عزیزخان مکری
عزیزخان مکری (به کردی: عەزیزخانی موکری) (۱۱۷۱ حومهٔ سردشت، ۱۲۴۹ هجری شمسی در تبریز) او در حکومت ناصرالدین شاه قاجار؛ سمتهای سردارکُل عساکر منصوره و فرماندهی کل قوا ایران، ریاست ادارهٔ دارُالفُنون، وزیر جنگ، آجودان باشی و پیشکار آذربایجان را به عهده داشت. عزیزخان داماد میرزا تقی خان فراهانی و همچنین از بیگزادهگان سرشناس کُرد نیز بود که در اواسط سلطنت محمدشاه قاجار به علت داشتن سواد و خط خوش وارد خدمت به دولت شد.[1] عزیزخان مکری بیش از سی سال در پُستهای مختلف دولتی فعالیت کرد و در سال ۱۲۴۹ شمسی به علت بیماری و کهولت سن در تبریز درگذشت.[2] چهار راه عزیزخان در خیابان حافظ و آب سردار در تهران به نام او نامگذاری شدهاست.[3]امیرنظام گروسی یکی از نزدیکان عزیزخان مکری بود.[4] سردار مکری غیر از زبان کردی به زبانهای فارسی، ترکی آذربایجانی و عربی مسلط بودهاست.[5]
عزیزخان مکری | |
---|---|
سرهنگ فوج ششم تبریز(۱۲۵۳–۱۲۵۴ قمری) آجودان باشی(۱۲۶۴ قمری) سردارکل (۱۲۶۹–۱۲۷۳ قمری) ریاست ادارهٔ دارُالفُنون (۱۲۶۹ قمری) وزیرجنگ (۱۲۸۴–۱۲۸۵ قمری) پیشکار آذربایجان (۱۲۸۷ قمری) | |
پادشاه | ناصرالدینشاه |
اطلاعات شخصی | |
زاده | عزیزخان مکری نستان از توابع شهر ربط شهرستان سردشت، ایران |
سردارکل، سردار مکری، سردار مکری کردستانی | |
سردار عزیزخان | |
درگذشته | ۱۲۴۹ خورشیدی تبریز، ایران |
همسر(ان) | حوریزادخانم تیلکوی امیرزادهخانم |
فرزندان | علی خان سرهنگ حسین خان سیف الدین خان مکری |
خویشاوندان | قباد بیگ مکری امیرکبیر بداق سلطان |
پیشه | ریاست مدرسه دارالفنون مدرس مدرسه نظامی مأمور دفع شورش بابیان زنجان و فارس ریاست فوج چهارم حکومت تبریز و مازندران مأمور کشف شبکه و عوامل ترور اول ناصرالدین شاه |
دین | مسلمان سنی مذهب |
در سال ۱۲۶۷ قمری، ناصرالدین شاه به همراه امیرکبیر عازم اصفهان شد. در این سفر، عزیزخان مکری که در آن زمان آجودانباشی کل عساکر ایران بود، برای نظم قشون شهر و ارگ در تهران ماند و به گونهٔ که اختیار تمام کارهای کشوری و لشکری در دست او قرار گرفته بود.[6] سردارکل در اعدام برخی از سران غائله بابیه نظیر قره العین و سید حسین یزدی (کاتب مشهور باب) دخالت داشتهاست. اعدام قره العین و سید حسین یزدی (معروف به سید حسین کاتب) به دستور مستقیم او و توسط غلامش صورت گرفت که منابع بهائی از این غلام با عنوان «سیاه خونخوار» یاد کردهاند.[7] در زمان ترور ناصرالدین شاه (ترور اول)، عزیزخان مقام بلندپایهای در ایران بود و به همین جهت، مسئول و مأمور تعقیب بابیان و کشف شبکه ترور آنان به او محول شده بود. منابع مربوط به بابیان و بهائیان از سردار کل به نیکی یاد نمیکنند و او را دخیل در اعدام افراد برجسته این فرقه میدانند.[8]
عزیزخان با امیرزاده خانُم فراهانی یکی از دختران امیرکبیر ازدواج کرد و پسرانش علی خان، حسینخان نام داشتند. در اواخر پیری یکی از همسران دیگر عزیزخان پسری دیگر بهنام سیف الدین خان برای او بهدنیا آورد.
زندگینامه
در مورد جزئیات زندگی عزیزخان مکری در منابع مربوط به دوره قاجار و پهلوی اطلاعاتی در دسترس نیست. اما در طی دهههای اخیر کتابهایی در بوکان منتشر شدهاست که محتوای آن برگرفته از خاطرات ریش سفیدان و خاندان نزدیک به عزیزخان در این منطقه بوده که اطلاعاتی در مورد رویدادهای مختلف و زندگی او نوشته شدهاست.
