری بود، بابت همراهی ایلات بختیاری هماهنگ کرد و سپس راهی اصفهان شد. سردار سپه از شیخ خزعل خواست عذرخواهی کند یا عواقب کار خود را بپذیرد. لورن تعطیلات خود در لندن را کوتاه کرد و به سرعت راهی خوزستان شد. وزارت خارجهٔ بریتانیا خواهان درگیری داخلی در ایران نبود[109] و کنسول بریتانیا در اهواز با هدف حفظ ظاهر، شیخ خزعل را قانع کرد که عذرخواهی کند و او نیز چنین کرد،[110] اما رضاخان به پیشروی ادامه داد و خواهان تسلیم بی‌قید و شرط او شد. وزرات خارجهٔ بریتانیا که به‌شدت از رضاخان دلگیر شده بود، وساطت کرد و سردار سپه و شیخ خزعل با یکدیگر دیدار کردند و به قرآن عهد دوستی خوردند. رضاخان قول داد شیخ خزعل حاکم اهواز بماند و سپس برای زیارت عتبات راهی عراق شد، اما در بازگشت دستور داد شیخ خزعل را دستگیر و املاکش را ضبط کنند. وی را در تهران زندانی کردند و چند سال بعد در حبس کشتند.[111] تمام این اتفاقات روی هم رفته بریتانیا را قانع کرد که زمان تغییر سیاست نسبت به ایران فرا رسیده‌است.[112]

رسیدن به پادشاهی

تاج‌گذاری رضاشاه

سردار سپه بعد از دو ماه، به تهران بازگشت. طرفدارانش برنامهٔ ورود فاتحانه‌ای تدارک دیدند و آتش‌بازی تا سه روز در تهران و مراکز استان‌ها ادامه داشت. پیروزی بدون خون‌ریزی در جنوب، بر احترامش نزد مردم شهر افزوده بود. هرج و مرج در کشور به پایان رسیده بود و صدای مخالفان رضاخان به صورت عمومی، دیگر شنیده نمی‌شد. منتقدان سردار سپه با اظهار امیدواری جهت بازگشت شاه، مخالفت خود را به شکل سربسته‌ای ابراز می‌کردند؛ آن‌ها امید داشتند احمدشاه در بازگشت، رضاخان را برکنار کند یا حداقل، حضورش از قدرت او بکاهد. اما تقریباً بر همه عیان بود که رضاخان هنوز قدم آخر را برنداشته‌است. بعد از شکست پروژهٔ جمهوری‌خواهی، رضاخان می‌دانست حمایت مطلق مجلس برای شاه شدنش ضرورت دارد.[113] خاصه آن‌که بر خلاف جمهوری، تجدد طلبان و شوروی احتمالاً از پادشاهی او حمایت نمی‌کردند. بریتانیا در هر دو حالت بی‌طرف بود و رضاخان حمایت روحانیون را مهم می‌دانست. او به دیدارهای خود با رهبران مذهبی افزود. رضاخان همچنین پیشتر شورایی غیررسمی متشکل از مشیرالدوله، مستوفی، مصدق، تقی‌زاده، دولت‌آبادی، علاء، مخبرالدوله و فروغی تشکیل داده بود و این شورا هر هفته دیدار می‌کرد. رضاخان در دی ۱۳۰۳ به این شورا خبر داد که ادامهٔ همکاری با شاه و ولیعهد برایش ممکن نیست و باید به دنبال راهی برای عزل آن‌ها باشد. در نشست بعدی، مشیرالدوله به نمایندگی از جمع توضیح داد این عمل با قانون اساسی مغایر است؛ رضاخان با بی‌میلی پذیرفت، اما درخواست کرد مجلس او را فرماندهٔ عالی قوا بنامد. آن‌ها پذیرفتند و مدرس را نیز راضی کردند و در بهمن، مجلس طرح نام‌برده را تصویب کرد. با حضور تیمورتاش، داور و فیروز، مجلس به‌طور کلی تحت اختیار رضاخان بود.[114]

تا تابستان ۱۳۰۴ تبدیل‌شدن رضاخان به رئیس کشور امری اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. دربار و ولیعهد که از این موضوع آگاه بودند، بی‌وقفه تلاش می‌کردند شاه را بازگردانند.[115] در اواخر شهریور، احمدشاه در تلگرافی رضاخان را در جریان بازگشت خود به ایران در ۱۰ مهر قرار داد.[116] بسیار بعید به نظر می‌رسید او بدون اطمینان از حمایت انگلیسی‌ها بازگردد. سرانجام، ولیعهد «نظر شخصی سر پرسی لورن» را جویا شد و او نیز از اظهار نظر در امور داخلی ایران خودداری کرد. تا یک ماه قبل از اعلام انقراض قاجاریه، مثلث تیمورتاش، داور و فیروز، همهٔ جناح‌های مجلس به غیر از یاران مدرس را با خود همراه کرده بود. مخالفت سوسیالیست‌ها و رهبرشان سلیمان میرزا محتمل به نظر می‌رسید اما رضاخان به او قول داد مجلس مؤسسان به او فقط عنوان دائمی شاه بدهد. بریتانیا و شوروی هنوز تصور می‌کردند این‌ها قدمی به سوی اعلام جمهوری است. در اوایل مهر، در تهران بلوای نان ایجاد شد و معترضان جلوی مجلس شعار «ما نان می‌خواهیم، شاه نمی‌خواهیم» سر دادند. یکی دو هفته بعد، تلگراف‌های زیادی از استان‌ها برای خلع سلسلهٔ قاجار به تهران ارسال شد که ۷ آبان در مجلس بررسی شد. همان شب و شب بعد، داور ۸۴ نفر از نمایندگان مجلس را به خانهٔ رضاخان برد و آن‌ها طرح مادهٔ واحده مبنی بر خلع احمدشاه را یک به یک امضا کردند. طرح مادهٔ واحده در ۹ آبان به مجلس تقدیم شد. مستوفی از ریاست مجلس استعفاء کرد، اما سید محمد تدین (معاون او و از طرفداران رضاخان) ریاست جلسه را بر عهده گرفت و اجازهٔ اعتراض به مدرس نداد. مدرس جلسه را غیرقانونی اعلام کرد و با عصبانیت خارج شد.[117]

چهار نفر از اعضای شورای رضاخان، یعنی تقی‌زاده، مصدق، علاء و دولت‌آبادی، ضمن قدردانی از خدمات او، در مخالفت با مادهٔ ذکر شده سخنرانی کردند.[118] اما با تصویب مجلس، احمدشاه از سلطنت خلع و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد.[119] بیشتر اعضای طبقهٔ حاکمه از اقدام مجلس راضی بودند. فقط روحانیون له یا علیه آن اقدامی نکردند[120] که آن‌ها نیز به‌طور کلی تا زمانی‌که حکومت سلطنتی بود و جمهوری نمی‌شد، مسئله را حیاتی نمی‌یافتند.[persian-alpha 12][121] قضاوت دربارهٔ نظر عامه مردم آسان نیست اما قابل ذکر است که آنان که رای موافق دادند، در انتخابات بعدی تهران رای نیاوردند. سفارت انگلیس به کنسول‌گری‌هایش دستور داد دربارهٔ نظر مردم گزارش‌هایی تهیه کنند و کنسول‌گری‌ها فقط نظر مردم در سیستان و یزد را هم‌سو با نمایندگان یافتند.[122] مدت کوتاهی بعد از تصویب ماده واحده، رضاخان از ریاست وزرا استعفا داد و فروغی موقتاً جانشین او شد. قوای نظامی قصرهای سلطنتی را در دست گرفتند و ولیعهد به عراق فرستاده شد.[persian-alpha 13] سه روز تعطیلی و جشن اعلام شد و رضاخان بیانیه‌ای صادر کرد. احمدشاه در تلگرافی خلع خود را به رسمیت نشناخت و تهدید کرد موضوع را به جامعه ملل خواهد کشاند، هر چند اعضای ارشد سلسله قاجار در ایران به رضاخان پهلوی تبریک گفتند.[123]

در ۱۲ آبان ۱۳۰۴ فرمان برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان صادر شد، زیرا رضاخان بیم داشت گذر زمان باعث قدرت‌گرفتن مخالفان شود. تنها به کسانی که رای موافق‌شان تضمین بود اجازهٔ حضور در انتخابات داده شد و در برخی حوزه‌ها نماینده را بدون انتخابات برگزیدند. تمام کشورهای حاضر در ایران (غیر از آمریکا که تا صدور رای مجلس مؤسسان صبر کرد) به رسم ادب به وزارت خارجه نامه نوشتند. اولین جلسهٔ مجلس مؤسسان در ۱۵ آذر ۱۳۱۴ با سخنرانی رضاخان تشکیل شد. او تأکید کرد که نمایندگان باید در زمانی کوتاه به نتیجه برسند. کمیسیون مطالعه پس از بررسی اصول ۳۶، ۳۷، ۳۸ متمم قانون اساسی و بازنگری آن‌ها، اصول پیشنهادی خود را در جلسهٔ چهارم به تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۱۴، به مجلس تسلیم و روز بعد، رضا پهلوی را شاه ایران و فرزند ذکور ارشد او و جانشینان‌اش که از مادر ایرانی متولد شده باشند را ولیعهد اعلام کرد. سلیمان میرزا و دو سوسیالیست دیگر تنها کسانی بودند که رای ممتنع دادند.[persian-alpha 14] سرانجام رضاخان در ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در مجلس مؤسسان حاضر و با ادای سوگند به قرآن، رسماً رضاشاه پهلوی نامیده شد.[124] رضاشاه همان روز برای نخستین بار بر تخت مرمر نشست. ملکه جهان، مادر احمدشاه، تلاش کرد از مراجع عتبات حکم خارج از دین بودن رضاخان را بگیرد، اما به موقع به عراق نرسید.[125] مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ در تالار سلام انجام شد. تدارکات این مراسم بر عهدهٔ تیمورتاش بود و تاج جدیدی برای شاه و سلسلهٔ جدید طراحی شد.[126]

نگاره رسمی در آغاز سلطنت سوگند در برابر مجلس مؤسسان رژه در روز تاج‌گذاری روز تاج‌گذاری تمبر یادبود

سلطنت

عصر رضاشاه آغاز نظم نوینی بود.[127] او در دورهٔ پادشاهی خود، به‌طور کلی اهدافی را دنبال کرد که در دورهٔ وزارت آغازشان کرده بود: ایجاد ارتش و پلیس مدرن برای تأمین امنیت داخلی، تحمیل ارادهٔ خود بر مخالفان، ایجاد سیستم ارتباطی نوین، توسعهٔ صنعتی و از بین بردن نفوذ خارجی‌ها در امور داخلی ایران.[128]

سال‌های نخست پادشاهی

با آغاز سلطنت رضاشاه، فروغی از کفالت نخست‌وزیری استعفاء داد و شاه که به او اعتماد کامل داشت، تا تشکیل مجلس ششم به ریاست وزرا منصوبش کرد. تیمورتاش نیز وزیر دربار شد و دیری نپایید که نفوذ عظیمی در دربار به دست آورد، به گونه‌ای که گفته می‌شد حرف تیمورتاش، حرف رضاشاه است.[129] انتخابات مجلس ششم در تمام کشور (غیر از تهران) فرمایشی بود.[130] در این زمان، مدرس که هنوز از رجال مهم مملکت به‌شمار می‌رفت، تلاش داشت با شاه جدید به توافقی برسد. اطلاعات مستندی از مذاکرات او و رضاشاه وجود ندارد، اما ظاهراً خواستار ادامهٔ کار مجلس به شیوهٔ سابق بود. ظاهراً آن دو، بر نخست‌وزیری مستوفی به توافق رسیدند[131] و مجلس ششم که در تیر ۱۳۰۵ تشکیل شد، به او رای اعتماد داد. مستوفی ابتدا به وزارت بی‌میل بود، اما با اصرار مدرس پذیرفت. وثوق نیز (احتمالاً به پیشنهاد مدرس) وزیر مالیه شد[persian-alpha 15]. حمایت مدرس از وثوق باعث ریزش محبوبیت‌اش شد. در خرداد ۱۳۰۶ مستوفی استعفاء داد و مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) جانشینش شد. مستوفی در دیدار با هدایت، این دوره از نخست‌وزیری خود را «تا چانه در لجن فرورفتن» توصیف کرد و به او گفت «شما سعی کنید تا سر در لجن فرونروید.» انتخابات مجلس هفتم در ۱۳۰۷ برگزار شد و این دوره حتی انتخابات تهران هم آزاد نبود. حکومت رضاشاه در تلاش برای سازش، به مصدق پیشنهاد داد ۶ نمایندهٔ تهران را ملت و ۶ نماینده را دولت انتخاب کند؛ مصدق زیر بار نرفت اما دولت، نام مستوفی، پیرنیا (مشیرالدوله) و مؤتمن را به عنوان نمایندگان گروه اول رد کرد، هر چند هر سه استعفا دادند. مدتی بعد، مدرس دستگیر و تبعید شد و ۱۰ سال بعد به قتل رسید.[132]

از آغاز ۱۹۲۶ (دی ۱۳۰۴) لورن به صورت ماهانه ملاقات‌هایی با رضاشاه داشت و دربارهٔ مسائلی مثل مالیات‌هایی که شیخ خزعل به دولت تحویل نداده بود، گفتگو کردند. در یکی از ملاقات‌ها، شاه پذیرفت که دولت ایران به زودی به لندن نامه زند و بپذیرد که «مقداری پول» مربوط به سال‌های ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ میلادی به آن دولت بدهکار است. از جمله مسائل مطرح دیگر، راه‌آهن بود؛ لورن نگرانی خود نسبت به دسترسی احتمالی شوروی به خلیج فارس را ابراز کرد، اما رضاشاه آن را بی‌اساس دانسته و گفت شوروی‌ها نیز همین نگرانی را در مورد دسترسی بریتانیا به دریای خزر دارند. در ملاقات آخر، وزیر مختار هشدار داد سیستم اداری و نظامی ایران فاسد است. همچنین گله کرد که «سیاست خارجی ایران شفاف نیست»[persian-alpha 16] و رضاشاه از این حرف برآشفت و سیاست دولت خود را «کاملاً شفاف» دانست. در سپتامبر ۱۹۲۶ (مهر ۱۳۰۵) دورهٔ خدمت لورن در ایران به پایان رسید. او که رضاشاه را مردی لایق و کاردان یافته بود، تلاش کرد تا دولت متبوعش را قانع به همکاری با او کند، زیرا یک ایران قدرتمند را به سود منافع بریتانیا می‌دانست؛ ولی با خروج او، چرخشی در این سیاست پدید آمد؛ هارولد نیکولسون، شارژدافر بریتانیا، به یکی از دشمنان شاه تبدیل شد و دو ماه بعد از خروج لورن، نوشت که «رضاشاه از درک واقعیت‌ها ناتوان است»[133] و «پیش‌بینی‌های لورن محقق نشده‌است.» او خواستار سیاستی «انتقادی‌تر» و نزدیکی بیشتر به مجلس و ملی‌گرایان شد. پاسخ وزارت خارجه[persian-alpha 17] بر عدم دخالت در امور داخلی ایران تأکید داشت، هر چند احتمال عدم توجیه این سیاست توسط سیر وقایع (یعنی سلطهٔ یک کشور خارجی بر ایران) را رد نکرد.[134]

