میرزاده عشقی
سیدمحمدرضا کردستانی با تخلص میرزاده عشقی (۲۰ آذر ۱۲۷۳ – ۱۲ تیر ۱۳۰۳) شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرانی دوره مشروطیّت و مدیر نشریه قرن بیستم بود که در دوره نخستوزیری رضاشاه، به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، ترور شد. وی از جمله مهمترین شاعران عصر مشروطه بهشمار میرود که از عناصر هویت ملی در جهت ایجاد انگیزه و آگاهی در توده مردم بهره گرفت.[1][2][3] او را خالق اولین اپرای ایرانی میدانند.[4]
سیدمحمدرضا کردستانی | |
---|---|
زادهٔ | ۲۰ آذر ۱۲۷۳ (خورشیدی)۱۲ جمادیالثانی ۱۳۱۲ (قمری) ۱۱ دسامبر ۱۸۹۴ (میلادی) قروه کردستان |
درگذشت | ۱۲ تیر ۱۳۰۳ (۲۹ سال) |
علت درگذشت | هدف گلولهٔ عوامل نظمیه (شهربانی) وقت |
مدفن | آرامگاه ابن بابویه |
پیشه | شاعر روزنامهنگار نمایشنامه نویس کارگردان تئاتر نویسنده |
والدین | سید ابوالقاسم کردستانی (پدر) |
زندگینامه
شاهان قاجار | |
---|---|
نام | دورهٔ پادشاهی |
۱۱۷۵–۱۱۶۱ | |
میرزاده عشقی نام اصلیش سید محمدرضا کردستانی و فرزند سید ابوالقاسم کردستانی بود. او همچنین دایی ناصر یمین مردوخی کردستانی بود و در تاریخ ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳ خورشیدی در قروه کردستان زاده شد.
سالهای کودکی را در مکتبخانههای قروه و از سن هفت سالگی به بعد در آموزشگاههای «الفت» و «آلیانس» همدان به دو زبان فارسی و فرانسوی تحصیل داشته، پیش از آنکه گواهینامه از این مدرسه دریافت کند در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسوی به طور کامل مسلط شد.
دوره تحصیلی وی تا سن هفده سالگی بیشتر طول نکشید، در آغاز سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد. بیش از سه ماه نگذشت که به همدان بازگشت و چهار ماه بعدش با پافشاری پدر برای تحصیل عازم پایتخت شد ولی عشقی از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آنجا به مرکز بازآمد.
هنگامی که در همدان به سر میبرد اوایل جنگ جهانی اول ۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده بود. عشقی به هواخواهی از عثمانیها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول میرفتند او هم به آنها پیوست و همراه مهاجرین به آنجا رفت.[5]
اقامت در استانبول
عشقی چند سالی در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی جزء مستمعین آزاد حضور مییافت، پیش از این سفر هم یک بار به همراهی آلمانیها به بیجار و کردستان رفته بود.
«اپرای رستاخیز شهریاران ایران» را عشقی در استانبول نوشت. این منظومه اثر مشاهدات او از ویرانههای طاق کسری در مدائن هنگام عبور از بغداد و موصل به استانبول بودهاست. در کتاب میرزاده عشقی نوشته «سولماز نراقی» برای اولین بار نتهای این اپرا منتشر شدهاست.[4]
در سال ۱۳۳۳ ه.ق روزنامه عشقی را در همدان انتشار داد. «نوروزی نامه» را نیز در سال ۱۳۳۶ ه.ق پانزده روز پیش از رسیدن فصل بهار در استانبول سرود.
عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران شتافت. او چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، نمایشنامه کفن سیاه را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط نوشت. در واقع این اثر با ثمرش، تاریخچهٔ تز انقلاب مشروطیت و دورهای است که شاعر در آن میزیست.[6]
عشقی گهگاه در روزنامهها و مجلهها اشعار و مقالههایی منتشر میساخت که بیشتر جنبهٔ وطنی و اجتماعی داشت. چندی هم شخصاً روزنامه قرن بیستم را با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر میکرد که امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن بیش از ۱۷ شماره انتشار نیافت.
در آخرین کابینه حسن پیرنیا، مشیرالدوله از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب گردید ولی او نپذیرفت.
عشقی پس از بازگشت، در صف مخالفان جدی سردار سپه درآمد.
شعر و ادبیات
میرزاده عشقی از جمله پیشگامان شعر نو شناختهمیشود و از نخستین ادبای معاصر ایران است که به مقوله شعر نو توجه نمود و پیش از نیما یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. لازم به یادآوری است که نخستین آثار نیما یوشیج برای نخستین بار در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی چاپ شد.[7]
شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعریاش هیچگاه مجال پخته شدن پیدا نکردند، اما صراحت لهجه، نکتهبینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهود است.