عزیزخان مکری فرزند محمد سلطان در سال ۱۱۷۱ خورشیدی (هجری شمسی) در روستای نستان ایل گورک شهر ربط سردشت چشم به جهان گشود. نسب پدرش به قبادخان مکری (از بیگ زادگان ایل مکری) میرسد.
تا زمانی که عزیزخان در سردشت و حومه آن بود، در اوج گمنامی بسر میبرد و تفریحش شکار کبک و سایر حیوانات بود. او علاقه خاصی به پرنده کبک داشت. عزیزخان به واسطه اینکه بیگ زاده بود، توسط سایر بیگ زادگان مورد احترام و بارها در بوکان و روستاهای نزدیک (مانند قاجار و اینگیجه) او با بیگ زادگان این منطقه مشغول به شکار یا مهمان بودهاست.
بوکان در آن زمان یک شهر نبود و یک آبادی کوچک بود که یک چشمه سار در مرکز آن قرار گرفته بود و ایلهای کُرد مختلف گاهی در این محل به سکونت موقت میپرداختند. ایل خلکی یکی از آن ایلها بود که مدت زیادی در این منطقه به ییلاق و قشلاق مشغول بودند. بیگ زادگان کُرد که حالا بوکان را به یک سکونتگاه تبدیل کرده بودند، ارتباط نزدیکی با مراکز شهری مهمی مانند تبریز داشتند، به همین واسطه میتوان گفت که حضور عزیزخان مکری در تبریز و طی کردن مراحل ترقی و پیشرفت با وساطت کُردهای این منطقه بودهاست.
مرتضی خان خلکی یکی از بیگ زادگان بوکان به همراه سرتیپ فرخ خان (برادر زاده عزیزخان) در تبریز بودند و با نفوذی که داشتند، عزیزخان توانست در تبریز با درجه یاوری در فوج ششم وارد نظام شود. بعد از مدتی که لیاقت خود را نشان داد به تهران منتقل شد و در آنجا به مقام «آجودان باشی» رسید.
بعدها در تهران با رفت و آمد در دربار شاه، با امیرکبیر و بیشتر رجال آن زمان آشنا و مورد توجه آنها قرار میگیرد.[9][10]
در پایتخت
در زمانی که امیرکبیر چون به صدارت رسید، وارث مشکلات فراوانی از دورهٔ صدارت حاج میرزا آقاسی شد و برای حل این مشکلات از درایت و نبوغ برخی از افراد همچون عزیزخان استفاده کرد. عزیزخان را به تهران احضار کرد و او را به سمت آجودان باشی منصوب کرد. سردار کُل روز به روز در دستگاه امیر کبیر عزیز تر میشد و در مقامی که امیرکبیر به او بخشیده بود، آجودانباشی کل لشکر امیرکبیر، سمت امارت نظام و فرماندهی کل قوا را داشت. به همین جهت امیرکبیر غالباً در پیشامدهای مهم نظام، مسئولیت کار را بر عهده عزیزخان میگذاشت.
هرگاه شاه و امیر به جایی میرفتند عزیزخان تمام امورات کشور را به دست میگرفت. از آنجمله سفر شاه و امیرکبیر به اصفهان که مدت ۵ ماه و هشت روز طول کشید و در این مدت کلیهٔ امور در دست عزیزخان بود.[11] امیرکبیر در دم مرگ هنگامی که حاج علی خان صاحب الدوله قاتل وی به دستور شاه میخواست رگش را بزند اینگونه وصیت کرد:
« | گر شما رگ من را میزنید بدانید زمانی رگ ناصرالدین شاه را زدم که دارالفنون را تأسیس نمودم اما وصیت من این است اگر من را از بین بردید در میان شما کسی هست که ایران را آباد میکند او کسی نیست جز عزیزخان سردار کُل | » |
جنگ اول هرات
در لشکرکشی محمدشاه قاجار به هرات به سال ۱۲۵۳–۱۲۵۴ قمری، عزیزخان از جمله سران سپاهی بوده که به محاصره هرات رفته بود، در آن زمان او رتبهٔ سرهنگی فوج ششم تبریز را داشت. در ۱۵ رمضان سال ۱۲۵۳ قمری که هرات در محاصره لشکریان محمدشاه بود از جانب او پی در پی به قلعه شهر حمله میشد، یار محمدخان وزیر کامران میرزا امیر یاغی هرات از محمدشاه امان خواست و تقاضا کرد که کسی از جانب شاه به داخل هرات برود تا محصورین تسلیم او شوند. به دستور محمدشاه، عزیزخان سرهنگ به داخل شهر رفت و دور روز با یار محمدخان و کامران میرزا مشغول گفتگو بود.[12]