رضاشاه در نیمهٔ نخست سلطنت خود از یاری سیاست‌مداران کاردانی برخوردار بود که البته بیشتر آن‌ها را به مرور زمان از صحنهٔ قدرت حذف کرد. گزارشی از کلایو، وزیر مختار بریتانیا که در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۷/۸) به لندن مخابره شده می‌نویسد: «غیر از قوای نظامی که در ید اختیار شاه است، نیروی محرکهٔ دولت در دست سه نفر متمرکز شده‌است: تیمورتاش (وزیر دربار)، فیروز (وزیر مالیه) و داور (وزیر عدلیه)». همین گزارش اضافه می‌کند «تیمورتاش عملاً «وزیر اعظم» است، هر چند با توجه به شخصیت او و شاه به نظر نمی‌رسد این وضعیت پایدار باشد.» اتحاد بین پادشاه و سه وزیرش نه از سر علاقه و اعتماد، که به دلیل منافع مشترک بود؛ هر چهار تن به اهمیت یکدیگر در ساخت یک ایران مدرن، هدفی که همگی محترم به حسابش می‌آوردند، واقف بودند. رضاشاه در این سال‌ها همچنین به اصلاحات نظامی خود ادامه داد. او برای ارتش در بقای سلسلهٔ خود نقشی حیاتی قائل بود و تلاش خود را به کار بست تا وفاداری ارتشیان به خود را حفظ کند. بودجهٔ نیروهای نظامی طی سلطنت رضاشاه به‌شدت افزایش پیدا کرد و به‌طور کلی افسران ارتش نسبت به دیگر کارمندان دولت، از حقوق بیشتری برخوردار بودند. تعداد سربازان ارتش شاهنشاهی تا سال آخر پادشاهی رضاشاه از ۴۰ هزار نفر به ۱۲۷ هزار نفر رسید. شاه برای جلوگیری از شورش بین قوای نظامی، لشکرها را با هنگ و تیپ جایگزین کرد، هر چند هیئت نمایندگی بریتانیا معتقد بود که رژیم رضاشاه تنها با ترور او سقوط می‌کند، نه با شورش سربازانش.[135]

رضاشاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، به‌ویژه در میان برخی روشنفکران پرداخت و بعدها، هیچ‌گاه نتوانست پایگاه مردمی خود در این دوران را، از نو به دست بیاورد.[136] سازمان‌های زنان (مانند جمعیت نسوان وطن‌خواه) آزادی فعالیت داشتند و گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران فعالیت می‌کردند.[137][138] حزب ایران نو در سال ۱۳۰۶ به ابتکار عبدالحسین تیمورتاش و با تأیید رضاشاه تأسیس شد. این حزب ملی‌گرا که به حزب ملی فاشیست ایتالیا و حزب جمهوری‌خواه خلق ترکیه شباهت داشت، هدف خود را «حفظ استقلال ایران تحت بیرق پهلوی و مبارزه با تفکرات ارتجاعی» اعلام کرد.[139] به‌طور کلی این حزب تأسیس شده بود تا با تشکیل اکثریت در مجلس تمام لوایح مد نظر دولت، خواه هر اندازه اصلاح‌گرانه و رادیکال، به تصویب برسند.[140] هدف دیگر همچنین، افزایش کنترل دولت بر جامعه بود. در تبلیغات حزب، لحن اسلام‌ستیزانه‌ای وجود داشت و روحانیون نیز اجازهٔ عضویت در آن را نداشتند. مدتی بعد از تأسیس حزب ایران نو، احزاب رقیب، به‌خصوص احزاب کمونیست و سوسیالیست، ممنوع اعلام شدند، هر چند خود این حزب را نیز دوامی نبود؛ بعد از چند ماه منحل شد و جای خود را به حزب ترقی داد.[141]

در اواخر این دوران بود که قانون مدنی کشور به تصویب مجلس رسید. با تصویب این قانون، قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند، به چالش کشیده شد.[142] به گفتهٔ همایون کاتوزیان، روی هم رفته حکومت رضاشاه، در این دوره به مانند عهد رئیس‌الوزرایی، دیکتاتوری بود، اما هنوز به حکومت فردی (اتوکراتیک) تبدیل نشده بود و با وجود انحرافات روزافزون از قانون اساسی، شکل مشروطه را از دست نداده بود.[143]

راه‌آهن

بازدید رضاشاه از روند ساخت راه‌آهن سراسری

در آن زمان، ساخت راه‌آهن آرزویی ملی برای بسیاری از ایرانیان بود و رضاشاه بعد از تاج‌گذاری با جدیت بیشتری آن را دنبال کرد. با تصویب لایحهٔ راه‌آهن شمال و جنوب توسط مجلس ششم در اسفند ۱۳۰۵، مذاکرات دولت با کمپانی‌های بریتانیایی، آلمانی و دانمارکی آغاز شد[144] و در مجموع، مهندسانی از آلمان، بریتانیا، آمریکا، اسکاندیناوی، ایتالیا، بلژیک، سوئیس و چکسلواکی برای به سرانجام رساندن این پروژه به کار گرفته شدند.[145] بودجهٔ ساخت راه‌آهن تماماً با سرمایهٔ داخلی (با صرف هزینه‌های حاصله از انحصار تجارت قند و چای) تأمین شد و ۹۰٪ کارکنان آن ایرانی بودند که در رشد صنعتی کشور و تربیت کارگران فنی تأثیرگذار بود.[146]

ساخت راه‌آهن در ۲۳ مهر ۱۳۰۶ آغاز شد و در ۲۷ مرداد ۱۳۱۷ به پایان رسید. در مجموع ۱۰٫۱ میلیارد ریال هزینه دربرداشت و در نتیجه به گران‌ترین و بزرگ‌ترین پروژهٔ صنعتی تاریخ ایران تا به آن روز تبدیل شد.[147] این پروژه بدون انتقاد هم نبود؛ آرتور میلسپو، مشاور مالی آمریکایی ایران، اعتقاد داشت با در نظر گرفتن عدم پیوند شهرهای تجاری مهم ایران به وسیلهٔ راه‌آهن، این پروژه از نظر مالی به صرفه نخواهد بود.[148]

اصلاحات قضائی و لغو کاپیتولاسیون

دغدغهٔ اصلی رضاشاه در ربط با انجام اصلاحات در تشکیلات قضائی، تقویت حاکمیت ملی ایران به وسیلهٔ الغای کاپیتولاسیون بود. کاپیتولاسیون امتیازی بود که دولت ایران در عهد قاجاریه به ملل کامله‌الوداد[persian-alpha 18] اعطا کرده بود و این از نگاه ملی‌گرایان سبب تحقیر ایران شده بود. الغای کاپیتولاسیون، حذف روحانیون شیعه از دستگاه قضا و در نتیجه ایجاد قوه قضائیه‌ای مشابه دولت‌های غربی می‌طلبید. کمیسیونی به رهبری علی‌اکبر داور، وزیر عدلیه که معمار قوه قضائیهٔ نوین ایران به‌شمار می‌رود، تشکیل و در نهایت، در اردیبهشت ۱۳۰۶ در حضور رضاشاه، ایجاد تشکیلات قضائی نوین اعلام شد.[149] با ایجاد دستگاه قضائی جدید که بخش اسلامی آن به ازدواج و طلاق محدود شده بود،[150] رضاشاه در دست‌خطی، از رئیس‌الوزرا (مستوفی) درخواست کرد که مقدمات الغای کاپیتولاسیون را فراهم آورد. به هیئت‌های دیپلماتیک حاضر در ایران اطلاع داده شد که در مدتی یک ساله امتیازات قضائی آن‌ها باطل خواهد شد. تیمورتاش به‌طور محرمانه به هیئت آمریکایی اطمینان داد محکمه‌های جدید از احکام اسلامی کاملاً خالی شده‌اند. سرانجام، کاپیتولاسیون در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ با حضور رئیس‌الوزرا (هدایت) در مجلس لغو شد و کشورهای غربی نیز اقدام خاصی علیه آن انجام ندادند. مطابق انتظارات، صدای اعتراض روحانیون بلند شد و آنان در قم سخنرانی‌هایی علیه این اصلاحات کردند. آن‌ها خواستار بازگشت عدلیه‌های سابق[persian-alpha 19] بودند. رضاشاه با هدف جلوگیری از شورش، ابتدا تمایل داشت با آن‌ها سازش کند، اما داور با اعطای مناصب بلندپایه در دستگاه قضا به برادر و داماد سید احمد بهبهانی، از تنش اوضاع کاست.[151]

لغو برده‌داری

قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران و آزادی برده در موقع ورود به مملکت

در مملکت ایران هیچ‌کس به عنوان برده شناخته نشده و هر برده، به مجرد ورود به خاک یا آب‌های ساحلی ایران آزاد خواهد بود. هر کس انسانی را به نام برده خرید و فروش کرده یا رفتار مالکانهٔ دیگری نسبت به انسانی بنماید یا واسطهٔ معامله و حمل و نقل برده بشود، محکوم به یک تا سه سال حبس تأدیبی خواهد گردید.

مصوب ۱۸ بهمن ماه ۱۳۰۷ در مجلس شورای ملی

ایران یکی از ممالک امضاکنندهٔ قانون کنفرانس ۱۸۹۰ بروکسل که تجارت برده را ممنوع می‌کرد، بود اما این قانون سبب ممنوعیت تملک بردگان نمی‌شد. با در نظر گرفتن تبلیغات دولت رضاشاه مبنی بر مدرن‌سازی ایران و سیاست‌های ملی‌گرایانه، چنین وضعیتی برای یک کشور مستقل عقب‌افتاده به نظر می‌رسید. در نتیجه، در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۶) تیمورتاش با وزیر مختار بریتانیا رابرت کلایو، برای یافتن راه‌حلی به گفتگو نشست، زیرا انگلیسی‌ها کشتی‌های ایرانی را در پی یافتن تجار برده و توقیف آن‌ها جستجو می‌کردند. ایران پیشنهاد داد که هر دو کشور کشتی‌های مشکوک را بازرسی و بردگان را آزاد کنند؛ انگلیسی‌ها زیر بار نرفتند، زیرا می‌دانستند این بازرسی به کشتی‌های انگلیسی محدود نخواهد بود و عصبانیت متحدان عرب آن‌ها که کشتی‌هایشان با پرچم بریتانیا به تجارت برده ادامه می‌دادند را منجر خواهد شد. همچنین نمی‌خواستند به ایران امتیاز برابری بدهند. سرانجام دو طرف به توافق رسیدند که بریتانیا به بازرسی کشتی‌های ایرانی خاتمه دهد و دولت ایران به تنهایی با برده‌داری در خاک خود مبارزه کند. رضاشاه و وزیرانش می‌دانستند برده‌داری در ایران بدون منع قانونی به پایان نخواهد رسید. در نتیجه، مادهٔ واحدهٔ «قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران و آزادی برده در موقع ورود به مملکت» در ۱۸ بهمن ۱۳۰۷ در مجلس شورای ملی به تصویب رسید.[152]

به حاشیه راندن روحانیون

رابطهٔ رضاشاه و علمای شیعه حاصل توالی مجموعه‌ای از درگیری‌ها بود. کهنه‌سربازان سیاسی مشروطه مقاومت گروه بزرگی از روحانیون در برابر اصلاحات دموکراتیک، مثل حقوق برابر برای همهٔ شهروندان ایران، را به خاطر می‌آوردند و روبرو شدن با دولتی مشابه دولت‌های اروپایی باعث شده بود که علمای شیعه موضعی دفاعی گیرند. اصلاحات رضاشاه در آموزش و پرورش، قوه قضائیه و جاهای دیگر، روحانیون را از این نهادها بیرون رانده و باعث شده بود که از لحاظ اقتصادی به حاشیه روند. روحانیون که از قانون لباس متحدالشکل استثناء بودند؛ برای پوشیدن عبا و عمامه باید از مقامات دولتی اجازه می‌گرفتند و این به معنای سر خم کردن در برابر قدرتی برتر[153] و تمایز روحانیون از سایر ارکان جامعه بود.[154] همچنین کلاه شاپو نشانهٔ «تابعیت در برابر کفار» و قانون کشف حجاب که چند سال بعد اجرایی شد، حملهٔ دیگری علیه اسلام به حساب می‌آمدند که عمیقاً حس می‌شد.[155]

البته روحانیون همهٔ منابع خود را از دست نداده بودند و وقف، خمس و کمک‌های مالی مؤمنان را در اختیار داشتند و در نتیجه، نهادهای شیعی مثل مدارس علمیه به کار خود ادامه دادند. رضاشاه شخصاً هرگز از اسلام خارج نشد و بر خلاف آتاترک، نمادهای اسلامی مهم را حفظ کرد: نماز و اذان کماکان به عربی بودند و فارسی به خط عربی نوشته می‌شد. روحانیون به‌طور کلی تلاش می‌کردند از درگیری مستقیم با دولت اجتناب کنند و این باعث پرورش حس انتقام در آن‌ها گردید. به علاوه، آنان بر دین خود اصلاحاتی اعمال کردند تا آن را چون راه‌حلی برای اقتدارگرایی شاه پهلوی، به روشن‌فکران عرضه کنند.[156]

قانون لباس‌های متحدالشکل

در ۱۳۰۷ با انجام مراسم‌هایی در سطح کشور، کلاه پهلوی کلاه رسمی مردان ایرانی اعلام شد. همزمانی این تغییر با اصلاحات در تشکیلات قضائی و تصویب نهایی قانون سربازی، بر آتش اعتراضات افزود.[157] به‌طور کلی صدای اعتراض از سوی مذهبیون شنیده می‌شد زیرا لبه کلاه در زمان سجده از رسیدن سر به زمین جلوگیری می‌کرد و حتی بسیاری تصور می‌کردند هدف از آن، ترویج بی‌دینی است.[158] برخی از روحانیون تهرانی در قم بست‌نشینی اختیار کردند، اما دولت با ترکیبی از زر و زور شرایط را تحت کنترل گرفت و راه برای تغییرات بیشتر در پوشش مردانه هموار شد. در دی همان سال قانون متحدالشکل نمودن البسهٔ اتباع ایران در داخله مملکت به تصویب رسید و مقرر شد تا نوروز ۱۳۰۸ غیر از کارمندان دولتی که لباس مخصوص داشتند و روحانیون تمام ادیان،[persian-alpha 20] باید لباس متحدالشکل، شامل کت و شلوار اروپایی و کلاه پهلوی، بر تن کنند. مجدداً اعتراضاتی برخاست؛ ایلات علاقه نداشتند که لباس سنتی خود را کنار بگذارند و هدایت (رئیس‌الوزرا) نیز با آن مخالف بود. پنج سال بعد، رضاشاه در حکمی اعلام کرد که در روز گشایش مجلس دهم، همهٔ مردان باید کلاه اروپایی شاپو بر سر کنند و یک ماه بعد از آن، پوشیدن این کلاه برای تمام کارمندان دولت اجباری شد. با وجود استقبال طبقهٔ متوسط تهرانی، اجباری‌شدن کلاه شاپو نیز موجب برانگیخته‌شدن اعتراضاتی، به خصوص از جانب مذهبیون شد. حائری یزدی به خلوت رفت و در قم ساکت ماند، اما در مشهد، روحانیون علناً علیه کلاه «بین‌المللی» اعتراض کردند. در تیر ۱۳۱۴، بر خلاف انتظار تحصن‌کنندگان در حرم رضا، نیروهای نظامی بر آنان آتش گشودند که منجر به کشته شدن بسیاری گردید و در پیامد این واقعه، فروغی (رئیس‌الوزرا) به دلیل تلاش برای شفاعت نایب التولیه آستان قدس رضوی، مغضوب رضاشاه و برکنار شد. مدتی بعد، قانون رفع حجاب صادر شد. همچنین دو ماه بعد از واقعهٔ گوهرشاد، تقویم شمسی به عنوان گاه‌شماری رسمی مملکت جایگزین تقویم قمری شد که در نظر مذهبیون، اقدام دیگری در جهت اسلام‌زدایی از ایران به حساب می‌آمد.[159]

سفر به ترکیه

رضاشاه و آتاترک

تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تأثیر همپای ترکش خود، مصطفی کمال آتاترک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. رضاخان در این سفر، شمشیر جواهر نشانی به رسم یاد بود به همراه عکس خود را به وی هدیه کرد و در پای عکس نوشت: «به رسم یادگار برای دوست عزیز و برادر محترم حضرت قاضی مصطفی کمال رئیس‌جمهور ترکیه ارسال گردید». امروزه این عکس و شمشیر در موزهٔ رسمی مقبرهٔ آتاتورک در شهر آنکارا است.

