علی مسیو
علی موسیو (۱۸۷۹–۱۹۱۰) یکی از بنیانگذاران و فعالان اجتماعیون عامیون در انقلاب مشروطه ایران است.
علی موسیو | |
---|---|
۲مین شهردار تبریز | |
آغاز به کار ۱۲۸۸ | |
پادشاه | احمدشاه قاجار |
پس از | سردار همایون |
پیش از | شرفالدوله کلانتر |
اطلاعات شخصی | |
زاده | علی موسیو ۱۸۷۹ (میلادی) تبریز، |
درگذشته | ۱۹۱۰ (میلادی) تبریز، |
ملیت | ایران |
روابط | والدین: حاج محمد باقر تبریزی |
پیشه | سیاستمدار |
دین | اسلام |
علی موسیو، یکی از نخستین بنیانگذاران و فعالان تاریخ جنبش کارگری ایران در مرحله اول یعنی مرحله سوسیال دمکراسی انقلابی است. وی در پیدایش و رشد سازمانهای متعدد اجتماعیون عامیون ایران نقش بارز تاریخی ایفا نموده و از پیشکسوتان آن محسوب میگردد. او در سالهای انقلاب مشروطیت، با پایهگذاری مرکز غیبی تبریز که میتوان از آن به عنوان مهمترین و مؤثرترین هسته اجتماعیون عامیون ایران یاد کرد، خدمات انکار ناپذیری انجام دادهاست. موزه علی مسیو تبریز در خیابان ارتش جنوبی-کوچه صدر-بن بست ختایی ها-پلاک ۵۰ واقع شده است. قدمت بنا مربوط به دوره قاجار می باشد. علی
زندگینامه
کربلایی علی موسیو، فرزند حاج محمد باقر تبریزی میباشد که در شهر تبریز به دنیا آمد و رشد کرد. در محله نوبر تبریز زندگی میکرد. علی موسیو یکی از برجستهترین انقلابیون ایران در یکصد سال گذشتهاست. مبارز و متفکری خردمند و فداکار، که به حق پیشوای گمنام انقلاب مشروطه بهشمار میآید.
دربارهٔ زندگی علی موسیو، کمترین اطلاعات نسبت به دیگر چهرههای تاریخی وجود دارد. خانواده او که وی تنها فرزند آن بود، خانوادهای با فرهنگ بود و پدرش به شغل بازرگانی اشتغال داشت. علی موسیو نیز مانند پدر بازرگان بود و در شهر تبریز مورد اعتماد شدید مردم بوده و از احترام برخوردار بود. او در عین حال روشنفکری مبارز و مطلع بود. به اروپا و عثمانی سفر کرده بود و به زبان فرانسه تسلط داشت. مسافرتهای متعدد او به اتریش، قفقاز و استانبول، تماس با جهان نوین را برایش به ارمغان آورده بود. در تبریز کارخانه چینیسازی دایر کرد. و سعی در توسعه صنعت داشت. او با تاریخ اروپا به ویژه انقلاب کبیر فرانسه آشنا بوده و زیر و بم آن را میشناخت. در صحبتهایش معمولاً از تاریخ انقلاب فرانسه مثال میآورد. رابطه او با انقلابیون روس در قفقاز روشن و کتمان ناپذیر است.