زبان اشعار عشقی به زبان شفاهی عامه مردم نزدیک است و گاه برای بیان صحنههای پرشور و مهیج به اندازه کافی رسا نیست.[8]
روزنامهنگاری
با درگرفتن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ میلادی ۱۲۹۳ خورشیدی زمانی که بیست سال داشت و با تشویق یکی از بستگان خود محمد مردوخ کردستانی در همدان روزنامهای با نام نامهٔ عشقی را به راه انداخت. شمارههای اول و سوم این روزنامه به تاریخهای ۱۸ ذیقعده ۱۳۳۳ ه.ق و ۲۷ محرم ۱۳۳۴ ه.ق (۱۲۹۳ خورشیدی) خبر میدهد. روزنامه قرن بیستم که شمارههای آن در سه سال و اندی به زحمت از بیست گذشت، بسیار نامنظم انتشار مییافت، خواننده چندانی نداشت و اگر فرضاً شهرتی هم داشت، مدیون نام خود عشقی بود. به گفتهٔ عشقی روزنامه قرن بیستم در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشت.
مخالفت با جمهوری
میرزاده عشقی در ابتدا با ملک الشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود و مطالب و اشعار تندی علیه آن دو نوشت، اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ شروع شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با بهار و مدرس که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد. پس از ترور عشقی، بهار طی نطق پیش از دستور خود در مجلس، به شدت به دولت وقت به واسطه تعلل در دستگیری عاملان ترور عشقی حمله کرد و خواهان مجازات آنان شد. همچنین، سید حسن مدرس، رهبر فراکسیون اقلیت مجلس، تدارک مفصلی برای تشییع جنازه میرزاده عشقی داد و مجلس ختمی برای وی در مسجد سپهسالار برگزار نمود.[9]
حقوق زنان
میرزاده عشقی همچنین از جمله نخستین و برجستهترین روشنفکران عصر مشروطه بهشمار میرود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع میکرد. از جمله میتوان به ارتباط میرزاده با انجمن نسوان وطنخواه و زنان آزادیخواهی همچون قمرالملوک وزیری اشاره کرد. برای مثال، به نوشته الیز ساناساریان در کتاب جنبش حقوق زنان در ایران، انجمن نسوان وطنخواه در اردیبهشت سال ۱۳۰۳، با کمک میرزاده عشقی تئاتری با مضمون دفاع از آزادی و رهایی زنان در پارک اتابک اجرا کرد.
زبیده جهانگیری، دختر خوانده قمر الملوک وزیری، در کتاب خود با عنوان قمری که خورشید شد مینویسد قمر به تشویق و دلگرمیهای میرزاده عشقی و عارف قزوینی، در اجرای کنسرتهای موسیقی اش در لاله زار مصمم میگردید و در برابر تهدیدهای مخالفان خود، از حمایت و پشتیبانی آنها برخوردار بود. چند شبی قبل از کنسرت معروف گراند هتل، نامه تهدید آمیز برایش فرستاده بودند. نزدیکانش نیز به او هشدار داده بودند؛ ولی قمر توجه نمیکرد. هروقت بیم آن میرفت که منصرف شود دیداری با میرزاده عشقی یا با عارف تردیدش را برطرف میساخت.[10]
میرزاده عشقی با بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و ادبای زمان خود از جمله حسین بهزاد، نیما یوشیج و ملک الشعرای بهار روابط نزدیک و صمیمانهای داشت.
ترور عشقی
عشقی، زبانی آتشین و نیشدار داشت. در آغاز زمزمهٔ جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامهاش توقیف شد و خود شاعر نیز به دست دو نفر در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونیاش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار، کوچه قطب الدوله هدف گلوله قرار گرفت و در ۲۹ سالگی درگذشت. دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) بهطور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشتهشود» را شنیدهبود.[11]
مزار او در ابن بابویه و در گوشهای متروک (در نزدیکی مزار نصرت الدوله فیروز) قرار دارد.[12][13]
نحوه ترور
دو سه شب بود که دو نفر ناشناس پیرامون خانهٔ عشقی کشیک میکشیدند. عشقی به توصیه دوستانش از خانه بیرون نمیرفت و کسی را هم نزد خود نمیپذیرفت. تمام شب دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ را عشقی ناراحت به سر برده بود. صبح آن شب عشقی، خسته، لب حوض دستهایش را میشست. پسر عموی او که از چندی پیش مراقب او بود بیرون رفته بود. کلفت خانه هم برای خرید رفته بود و در خانه را باز گذاشته بود. در حیاط باز شد و سه نفر بدون اجازه وارد خانه عشقی شدند، عشقی از آنها پرسید که چه کار دارند؟ آنها جواب دادند که شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند.
