فیروز فیروز
فیروز میرزا نصرتالدوله (۱۲۶۴، تهران - ۱۳۱۶، سمنان) فرزند شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما و عزت الدوله دختر مظفرالدین شاه بود. شهرت او در تاریخ ایران بیش از هر چیز به به سبب نقش داشتن در قرارداد ۱۹۱۹ است که به عنوان وزیر امور خارجه، یکی از سه امضاکنندهٔ قرارداد بود. او در پیشبرد برنامههای اصلاحی و تجددگرایانه همچون وضع قوانین عرفی و تجدید سازمان دادگستری نقش داشت. مبتکر صدور شناسنامه در ایران بود و در به سلطنت رسیدن رضاخان از او هواداری کرد و از دولتمردان دوران رضاشاه شد اما سرانجام به خشم رضا شاه گرفتار آمد و به دستور او کشته شد.
فیروز فیروز | |
---|---|
وزیر امور خارجه ایران | |
مشغول به کار مرداد ۱۲۹۸ – اسفند ۱۲۹۸ | |
پادشاه | احمدشاه قاجار |
نخستوزیر | وثوق الدوله |
پس از | میرزا علیقلی خان مشاورالممالک (مسعود انصاری) |
پیش از | میرزا اسدالله خان مشارالسلطنه (قدیمی نوایی) |
وزیر مالیه | |
مشغول به کار بهمن ۱۳۰۵ – ۱۸ خرداد ۱۳۰۸ | |
پادشاه | رضاشاه پهلوی |
نخستوزیر | حسن مستوفی و مهدیقلی هدایت |
پس از | حسن اسفندیاری |
پیش از | محمدعلی فرزین |
وزیر عدلیه | |
مشغول به کار اول شهریور ۱۳۰۴ – ۲۸ آذر ۱۳۰۴ | |
پادشاه | احمدشاه قاجار |
نخستوزیر | رضا خان پهلوی |
پس از | ادیبالسلطنه سمیعی |
پیش از | مهدی مشیر فاطمی |
مشغول به کار شهریور ۱۲۹۵ – امرداد ۱۲۹۸ | |
نخستوزیر | میرزا حسن خان وثوقالدوله |
نماینده مجلس شورای ملی | |
مشغول به کار ۱۹ تیر ۱۳۰۵ – بهمن ۱۳۰۵ | |
حوزه انتخاباتی | کرمانشاه (دورههای پنجم و ششم) |
مشغول به کار ۲۲ بهمن ۱۳۰۲ – اول شهریور ۱۳۰۴ | |
مشغول به کار ۱۳۰۰ – ۱۳۰۲ | |
حوزه انتخاباتی | تهران (دوره چهارم) |
اطلاعات شخصی | |
زاده | نصرتالدوله ۱۲۶۴ خورشیدی تهران، |
درگذشته | ۲۰ دی ۱۳۱۶ (حدود ۵۰ سال) سمنان، |
ملیت | ایران |
حزب سیاسی | حزب تجدد |
همسر(ان) | دفترالملوک (طلاق) احترام فیروز |
روابط | عبدالحسین میرزا فرمانفرماعزتالدوله |
فرزندان | مظفر فیروز (از همسر اول)لیلی فیروزایرج فیروزشاهرخ فیروز |
پیشه | سیاستمدار |
دین | اسلام شیعه |
شاهان قاجار | |
---|---|
نام | دورهٔ پادشاهی |
۱۱۷۵–۱۱۶۱ | |
زندگی
شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما زنهای متعدد داشت. اولین زن او که در جوانی گرفته، عزتالدوله دختر مظفرالدین شاه است که مادرش امالخاقان دختر میرزا تقی خان امیرکبیر است. فرمانفرما از عزتالدوله چند فرزند داشت که چند تایشان در صغر سن یا عنفوان شباب مردند. فرزندانی که از عزتالدوله به عرصه رسیدند عبارت بودند از: فیروز میرزا نصرتالدوله که بزرگترین فرزند فرمانفرما بود، عباس میرزا سالار لشکر، محمد ولی میرزا، محمد حسین میرزا. در سال ۱۲۸۵ نصرت الدوله به ایالت کرمان که در واقع موروثی خانوادهاش بود رفت و به جای پدرش که به تهران رفته بود والی کرمان شد، ولی نتوانست محبوبیتی در این سمت کسب کند. به او فجایعی نیز نسبت داده میشود. وی با پیشکاری که گویا بهجت الملوک نام داشت و بعدها لقب معتضدالدوله گرفت ازدواج کرد.