علی موسیو در سفرهای خود به قفقاز به ویژه در گرجستان، ماهها در تفلیس میماند تا با انقلابیون به تشریک مساعی و مشورت بپردازد. دربارهٔ شخصیت او چنین نوشته شدهاست: “علی موسیو مرد پولادینی بوده و اعصاب او از هیچ پیشآمد متأثر نمیشد. نام کمیته حزب اجتماعیون عامیون را مرکز غیبی گذاشته بود، تا کسی به آسانی دسترسی نداشته باشد، در سالهای نخست (برقراری مشروطه و قیام تبریز) امنیت شهر را دستههای مجاهدین به عهده گرفته بودند و شبی نبود که دستههای مجاهدین با فراشهای قلعه بیگیها تصادفهای خونین نداشته باشند، معهذا وصول این قبیل اخبار ابداً او را ناراحت نمیکرد ، علی موسیو نه از تهدید میترسید و نه تطمیع او را رام میکرد. شبی نبود که چندین واقعه خونین اتفاق نیفتد و برای حل این موضوع، نصف شب، در منزل او را نکوبند. او خواب نداشت و بیوقفه معضلات را حل میکرد… ”
نقش در انقلاب مشروطه
این توصیف روحیات و عملکرد و اعتقادات مبارز فداکاری است که در رویدادهای انقلاب مشروطیت، به ویژه مرحله دوم آن نقش بی بدیل و اساسی ایفا کرد. احمد کسروی در ارزیابی انقلاب مشروطه و دربارهٔ مرحله دوم آن که اندیشههای دمکراتیسم بر لیبرالیسم غلبه مییابد مینویسد: “مرحله دوم انقلاب که در آن دمکراتیسم نقش برجستهای داشت… در تبریز دستههای فدایی پدید شد و کسانی مانند ستارخان و باقرخان… بر راس این دستهها قرار داشتند. وی (ستارخان) در ایام مشروطیت عضو انجمن حقیقت کوی امیرخیز تبریز بود و این انجمن که در آن عناصر رادیکال و دارای تمایلات سوسیال دموکراسی انقلابی شرکت داشتند، این مرد دلاور و ساده خلقی را چنان مجذوب آرمانهای انقلابی ساخت که بر تمام بقیه زندگی وی مهر و نشان خود را گذاشت… در پیدایش و بسط پایداری تبریز و آذربایجان، سوسیال دموکراتهای قفقاز و سازمان همت در باکو، نقش بزرگی خواه از جهت تعلیم سیاسی و تئوریک، خواه از جهت رساندن اسلحه و خواه از جهت اعزام داوطلبان رزمجو ایفا کردند… ” و میدانیم که مرکز غیبی به رهبری علی موسیو هسته اصلی ارتباط با سوسیال دموکراسی انقلابی در قفقاز بود و پیوندهای تشکیلاتی با گروه همت داشت. علی موسیو در عین حال ارتباطات شخصی نیز با نریمان نریمانف بلشویک پرآوازه و همرزم لنین (نریمان اف ایرانیتبار بود) داشت. نریمان اف در رشد حوزههای اجتماعیون _ عامیون در قفقاز نقش بزرگی ایفا نمودهاست.
اجتماعیون _ عامیون در ایران و قفقاز شعبههایی داشتند. در راه تشکیل سازمان سراسری آن در ایران، کربلایی علی موسیو به اتفاق دو پسرش، و به همراهی حیدرخان عمواوغلی و برخی دیگر مانند بشیر قاسموف، حسین سرابی، سوچی میرزا، قره داداش، تلاشی بسیار کرده ونقش اصلی را داشتند. در کتاب نهضت مشروطیت و نقش آزادیخواهان جهان، در مورد پیوندهای مرکز غیبی وهمت چنین نگاشته شده: “حزب سوسیال دمکرات (انقلابی) ایران که اغلب به نام کمیته غیبی خوانده میشود از حزب همت الهام میگرفت، این حزب همکاری نزدیک و مؤثری با مرکز حزب در روسیه را آغاز کرد وهمکاری آنها تا به آنجا رسید که لنین اعلامیههای خود را که نام گولپن داشت، از راه تبریز برای یاران خود و انقلابیون روسیه به آن کشور میفرستاد. ” علی موسیو با همکاری گروهی از یاران و همفکران خود مانند رسول صدقیانی و حاج علی دوا فروش، حوزههای اجتماعیون _ عامیون را با نظم خاصی سازماندهی کرد و بهعلاوه با تلاش پیگیرانه او مرامنامه سوسیال دموکراتهای کارگری روسیه به فارسی ترجمه و در اختیار انقلابیون ایرانی قرار گرفت، که بر مبنای آن مرکز غیبی، دستههای مسلح مدافع انقلاب مشروطه به نام مجاهد و فدایی را به وجود آورد. احمد کسروی در این باره در اثر ارزشمند خود، تاریخ مشروطه ایران نوشتهاست: “در تبریز علی موسیو، حاج علی دوافروش و رسول صدقیانی همان مرامنامه را به فارسی ترجمه و دسته مجاهدین را پدیدآوردند… که رشته کارهای دسته را در دست خودمی داشت و آن را راه میبرد. ” علی موسیو بی شک از نبوغ خارقالعادهای درامر سازماندهی به ویژه فعالیت پنهانکاری برخوردار بود. مرکز غیبی برای عضوگیری، در بدو امر افرادی از روشنفکران آزاداندیش و زحمتکشان مستعد را به خود جلب میکرد و با آنها تماس انفرادی بر قرار میساخت و پس از آن، طی آزمایشهای گوناگون، فرد مورد نظر را به حوزهها (حوزههای خصوصی و عمومی) مرتبط مینمود.