در این سفر، رضاشاه با دیدن زنان بی‌حجاب ترک که مشغول به کار بودند و همانند مردان در صنعت کار می‌کردند، به فکر کشف حجاب زنان افتاد.[160][161]

قانون کشف حجاب

رضاشاه که در دورهٔ نخست‌وزیری در تلاش بود با روحانیون شیعه رابطهٔ خوبی داشته باشد، از مسئلهٔ حجاب دوری می‌کرد، اما از همان زمان رفع حجاب را در دستور کار داشت. زمانی‌که ابراهیم خواجه‌نوری در نشریهٔ خود دربارهٔ کشف حجاب و آزادی زنان نوشت و به دلیل شکایت ناظر شریعت به ۳ ماه زندان محکوم شد، رضاخان دستور داد او دورهٔ محکومیت‌اش را به جای زندان، در بیمارستان پلیس سپری کند. مسئلهٔ حجاب اولین بار در نوروز ۱۳۰۸ مسبب درگیری دین و دولت شد. در این سال، ۱ فروردین با ۲۷ رمضان (روز قتل ابن ملجم (قاتل علی بن ابی‌طالب)، مطابق سنت شیعی) مصادف شده بود و زنان خانوادهٔ سلطنتی راهی قم شدند تا هر دو مناسبت را در حرم معصومه جشن بگیرند. روحانیون به ورود آن‌ها به حرم با چادر نازک، اعتراض کردند. رضاشاه شخصاً از تهران خود را به قم رساند، با چکمه وارد حرم معصومه شد و آن روحانی‌ای که به ملکه معترض شده بود را شلاق زد. با این حال، او هنوز محافظه‌کار بود؛ چند ماه بعد که امان‌الله‌خان و ثریا، شاه و ملکهٔ افغانستان، از ایران بازدید کردند، ملکه ثریا حجاب نداشت، اما تاج‌الملوک بدون حجاب در برابر امان‌الله‌خان ظاهر نشد.[162]

از یک سال قبل، دولت به پلیس دستور داده بود که به زنان اجازه داده شود تا بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوند و با وجود مخالفت روحانیون، در تهران تعدادی از زنان بدون حجاب رفت و آمد می‌کردند. شخص ملکه نیز گه‌گاه حجاب بر سر نمی‌کرد. اما رفع حجاب هنوز به سیاست رسمی تبدیل نشده بود. اولین نشانه از چنین سیاستی، در آخرین نشست کابینهٔ هدایت (در ۱۳۱۲) مشهود است. در آن جلسه، بنا به اصرار تیمورتاش، کلاه زنانه در فهرست اقلام وارداتی گنجانده شد، زیرا او عقیده داشت که در آینده تقاضا برای آن افزایش پیدا می‌کند. سفر ۱۳۱۳ رضاشاه به ترکیه و مشاهدهٔ مشارکت زنان در جامعه آن کشور، تأثیر عمیقی بر او گذاشت و باعث شد که به اصلاحات خود سرعت بیشتری بخشد. از این زمان اقدامات جهت آماده‌سازی جامعهٔ ایران برای ممنوعیت حجاب اسلامی آغاز شد؛ در ۱۳۱۴، کانون بانوان با حمایت دولتی تأسیس شد که یکی از اهدافش، تبلیغ برای کنار گذاشتن حجاب بود. وزرا موظف شدند یک روز در هفته، به همراه زنان خود که حجاب را کنار گذاشته بودند، در مهمانی‌های مختلط حاضر شوند. با آغاز سال تحصیلی، حجاب در مدارس ممنوع شد؛ مخالفت جدی با این ممنوعیت برنخاست زیرا بیشتر دختران بدون حجاب به مدرسه می‌رفتند. اما واقعهٔ گوهرشاد در اعتراض به کلاه شاپو، باعث شد ممنوعیت سراسری حجاب به تأخیر افتد.[163]

پروین اعتصامی در وصف قانون کشف حجاب
خسروا! دست توانای تو آسان کرد کار
ورنه، در این کار سخت، امید آسانی نبود
شه نمی‌شد گر در این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود

هدایت پیشنهاد داد که چادر با روپوش جایگزین شود اما رضاشاه فقط به پوششی کاملاً اروپایی راضی بود. او دستور داد برنامه‌ای ترتیب داده شود که بتواند در آن دختران بدون حجاب خود را همراهی کند. علی‌اصغر حکمت، وزیر معارف (آموزش)، جشن پایان سال تحصیلی را پیشنهاد کرد. ساختمان تربیت معلم که به تازگی در تهران ساخته شده بود، به عنوان مکان مراسم انتخاب شد. وزرای داخله و معارف به کارمندانشان در سراسر کشور دستور دادند که با برگزاری مراسم‌هایی با حضور زنان، به مردم دربارهٔ مشارکت زنان در زندگی اجتماعی توضیح داده شود. سرانجام در ۱۷ دی ۱۳۱۴، رضاشاه در دانشسرای مقدماتی حاضر شد؛ تاج‌الملوک، شمس و اشرف، همگی بدون حجاب، همراهی‌اش می‌کردند. به تمام زنان حاضر نیز دستور داده شده بود که بدون حجاب اسلامی در مراسم حاضر شوند. زان پس پوشش اسلامی ممنوع اعلام و همچنین در استان‌ها مراسم‌هایی تحت عنوان «آزادی زنان» برگزار شد. کنار گذاشتن حجاب برای زنان مقامات کار سختی نبود، اما حضور در انظار عمومی با لباسی اروپایی باعث شرمساری اغلب زنان طبقهٔ عامه می‌شد. بیشترشان حتی نمی‌دانستند چه بپوشند، زیرا لباس‌هایی که تا آن زمان زیر چادر به تن می‌کردند و دیده نمی‌شد، برای حضور در اجتماع مناسب نبود. بعد از صدور این قانون، از ورود زنان محجبه به مکان‌های عمومی مثل حمام، سینما جلوگیری می‌شد. یک ماه بعد، ورود زنان محجبهٔ ایرانی به حرم رضا نیز ممنوع شد (این قانون شامل زنان محجبهٔ خارجی نمی‌شد). مدتی بعد محدودیت تازه‌ای وضع کردند؛ بدین‌گونه که زنان تن‌فروش باید حتماً حجاب اسلامی می‌داشتند و تنها در صورت ازدواج می‌توانستند آن را کنار بگذارند. این‌گونه دولت می‌خواست از احساس «بی‌عفتی» کردن توسط زنانی که حجاب را کنار گذاشته بودند، جلوگیری کند.[164]

واکنش‌ها به قانون منع حجاب متفاوت بود؛ طبقهٔ متجدد آن را به فال نیک گرفت و رضاشاه را برای آزادسازی زنان ستود، اما اکثریت زنان کشور با مشکلاتی مواجه شدند. هر چند پلیس اجازهٔ توسل به خشونت را نداشت، اما گاه برخورد فیزیکی اتفاق می‌افتاد و چادرها و روسری‌ها را به زور پاره می‌کردند. در شمال کشور روحانیون با قانون مورد نظر کنار آمدند و در مازندران حتی یکی از آن‌ها، در ستایش رفع حجاب و آزادی زنان سخنرانی کرد، اما در مناطق مذهبی مثل قم، خانواده‌ها دختران را از تحصیل محروم می‌کردند. در هر صورت آمار می‌گوید حضور دانش‌آموزان دختر در مدارس بعد از صدور قانون رفع حجاب و در سال‌های آخر عهد رضاشاه اوج شدیدی گرفت. در نهایت، ممنوعیت حجاب با پایان سلطنت رضاشاه ملغی شد.[165]

برخی از اقدامات رضاشاه

رضاشاه چه در جایگاه پادشاه و چه در جایگاه نخست‌وزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:[166]

نقشهٔ تقسیمات کشوری در زمان رضاشاه؛ ۱۳۱۶ خورشیدی
جدول: اسامی شهرهایی که در زمان رضاشاه تغییر یافتند
نام ابتدایی پس از تغییر نام ابتدایی پس از تغییر نام ابتدایی پس از تغییر نام ابتدایی پس از تغییر
عبادان آبادان مشهدسر بابلسر سخت سر رامسر قمشه شهرضا
دهخوارقان آذرشهر بندر انزلی بندر پهلوی شاه عبدالعظیم ری ارومیه رضائیه
قره تکمن آزاد شهر سیاه دهن تاکستان دزدآب زاهدان آق قلعه پهلوی دژ
کچان آستانه تیکان تپه تکاب خوار گرمسار قره سو بندر شاه
سلطانیه اراک خرم‌آباد (شهسوار) تنکابن جز گز هارون آباد شاه آباد
صلاح آباد اندیمشک کفشک بندر جاسک جرجان گنبد قابوس ده کرد شهر کرد
ناصری اهواز محمره خرمشهر امله گیلان غرب سلماس شاهپور
کبود جامه مینودشت شبستان سراوان تراکمه لامرد استر آباد گرگان
فهرج ایران شهر هفاجیه سوسنگرد ساوجبلاغ مکری مهاباد بنی طرف دشت میشان
حسین‌آباد پشتکوه ایلام سورگ شادگان دم آویژ نور آباد فلاحیه شادگان
باول بابل رباط کریم شهریار حبیب آباد نوشهر اشرف بهشهر
بندر ترکمن بندر شاه تون فردوس علی‌آباد شاهی منصورآباد پشتکوه مهران

تبعید شدن در شهریور ۱۳۲۰

با وقوع جنگ جهانی دوم ایران اعلام بی‌طرفی کرد و حتی برای ندادن بهانه به دست متفقین که در جنگ با آلمان بودند، در چندین مرحله از شمار نیروهای آلمانی در ایران (که متفقین آنان را جاسوس رژیم نازی می‌خواندند) کاست. به‌طوری‌که حتی روابط دوستانهٔ آدولف هیتلر و رضاشاه به سردی گرایید و کودتایی ضد رضاشاه از سوی آلمانی‌ها طراحی شد که نافرجام ماند؛ ولی بریتانیا که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد جنگ نیاز داشت، و روسیه که نیازمند دریافت کمک‌های لجستیکی از متفقین بود، با چراغ سبز آمریکا، با نقض آشکار بی‌طرفی ایران در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله کردند.[191] از این روز به مدت یک هفته، شهرهای شمالی و غربی و جنوبی ایران از چندین جهت مورد تهاجم همه‌جانبهٔ ارتش سرخ شوروی و ارتش بریتانیا قرار گرفت. همچنین نیروهای شوروی به بمباران شهرهای شمالی و شمال غربی ایران پرداختند. در روز ششم فروغی که به مقام نخست‌وزیری رسیده بود، ترک مقاومت را در دستور کار قرار داد و به رایزنی با اشغالگران پرداخت. رضاشاه بعد از ظهر روز نهم شهریور همه فرماندهان و مقامات امضاکنندهٔ طرح مرخصی سربازان وظیفه را —که در عمل به انحلال ارتش انجامیده بود— به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آن‌ها نسبت خیانت داد. شاه سرلشکر احمد نخجوان، (کفیل وزیر جنگ)، و سرتیپ علی ریاضی را مسبب این خیانت قلمداد کرد، ازآن‌رو به ضرب و شتم آنان پرداخته و پس از خلع درجه، آنان را زندانی کرد. سپس دستور داد ایشان به خاطر این خیانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند.[192]

پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد:[193]

رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیرهٔ موریس منتقل شد و بالأخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت.[194]

در مسیر بندرعباس، در یکی از مناطق لارستان، گرمای شدید هوا برای رضاشاه مشکل‌ساز شده بود. در این بین یکی از اهالی آن منطقه مقداری یخ به رضاشاه و همراهانش داد. شرح این واقعه از کتاب تحشیه باستانی پاریزی در کتاب فرماندهان کرمان نوشته شیخ یحیی احمدی کرمانی انتشارات دانش ۱۳۶۲ (یادداشت‌های محمود جم درسالنامه ۱۳۴۰ دنیا):[195]

در هر حال از سیرجان رهسپار بندرعباس شدیم. وقتی وارد بندرعباس شدیم در گرمای ماه مهر ۱۳۲۰ مثل این‌که رضا شاه و من و سایر همراهان وارد آب حوض شده و قبل از این‌که بدن خود را خشک نماییم لباس بر تن کرده‌ایم. شاه در بندر عباس دستور دادند تمام چمدان‌ها را مأمورین گمرک مورد تفتیش قرار بدهند و صورت مجلسی هم تهیه شود تا محقق گردد جواهرات سلطنتی همراه شاه نیست.

در بندرعباس هم شاه از گفتارهای رادیو لندن عصبانی بودند، ولی من می‌دانستم تمام این جریان زیر سر «سر رید بولارد» سفیر انگلستان در تهران می‌باشد. ایشان چاره‌ای جز ترک ایران نداشتند و به وسیلهٔ کشتی نیمه باری و نیمه مسافری انگلیسی موسوم به «بندرا» خاک ایران را ترک گفتند.

شدت گرمای بندرعباس مخصوصاً یک ساعت قبل از عزیمت رضاشاه بحدی بود که گله داری —بازرگان بندرعباسی— مقداری یخ به عنوان تحفه به شاه تقدیم داشت. یخ در آن گرمای شدید بندرعباس نعمتی بود. شاه با مشاهدهٔ یخ دست در جیب بردند و ۱۵ سکه پهلوی طلا درآوردند تا به گله‌داری بدهند. عرض کردم ایشان از مکنت و ثروت برخوردار است، اجازه بفرمایید پس از بازگشت به تهران در مقام تقدیر از رفتار او برآیم (آقای گله‌داری بعداً در سال ۱۳۲۳ از بندرعباس به مجلس شورای ملی رفت).

رضاشاه قبول کردند و با لنجی بندر و ساحل را ترک کرده تا در دو کیلومتری سوار کشتی بشوند. در کشتی صورت مرا بوسید و پس از آن‌که مراسم خداحافظی در محیط بسیار ناراحت‌کننده به عمل آمد، به ساحل بازگشتم و بعد از ظهر همان روز، از همان راهی که آمده بودم به طرف تهران رهسپار شدم.