عشقی خندان تعارف کرده و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد و در حالی که با یکی از آنان صحبت کنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد و بیدرنگ هر سه نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رسانید. در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایهها به صدای تیر و فریاد عشقی جوان، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و «محمد هرسینی» نوکر مخبرالدوله قاتل را دستگیر نمود. اسم قاتل «ابوالقاسم بهمن» و از مهاجرین قفقاز بود.
عشقی را به بیمارستان شهربانی بردند. در تختخوابی افتاده و لحافی رویش کشیده شده بود. رنگش به کلی پریدهبود و عرق مرگ بر صورتش نشستهبود. تنش سرد شده و از سرما به خود میپیچید. به دلیل درد ناله میکرد و داد میزد که یا مرا از اینجا بیرون ببرید یا یک گلوله دیگر به من بزنید و آسودهام بکنید. گلولهٔ سربی از طرف چپ زیر قلبش گیر کردهبود. خون زیادی میآمد. بعد از چهار ساعت درد و شکنجه، عشقی براثر عوارض ناشی از این زخم درگذشت.
پیراهن خونینش را روی جنازهاش گذاشته و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار بود. دانشمندان، دانش آموزان، کاسب کارها واهالی محل طوق و علم بلند کرده و جنازهٔ شاعر جوان را در حالی که پیراهن خونین او روی تابوت بود برداشته و حرکت کردند. هر کس جنازه را میدید میگریست و میگفت: تهران چنین سوگواری را یک بار دیگر نخواهد دید.[14]
این شعر معروف بر کنار سنگ قبر وی حک شدهاست:
خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم | خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟ | |
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک | وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم | |
معشوق عشقی ای وطن ای مهد عشق پاک | ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم |
دو سال پس از قتل عشقی، دیوان عالی تمیز رأی بر برائت ابوالقاسم بهمن داد. ابولقاسم بهمن نیز در سال ۱۳۲۶ در حالت مستی، زیر دیوار میخانهای که با وزش باد بر سرش خراب شد، مرد.[15]
آثار
نمایشنامه
- داستان بیچاره زاده (جمشید ناکام) – سال ۱۲۹۳
- کفن سیاه – سال ۱۲۹۴
- رستاخیز سلاطین ایران –سال ۱۲۹۴
- حلوا الفقرا –سال ۱۳۰۰
- بچه گدا و دکتر نیکوکار- سال ۱۳۰۰
- تئاتر درموضوع میتینگ – سال ۱۳۰۱
- ایدئال پیرمرد دهگانی (سه تابلو مریم) – سال ۱۳۰۲[16]
اشعار وی یک بار در ۱۳۰۸ به کوشش ع. سلیمی در مطبعه شفق به چاپ رسید، ولی بعدها نسخه کامل آثار وی تحت نام « کلیات مصور عشقی»،همراه با شرح ها و نقد و نظر دیگران درباره عشقی، به همت علی اکبر مشیر سلیمی توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد که بیشتر نسخه های افست موجود در بازار از همین نسخه است.
نمونه شعر
شعر "چه معامله باید کرد؟" و "مستزاد مجلس چهارم"، در توصیف نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی از تندترین و معروفترین اشعار عشقی است:
قسمتی از مستزاد مجلس چهارم[17]
این مجلس چارم به خدا ننگِ بشر بود | دیدی چه خبر بود؟! | |
هر کار که کردند، ضرر رویِ ضرر بود | دیدی چه خبر بود؟! | |
این مجلسِ چارم، خودمانیم، ثمر داشت؟ | والله ضرر داشت | |
صد شکر که عمرش چو زمانه به گذر بود | دیدی چه خبر بود؟! | |
دیگ وکلا جوش زد و کف شد و سر رفت | باد همه در رفت | |
ده مژده که عمر وکلا عمر سفر بود | دیدی چه خبر بود! | |
دیگر نکند هو نزند جفته مدرس | در ساحت مجلس | |
بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود | دیدی چه خبر بود! | |
دیگر نزند با قر و قنبیله معلق | یعقوب جعلق | |
یعقوب خر بارکش این دو نفر بود | دیدی چه خبر بود؟ | |
سرمایه بدبختی ایران دو قوام است | این سکه بنام است | |
یک ملتی از این دو نفر خون بجگر بود | دیدی چه خبر بود! |
چه معامله باید کرد؟[18]
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید | به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید | |
به حقیقت در عدل ار در این بام و بر است | به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید | |
آنکه بگرفته از او تا کمر ایران گه | به مکافات الا تا کمرش باید رید | |
پدر ملت ایران اگر این بی پدر است | به چنین ملت و گور پدرش باید رید | |
به مدرس نتوان کرد جسارت اما | آنقدر هست که بر ریش خرش باید رید | |
این حرارت که به خود احمد آذر دارد | تا که خاموش شود بر شررش باید رید | |
شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد | غفرالله کنون بر اثرش باید رید | |
آن دهستانی تحمیلی بی مدرک لر | از نوک پاش الی فرق سرش باید رید | |
گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله | بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید | |
گر رَود موتمنالملک به مجلس گاهی | احتراماً به سر رهگذرش باید رید |
دربارهٔ او
تله فیلم «مرگ یک شاعر»، به کارگردانی حسن هدایت بر اساس زندگی میرزاده عشقی ساختهشدهاست؛ این فیلم روز ۲۵ بهمن سال ۱۳۹۲ و ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
جستارهای وابسته
پانویس
- «magiran.com:مولفههای هویت ملی در دیوان میرزادهٔ عشقی». magiran.com. دریافتشده در ۵ مهر ۱۳۹۵.