در کلیه منابع تاریخی قید شده که مرکز غیبی به شدت اصول کار پنهانی را رعایت میکرد. در این باره از جمله آمدهاست که مرکز فعالیت اجتماعیون _عامیون ناشناخته و کاملاً مخفی بود. بهطوریکه نام آن را مرکز غیبی میگفتند. مرکز غیبی به رهبری علی موسیو، جلسات و برنامههایی را در جهت انجام آموزش و تعلیمات مهم تدارک میدیدند. پس از مرکز، مسئولین حوزهها بودند که هر یک ۷ تا ۱۱ نفر تحت مسئولیت در هر حوزه داشتند، این اعضا مدت مدیدی، جز در تاریکی (برای اینکه شناخته نشوند) با یکدیگر روبرو نمیشدند، هر ۷ یا ۱۱ نفر دستور حزبی را از مسئول همان حوزه دریافت میکردند. خطرناکترین دستورها کمیته مرکزی بدون جزئی تخلف به موقع اجرا گذارده میشد. ارتجاع شامل دربار، فئودالها و روحانیونی که از سفره فئودالها تغذیه میکردند اعضای اجتماعیون _ عامیون را، بیدین، منکر خدا، طبیعیون (ماتریالیست) و بابی مینامیدند و به این وسیله قتل آنها را مجاز میشمردند. در تبریز به لحاظ رویارویی عریان انقلاب و ضدانقلاب این امر به وضوح دیده میشد. گزمگان دولتی، فراشهای محلات که توسط فئودالها و روحانیون وابسته به آن حمایت میشدند، دستور اکید داشتند اعضای حزب به ویژه اعضای مرکز غیبی را دستگیر، شکنجه و اعدام کنند. در کتاب علی موسیو رهبر مرکز غیبی تبریز در این باره دو نمونه جالب ذکر شده که با هم میخوانیم: “... کریم نامی که عضو حزب اجتماعیون _ عامیون بود و دراجرای دستورها هیئت مرکزی بیباک و متهور بود، در گردش شبانه از طرف دستههای فراشهای محله گرفتار شد. فراشها (او را) به پاتوق فراش باشی برده و در یک زیرزمین چهار میخ کردند و روی بدن او شمعهای زیادی نصب و روشن نمودند تا پایان سوختن شمعها بازپرسی را ادامه داده و خواسته بودند که اسرار حزب را فاش کند؛ ولی وقتی موفقیت حاصل نکردند او را قطعه قطعه کرده و به زندگی این میهنپرست خاتمه دادند. واقعه دیگر مربوط به حسن آقا (مبارز پرشور وابسته به مرکز غیبی) است. پس از دستگیری، یک پای او را در کند و زنجیر کرده و دستهای او را نیز بسته هر روز شلاق زده و از او پول میخواستند. یک روز فراش فکر تازهای کرده از قوطی عقربی نزدیک پای زندانی انداخت و از زندانی پول خواست… بالاخره زندانی با پای چپ خود با یک ضرب عقرب را کشت، فراش از این عمل سخت عصبی شده و او را به شلاق زیاد زده و گفت، فلان فلان شده عقرب دولت را میکشی، ای بابی عقرب دولت را میکشی… از این قبیل اعمال وحشیانه یکی دو تا نبود. هر فردی از این حزب که به دست فراشها میافتاد سرنوشت مشابهی پیدا میکرد… حزب اجتماعیون _ عامیون از دادن تلفات جانی و مالی مضایقه نکرده و خدمات غیرقابل شرح و توصیف انجام دادهاست… با نهایت تأثر باید بدانیم، صدی نود این فداییان حقیقی راه آزادی نابود شدند و چراغ خانوادگی آنها به کلی خاموش گشت، برای مثال علی موسیو و یوسف خز دوز و شیخ سلیم، حسین خان باغبان و محمد صادق چرندابی و موسی خان... باید دانست اکثر خانوادههای این شهدای راه آزادی هم تلف شدند. ”
شاهان قاجار | |
---|---|
نام | دورهٔ پادشاهی |
۱۱۷۵–۱۱۶۱ | |