فرمانده کل قوا
در سال ۱۲۶۹ قمری با تشریفات خاصی بفرمان ناصرالدین شاه به عزیزخان مقام سردار کل عساکر منصوره داده شد و از این تاریخ به بعد عزیزخان به عنوان سردارکل معرفی شد. در سال ۱۲۷۳ قمری با دسیسههای میرزا آقاخان شاه سردارکل را عزل و همه مناصب دولتی و مسئولیتها را از او گرفتند و میرزا داودخان جانشین عزیزخان شد. میرزا آقاخان نوری دشمن دیرینهٔ او شد و در تدارک قتل عزیزخان مکری بود که موفق نشد[13] در سال ۱۲۷۴ عزیزخان بر اثر توطئهچینیهای میرزا آقاخان نوری صَدراَعظَم، متهم شد به استقلال کردستان و جدا کردن آن از خاک ایران با دولتهای روس و انگلیس زدو بند کردهاست. بههمین دلیل عزیزخان مورد خشم شاه قرار گرفت و برسر املاک خود در بوکان بازگشت.[14][15] سال ۱۲۷۵ قمری میرزا آقا خان نوری و جمیع افراد او از کار و امور دولتی برکنار شدند و به حکم شاه شش وزارتخانه تأسیس شد و عزیزخان را به تهران فراخواند و وزارت جنگ و سپهسالاری (سردارکل سپاه) را به عهده او گذاشت.[16]
توصیف دیگران در مورد او
ایستویک کاردار سفارت انگلیس که عزیزخان را به تاریخ ۱۴ ربیع الاول ۱۲۷۷ قمری در تبریز ملاقات کردهاست در کتاب خود (سه سال اقامت در ایران) عزیزخان را چنین توصیف میکند:
« | سردارکُل یکی از خدمتگذاران پیر و قدیمی ایران است؛ نامش عزیزخان است و به یکی از قبایل کُرد منتسب و مذهبش سنی است، هرچند از خانوادهای شریفی نیست؛[یادداشت 1] ولی میرزا تقی خان وزیر مشهور، به علت کفایت به او سمت آجودان باشی داد و بعد سردار کُل یعنی فرمانده کُل قوا شد و در ایّام جنگ ما با ایران همین سمت را داشت او مردی تنومند و درشت استخوان با چشمانی در خون گرفتهاست. | » |
یاکوب ادوارد پولاک نیز در صفحهٔ ۲۴ سفرنامه ایران و ایرانیان در مورد او چنین نوشتهاست:
« | آنها (کردها)، در کارهایشان به صلابت و شرافت شهرهاند، به همین دلیل شاه فعلی (ناصرالدین شاه)، حفاظت شخصی خود و خانوادهاش را به یک سپاهی کُرد به نام آجودانباشی عزیزخان سپردهاست، زیرا دیگر میتواند کامل اطمینان داشته باشد که وی در هر احوالی در کنارش خواهد بود. | » |
مرگ
عزیزخان در سال ۱۲۸۷ قمری به پیشکاری آذربایجان نایل شد و به تبریز رفت اما پیری و کهولت سن او را درامان نگذاشت و در اواخر همان سال در تبریز درگذشت و در محله سرخاب و در کنار مقبره سید حمزه دفن شد.
ناصر الدین شاه در سفرنامهٔ کربلا در مورد مرگ او چنین نوشتهاست:
« | روز پنجشنبه بیستم شوال سال ۱۲۸۷ در پای طاق اتراق شد، صبح حمام رفته بودم، تلگرافی از مستوفی الممالک رسید که شب چهارشنبه ۱۸ شوال عزیزخان سردارکل بعد از بیست روز ناخوشی در تبریز فوت شدهاست. با اینکه عمر سردار مرحوم قریب به ۸۰ سال بود اما از فوتش بسیار افسوس خوردم. | » |
[18] (ناصرالدین شاه، سفرنامهٔ کربلا، صفحه ۲۱۸)
خانواده
یکی از زنان عزیزخان مکری، حوریزادخانم نام داشته که ساکن روستای در چند کیلومتری بوکان به نام کهریزه بودهاست.[19] زن دوم او از طایفه تیلکو از عشایر اطراف دیواندره بوده کهدر اواخر عمر پسری بهنام سیف الدین برای عزیزخان بهدنیا آورد.[20] عزیزخان سردار با امیرزادهخانم، دومین دختر امیر کبیر اتابک اعظم وخواهر تنی احمدخان ساعد الملک نیز ازدواج کرد.[21] آرامگاه نوادهگان و خانواده عزیزخان در پارک عمومی ملت شهر بوکان واقع شدهاست.