- رأی دیوان عالی تمیز دربارهٔ قتل میرزاده عشقی، گنجینه اسناد پاییز 1387، ص 44 و 45
- میرزاده عشقی، سیمای نجیب یک آنارشیست، تهران، انتشارات طرح نو، محمد قائد، چاپ دوم، 1391، ص ۱۹
- «" میرزاده عشقی " به ناشر سپرده شد». خبرگزاری مهر. ۲۶ شهریور ۱۳۸۵.
- خوشنام، محمود (۲۰۱۴-۰۷-۱۴). «میرزاده عشقی و بیقراریهای مستمر شاعر جوان». BBC Persian. دریافتشده در ۲۰۱۶-۰۹-۲۵.
- کلیات مصور میرزاده عشقی-گردآوری علی اکبر مشیر سلیمی-انتشارات امیرکبیر 1357- تهران-ص201
- «مردی سودایی که با شتاب زیست و با عجله مرد» (PDF). روز آنلاین. ۱۹ تیر ۱۳۹۳.
- یدالله بهمنی مطلق و ملاحت نجفی عرب (پاییز ۱۳۸۹). «بررسی و تحلیل سبک اشعار میرزادة عشقی» (PDF). فصلنامه تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب).
- کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران، ملک الشعرای بهار
- زبیده جهانگیری (۲۰۱۶-۰۹-۱۵). «قمری که خورشید شد». Google Books (به عربی). دریافتشده در ۲۰۱۶-۰۹-۲۶.
- شورای گسترش زبان فارسی
- «میرزاده عشقی ترور شد». بایگانیشده از اصلی در ۸ ژوئیه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۱۷ آوریل ۲۰۱۷.
- میرزاده عشقی، سیمای نجیب یک آنارشیست، انتشارات طرح نو، محمد قائد، ۱۳۹۱، ص ۱۹
- سده میلاد میرزاده عشقی-هادی حائری (کورش)-نشر مرکز-۱۳۷۳-ص ۱۱۱
- حسین زرینی (پاییز ۱۳۸۷). «رای دیوان عالی تمیز دربارهٔ قتل میرزاده عشقی». گنجینه اسناد شماره ۷۱. دریافتشده در ۵ مهر ۱۳۹۵.
- «نگاهی به متون نمایشی میرزاده عشقی». مد و مه. ۲۰۱۶-۰۹-۲۶. دریافتشده در ۵ مهر ۱۳۹۵.
- مشیر سلیمی، علیاکبر (۱۳۵۷). کلیات مصور میرزاده عشقی. تهران: انتشارات امیرکبیر. ص. ۴۴۱.
- مشیر سلیمی، علیاکبر (۱۳۵۷). کلیات مصور میرزاده عشقی. تهران: انتشارات امیرکبیر. ص. ۴۲۳.
منابع
- علی اکبر مشیر سلیمی (2016-09-15). "کلیات میرزادهٔ عشقی". Google Books (به لاتین). Retrieved ۲۰۱۶-۰۹-۲۶.
- بخشهایی از نوشتار «شرح حال میرزاده عشقی» نوشته: فیروز خردمند ۱۳۷۹ بندر انزلی
- آریانپور، یحیی (۱۳۸۷). از صبا تا نیما: تاریخ ۱۵۰ سال ادب فارسی. تهران: انتشارات زوار. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۱-۰۳۸-۵. جلد دوم.
- ادبیات سیاسی ایران در عصر مشروطیت - جلد اول - صفحه ۴۸۰ و ۶۷۲
- محمد قائد: میرزاده عشقی، سیمای نجیب یک آنارشیست، صفحه ۱۹، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ دوم.
- تاریخ احزاب سیاسی ایران، محمد تقی (ملک الشعرای) بهار.
- جنبش حقوق زنان در ایران، الیز ساناساریان.
- حسین مکی: تاریخ بیست ساله ایران - جلد سوم - صفحهٔ ۷۰.
- کتاب خاطرات و مخاطرات
پیوند به بیرون
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ میرزاده عشقی موجود است. |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به میرزاده عشقی در ویکیگفتاورد موجود است. |
متن مربوطه در ویکینبشته: پدیدآورنده:میرزاده عشقی |