مرکز غیبی به رهبری علی موسیو، مبتکر ایجاد و تربیت واحدهای مسلح خلقی در دفاع از انقلاب مشروطیت بود. چهرههایی چون ستارخان در اثر این ابتکار بدل به قهرمانان انقلاب شدند. احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران، منظره دلانگیز و تاریخی تشکیل دستههای مسلح تودهای را چنین ترسیم کردهاست: “شهر به یکباره دگرگون گردیده و گفتگوی همه از تفنگ خریدن و مشق سربازی کردن و آماده جنگ وجان فشانی کردن شده بود. هر روز هنگام پسین بازارها بسته و چیت فروش، مسگر و هر چه که میبودی به خانههای خود میشتافتند و رخت دیگر کرده، تفنگ برداشته و آهنگ سربازخانه کوی خود میکردند (مرکز غیبی با ابتکار مستقیم علی موسیو در هر محله و کوی تبریز مرکز تربیت وآموزش تشکیل داده بود) چون از کوچهها گذشتی، پیاپی این شعر از زبان بچگان شنیدی:
دولت مشروطه ما زنده وجاوید باد | ملت مشتاق ایران زنده و جاوید باد” |
هستههای اصلی نیروی مسلح تودهای مدافع انقلاب که مرکز غیبی آن را رهبری میکرد را کارگران، تهیدستان شهر، خرده بورژوازی و دهقانان تشکیل میدادند. در این دوران که اوج فعالیت مرکز غیبی و شخص علی موسیو است، ما شاهد کاردانی، کارایی، هوشیاری و خردمندی او هستیم. چنین نمونه انقلابیونی به لحاظ تاریخی در جهان انگشت شمار هستند.
در این زمان نفوذ معنوی مرکز غیبی در میان مردم فوقالعاده بود. تشکیلات منظم و درایت رهبری اجتماعیون _ عامیون به ویژه شخص علی موسیو سبب اعتبار و کامیابیهای بسیار بود. مجموعه قیام تبریز در دست مرکز غیبی بود. این واقعیت را کسروی در کتاب خود چنین بیان نموده: “در بیرون (یعنی ظاهراً) حاج میزا حسن مجتهد و دیگر ملایان و برخی بازرگانان در انجمن (تبریز) نشسته و سررشته دار شمرده میشدند، ولی آنان را آن شایستگی نمیبود و در نهان رشته جنبش را آن انجمن نهانی (مرکز غیبی میداشت). ” نفوذ و اعتبار مرکز غیبی به میزان زیادی مرهون تلاش خستگی ناپذیر صداقت و فراست رزمنده بیباک تودههای زحمتکش، علی موسیو بود. پنهانکاری در حدی رعایت میشد که حتی افرادی نظیر باقر خان سالار ملی ازکم و کیف مرکز غیبی و تشکیلات با اینکه خود تحت نفوذ آن بودند، اطلاع نداشتند. در کتاب «دیدار همرزم ستارخان» صحنهای جالب از ابتکارات علی موسیو قید گردیده که به شرح زیر است: “باقر خان یکی از فرماندهان برجسته قیام تبریز وهم رزم ستارخان، اصرار داشت کمیته سری را ببیند، ولی علی موسیو حاضر نمیشد، تا اینکه شبی دست به صحنهسازی میزند _ او (علی موسیو) چند تن را با عمامه و ریش و قیافههای دیگر آراسته و در یک زیر زمین مینشاند و باقر خان را از راهروی تاریک گذرانده و اجازه میدهد که فقط در آستانه آن محل بنشیند و بدون یک کلمه حرف زدن یک فنجان چائی بخورد و زود بلند شود. در واقع بدان وسیله او را مجذوب و مرعوب کمیته سری (مرکز غیبی) که سازمان مرموز و معمائی شده بود میکند و برمیگرداند. ” در تمام دوران مقاومت و پایداری تبریز، مال و جان سکنه شهر توسط دستههای مسلح وابسته به مرکز غیبی حفاظت میشد و در واقع علی موسیو فرمانده محبوب ومورد اعتماد شهر بود. درستکاری، دلاوری و شرافت او زبانزد مردم کوچه و بازار بود.