دوران تبعید

رضا شاه به همراه فرزندان در جزیره موریس در زمان تبعید

رضاشاه در ابتدا قصد داشت در یکی از کشورهای آمریکای لاتین و به احتمال زیاد کشور آرژانتین ساکن شود. وی به همراه یازده نفر از اعضای خانوادهٔ سلطنتی از جمله شمس پهلوی و علیرضا پهلوی و همچنین هشت نفر دیگر در شهر بندرعباس سوار کشتی انگلیسی شده و این شهر را به قصد بمبئی هند ترک کردند تا مدتی را در این شهر بگذرانند و پس از رفع خستگی به یکی از کشورهای شیلی یا آرژانتین برای سکونت بروند. اما پس از نزدیک شدن به شهر بمبئی، حکومت هند انگلیس به وی اطلاع داد که نمی‌توانند در این شهر اقامت کنند و باید به سمت جزیرهٔ موریس رهسپار شوند و این امر موجب برآشفتگی رضاشاه شد؛ زیرا تا پیش از این واقعه وی و همراهانش گمان می‌کردند که پس از استعفا و ترک ایران می‌توانند آزادانه در هر جای دنیا که مایل باشند ساکن شوند اما بعد متوجه شدند که در واقع به نوعی زندانی دولت انگلیس هستند. به مسافران کشتی حتی اجازهٔ ورود به شهر بمبئی را نیز ندادند و مجبور شدند مدت پنج روز را وسط دریا در کشتی منتظر بمانند تا کشتی دیگری از راه برسد و با آن کشتی رهسپار جزیرهٔ موریس بشوند.[196]

«سر کلارمونت اسکراین» کنسولیار انگلیس در کرمان که مأمور انتقال رضاشاه و همراهانش به جزیره موریس بوده در کتاب «جنگ جهانی در ایران» و همچنین شمس پهلوی در خاطرات خود، علت اینکه به هیچ‌یک از مسافران اجازهٔ ورود داده نشد را این می‌دانند که ممکن بود ورود پادشاه یک کشور اسلامی به بمبئی منجر به بروز شورش مسلمانان در این شهر شود. رضاشاه پس از مدتی اقامت در جزیره موریس چندین بار دربارهٔ وضعیت آب و هوایی آنجا به حکمران انگلیسی این جزیره اعتراض نمود تا سرانجام با انتقال وی و همراهانش به مکانی بهتر در آفریقا موافقت شد.[196]

رضاشاه در حدود ۵ ماه در جزیره موریس زندگی کرد. پس از گذشت ۵ ماه، رضاشاه را به شهر ژوهانسبورگ انتقال دادند. سرانجام رضاشاه در ۴ مرداد ۱۳۲۳ هجری خورشیدی در اثر سکته قلبی در ژوهانسبورگ درگذشت.[197]

منش و بینش

زبان

او چند زبانه بود: با همسایگان‌اش به گویش سوادکوهی (لهجه‌ای از زبان مازندرانی)، با دنیای خارج فارسی، با افسران قزاق طرفدار تزار به روسی؛ و با مردان‌اش به نوعی دیگرگون از ترکی صحبت می‌کرد.[198]

دین

دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد مذهب را نیز در دستور کار قرار داد. حوزه‌های علمیه در قم، اصفهان، و نجف خودمختار باقی ماندند، اما دانشکدهٔ الهیات دانشگاه تهران و مسجد سپهسالار (که توسط امام جمعهٔ منتخب دولت اداره می‌شد) داوطلبان را امتحان می‌کردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. به عبارت دیگر، برای نخستین بار، دولت نحوهٔ درآمدن به جرگهٔ علما را تعیین می‌کرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب می‌شدند، باید لباس روحانیت را کنار می‌گذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده می‌کردند. این اصلاحات به روحانیون نیز هویتی متمایز بخشید. ضمناً وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرد و با کنترل محتوای این دروس، جلوی هر عقیده‌ای را که بویی از شک‌آوری نسبت به مذهب داشت می‌گرفت. هدف رضاشاه بیشتر حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشه‌های سکولار. وی زندگی سیاسی‌اش را با رهبری قزاق‌ها در آیین‌های ماه محرم آغاز کرده بود و برای بسیاری از یازده فرزندش، نام‌های شیعی انتخاب کرده بود. محمدرضا، غلام‌رضا، علی‌رضا، احمدرضا، عبدالرضا و حمیدرضا. واعظان سرشناس را برای ارائهٔ برنامه‌های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین شریعت سنگلجی، واعظ پر آوازهٔ مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید می‌کرد که اسلام در تضاد با تجدد - به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد در آن دوران – فوتبال – نیست.[199]

رضاشاه سنت شاهی تأمین بودجهٔ مالی مدارس علمیه، بزرگداشت مجتهدین اعظم و سفرهای زیارتی - حتی به نجف و کربلا - را استمرار بخشید. به هشت روحانی که در سال ۱۹۲۱/۱۳۰۰ از عراق گریخته بودند، پناهندگی اعطا کرد. عبدالکریم حائری یزدی، مجتهدی بسیار محترم را به اقامت در شهر قم و تبدیل آن به مرکزی همانند نجف ترغیب و تشویق کرد. حائری که همواره از سیاست دوری می‌جست، برای نهادینه کردن تشکیلات دینی، بیش از هر روحانی دیگری فعالیت کرد. در همین سال‌ها بود که، استفاده از القاب روحانی نظیر آیت‌الله و حجت‌الاسلام بین عموم رایج شد. شیخ محمدحسین نائینی، طرفداری از دولت را به جایی رساند که کتاب اولیه‌اش در مدح مشروطیت را نابود کرد. رضاشاه طلاب علوم دینی را از انجام وظیفه معاف و تأیید و ترویج هرگونه عقاید «الحادی» و «مادی‌گرایانه» را ممنوع کرد. برخی از روحانیون با لحنی پرجذبه در باب عرفان و مشخصاً شاعران صوفی چون مولوی و حافظ، داد سخن می‌دادند. آن‌ها شک‌آوری را با مادی‌گرایی و ماتریالیسم را با کمونیسم برابر می‌پنداشتند. از نظر یکی از روحانیون نویسندهٔ درس‌نامه، هدف آموزش ابتدایی شناساندن خداوند به کودک است. شگفت‌آور نیست که شمار بسیار معدودی از روحانیون بلندمرتبه در مقابل شاه ایستادگی کردند.[200]

رضاشاه، تا پیش از پادشاهی، تظاهرات مذهبی شدیدی داشت. او در دسته‌های عزاداری حسین بن علی و همچنین در تکایا و حسینیه‌ها فعالانه شرکت می‌کرد.[4][13][37] لیکن در همان دوران (دورهٔ وزارت جنگ) نیز اعتقاد عمیق به جدایی دین و سیاست داشت.[201]

تحقیق محمد فغفوری دربارهٔ رابطه علما-دولت بین سال‌های ۱۹۲۱ و ۱۹۴۱ میلادی نشان می‌دهد که رضاخان از هویت قومی/دینی برای دستیابی به اهداف سیاسی‌اش استفاده کرده بود. او تلاش کرد تا رقبا و شریک خودش، سید ضیاءالدین طباطبایی را با استفاده از روابطش با گروه‌های غیرمسلمان، به خصوص ارامنه حذف کند. رضاخان با تشکیل یک جبههٔ متشکل از ارامنه، بریتانیایی‌ها و سید ضیا، موفق شد حمایت علما را برای دور کردن رقبایش به دست آورد.[202]

او روابط خوبی با روحانیون معاصرش نداشت و با تصویب قانون مدنی و تربیت قضات، دست روحانیون را از محاکم سنتی کوتاه نمود.[203] با طرح کشف حجاب و لباس متحدالشکل مردان و محدود نمودن روحانیون (به غیر از علمای طراز اول) از پوشش سنتی، روحانیون را علناً به مبارزه طلبید و در واقعهٔ مسجد گوهرشاد، که چندین ماه پیش از تصویب قانون منع حجاب روی داد، با کشتار و سرکوب بست‌نشستگان در مسجد، این مبارزه را با قوهٔ قهریه به پیش برد. او حتی یک بار که یکی از دخترانش در حرم حضرت معصومه بدحجاب ظاهر شده بود و از این بابت مورد اعتراض واقع شده بود، خودش به قم رفت، با چکمه وارد حرم شد و روحانی اعتراض‌کننده را به شلاق بست.[4][13][204] ولی به علت رابطهٔ نزدیک و خوب رضاشاه با عبدالکریم حائری یزدی، بزرگترین مرجع تقلید در آن زمان و با وساطت او، هیچ اعتراضی به این اقدام رضاشاه صورت نگرفت.[205][206]

گرچه در دورهٔ رضاشاه به ارامنه خودمختاری فرهنگی و دینی اعطا شد، و حق داشتند یک نمایندهٔ بیشتر در مجلس داشته باشند، اما رضاشاه مدارس آن‌ها را در سال‌های ۱۹۳۸–۱۹۳۹ بست و خودمختاری درونی‌شان را در خطر انداخت. مشاغل دولتی به ارامنه داده نشد. طی آن زمان، تهمت‌ها و انتقادها در رسانه‌های در کنترل دولت علیه جامعهٔ مسیحی عمدتاً متوجه ارامنه و آشوریان بود. درحالی که بریتانیایی‌ها این مسئله را بخشی از گرایش طرفدار ناسیونال سوسیالیسم طراحی شده به منظور تحریک بخش‌های متعصب مذهبی جامعه می‌دیدند، بیشتر ارامنه آن را ناشی از ارتباط و تحسین شخصی رضاشاه از کمال آتاتورک ترکیه می‌دانستند. دیگران این را بخشی از نقشهٔ بزرگ فعالیت‌های پان‌ایرانیستی در کشور دیده‌اند. روستاهای بسیاری در آذربایجان ایران تا ۱۹۳۰ که رضاشاه نام‌های‌شان را فارسی کرد، نام‌های ارمنی داشتند. هر دوی بستن مدارس اقلیت‌های مذهبی و تغییر نام دهات، شهرها، خیابان‌ها و… بخشی از چارچوب سیاست کلی رضاشاه برای استحکام دولت و کاهش وابستگی به خارج بود.[207] دوران رضاشاه به طرزی غریب به جامعهٔ زرتشتی ایران مربوط بود. از یک سو، عبادت‌گاه‌ها و مدارس‌شان، مثل سایر اقلیت‌های غیرمسلمان در معرض محدودیت قرار داشتند، از سوی دیگر آنان ابزاری بی‌همتا برای ایدئولوژی ناسیونالیستی شاه جدید بودند. نمادهای ایران باستان (دارای ارتباط نزدیک با زرتشتیان) بنیاد ساخت ملت نوین ایرانی شد. روشن‌تر از همه، اعلان ۱۹۳۴ رضاشاه بود مبنی بر این‌که خارجیان کشور را به جای «پارس»، «ایران» بخوانند؛ و در ایدئولوژی جدید، به‌طور نزدیکی در ارتباط با گذشتهٔ درخشان پادشاهان ایرانی در دورهٔ پیش از اشغال اعراب بود.[208]

رضاشاه پهلوی در آئین گشایش آرامگاه فردوسی و اختتامیهٔ کنگره هزاره فردوسی در ۱۶ مهر ۱۳۱۳ خورشیدی.

اقدامات رضاشاه برای ایجاد وحدت و یکپارچگی ملی نارضایتی‌های زیادی در میان اقلیت‌های مذهبی و زبانی پدیدآورد. مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش‌آموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانهٔ برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد کشته شدن باب، تعطیل شد. در سال ۱۳۱۰ ساموئل حییم نمایندهٔ یهودیان در مجلس، ناگهان به دلیل نامعلومی اعدام شد. شاهرخ ارباب کیخسرو نمایندهٔ زرتشتیان که از سال ۱۳۰۰ طرفدار سرسخت رضاشاه بود، به دلیل این‌که پسرش در آلمان برخلاف خواست پدر، به طرفداری از نازی‌ها سخنرانی کرده بود، به ضرب گلولهٔ پلیس کشته شد. در مورد مدارس ارامنه، نخست کلاس‌های تدریس زبان‌های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازه‌نامهٔ فعالیت این‌گونه مدارس باطل شد. در همان سال روزنامهٔ نیمه رسمی اطّلاعات، با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نام‌های ارمنی و آشوری بود، مبارزهٔ شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.[209]

دانش و مطالعات

رضاشاه پهلوی در جشن گشایش دانشگاه تهران

شرایط اقتصادی خانوادهٔ رضاخان در کودکی و همچنین فرهنگ آن دوره که تحصیل را صرفاً برای عدهٔ معینی مقدور می‌نمود، باعث شد تا رضا از تحصیلات آکادمیک باز بماند. وی در جریان انقلاب مشروطه و پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی، به همراه گروه محافظین عین‌الدوله که تبعید می‌شد، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عین‌الدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.[210]

او بعدها به مطالعهٔ تاریخ علاقه‌مند شد.[211] علاقهٔ وی را به ادبیات فارسی، در بازسازی آرامگاه‌های سعدی، حافظ و فردوسی نمود یافت. بخشی از کتاب سفرنامهٔ مازندران وی به تعریف از سعدی و حافظ و تمجید از خوشنویسانی همچون میرعماد حسنی، میرزا محمدرضا کلهر و درویش می‌گذرد و خود وی مدعی است که «کتاب بوستان سعدی هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیه‌است تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است از دسترس من دور بماند.» علاوه بر ادبیات فارسی، او به مطالعهٔ آثار مستشرقینی همچون گوستاو لوبون نیز علاقه‌مند بوده‌است.[212]

از رضاشاه، علاوه بر چندین متن نطق و سخنرانی، دو سفرنامهٔ خوزستان و مازندران به جا مانده‌است که هر دو پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران منتشر شده‌اند. گروهی نگارش این دو سفرنامه را به دبیر اعظم بهرامی نسبت می‌دهند.[211]

سفرنامهٔ خوزستان که در دوران پیش از سلطنت رضاخان نوشته شده‌است، بیشتر به وقایع مربوط به شیخ خزعل پرداخته‌است.[213] در سفرنامهٔ مازندران که مربوط به سال ۱۳۰۵ شمسی و پس از سلطنت است، مسایل عمرانی بیشتر مد نظر بوده‌است.[212]

در دورهٔ حکومت وی، آموزش اجباری رایگان که پیش از این و در دورهٔ مشروطیت برای کودکان اجباری شده بود،[214] به تدریج برآورده شد. همچنین در این دوره، برای نخستین بار پس از تأسیس دارالفنون به دست امیرکبیر، مراکز ایرانی و دولتی آموزش عالی مانند دانشگاه تهران تأسیس گردید. همچنین با تصویب قوانین حمایتی مانند معافیت یک‌سالهٔ محصلین مدارس متوسطه و تأکید بر نظام آموزش عالی، مدارس متوسطهٔ رایگان دولتی نیز شکل گرفت.[215][216]

میهن‌پرستی

محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخ‌دان و نویسنده در کتاب خودش (شاهنامه آخرش خوش است، ۱۳۵۰) آورده‌است که، مراد اورنگ در سال ۱۳۰۸ داستان‌هایی از شاهنامه فردوسی را هر روزه در حضور رضاشاه نقل می‌کرد:

شبی که قرار بود «روشنک» دختر «داریوش سوم» از سپاهان به سرزمین پارس نزد اسکندر برود، اسکندر اصرار داشت که مردم، پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در حالی که مردم اصفهان مانند همهٔ شهرها لباس ماتم بر تن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند. مردم ایران، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست می‌دادند و فردوسی طی یک شعر، این چشم‌انداز را نمودار کرده…

ببستند آذین به شهر اندرونلبان پر ز خنده، دلان پر ز خون

در این‌جا رضاشاه بی‌اختیار شروع به گریستن کرد و ده دقیقه اشک می‌ریخت. تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود. پس از این اتفاق رضا شاه فوراً دستور ساختن آرامگاه فردوسی به شیوهٔ معماری هخامنشی را صادر کرد.[217]

سیاست خارجی

در دورهٔ زمامداری رضاشاه، ایران رابطهٔ نزدیکی با کشور آلمان برقرار کرد، به‌طوری‌که این کشور به بزرگ‌ترین شریک تجاری ایران تبدیل شد و بیش از سه هزار کارشناس آلمانی در ایران استقرار یافتند.[218] این افزایش رابطه با آلمان، باعث تیرگی روابط با بریتانیا و شوروی شد و یکی از بهانه‌های حملهٔ این دو کشور در سال ۱۳۲۰ به ایران شد.[219]
در دورهٔ رضاشاه روابط بین‌المللی ایران دچار فراز و نشیب‌هایی شد. در سال ۱۹۳۷ و در اعتراض به چاپ عکسی در یک نشریهٔ فرانسوی، ایران سفیر خود را از فرانسه فراخواند.[220] در سال ۱۹۳۵ نیز در پی دستگیری سفیر ایران در آمریکا به جرم سرعت زیاد در حین رانندگی در مریلند ایالات متحده آمریکا، ایران روابط خود با آمریکا را قطع کرد.[221] در سال ۱۹۳۹ روابط ایران با فرانسه و آمریکا به حالت عادی بازگشت.