منطقه علیآباد (یکی از مناطق شهری بوکان)، از دوره قاجار به نام فرزند پسر اول عزیزخان که علی نام داشت، نام گذاری شدهاست. علیآباد در آن زمان یک آبادی بودهاست.
نگارخانه
- تندیس عزیزخان مکری، اثر ریبین حیدری، نگهداری در بوکان
- نگارهای از عزیزخان مکری با شمشیر و نشان و لباس حکومتی
- امضاء و مهر حکومتی متعلق به سردار کل عساکر منصوره ایران
پانویس
- موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی. «عزیزخان مکری». دانشنامه جهان اسلام. دریافتشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۴ (فارسی). تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک) - افخمی ابراهیم، تاریخ و ادب و فرهنگ مکریان، ۱۷۲.
- افخمی ابراهیم، تاریخ و ادب و فرهنگ مکریان، ۱۷۰.
- افخمی ابراهیم، تاریخ و ادب و فرهنگ مکریان، ۱۵۱.
- ابراهیم افخمی، تاریخ و ادب و فرهنگ مکریان، ۱۶۲.
- علی بیگدلی، رسول پیروتی (تابستان ۱۳۹۳). «نقش سردار عزیزخان در سیاست داخلی و خارجی». سامانه نشریات و مجلات علمی دانشگاه تهران. دریافتشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۴.
- «بیا تا عزیزت کنم». بازار کتاب دیجیتالی. دریافتشده در ۲۰ مرداد ۱۳۹۴ (فارسی). تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک) - «حسینعلی بهاء؛ دوستان و دشمنان سیاسی». راسخون. دریافتشده در ۲۶ اسفند ۱۳۹۶.
- محمدبهرام بیگی، ایل فراموش شده، ۴۶ (فارسی).
- علیار، ناصر (۱۳۹۰ (کردی)). ڕهخنه لهسهر کتێتبی بۆکان لهسهدهٔ بیستم دا. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - «عزیزخان مکری». بانک اطلاعات رُجال. دریافتشده در ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ (فارسی). تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازبینی=
را بررسی کنید (کمک) - سید محمدصمدی، تاریخ مهاباد، ۳۱۴ (فارسی).
- افخمی ابراهیم، تاریخ و ادب و فرهنگ مکریان، ۱۵۵ (فارسی).
- حکیم زاده، ساوجبلاغ مکری، ۶۷۸.
- علیار، ناصر (۱۳۹۰ (کردی)). ڕهخنه لهسهر کتێتبی بۆکان لهسهدهٔ بیستم دا صفحهٔ ۴ تا ۱۰. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - سید محمدصمدی، تاریخ مهاباد، ۳۱۵ (فارسی).
- محمدبهرام بیگی، ایل فراموش شده، -۴۸–۴۷ (فارسی).
- سید محمدصمدی، تاریخ مهاباد، ۳۱۶.
- یاکوب. ادوارد پولاک، (ایران و ایرانیان)، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، انتشارات خوارزمی، صفحهٔ ۲۴
- افخمی ابراهیم، تاریخ و ادب و فرهنگ مکریان، ۱۶۳.
- احمدخان ساعد الملک پسر امیرکبیر چون پس از قتل پدرش کسی را نداشت سالها بیکار وخانه نشین بود تا آنکه به کمک سردار کل که پیشکار مظفرالدینمیرزا بود، سرتیپ فوج آذربایجان شده ساعد الملک لقب گرفت و بدین گونه جواب محبتهای امیر را داد. علی شعبانی، ۱۰۰۰ فامیل، پیشین، صفحهٔ ۵۸
یادداشت
- عزیزخان از طبقهٔ اشراف و دولت مردان نبودهاست.
منابع
فارسی
- بهرام بیگی، محمد (۱۳۹۲)، ایل فراموش شده، بوکان: آراس، شابک ۹۷۸۶۰۰۵۸۵۶۷۲۹
- افخمی، ابراهیم (۱۳۶۴)، تاریخ و فرهنگ و ادب مکریان، سقز: محمدی
- صمدی، سیدمحمد (۱۳۸۰–۱۳۸۱)، ضمیمه کتاب نگاهی بخ تاریخ مهاباد، مهاباد: رهرو، شابک ۹۶۴۶۸۰۶۳۰۹
- حکیم زاده، فریدون (۱۳۸۸)، ساوجبلاغ مکری (مهاباد در آیینهٔ اسناد تاریخی)، مهاباد: مرکز نشر فرهنگی هیوا، شابک ۹۷۸۹۶۴۷۹۷۰۳۲۷
کردی
- علی یار، ناصر (۱۳۹۲)، بوکان در قرن چهاردههم(۱۴)، تهران، شابک ۹۷۸۹۶۴۰۴۹۳۸۸۵
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به عزیزخان مکری در ویکیگفتاورد موجود است. |