کریم طاهرزاده بهزاد در کتاب خود، یکی از نخستین سخنرانیهای علی موسیو برای اعضای اجتماعیون _ عامیون را درج کردهاست: “ به ما خبر دادند که، در محله ارمنستان، با رمز مخصوصی (پارول حزبی) همدیگر را ببینیم، مطابق دستور میبایستی از هر گروه فقط دو نفر انتخاب و حاضر بشوند، ساعت مقرر در محله ارمنستان در یک سالن بزرگی، حاضر شده مطابق معمول، در تاریکی مطلق، شخص ناشناسی برای حضار صحبت کرد و بااین بیت آغاز سخن نمود:
ندیدی که چون گربه عاجز شود | برآرد به چنگال چشم پلنگ |
وگفت ما از خطر نمیترسیم، چون مستغرق در خطریم ما که اسلحه برداشتهایم، مثل مستبدین میل نداریم کسی را بدون تقصیر بکشیم، ما وظیفه سنگینی به عهده گرفتهایم… این وظیفه را انجام خواهیم داد. دشمنان ما خیلی قوی هستند ولی ایمان به کارهای خودشان ندارند و بر عکس ما ظاهراً «خیلی ضعیف بوده ولی از روی ایمان اقدام میکنیم. ای هم مسلکان عزیز، باید بدانید در چه راه پر خطری قدم گذاشتهاید. برای هموار کردن شاهراه آزادی باید جان نثار کرد… اگر کسانی در میان شما هستند که از جان یا ثروت خود میترسند، فوراً» باید استعفا بدهند، زیرا کار، کار پر خطری است. ممکن است به شما مأموریتهای پر خطری داده شود. انجام این مأموریتها اجباری است. در صورت مسامحه یا ارفاق یا هر فکری که منتهی به عدم انجام وظیفه باشد، مسامحه کار محسوب و سخت مجازات خواهید شد… شماها برای خوردن و آشامیدن و عیش و نوش دعوت نشدهاید، بلکه برای گرفتن حق حیات و آزادی خودتان در میدان جانبازی قدم گذاشتهاید. ملت ایران چندین صد سال است که اسیر است، شماها دور هم جمع شدهاید که زنجیر اسارت را پاره کنید… ناطق سپس از جریان انقلاب کبیر فرانسه شرحی داده و به سخنان خود خاتمه داد و حضار متفرق شدند. بعدها فهمید م سخنران علی موسیو بودهاست. ” رابطه میان علی موسیو و حیدر خان عمو اوغلی بسیار عمیق بود. آنها در مسایل خطیر با یکدیگر مشورت میکردند. حیدر خان همواره در زمانیکه در تبریز بود، در کنار علی موسیو قرار داشت؛ و در جریان پایین کشیدن پرچمهای سپید در تبریز بهوسیله ستارخان مبتکر و مشوق اصلی علی موسیو بود. بارها خانه و اموال او به دست دولت و فئودالها یا فتوای روحانیون درباری غارت شد. خانواده او صدمات بسیار دیدند (دو پسر او اعدام شدکه در سطور آینده به آن میپردازیم) ارتجاع از او به عنوان مغز متفکر و طراح دفاع قهرمانانه تبریز نفرت داشت. با پول دربار، عدهای از روحانیون وابسته به فئودالها اطلاعیه یا نامههای سر گشادهای را علیه علی موسیو و مرکز غیبی تهیه و منتشر میساختند. کوشش میشد، با شایعه پراکنی، دروغ و افترا، نفوذ و اعتبار او را د ر نزد تودههای مردم در هم بشکنند. یکی از این اعلامیهها را کسروی در تاریخ مشروطه ایران درج نموده که بخشی از آن چنین است: “ای برادران هوشمند و ای معتقدان قرآن مبین، چشم عبرت گشوده راه غیرت پیموده… حالا آن حمیت ملت پرستی و غیرت وطن داری شما را چه شده که اسیر پنج و شش نفر قفقازی (اعضای اجتماعیون _ عامیون) خانه به دوش شده… اینها هر گاه ژولیک و جیب بر نبوده مکانی معین میکردند… مقصد از مشروطه شرح لمعه و شرایع خواندن و شرع انور را جاری نمودن است… وچای تلخ فروختن نیست که تو بدانی و توهین حضرات آقایان علما و سادات را مگر در مشروطه طبیعی مذهبان (ماتریالیستها) و در قانون مفسدین واجب میدانند… ای اهل تبریز مگر شماها این علی موسیو را نمیشناسید و نمیدانید که موسیو چه معنی دارد و در لغت فرانسه موسیو به معنی آقاست اما آنکس که از اصل و نسب خارج پرست باشد موسیو را مقدم دارند… آنکه از اسلام به خارج پرستی برگشته موسیو او را مؤخر سازند. این ظاهر حال و رسم آن لامذهب و از شرح سیئات باطن او قلم نویسندگان عاجز است از آن جمله تعزیه داری سید الشهدا را منع و ملامت سازد… لامذهبی که تعزیه داری آن حضرت را غلط کاری نامیده و از اسلام برگشته باشد به کفر او دیگر دلیل و برهان لازم نیست. ” این یک نمونه از تلاش ارتجاع برای مقابله با مرکز غیبی و رهبران علی موسیو