پارانویا

پادشاهان پهلوی که خودشان نیز در مظان توهم توطئهٔ بریتانیا قرار داشتند، بسیاری از حوادث ایران و جهان را به آن سیاست منتسب می‌کردند. رضاشاه به حد افراط به انگلیسی‌ها سوء ظن داشته و همهٔ بدی‌های دنیا را از انگلستان می‌دانست. حتی سوء ظن او به پسرش محمدرضا نیز متوجه شد و او فکر کرد که پسرش با انگلیسی‌ها کار می‌کند. محمدرضا، رفیقی سوئیسی داشت که او را برای کسب خبر از وضع رضاشاه، به ژوهانسبورگ فرستاده بود. رضاشاه به اطرافیانش گفت: «حالا این پسره را فرستادند بیاید این‌جا، معلوم است از کجا آب می‌خورد… همهٔ این‌ها را انگلیسی‌ها تدارک می‌بینند». رضاشاه به پسرش سوء ظن داشت و می‌گفت که دست انگلیسی‌ها است.[222]

خودکامگی

محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دورهٔ پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره می‌کرد.[223] بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی از حدود سال‌های ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰، یعنی نیمهٔ دوم حکومت رضاشاه، صورت پذیرفته‌است.[224]

نخستین نشانه‌های تغییر رویهٔ رضاشاه، در سال ۱۳۰۵ و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفی‌الممالک دیگر ادامهٔ کار را مفید ندانست[225] و در گزارشی به مهدی‌قلی هدایت (نخست‌وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خوانده و استعفا کرد.[226]

آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود، در این دوره از بین رفت. برخی از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند عبدالحسین تیمورتاش، جعفرقلی‌خان بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از رؤسای ایلات مانند علی‌مردان‌خان بختیاری و صولت‌الدوله قشقایی، برخی از علما، شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی، محمد فرخی یزدی و واعظ قزوینی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو شاهرخ) نیز دیده می‌شوند.[13][142][227][228][229] همچنین برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علی‌اکبر داور، وزیر عدلیه) از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند.[142][230]

مجلس شورای ملی در این دوره، جنبهٔ نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایهٔ فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تأیید شاه انجام می‌شد.[13][142][227] حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضاشاه بودند، سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند.[226] به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازندهٔ آن یعنی سرتیپ محمد درگاهی بود.[13]

در این دوران نه تنها همه‌گونه فعالیت سیاسی گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر، که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و روزنامه‌ها تحت انقیاد کامل درآمده یا تعطیل شدند.[231]

او ترکیبی از ۲ ویژگی متضاد شامل تندخویی و صراحت لهجه و از سوی دیگر قدرت پنهان کردن دیدگاه‌ها، نقشه‌ها و نظریه‌هایش را داشت. وی در کاربرد روش‌هایی که فکر می‌کرد برای تحقق اهداف ملی و شخصی لازم بود بی‌رحم بود.[232]

زنان

تا پیش از حکومت رضاشاه، قوانین به مردان اجازهٔ حکومت بر زنان را می‌داد.[233] اگرچه اقدامات رضاشاه نتوانست اصلاحات اساسی برای احقاق حقوق زنان انجام دهد ولی او این حقوق را از راه‌های دیگری همچون گسترش سیستم آموزشی و دعوت از زنان برای ساختن ایران و کار در شغل‌هایی چون معلمی بهبود داد.[234]

از طرف دیگر برای نخستین بار، با تصویب قانون مدنی در سال ۱۳۰۷، اولیه‌ترین حقوق زنان برای ازدواج، به رسمیت شناخته شد و کف سن ازدواج دختران که تا پیش از آن محدودیتی نداشت، به ۱۵ سال تمام رسید. همچنین مردان مکلف شدند که ازدواج خود را در یک دفتر ازدواج ثبت و رسمی کنند. در سال ۱۳۱۷ قانونی مترقی‌تر، مردان را مجبور به ارائهٔ گواهی پزشکی (عمدتاً برای جلوگیری از سرایت بیماری‌های مقاربتی از مرد به همسرش) هنگام عقد نمود.[233]

اما از سوی دیگر، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمن‌های مستقل از جمله سازمان‌های زنان کرد و آخرین آن‌ها را نیز در سال ۱۳۱۲ بست.[235][236][237]

رضاشاه در ۱۷ دی ۱۳۱۴ طرح کشف حجاب زنان را اجرا نمود.[238] در این تاریخ، برای اولین بار همسر و دختران وی، در جشن دانشسرای عالی دختران، بدون حجاب حضور یافتند.[239]

دارایی و ثروت

رضاشاه در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که به فردی ثروتمند در ایران تبدیل شد. بر اساس برآورد یکی از زندگی‌نامه نویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بوده‌است. بیشتر این زمین‌ها در منطقهٔ اجدادی‌اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادرهٔ مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین‌های بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین‌داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین‌هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.[240][241]

در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که «رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری‌که همهٔ خانواده‌ها را روانهٔ زندان می‌کرد، مگر این‌که با فروش املاکشان به وی موافقت کنند». در این گزارش آمده که «اشتهای سیری‌ناپذیر وی به اندازه‌ای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی‌حضرت بی‌درنگ همهٔ ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند؟» این گزارش در ادامه می‌افزاید: «به‌رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین‌داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می‌کنند که دودمان‌های پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهره‌برداری می‌کند و به هر حال، سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد».[241][242]

دربارهٔ دارایی نقدی وی در زمان خلع از سلطنت اختلاف هست. برخی معتقدند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت، نقدینگی فراوانی در خارج از کشور داشته‌است.[243][244][245][246][247] در همین رابطه، مسعود بهنود معتقد است که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت (۱۹۴۱) حدود ۲۰۰ میلیون دلار در حساب‌های بانکی‌اش در لندن ذخیرهٔ پولی داشته‌است.[243][244] منوچهر میرزا فرمانفرمائیان نیز نقل می‌کند که عبدالحسین هژیر در اوایل دههٔ ۱۳۲۰ برای بازپس‌گیری دارایی رضاشاه (که مبلغی بالغ بر بیست تا سی میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشته‌است.[248] ولی خود رضاشاه در هنگام تبعید و در پاسخ به کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران می‌زدند، گفته‌است: «آقایان بدانند که من در تمام بانک‌های اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمول‌ام، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد».[249] در هر حال، ثروت رضاشاه به هر میزان بود، به فرزندش محمدرضاشاه پهلوی منتقل شد و بعدها در بنیاد پهلوی متمرکز گردید.[243][250]

رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت، تمایل نداشت که مانند شاهان دورهٔ قاجاریه در کاخ‌های گلستان و صاحبقرانیه، زندگی کند.[4] لذا کاخ مرمر را در شهر برای خود بنا نمود.[251] برای ییلاق شمیران نیز منطقه و باغات سعدآباد را به تدریج تملک نموده و کاخ سعدآباد را در آن بنیان نهاد.[4] او همچنین برای تاج‌گذاری از تاج کیانی (تاج شاهان قاجار) استفاده ننمود و تاج پهلوی به‌طور اختصاصی برای وی ساخته شد.[252]

جشن میلاد

نخستین بار که برای رضاشاه جشن میلاد برگزار شد، ۲۴ اسفند ۱۳۱۲ بود. کمیسیون تشریفات مجلس شورای ملی با تنظیم نظامنامهٔ تشریفات، تصمیم گرفت که روز ولادت رضاشاه را «سلام رسمی» اعلام کند و تشریفات مخصوصی برای برگزاری مراسم در روز ۲۴ اسفند در نظر بگیرد، اما رضاشاه مخالفت کرد. با این حال، نمایندگان تصمیم گرفتند خودشان دسته‌جمعی به حضور رضاشاه بروند و تولد او را تبریک بگویند.[253] در سطح مردمی هم در آن سال تولد رضاشاه جشن گرفته شد.

همسران و فرزندان

رضا شاه چهار بار ازدواج کرد. وی در زمانی که به عنوان سردار سپه انتخاب گردید و پس از آن هم نخست‌وزیر شد، علاوه بر همسر خود، دارای دو همسر دیگر از شاهزادگان قاجار بود. همچنین گفته می‌شود که او زمان حضورش در همدان، صفیه همدانی را به عقد موقت خود درآورده بوده و برخی همدم‌السلطنه پهلوی را حاصل این ازدواج می‌دانند.[254][255]

نخستین همسر وی مریم سوادکوهی نام داشت که دختر عموی او بود و بعد از ۹ سال زندگی با وی درگذشت. حاصل این ازدواج دختری به نام همدم‌السلطنه بود.[256] بعد از آن، رضاشاه در سال ۱۲۹۵ با تاج‌الملوک آیرملو دختر میرپنج تیمورخان آیرملو ازدواج کرد[257] که محمدرضا، اشرف، علیرضا و شمس حاصل این ازدواج می‌باشند. تاج‌الملوک در دورهٔ پادشاهی رضاشاه به عنوان ملکه و در زمان پادشاهی پسرش به عنوان ملکهٔ مادر شناخته می‌شد. تاج‌الملوک در سال ۱۳۶۰ درگذشت.[258]

در سال ۱۳۰۱ رضاشاه که هنوز به پادشاهی نرسیده و نخست‌وزیر بود، با یکی از شاهزادگان قاجار به نام توران امیرسلیمانی که نوهٔ مهدی‌قلی‌خان مجدالدوله (پسر دائی ناصرالدین شاه قاجار) بود ازدواج کرد. اما این ازدواج دوامی نیاورد و پس از یک سال و پیش از پادشاهی رضاشاه به جدایی انجامید. حاصل ازدواج سلیمانی با رضاشاه فرزندی به نام غلامرضا بود.[259][260]

رضاشاه کمی بعد از جدایی از توران امیرسلیمانی، در سال ۱۳۰۲ با عصمت‌الملوک دولتشاهی که شاهزادهٔ قاجار و از نوادگان فتحعلی شاه قاجار بود ازدواج کرد. حاصل ازدواج رضاشاه با دولتشاهی پنج فرزند به نام‌های عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، فاطمه، حمیدرضا بود.[261] عصمت دولتشاهی در سال ۱۳۷۴، در تهران درگذشت.[262]

فرزندان

رضا شاه دارای ۱۱ فرزند (چهار دختر و هفت پسر) از چهار همسر خود بود که تا زمان درگذشت وی، تمامی فرزندانش در قید حیات بودند.

نوادگان

پس از مرگ

آرامگاه رضا شاه در پیرامون حرم شاه عبدالعظیم، شهر ری

رضاشاه سرانجام پس از دومین سکتهٔ قلبی در ژوهانسبورگ در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۲۳ در گذشت.

پیکر رضاشاه را پس از مرگ به صورت مومیایی به قاهره، مصر بردند و در آن‌جا به امانت در مسجد رفاعی گذاشتند، تعداد زیادی از منابع دلیل این امانت را پرداخت نشدن مهریه فوزیه همسر مطلقه محمد رضا پهلوی بیان کردند.

برای انجام مراسم رسمی خاکسپاری در مصر، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگ‌های گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد از انجام مراسم تشییع جنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیئت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بی‌نتیجه ماند. ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاشاه از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضد سلطنتی مصر در سال ۱۹۵۳ در مطبوعات مصر انعکاس یافت، ولی دولت جمهوری مصر نیز مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافته‌است.[263]

در اردیبهشت ۱۳۲۹، در دورهٔ نخست‌وزیری رجبعلی منصور قرار شد جنازه رضاشاه از مصر به ایران آورده شود و هواپیمای حامل جنازه رضا شاه قبل از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد. سرانجام هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹، جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد[263] و با تشریفات رسمی به شاه عبدالعظیم برده شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد. ابتدا برخی از نمایندگان جبهه ملی با برگزاری تشریفات رسمی مخالفت کردند و قصد داشتند در مجلس سخنرانی‌هایی دربارهٔ دورهٔ رضاشاه و علیه او ایراد کنند که این امر منجر به نگرانی دربار شد. سرانجام با وساطت منصورالملک نخست‌وزیر وقت با حسین مکی و مذاکره مکی با محمد مصدق قرار بر این شد که مجلس در اینباره سکوت کند و نطقی علیه یا له او ایراد نشود.[264]

به اعتقاد حسین مکی، در روز ۲۴ دی‌ماه ۱۳۵۷ و زمان کوتاهی پیش از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، نخست به لس‌آنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر برده شد. فرح پهلوی ادعای انتقال جسد رضاشاه را تکذیب کرده‌است. سرانجام در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، آرامگاه رضا شاه به دستور حاکم شرع وقت صادق خلخالی به کلی ویران و نابود گردید.[265] ابوالحسن بنی‌صدر کوشش نمود که از تخریب آرامگاه جلوگیری به عمل آورد و آنگونه که صادق خلخالی در خاطرات خود می‌نویسد بنی صدر قصد داشت ساختمان آن را به موزهٔ جنایات رضاشاه و محمدرضاشاه تبدیل کنند. صادق خلخالی در پاسخ به این استدلال در خاطرات خود نوشت: «اگر آن‌ها می‌خواستند آثار جنایات پهلوی را در موزه‌ای جمع‌آوری کنند، موزه ایران باستان می‌توانست جای بهتر و بزرگ‌تری برای این امر باشد.»[266] خلخالی در کتاب خاطرات خود اذعان می‌کند مقبره رضاشاه سازه بسیار مقاومی بود و تنها با استفاده از دینامیت و در مدت زمان ۲۰ روز موفق به تخریب آن شدیم.[267]

مجسمه‌ها

نگاره‌ای از تندیس برنزی رضاشاه با چکمه‌های سربازی. این تندیس که در ابتدا تندیسی تمام قد از رضاشاه و در لباس سربازی بود، در جریان انقلاب ۱۳۵۷ ایران در اهواز تخریب و توسط انقلابیون تکه‌تکه شد. از آن‌جا که این تندیس تنها بازمانده از تمام مجسمه‌های شاهان پهلوی است، باقی‌مانده‌اش حفظ و به مجموعه کاخ‌موزه سعدآباد منتقل شد.[268]

در دوران سلطنت او برای ترویج کیش شخصیت مجسمه‌هایی از وی در نقاط مختلف نصب شد.[269][270]بهمن آذرفهیمی یکی از سازندگان مجسمه‌ها می‌گوید: «در آن دوران هنرمندان و خصوصاً مجسمه سازان برای امرار معاش مجبور بودند با دربار همکاری کنند، چون به ندرت سفارش کار از طرف یک هنردوست مردمی ارائه می‌شد، دربار هم به واسطه سیاست‌هایش خصوصاً در حوزه مجسمه‌سازی فقط اقدام به ساخت مجسمه از شاه می‌کرد.» همچنین لیلی طریان که خود رئیس قسمت ساخت مجسمه در وزارت فرهنگ بوده می کوید که به ساخت این مجسمه‌ها اعتراض کرده و پاسخ شنیده‌است که از این مطالب خطرناک نگوید. وی شاهد بوده‌است که در ارتش با ذوب اسلحه و مهمات اقدام به ساخت مجسمه‌ها می‌کردند و در شهر فاقد امکاناتی همچون سرپل ذهاب مجسمه شاه نصب می‌گردد. باقیمانده مجسمه‌ها اکنون در انبار موزه‌ها نگهداری می‌شود.[271] سیاست مجسم سازی از رهبران از سوی سایر دیکتاتورها نیز دنبال می‌شد.[272]

مجسمه‌های وی که در نقاط مختلف شهر قرار داشت در جریان اعتراضات روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مورد حمله قرار گرفته و بعضاً پایین کشیده شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد پایین کشیدن مجسمه‌ها به یکی از اتهامات مصدق افزوده شد و در بند ۱۰ کیفرخواست صادره علیه وی متهم گردید که پایین کشیدن مجسمه‌های رضا شاه بدستور او بوده‌است:[273]

متهم در چهارمین جلسه بازجویی یک سلسله حوادثی که روز ۲۶ مردادماه به منظور به هم زدن اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت روی داد، که از آن جمله علناً دادن شعارهای ضد سلطنت و شکستن و پایین انداختن مجسمه‌های اعلی‌حضرت فقید و اعلی‌حضرت همایون شاهنشاهی با تهیه مقدمات قبلی با موهن‌ترین وجه بوده‌است، صریحاً می‌گوید:

«روز دوشنبه آقای سنجابی را خواستم و به ایشان گفتم: با اصناف و احزاب ملی مذاکره کنند و اگر صلاح بدانند، مجسمه‌ها را بردارند. جمعیت هم رفتند و این کار را کردند. موقع شروع به کار، مأمورین مانع شده‌بودند. جمعیت ملی با تلفن گفتند که: مأمورین مانع کار ما هستند. من دستور عدم ممانعت دادم و احزاب این کار را کردند.» متهم با اظهارات بالا صریحاً اعتراف می‌کند که افتضاح و ننگ برداشتن مجسمه‌های اعلی‌حضرت فقید بر عهده او بوده‌است و انجام کار را به دست احزاب ملی می‌داند،

پایین کشیدن مجسمه‌های پهلوی در شهرهای دیگر نیز تکرار و در جریان درگیریها با نیروهای انتظامی و نظامی عده ای زخمی شدند.[274]

کشف پیکر مومیایی منسوب به رضاشاه

در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ در جریان گودبرداری محلِ سابقِ آرامگاه، جسدی مومیایی کشف شد و گمانه زنی‌هایی مبنی بر اینکه این جسد متعلق به رضا پهلوی باشد مطرح شد.[275]

رضا پهلوی نوهٔ رضاشاه بر این باور است که به احتمال زیاد این جسد متعلق به پدربزرگ اوست.[276][277] او در بیانیه گفته‌است:

«پیکر رضا شاه در نهایت باید دوباره در ایران و آن گونه که شایسته و سزاوار است، به خاک سپرده شود. آرامگاه رضا شاه (اگر نه به عنوان پدر ایران نوین یا یک پادشاه) بلکه تنها به عنوان یک سرباز و خدمتگزار ملت و میهن، باید نشان داشته باشد و برای همگان شناخته شده باشد.»[278]

عباس میلانی، تاریخ‌نگار و ایران‌شناس، در این مورد گفته‌است:

یافت شدن جسدی مومیایی در مکانی که مقبره رضا شاه بود و خلخالی به کور دلی و با صرف میلیون‌ها «ویرانش» کرد، آنهم در زمانی که در تظاهرات ضد رژیم شعارهایی به نفع رضا شاه داده شد، هم کابوس رژیم است و هم موید این واقعیت که تاریخ را مستبدان به زور و تزویر، یا بیل و بولدزر، نمی‌نویسند.[279]

بعد از تخریب مقبره رضاشاه در دوران انقلاب، جستجوها برای یافتن جنازه رضاشاه بی‌نتیجه ماند و گفته شد که محمدرضا، جنازه را به‌طور مخفیانه با خود از ایران برده‌است.[275] فرح دیبا ماجرای خروج جنازه از ایران را در یک مستند تلویزیونی در شبکه من‌وتو تکذیب کرد.[280]

این موضوع از سوی مقامات بلندپایه رسمی جمهوری اسلامی تأیید یا تکذیب نشد. در عین حال برخی از افراد مانند رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران احتمال تعلق این جسد به رضا شاه را ممکن دانسته‌اند.[281]

عبدالله شهبازی بر این باور بود که «مومیایی شبیه به تصویر رضا شاه در تابوت بازسازی شده‌است و لباس به تن دارد. در حالی که رضا شاه را طبق مراسم اسلامی و بدون لباس و با کفن، دفن کردند.»[280] اما در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، حسن خلیل‌آبادی، عضو شورای شهر تهران اعلام کرد مومیایی متعلق به رضاشاه بوده و دوباره دفن شده‌است.[282]

شعار رضاشاه روحت شاد

تراکتی که بر رویش شعار رضاشاه روحت شاد نوشته شده.

رضاشاه روحت شاد یک شعار سیاسی در مقام هواخواهی رضاشاه پهلوی بنیان‌گذار شاهنشاهی پهلوی است. این شعار پس از حدود ۴۰ سال از براندازی سلسله پهلوی در ایران مطرح شد.[283] رضاشاه روحت شاد نخستین بار در تظاهرات ضدحکومتی دی‌ماه ۱۳۹۶ در ایران توسط مردم معترض فریاد زده‌شد.[6] دامنه تعابیر این شعار ممکن است علاوه بر ستایش رضاشاه و اقدامات او، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران را نیز شامل شود. همچنین این شعار به نوعی نفی اقدامات گذشته در براندازی نظام پادشاهی در جریان انقلاب اسلامی ایران نیز تلقی می‌شود.[284]

تاریخچه

نخستین بار در تظاهرات ۱۳۹۶ ایران در مشهد و در جوار مسجد گوهرشاد، عده ای از معترضان فریاد «رضاشاه روحت شاد» سر دادند.[285][6]این شعار به سرعت در دیگر شهرها از زبان مردم معترض شنیده شد. رضاشاه روحت شاد بارها در قم - که پایتخت مرجعیت روحانیون شیعه است - فریاد زده شد.[6] در سال ۱۳۹۷ نیز این شعار بارها تکرار شد. در عصر جمعه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ فریاد «رضا شاه، روحت شاد» در ورزشگاه آزادی تهران طنین انداز شد. این شعار در حین بازی فوتبال پرسپولیس تهران توسط تماشاگران فریاد زده‌شد.[286][287][288] بار دیگر در تاریخ ۹ مهر ۱۳۹۷ در یک بازی فوتبال در استادیوم پارس شهر شیراز، این شعار توسط تماشاچیان تکرار شد.[289] در تیرماه همان ۱۳۹۷ نیز این شعار در جلوی ساختمان مجلس شورای اسلامی توسط عده‌ای از معترضان اقتصادی سرداده شد که جنجال آفرید.[290][291][292][293] در تظاهرات تیر ۱۳۹۷ تهران بازاریان اهل تهران این شعار را در کنار شعارهای دیگری همچون «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» در اعتراضات خود بکار گرفتند.[294]

در تظاهرات سراسری مرداد ۱۳۹۷ این شعار در اعتراضات بکار برده‌شد. در تاریخ سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۷ این شعار توسط مردم معترض در منطقه شاپور جدید در اصفهان، همراه با شعارهایی همچون «مرگ بر دیکتاتور» و «سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن» علیه نظام حکومتی وقت سر داده‌شد.[295][296]

در عصر جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸ فریاد «رضا شاه، روحت شاد» بار دیگر در ورزشگاه آزادی تهران طنین انداز شد. این شعار بازهم در حین بازی فوتبال پرسپولیس تهران توسط تماشاگران فریاد زده‌شد.[297]

در اعتراضات آبان ۱۳۹۸ ایران این شعار در آبان ماه ۹۸ در شهرهای مختلف ایران توسط معترضان به گرانی ۳۰۰ درصدی بنزین و سهمیه بندی بنزین به کار برده شد.[298]

شعارهای مرتبط

در تظاهرات ۱۳۹۶ ایران دسته‌ای از شعارها به ایران پیش از روی‌کار آمدن نظام جمهوری اسلامی ارجاع داشت. این دسته از شعارها غالباً در هواخواهی شاهنشاهی پهلوی بود. از جمله این شعارها می‌توان شعارهایی همچون «ای شاه ایران برگرد به ایران»، «شاه برگرد شاه برگرد شاه برگرد»، «رضا شاه روحت شاد»، «شاهنشاه روحت شاد»، «رضا، رضا پهلوی»، «رضا شاه معذرت معذرت»، «ولیعهد کجایی به داد ما بیایی»، «ایران که شاه نداره حساب و کتاب نداره» را نام برد.[284]

ارجاعات فرهنگی

رضاخان ترانه‌ای از محسن نامجو خوانندهٔ ایرانی است که در سال ۱۳۹۳ منتشر شد و به نقد طنزآمیز رضاشاه می‌پردازد.[299] رضاشاه دست‌کم در چهار فیلم یا سریال به تصویر کشیده است از جمله کمال‌الملک با بازی داوود رشیدی، در چشم باد با بازی سعید راد، عمارت فرنگی با بازی احمد نجفی، و معمای شاه با بازی جعفر دهقان.[300]

نگارخانه

جستارهای وابسته

یادداشت

  1. این تاریخ رسمی است و شاید دقیق نباشد. به گفتهٔ همایون کاتوزیان، رضاشاه در زمان کناره‌گیری از سلطنت، بیش از ۶۳ ساله نشان می‌داد.[16]
  2. زادگاه وی به عنوان «زادگاه بنیان‌گذار پهلوی» نامیده می‌شد و امروزه، موزهٔ مردم‌شناسی است. این منطقه در فهرست آثار ملی کشور به نام محلهٔ قدیمی آلاشت به شمارهٔ ۸۶۷ ثبت ملی شده‌است.
  3. برخی منابع نام مادر رضاشاه را سکینه یا زهرا عنوان کرده‌اند و تبار او را در اصل، از تبار گرجی نوشته‌اند. (رستمی، فرهاد، پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ ایران معاصر، جلد اول: رضاشاه، ص۴) گفته شده‌است که مادربزرگ او از اهالی گرجی ساکن مازندران بوده‌است. Georgians in Iran by Ali Attār, Jadid Online, 2008,. منبعی دیگر مدعی است که او از خانواده‌ای نظامی برخاست که در پی پیشروی روسها به قفقاز، از آن‌جا گریخته و در دهکدهٔ حاصل‌خیز آلاشت در ناحیهٔ سفیدرود مازندران، املاکی در اختیار گرفته بودند. خویشان او، از جمله پدر و پدربزرگ، در هنگ ایلیاتی خدمت کرده بودند - آخری در محاصرهٔ هرات کشته شده بود. (A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008) منبعی نیز مدعی شده پدران او نظامی و از ایلی به نام «پالانی» بوده‌اند. (تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ملک‌الشعرا بهار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷، جلد اول، ص ۶۹).
  4. دیپلمات بریتانیایی که به تازگی وارد ایران شده بود
  5. مجلس شورای ملی در برابر تصویب قرارداد ۱۹۱۹ مقاومت می‌کرد
  6. شاه قصد داشت به سید ضیاء لقبی اشرافی دهد اما او نپذیرفت. در عوض درخواست کرد «دیکتاتور» نامیده شود که شاه زیر بار نرفت و سید ضیاء نیز بیشتر اصرار نکرد.[64]
  7. مطابق قرارداد، شوروی حق داشت در صورت حملهٔ خارجی به ایران، برای دفاع از خود، به ایران حمله کند. این به عنوان عنصری بازدارنده باعث می‌شد احتمال حملهٔ نظامی به ایران کاهش پیدا کند.[81]
  8. عبدالحسین تیمورتاش، وزیر عدلیه، چهرهٔ مهم جدید کابینه بود که در سال‌های بعد تأثیرات مهمی بر سیاست ایران داشت.
  9. در این زمان عمر مجلس چهارم به پایان رسیده بود و مجلس پنجم هنوز تشکیل نشده بود.[96]
  10. خروج احمدشاه مصادف شد با استعفای محمد ششم عثمانی و اعلام جمهوری در ترکیه
  11. ایران در آن زمان، بین کشورهای آسیایی بیشترین صادرات را به شوروی داشت و اقتصاد شمال کشور به بازارهای روسیه وابستگی شدیدی داشت.
  12. جمهوری در نظر روحانیون یادآور اصلاحات سکولار آتاتورک در ترکیه بود و به همین دلیل از برپایی حکومتی مشابه در ایران هراسان بودند.
  13. او سپس خود را به پاریس نزد احمدشاه رساند
  14. دیگر نمایندگان حاضر (۲۵۷ نفر) همگی رای موافق دادند
  15. مدرس وثوق را مرد مقتدری می‌دانست و احتمالاً پیشنهاد نخست او برای ریاست وزرا بود. مدرس از این جهت به حضور وثوق اصرار داشت، چون معتقد بود می‌تواند باعث کاهش قدرت رضاشاه شود.
  16. منظور لورن این بود که ایران به بریتانیا نزدیک‌تر شود
  17. زمانی که پاسخ به ایران رسید، وزیر مختار جدید رابرت کلایو در ایران مستقر شده بود
  18. ابتدا به روسیه در زمان امضای قرارداد ترکمانچای، یک دهه بعد به بریتانیا و سپس به سایر کشورهای غربی
  19. منظور نظام قضائی ترکیبی که بعد از مشروطه ایجاد شد، است
  20. روحانیون شیعه رفتار یکسان قانون با روحانیون تمام ادیان را به عنوان نشانه‌ای از برابری شیعه و دیگر دین‌های کشور می‌دانستند و آن را برنمی‌تابیدند.