است. اتفاقاً آنها که در این گونه ورق پارهها علی موسیو و انقلابیون را لامذهب و ”بی وطن” مینامیدند. خود با پول دربار روسیه تزاری و دیپلماتهای انگلیسی، به خیانت به وطن مشغول بودند. همین مرتجعین با ورود قشون تزار به تبریز به همکاری با آنها پرداخته و در دستگیری انقلابیون به ویژه خانواده علی موسیو از هیچ رذالتی کوتاهی نکردند. توضیح اینکه بر اثر سلسله رویدادهایی، با توافق روسیه تزاری و امپریالیسم انگلستان واحدهای نظامی ارتش تزار از مرز ایران گذشته و به سوی تبریز حرکت کردند. انقلابیون تحت شرایط دشواری با پا درمیانی برخی، مجبور به ترک شهر و مهاجرت شدند. در برخی منابع تاریخی گفته میشود، علی موسیو در این دوره به “مرگ طبیعی”! در گذشتهاست. چگونگی مرگ او روشن نیست. باری ارتش روسیه تزاری با همکاری انگلیس و نیز باتوافق دربار قاجار، به تبریز رسیده و وارد شهر شدند. با ورود سربازان تزار، عدهای از رهبران و فرماندهان قیام تبریز و مسئولین حوزههای اجتماعیون _ عامیون دستگیر گشتند. دشمن برای انتقام از انقلاب مشروطه و مردم ایران، عدهای را محکوم به مرگ کرد.
خانه علی موسیو غارت شد و دو فرزند ۱۸ و ۱۶ ساله او دستگیر شدند. در روز دهم دی ماه ۱۲۹۰ خورشیدی (روز عاشورای ۱۳۳۰ قمری) تبریز در سکوت پر اندوهی به سر میبرد. ۸ تن از بازداشت شدگان که دو فرزند علی موسیو نیز در میان آنها بودند در محاصره سربازان روسیه تزاری به سوی میدان اعدام برده میشدند. اینان عبارت بودند از: ثقةالاسلام، شیخ سلیم ضیا العلما، محمد قلی خان، صادق الملک، آقا محمد ابراهیم و حسن پسر ۱۸ ساله علی موسیو و برادر ۱۶ ساله او قدیر.
عدهای از میهن پرستان و انقلابیون شریف ایران در چنگال سربازان بیگانه در شهر و زادگاه خودشان به سوی مرگ روان بودند. کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه را چنین توصیف کرده: «هنگامه دل گداز بس سختی میبود… مرگ سیاه یک سو و غم و درماندگی کشور یک سو، خدا میداند چه دل سوختهای درآن ساعت میداشتند. ثقةالاسلام به همگی دل میداد و از هراس و غم ایشان میکاست… چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم (از مسئولین اجتماعیون - عامیون) بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقةالاسلام بود، همچنان بی پروا میایستاد… بالای کرسی رفت. سوم ضیا العلما را خواندند… به روسی با افسر سخن آغاز کرده میگفت ما چه گناه کردهایم… آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیش بردند. چهارم صادق الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند، او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت. ششم قلی خان که پیرمردی بود را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله موسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد: “زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه» و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به کینهای که به علی موسیو داشتند) بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، باری آن نکردند چشم هایاینان را بندند یا چون یکی را میآویزند و بالای دار دست و پا میزند دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند. چنانکه از پیکرهها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمانها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقهها گرفتار شکنجه جان کندن بودهاند. ”
به این ترتیب ارتجاع با همدستی نظامیان تجاوزگر خارجی، انتقام خود را از انقلاب گرفت به ویژه کینه حیوانی نسبت به علی موسیو با اعدام دو نوجوان بی گناه او به خوبی هویدا است. زندگی و مبارزه علی موسیو، خاطره نازدودنی پایداری تبریز در انقلاب مشروطه یعنی سرچشمه تاریخ معاصر ایران است.
منابع
- اسماعیل امیرخیزی:قیام آذربایجان و ستارخان
- تاریخ انقلاب مشروطیت. رحیم نامور. انتشارات چاپار ۱۹۵۸
- بهزاد کریم طاهرزاده، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران، انتشارات اقبال، ۱۳۳۴.