پانویس

  1. صورت قسم‌نامه قانون اساسی مشروطه
  2. رضاشاه؛ روایت تبعید، مرگ و جسد مومیایی، بی‌بی‌سی فارسی
  3. صورت قسم‌نامه قانون اساسی مشروطه
  4. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
  5. James Buchan. "Days of God: The Revolution in Iran and Its Consequences".
  6. رهبر، محمد (۸ اوت ۲۰۱۸). «رضا شاه در خیابان چه می‌کند؟». بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۱۱ مه ۲۰۲۱.
  7. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص. ۱۲۴
  8. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۷۱–۱۷۲
  9. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص.. ۱۲۶
  10. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، صص. ۱۲۷–۱۲۸
  11. دیکتاتوری منور به روایت روشنفکران ایرانی
  12. Albrecht Schnabel and Amin Saikal (2003), Democratization in the Middle East: Experiences, Struggles, Challenges, and Modernization. qFhU3kWXLvEC&dq =Reza+surnames URL pp91
  13. تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران
  14. دولت‌آبادی، یحیی (١٣٦٢). حیات یحیی. ۴. تهران: انتشارات عطار و انتشارات فردوسی. ص. صفحه ۲۲۳.
  15. علی شاهنده. «نقدی بر بخشی از کتاب «ایران بین دو انقلاب» آقای یرواند آبراهامیان». ایران‌لیبرال. بایگانی‌شده از اصلی در ۹ اوت ۲۰۱۷. دریافت‌شده در ۳۰ اکتبر ۲۰۱۸.
  16. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۸.
  17. «همه چیز دربارهٔ رضاخان به روایت خسرو معتضد». جامعه خبری تحلیلی الف (وبسایت الف، گروه سیاسی الف، ۱۹ فروردین ۱۳۹۷، ۱۸:۱۸).
  18. نوروز مرادی، کوروش؛ نوری، مصطفی. «سندی نویافته از نیای رضاشاه» (PDF). پرتال جامع علوم انسانی. نشریه پیام بهارستان. دریافت‌شده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۰.
  19. معتضد، خسرو (۱۳۸۷). تاجهای زنانه (ویراست جلد اول چاپ اول). تهران: نشر البرز. صص. ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۲۵۹۷۴.
  20. زیبا کلام، صادق (۱۳۹۸). رضاشاه. تهران و لندن: تهران:روزنه. لندن:اچ انداس. صص. ۶۱ ۶۲. شابک ۹۷۸۱۷۸۰۸۳۷۶۲۸.
  21. نیازمند، رضا (۱۳۸۷). رضاشاه از تولد تا سلطنت (ویراست چاپ ششم). تهران: حکایت قلم نوین. صص. ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ ۲۹ ۳۰ ۳۱ ۳۲ ۳۳ ۳۶ ۳۷ ۳۸ ۳۹ ۴۰. شابک ۹۶۴۵۹۲۵۴۶۰.
  22. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 161.
  23. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 162.
  24. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
  25. Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 538.
  26. Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 538.
  27. «پرتال جامع علوم انسانی» (PDF). سندی نویافته از نیای رضاشاه.
  28. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
  29. نجف‌قلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
  30. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 162.
  31. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
  32. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۸.
  33. نجف‌قلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، ۷۸۶ صفحه، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۶۴۰۴−۲۰−۰
  34. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
  35. محمد جواد مشکور، اسماعیل دولتشاهی (۲۵۳۷ ش). محیط‌شناسی با تکیه بر تاریخ ایران. وزارت آموزش پرورش. تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
  36. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
  37. سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون، صادق ادیبی، نشر البرز، ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک
  38. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
  39. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 4.
  40. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 8.
  41. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163.
  42. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۵۹.
  43. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 8.
  44. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163.
  45. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 164.
  46. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 163–164.
  47. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 10.
  48. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 11.
  49. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 165.
  50. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 12–13.
  51. انگلیسی‌ها در میان ایرانیان، سر دنیس رایت، ترجمه ذبیح‌الله منصوری، مؤسسه مطبوعاتی فرخی
  52. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 13–14.
  53. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  54. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  55. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  56. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  57. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  58. Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 539.
  59. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 199.
  60. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  61. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  62. Amanat, “The Rise of Colonel Reza Khan”, Iran: A Modern History, 539.
  63. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۲.
  64. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 199.
  65. Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 540.
  66. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۱.
  67. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۲۹.
  68. Amanat, “The Coup and Control of the Capital”, Iran: A Modern History, 540.
  69. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 200.
  70. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 182.
  71. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  72. Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 219.
  73. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  74. Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925, 79.
  75. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  76. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 15.
  77. Shambayati, “COUP D’ETAT OF 1299/1921”, Encyclopædia Iranica.
  78. Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan, 1796-1925, 80.
  79. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۶۱.
  80. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 203–204.
  81. Abrahamian, A History of Modern Iran, 64.
  82. Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 220.
  83. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 216.
  84. Amanat, “Reza Khan as the Commander in Chief”, Iran: A Modern History, 543.
  85. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 217.
  86. Afkhami, The Life and Times of the Shah, 17.
  87. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 218.
  88. Amanat, “Reza Khan as the Commander in Chief”, Iran: A Modern History, 545.
  89. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 241.
  90. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 242–243.
  91. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 244.
  92. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 253.
  93. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 253–260.
  94. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 262–272.
  95. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 277–278.
  96. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۷۸.
  97. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 280–281.
  98. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 302.
  99. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 300–305.
  100. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
  101. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 310–311.
  102. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
  103. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 318.
  104. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۴–۳۸۵.
  105. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 306–307.
  106. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 358–360.
  107. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷.
  108. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 336.
  109. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷–۳۹۱.
  110. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 341.
  111. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۸۷–۳۹۱.
  112. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 347.
  113. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 351–352.
  114. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۱–۳۹۳.
  115. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۴.
  116. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 364.
  117. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۵–۳۹۷.
  118. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 369.
  119. Amanat, “Pillars of the Pahlavi Throne”, Iran: A Modern History, 568.
  120. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۷–۳۹۸.
  121. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 377.
  122. کاتوزیان، «رضاخان و پایان هرج‌ومرج»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۳۹۷–۳۹۸.
  123. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 376–378.
  124. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 376–381.
  125. شاهان و زنان فراموش شده قاجار. علی قاجار. نادعلی همدانی. نشر سیمرغ. نشر علم. ۱۳۷۳ تهران
  126. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 385.
  127. Abrahamian, “The Reign of Reza Shah”, Iran Between Two Revoltuions, 135.
  128. Hambly, “The Pahlavi Autocracy”, The Cambridge History of Iran, 225.
  129. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 381–385.
  130. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۱.
  131. Katouzian, “State and Society Under Reza Shah”, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, 27.
  132. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۱–۴۱۶.
  133. Ghani, Iran and the Rise of the Reza Shah: From Qajar Collapse to Pahlavi Power, 387–388.
  134. کاتوزیان، «کودتا»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۰۶–۴۰۷.
  135. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 53–54.
  136. رضا شاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۷–۴۸
  137. آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه‌چی. چاپ دوم. نشر مرکز، ۱۳۷۸. ص. ۱۴۶.
  138. آفاری، ژانت. انجمن‌های نیمه سری زنان در نهضت مشروطه. ترجمهٔ جواد یوسفیان. نشر بانو، 1996 - ترجمه ۱۳۷۷. شابک ساناساریان، الیز. جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷). چاپ اول. تهران: نشر اختران، ۱۳۸۴.
  139. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 55–56.
  140. Elliot, “New Iran and the Dissolution of Party Politics”, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, 67.
  141. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 55–56.
  142. داور و عدلیه. باقر عاقلی. انتشارات علمی ۱۳۶۹ تهران
  143. کاتوزیان، «رضاشاه و استبداد مدرن»، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ۴۱۶.
  144. Amanat, “Railroad and Modern Infrastructure”, Iran: A Modern History, 574.
  145. Abrahamian, “The Reign of Reza Shah”, Iran Between Two Revoltuions, 146.
  146. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 188–189.
  147. Amanat, “Railroad and Modern Infrastructure”, Iran: A Modern History, 577.
  148. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 189.
  149. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 56–57.
  150. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 173.
  151. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 56–57.
  152. Mirzai, A History of Slavery and Emancipation in Iran, 1800-1929, 176–177.
  153. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 188–189.
  154. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 59.
  155. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 174–175.
  156. Richard, “Rezā Khān to Rezā Shāh: Defender of the Nation”, Iran: A Social and Political History since the Qajars, 176.
  157. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 212.
  158. Ansari, “Reza Shah: Modernisation and Tradition, 1926–41”, Modern Iran, 59.
  159. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 212–217.
  160. مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینه‌ها، پیامدها و واکنش‌ها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۴، ص ۱۱۸
  161. هم‌اکنون در میدان تقسیم در شهر استامبول، مجسمهٔ رضاشاه در کنار آتاتورک و چند تن دیگر از سران کشورهای جهان وجود دارد.
  162. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 212–213.
  163. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 214–216.
  164. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 217–219.
  165. Chehabi, “Staging the Emperor's New Clothes: Dress codes and nation‐building under Reza Shah”, Iranian Studies, 219–221.
  166. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ تمامی صفحات
  167. GERMANY i. German-Persian diplomatic relations, Encyclopædia Iranica
  168. Fararu (April 23, 2018). "انتقال چنارهای غول‌آسا به خیابان ولیعصر". Fararu | فرارو. Retrieved April 23, 2018.
  169. =ViewArticle&ArticleID=309 "مبانی کشف حجاب" Check |url= value (help). موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی. June 2, 1934. Retrieved April 23, 2018.
  170. «تاریخچه قانون مدنی». دریافت‌شده در ۶ آوریل ۲۰۱۷.
  171. 5850&SubjectID =12072 جزئیات ثبت اسناد در ایران
  172. ایران, عصر (April 23, 2018). "ایرانیان از کی و چگونه دارای نام خانوادگی شدند؟". عصر ایران. Retrieved April 23, 2018.
  173. داستان تأسیس اداره ثبت احوال و اولین سرشماری در ایران
  174. «لایحه کاپیتولاسیون تصویب شد». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۲ اوت ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۱۰ اوت ۲۰۱۶.
  175. آشنایی با تاریخچه خدمت وظیفه عمومی
  176. 5850&SubjectID =4898 سازمان اسناد و کتابخانه ملی
  177. «تاریخچه تأسیس بانک ملی ایران». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۲۱ اوت ۲۰۱۵.
  178. «تاریخچه بانک کشاورزی». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۹ مارس ۲۰۱۹. دریافت‌شده در ۱۰ ژوئن ۲۰۲۰.
  179. «تأسیس شرکت سهامی بیمه ایران». بایگانی‌شده از اصلی در ۵ ژوئیه ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۲۰ اکتبر ۲۰۱۹.
  180. اجمالی%20بر%20تاریخچه%20رادیو%20در%20ایران%201387%20-%201319.pdf گیتی کاوه، اجمالی بر تاریخچه رادیو در ایران ۱۳۸۷ - ۱۳۱۹، کتاب ماه ۱۳۸۷ شماره ۸، برگ ۶۶
  181. "۱۳۱۳: سال تأسیس دانشگاه تهران". تاریخ ایرانی. April 23, 2018. Retrieved April 23, 2018.
  182. سودابه قدبگی، شناسنامه خبرگزاری‌های جهان، برگ 122
  183. «تاریخچه فرهنگستان اول». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۲۱ اوت ۲۰۱۵.
  184. Bamberg (2000), =PR27&lpg= PP1&dq =The+History+of+the+British+Petroleum+Company&lr= &as_drrb_is =q&as_minm_is= 0&as_miny_is =&as_maxm_is= 0&as_maxy_is =&id= PduotC73nh0C&num =50&as_brr= 0&as_pt =ALLTYPES The History of the British Petroleum Company, R. W. Ferrier, Cambridge University Press, p. xxvii, ISBN 9780521259507 External link in |title= (help)
  185. معیارهای تقسیمات کشوری در دوره پهلوی
  186. www.asriran.com https://www.asriran.com/fa/news/164957/ادغام-وزارتخانه‌ها-از-قاجاریه-تا-امروز. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۱-۲۸. پارامتر |عنوان= یا |title= ناموجود یا خالی (کمک)
  187. آمریکایی‌هایی که ایران را دوست داشتند بایگانی‌شده در ۳ سپتامبر ۲۰۱۴ توسط Wayback Machine، ایران وایر
  188. کسروی: ملی‌گرای وحدت‌انگار، بی‌بی‌سی فارسی
  189. کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص ۸۳۳.
  190. «مشاهده تقویم تاریخ ۷ آذر». مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. برای مشاهده متن منبع، در بخش جستجو، «۷ آذر» را انتخاب کنید.. دریافت‌شده در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۵. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  191. شکست شاهانه. ماروین زونیس. عباس مخبر. طرح نو. زمستان ۱۳۷۰
  192. ایران در اشغال متفقین صفاءالدین تبرائیان چاپ دوم ۱۳۷۱
  193. Kapuscinski, Ryszard (2006), Shah of Shahs, Penguin Group, p. 25, ISBN 978-0141188041
  194. شترها باید بروند. ترجمه حسن ابوترابیان. نشر نو. تهران. ۱۳۶۳
  195. «برای بعضی‌ها بندر عباس آخر خط است». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۳. دریافت‌شده در ۱۵ آوریل ۲۰۱۲.
  196. تاریخ بیست سالهٔ ایران، جلد هشتم (ماجراهای اشغال ایران و تحمیلات متفقین),حسین مکی، چاپ دوم پاییز ۶۶,صفحات ۴۳۰تا۴۵۹
  197. «اقامتگاه رضا شاه در جزیره موریس». وبگاه عصر ایران. ۵ مرداد ۱۳۹۲.
  198. A HISTORY OF MODERN IRAN, ERVAND ABRAHAMIAN, 2008, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS , p.63 ,2008
  199. آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۵۹-۱۶۰.
  200. آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۶۰-۱۶۱.
  201. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۲۲۱
  202. Mohammad Faghfoory’s research on ulama– state relations between 1921 and 1941 shows that as early as 1921 Reza Khan had used ethnic/religious identity to achieve his political goals. He set out to eliminate his rival and partner, Seyyed Ziya al-Din Tabatabai, by exploiting his: صص 38 39 Religious, minorities in Iran, relationship with non-Muslim groups, especially the Armenians. Ziya alDin’s arrest of a well-known cleric and deputy from Isfahan was blamed on the Armenians. By manufacturing an Armenian, British, and Ziya alDin front, Reza Khan won the support of the ulama to oust his rival.
  203. عاقلی، باقر، داور و عدلیه، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۹.
  204. سی سال با رضاشاه در قزاقخانه و قشون. صادق ادیبی. نشر البرز. ۱۳۸۵ تهران (ISBN 964-442-500-6) شابک
  205. L. Daniel, Elton (2001), =PA138&dq= Reza+Shah++cleric&lr =&id= AzqbYf9Q_2UC&num =50&as_brr= 3&as_pt =ALLTYPES The history of Iran, Greenwood Publishing Group, p. 138, ISBN 9780313307317 External link in |title= (help)
  206. ص 49 Religious, minorities in Iran
  207. The Reza Shah era was a much more difficult time for the community than the Mohammad Reza Shah reign. Although the Armenians were given cultural and religious autonomy in communal affairs and were allowed one additional deputy to the Majlis, Reza Shah closed down their schools in the years 1938– 39 and threatened their internal autonomy. The Armenians were denied government jobs and employment. 10 During this time, accusations and criticism in the government-controlled media against the Christian community was mainly directed at the Armenians and the Assyrians. While the British saw this as part of a pro-Nazi tendency designed to arouse the fanatical religious segments of the population, 11 most Armenians attributed it to Reza Shah’s connection to and personal admiration for Kemal Ataturk of Turkey. Others have seen it as part of the grand plan of pan-Iranist activities in the country. 12 Many villages in Iranian Azerbaijan had ancient Armenian names until the 1930s when Reza Shah Persianized their names. 13 Both closure of minority schools and the changes in the names of villages, cities, streets, etc. were part of Reza Shah’s general policy framework designed to strengthen the state and diminish foreign dependence. : صص 38 - 39 Religious, minorities in Iran,
  208. The Reza Shah era had a peculiar relevance to the Zoroastrian community. On the one hand, their schools and worship centers were subjected to restrictions similar to those on other non-Muslim minorities. On the other hand, they became a unique instrument for the nationalist ideology of the new monarch. Ancient Persian symbols (closely associated with Zoroastrians) became the cornerstone of modern Iranian nation building. The most obvious was the 1934 declaration by Reza Shah that foreigners call the country “Iran” rather than “Persia. ” “Iran” derived from an expression in the Zoroastrian holy book, Avesta, and in the new ideology it was closely associated with the glorious past of Persian kingdoms in the period before the Arab invasion. 83 Naturally, many Zoroastrians welcomed the new system and some were ardent supporters of Reza Shah. Among them was Arbab Keikhosrow Shahrokh, the Zoroastrian deputy in the Majlis, who worked tirelessly to improve the condition of the Zoroastrian communities throughout the country and who was a strong advocate of development programs for Iran. Yet even he could not outlast Reza Shah, who many believe ordered his assassination. 84 This incident is more of a reflection on Reza Shah’s ruling style than on his policy toward the Zoroastrians. : ص 49 Religious, minorities in Iran
  209. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷ صص ۲۰۰–۲۰۱
  210. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲
  211. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. حسین فردوست. مؤسسهٔ مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ۱۳۶۹ تهران
  212. سفرنامه مازندران. مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی ۲۵۳۵ تهران
  213. «سفرنامه خوزستان». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۷ فوریه ۲۰۰۹. دریافت‌شده در ۱۴ مارس ۲۰۰۹.
  214. سالنامه احصائیه (آماری). ۱۳۰۴
  215. ایران در زمان پهلویان. ویلهلم آیلرس. با ویرایش جرج لنچوفسکی. انتشارات استنفورد. کالیفرنیا. ۱۹۷۷
  216. رضا شاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله آموزش و پرورش در دورهٔ رضا شاه. به قلم رودی ماتی
  217. باستانی پاریزی - کتاب «شاهنامه آخرش خوش است»، ۱۳۵۰
  218. 1939: Iran Retrieved on 2009–05–07.
  219. L. Daniel, Elton (2001), =PA141&dq= germany+iran+reza+shah&lr =&as_drrb_is= q&as_minm_is =0&as_miny_is= &as_maxm_is =0&as_maxy_is= &id =AzqbYf9Q_2UC&num= 50&as_brr =0&as_pt=ALLTYPES The history of Iran, Greenwood Publishing Group, p. 141, ISBN 9780313307317 External link in |title= (help)
  220. (انگلیسی) 1939: Iran Check |پیوند= value (help) Retrieved on 2009–05–07.
  221. A. DeNovo, John (1963), =PA307&dq= Iranian+Minister+to+the+United+States++1936&lr =&id= X21GnILv-KcC&num =50&as_brr= 0&as_pt =ALLTYPES American interests and policies in the Middle East, 1900-1939, U of Minnesota Press, ISBN 9780816603022 External link in |title= (help)
  222. اشرف، توهم توطئه، 7 تا 46.
  223. پاسخ به تاریخ. محمدرضا پهلوی ترجمه حسین ابوترابیان
  224. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله مشروعیت سیاسی و پایگاه اجتماعی رضاشاه. به قلم هما کاتوزیان
  225. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۸
  226. خاطرات و خطرات. مهدیقلی خان هدایت. کتابفروشی زوار. ۱۳۴۴ تهران ص ۳۹۷
  227. دیوان فرخی یزدی. انتشارات امیر کبیر. ۱۳۵۷ تهران
  228. نصرت‌الدوله فیروز. از رؤیای پادشاهی تا زندان رضاشاهی. باقر عاقلی. نشر نامک ۱۳۷۳ تهران
  229. گزارش سر رابرت کلایو به مستر آرتور هندرسن. اسناد وزارت خارجهٔ بریتانیا. (FO 371/14542) مورخ نوزدهم مارس ۱۹۳۰ منقول از مقاله شیخ الاسلامی
  230. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۴۹
  231. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ ص ۵۶
  232. محمد علی کاتوزیان. اقتصاد سیاسی ایران. نشر مرکز. شابک ۶۹۴۳۰۵۱۱۲۹ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).
  233. رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین. استفانی کرونین. مرتضی ثاقب فر. نشر جامی(ISBN 964-7468-50-4). تهران. ۱۳۸۲ مقاله رضاشاه و زنان
  234. Keddie, Nikki (2007), =PA85&lpg= PA84&dq =reza+pahlavi+women&id=lEe_xK8KFXIC Women in the Middle East, Princeton University Press, p. 8586, ISBN 978-0-691-11610-5 External link in |title= (help)
  235. Parvin Paidar (پروین پایدار) (۱۹۹۷2CP61Ke2cTQC&pg =PA102 Women and the political process in twentieth-century Iran، Cambridge University Press، شابک ۰-۵۲۱-۵۹۵۷۲-X پیوند خارجی در |title= وجود دارد (کمک)
  236. ساناساریان، الیز (۱۳۸۴جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷)، تهران: نشر اختران، ص. ص٫ ۱۰۶، شابک ۹۶۴-۷۵۱۴-۷۸-۶
  237. آبراهامیان، یرواند (۱۳۷۸ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه‌چی، نشر مرکز، ص. ص٫ ۱۴۶
  238. خاطرات و خطرات. مهدی‌قلی خان هدایت. کتابفروشی زوار. ۱۳۴۴ تهران صفحات ۱۸ و ۴۰۹
  239. زنان ذی‌نفوذ خاندان پهلوی. نیلوفر کسری. بدرقه جاویدان. ۱۳۸۷ تهران (ISBN 964-7736-66-5) صفحهٔ ۶۰
  240. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، 139.
  241. Abrahamian، A History of Modern Iran، 71.
  242. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، 140-139.
  243. مسعود بهنود: کشته شدگان بر سر قدرت، ص. ۵۳۵–۵۵۸)
  244. تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران
  245. محمدقلی مجد (۱۳۸۲)، «اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی و لابی سانسور- بایکوت در تاریخ‌نگاری معاصر ایران»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران (۲۵)، ص. صص ۱۸۱–۲۰۰
  246. محمدقلی مجد. «اسناد علنی شده دولت آمریکا، تاریخ پهلوی و لابی سانسور- بایکوت در تاریخ‌نگاری معاصر ایران». دریافت‌شده در ۱۳۸۶-۰۲-۳۰.
  247. جامعهٔ ایران در دوران رضاشاه - ۱۶ رضاشاه آن‌گونه سفاک و طماع که بود نه آن‌گونه که می‌ستایند. احسان طبری.
  248. منوچهر فرمانفرمائیان (۱۳۷۷)، «تمرین برای فروپاشی»، خون و نفت، ترجمهٔ مهدی حقیقت خواه، به کوشش رخسان فرمانفرمائیان.، تهران: ققنوس، ص. ۲۳۷، شابک ۹۶۴-۳۱۱-۱۴۹-۰
  249. نگاهی به کتاب «رضا شاه از سقوط تا مرگ» (بی‌بی‌سی فارسی)
  250. (مسعود بهنود: این سه زن، ص. ۳۶۸–۳۶۹)
  251. 8&tabid =275 روز شمار تاریخ به روایت اسناد ملی
  252. جواهرات سلطنتی ایران؛ چاپخانه بانک مرکزی ایران - ۱۳۳۹
  253. «مذاکرات جلسه ۷۲ دوره نهم مجلس شورای ملی ۲۲ اسفند ۱۳۱۲».
  254. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص ٧۵
  255. https://enghelabe-eslami.com/مقالات/11735--l26-r.html
  256. https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر
  257. پیمایی، نادر (2005میلادی). رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ. واشینگتن-آمریکا. ص. ۱۳. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  258. معتضد، خسرو (۱۳۸۷). تاجهای زنانه. جلد اول (ویراست اول). تهران: نشر البرز. ص. ۲۰۲. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۲۵۹۷۴.
  259. http://iichs.org/index.asp?id=90&doc_cat=1
  260. پهلوی‌ها، جلال اندرمانی‌زاده و مختار حدیدی، ج ۲، ص ۳–۹.
  261. https://fararu.com/fa/news/54781/همه-زنان-رضا-شاه-به-روایت-تصویر
  262. نهاوندی ایوبوماتی، هوشنگ (۲۰۱۳میلادی). محمدرضا پهلوی آخرین شاهنشاه (ویراست اول). فرانسه: perrin Editions(ناشر فرانسوی). شابک ۹۷۸۱۵۹۵۸۴۴۱۵۶. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  263. «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۸ اوت ۲۰۱۳. دریافت‌شده در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۳.
  264. تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، جلد هشتم، صفحات ۵۲۶تا۵۳۳
  265. تاریخ بیست ساله ایران. حسین مکی جلد هشتم
  266. خاطرات آیت‌الله صادق خلخالی_اولین حاکم شرع در دادگاه‌های انقلاب، محمد صادق خلخالی گیوی، چاپ یکم_۱۳۷۹,نشر سایه، صفحات ۳۴۱تا351 شابک ۹۶۴−۵۹۱۸−۲۵−۱
  267. روایت خلخالی از تخریب مقبره رضاشاه/ جسد رضا شاه الان کجاست البرز نیوز
  268. داستان عکس؛ مجسمه‌های ساقط شده، ایسنا
  269. https://books.google.com/books?id=KU0GUtt510sC&lpg=PA18&dq=statue%20+%20iran%20+%20mushroomed&pg=PA18#v=onepage&q=statue%20+%20iran%20+%20mushroomed&f=false
  270. https://vom.ir/sarasari/posts/19615
  271. https://vom.ir/sarasari/posts/19615
  272. https://books.google.com/books?id=ugEbgS95-DUC&lpg=PA101&dq=shah%20+%20statue&pg=PA101#v=onepage&q=shah%20+%20statue&f=false
  273. http://ensani.ir/fa/article/72431/رشت-بین-دو-کودتا
  274. http://ensani.ir/fa/article/72431/رشت-بین-دو-کودتا
  275. «نقشه ماهواره‌ای می‌گوید: مومیایی رضاخان، محتمل‌ترین گزینه!». خبرآنلاین. دریافت‌شده در ۲۶ آوریل ۲۰۱۸.
  276. Son Of Late Shah Says Mummified Body Found In Iran Most Likely That Of His Grandfather
  277. رضا پهلوی: پیکر مومیایی شده به احتمال قوی به رضا شاه تعلق دارد - BBC News فارسی
  278. بیانیه شاهزاده رضا پهلوی دربار جسد مومیایی منتسب به رضا شاه؛ خواستار رعایت شان پیکر او هستیم
  279. «واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی به کشف مومیایی احتمالی رضا شاه». صدای آمریکا. دریافت‌شده در ۲۰۱۸-۰۴-۲۶.
  280. =13970205000705 «آیا جسد مومیایی مربوط به رضاخان است؟ / جزئیاتی از ماجرای کشف مومیایی در شهرری» مقدار |نشانی= را بررسی کنید (کمک). خبرگزاری فارس. دریافت‌شده در ۲۶ آوریل ۲۰۱۸.
  281. ابهام درباره کشف جسد مومیایی‌شده در حرم عبدالعظیم | ایران | DW | 23.04.2018
  282. «عضو شورای شهر پایتخت ایران: جسد مومیایی شده متعلق به رضاشاه بود و دوباره دفن شد». بی‌بی‌سی. دریافت‌شده در ۲۱ مه ۲۰۱۸.
  283. «شعار مردم در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی: رضاشاه روحت شاد!». خبرنامه گویا. ۲۹ دسامبر ۲۰۱۷. دریافت‌شده در ۲ دسامبر ۲۰۱۸.
  284. مجید محمدی (9 ژانویه 2018 - 19 دی 1396). «تحلیل شعارهای حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ ایران». بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  285. ««رضا شاه، روحت شاد»». رادیو فردا. ۰۷/دی/۱۳۹۶. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  286. «دهن کجی به نظام با طنین فریاد «رضا شاه، روحت شاد» در ورزشگاه آزادی». شبکه جهانی کلمه. ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
  287. «چرا «تشویق رضاشاه» در استادیوم اهمیت دارد؟». کیهان لندن. ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ برابر با ۲۹ آوریل ۲۰۱۸. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  288. «طرفداران پرسپولیس قهرمانی تیمشان را با شعار «رضاشاه روحت شاد» جشن گرفتند + ویدئو». دماوند. ۸ اردیبهشت ۱۳۹۷. دریافت‌شده در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۸.
  289. ««رضا شاه روحت شاد» شعار تماشاچیان بازی فوتبال». منوتو. ۹ مهر ۱۳۹۷. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
  290. «پشت پرده شعار «رضاشاه روحت شاد» مقابل مجلس». دنیای اقتصاد. تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۰۴/۵ ۰۷:۲۷. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  291. «پشت پرده شعار «رضاشاه روحت شاد» مقابل مجلس». خبرگزاری پانا. 5 تیر 1397 - 10:37. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  292. «روزنامه جمهوری اسلامی: شعار تمجید از رضاخان و شعارهای حاشیه نمازجمعه توسط یک جریان طراحی می‌شود/ مأموریت جدیدشان ریشه‌کنی دولت است». عصر ایران. ۲۶ ژوئن ۲۰۱۸. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
  293. «شعار تمجید از رضاخان و شعارهای حاشیه نمازجمعه توسط یک جریان طراحی می‌شود». خبرآنلاین. ۵ تیر ۱۳۹۷–۰۲:۲۴. دریافت‌شده در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۸. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
  294. «در التهابات بازار تهران چه گذشت؟ / بازاریان در مقابل شعارهای «نه غزه؛ نه لبنان» و «رضاشاه روحت شاد» متحد شدند + عکس و فیلم». مشرق‌نیوز. ۴ تیر ۱۳۹۷. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
  295. «تظاهرات اعتراضی در اصفهان با شعار «رضا شاه، روحت شاد» و «مرگ بر دیکتاتور» (فیلم)». تارنمای خبری تحلیلی دماوند. ۹ مرداد ۱۳۹۷. دریافت‌شده در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۸.
  296. «آغاز موج اعتراضات مردمی در ایران؛ با شعار «رضا شاه، روحت شاد» در اصفهان». تایمز اسرائیل. ۱ آگوست ۲۰۱۸. دریافت‌شده در ۱۶ دسامبر ۲۰۱۸.
  297. «بازی پر حاشیهٔ پرسپولیس و سپاهان». رادیو فردا. ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸. دریافت‌شده در ۵ ژوئن ۲۰۲۰.
  298. ««رضاشاه روحت شاد» یعنی نارضایتی از اشرافیت مذهبی». euronews.com. یورونیوز. دریافت‌شده در ۲۱ نوامبر ۲۰۱۹.
  299. «فقط مدرنیته رو اخلاق سگ آورد؟!». BBC News فارسی. ۲۰۱۴-۰۶-۱۶. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۴-۱۸.
  300. ««رضا شاه» به روایت 4 بازیگر/ جعفر دهقان به داوود رشیدی، احمد نجفی و سعید راد پیوست». ایسنا. ۲۰۱۳-۰۲-۰۱. دریافت‌شده در ۲۰۲۱-۰۵-۳۰.

منابع

  1. بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ^ .
  2. اسناد علنی شده دولت آمریکا و تاریخ پهلوی
  3. رضا شاه. در مصاحب، غلامحسین (سرپرست)، دائرةالمعارف فارسی، صص ۱۵۸۷ تا ۱۵۸۹.
  4. Religious minorities in Iran, Eliz Sanasarian, Cambridge University Press, 2000

برای مطالعه بیشتر

زندگی‌نامه و خاطرات

  • نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، از سوادکوه تا ژوهانسبورگ: زندگی رضاشاه پهلوی، نشر ثالث، صفحه ۷۸۶، چاپ سوم، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴-۶۴۰۴-۲۰-۰ .

تاریخ‌نگاری

  • فرهاد رستمی، پهلوی‌ها: خاندان پهلوی به روایت اسناد: رضا شاه، مؤسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر، ۴۲۸ صفحه، ۱۳۷۸، شابک ۹۶۴-۶۳۵۷-۱۴-۸ .
  • داوود امینی، چالشهای روحانیت با رضا شاه (بررسی علل چالشهای سنت‌گرایی با نوگرایی عصر رضا شاه)، نشر سپاس، ۳۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۸۲، شابک ۹۶۴−۹۴۹۵۴−۱-X .
  • کاوه بیات و دیگران، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، معین، ۴۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۲.
  • احمد نقیب‌زاده، دولت رضا شاه و نظام ایلی (تأثیر ساختار دولت مطلقه رضا شاه بر نفوذ قبایل و عشایر)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۲۸۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۸۰، شابک ۹۶۴-۶۱۹۶-۹۹-۳ .
  • یعقوب آژند و دیگران، نفت در دوره رضا شاه: تجدیدنظر در امتیازنامه دارسی (قرارداد ۱۹۳۳)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۶۲۸ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۸، شابک ۹۶۴-۴۲۲-۰۴۶-۳ .
  • کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمهٔ مرتضی ثاقب‌فر، جامی، چاپ اول، ۱۳۸۳.

<

  • Stephanie Cronin (Editor), The Army and Creation of the Pahlavi State in Iran, 1921-1926, I.B.Tauris (۱۵ مارس ۱۹۹۷), ۲۲۴ Pages, شابک ۱-۸۶۰۶۴-۱۰۵-۹ .
  • Stephanie Cronin (Editor), The Making of Modern Iran: State and Society under Riza Shah, 1921-1941, Routledge/Curzon; 1 edition (۱ ژوئن ۲۰۰۳), ۲۸۸ Pages, شابک ۰-۴۱۵-۳۰۲۸۴-۶ .
  • Mohammad Gholi Majd, Great Britain & Reza Shah: The Plunder of Iran, 1921-1941, University Press of Florida (۱ سپتامبر ۲۰۰۱), ۴۲۹ Pages, شابک ۰-۸۱۳۰-۲۱۱۱-۱ .
  • Nikki R. Keddie, Qajar Iran and the Rise of Reza Khan 1796-1925, Mazda Publishers (۱ مارس ۱۹۹۹), ۱۳۴ Pages, شابک ۱-۵۶۸۵۹-۰۸۴-۹ .
  • Touraj Atabaki & Erik J. Zurcher, Men of Order: Authoritarian Modernization Under Ataturk and Reza Shah, I. B. Tauris (۳ ژانویه ۲۰۰۳), ۲۳۴ Pages, شابک ۱-۸۶۰۶۴-۴۲۶-۰ .

اسناد

  • مرضیه یزدانی، اسناد پست و تلگراف و تلفن در دوره رضا شاه، سازمان اسناد ملی ایران، ۴۸۰ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۸، شابک ۹۶۴−۶۱۸۹−۲۷-X .
  • سید محمد خاتمی، رضاخان در مطبوعات دیروز، مدبر، ۲۲۴ صفحه، چاپ اول، ۱۳۷۷، شابک ۹۶۴-۶۶۳۱-۰۲-۹ .

پیوند به بیرون

در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ رضاشاه موجود است.
مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به رضاشاه در ویکی‌گفتاورد موجود است.
رضا شاه پهلوی
زادهٔ: ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ درگذشتهٔ: ۴ مرداد ۱۳۲۳
مناصب نظامی
پیشین:
قاسم خان والی
فرمانده قوای قزاق
۱۲۹۹ – ۱۳۰۰
ادغام در ژاندارمری
و تشکیل ارتش
پیشین:
احمدشاه قاجار
فرمانده کل قوا
۱۳۰۳ – ۱۳۲۰
پسین:
محمدرضا پهلوی
مناصب سیاسی
پیشین:
مسعود کیهان
وزیر جنگ
۱۳۰۰ – ۱۳۰۴
پسین:
عبدالله امیرطهماسبی
پیشین:
حسن پیرنیا
نخست‌وزیر ایران
۱۳۰۲ – ۱۳۰۴
پسین:
محمدعلی فروغی
پیشین:
احمدشاه قاجار
به عنوان شاه ایران
رئیس کشور ایران
موقت

۱۳۰۴
پسین:
خودش
به عنوان شاه ایران
پادشاهی ایران
پیشین:
احمدشاه قاجار
شاهنشاه ایران
۱۳۰۴ – ۱۳۲۰
پسین:
محمدرضا پهلوی
مدعی تاج و تخت
عنوان جدید شاهنشاه پهلوی
۱۳۰۵ – ۱۳۲۰
پسین:
محمدرضا پهلوی
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.