در سال ۱۲۸۷ فرمانفرما فیروز را با لَله و معلم فارسی و خطاط و غیره برای تحصیل به بیروت فرستاد. وی سپس به پاریس رفت و حقوق و علوم سیاسی خواند و در سال ۱۲۹۳ به ایران بازگشت. او در دوران تحصیل زبانهای فرانسوی و انگلیسی را تا اندازهای فراگرفت. وقتی به ایران برگشت وارد سیاست شد. اولین شغل مهم دولتی نصرت الدوله معاونت وزارت عدلیه بود که کمی بعد از مراجعت او از فرانسه به وی داده شد (اول اسفند ۱۲۹۳) و با مخالفتهایی در مجلس شورای ملی روبرو شد، ولی با نفوذ فرمانفرما این شغل را به دست آورد. نصرت الدوله با داشتن همین سابقهٔ معاونت وزارت عدلیه در کابینهٔ وثوق الدوله که در شهریورماه سال ۱۲۹۵ تشکیل گردید در بیست و هشت سالگی وزیر عدلیه شد. نصرت الدوله در دومین دوره زمامداری وثوق الدوله نیز که نزدیک به دو سال از مردادماه سال ۱۲۹۷ تا تیرماه ۱۲۹۹ دوام یافت ابتدا وزیر عدلیه و سپس وزیر امور خارجه شد. او در مقام وزارت عدلیه، مصوبه سجل احوال را از تصویب دولت گذراند و برای صدور شناسنامه در ایران گام برداشت. در مقام وزارت خارجه نیز در عقد قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس نقش داشت. نصرتالدوله همچنین در دورههای چهارم، پنجم و ششم به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید.
قرارداد ۱۹۱۹
نصرت الدوله علاوه بر دریافت چهل هزار لیره از انگلستان بابت حقالزحمه خود در انعقاد قرارداد، شصت هزار لیره هم از محل درآمد شرکت نفت ایران و انگلیس اعتبار گرفت و آن را ظاهراً خرج سفر احمدشاه به اروپا نمود، ولی هرگز حساب این مخارج را به کسی نداد.
هنگامی که نصرتالدوله فیروز، وزیر امور خارجه دولت وثوقالدوله، صمد خان ممتازالسلطنه، سفیر ایران در پاریس، را معزول کرد و سفارتخانه را به محل دیگری منتقل کرد و شخصاً به کار در سفارت مشغول شد، پلیس فرانسه پرچم ایران را از محل جدید پایین آورد و مانند گذشته صمدخان را وزیر مختار ایران در فرانسه شناخت. این اقدام در جهت حمایت از احمدشاه علیه نصرتالدوله که مأمور امضای قرارداد ۱۹۱۹ بود به عمل آمد.[1]
نقش نصرتالدوله در عقد قرارداد ۱۹۱۹ از او چهرهای منفور ساخت و بر آینده سیاسیاش اثر عمیقی گذاشت و میتوانست همچون وثوقالدوله و صارمالدوله به پایان زندگی سیاسی اش بینجامد. اما دفاع سید حسن مدرس از او نجاتش داد. در مجلس چهارم، بحث و جدل بر سر اعتبارنامه و صلاحیت نصرتالدوله برای نمایندگی سه جلسه کامل از مجلس را به خود اختصاص داد و عزم جدی برای رد اعتبارنامه و جلوگیری از ورودش به مجلس وجود داشت. مدرس با مذاکرات و توافقهایی خارج از مجلس و اعلام اینکه «نصرتالدوله از اعمال گذشتهاش ابراز پشیمانی میکند و عوض شده، پس باید او را به نمایندگی پذیرفت»، نمایندگان را راضی کرد به اعتبارنامه او رأی بدهند (چهاردهم امرداد ۱۳۰۰).[2] با این حال، طعنه و اعتراض به نصرتالدوله پیوسته ادامه داشت و بار دیگر در مجلس پنجم به تلاش برخی نمایندگان برای جلوگیری از ورود او به مجلس انجامید. این بار عزالممالک اردلان نماینده سنندج، علاوه بر اینکه نصرتالدوله را به سبب عقد قرارداد ۱۹۱۹ فاقد صلاحیت برای نمایندگی دانست، از او در مورد یکصد و بیست هزار لیره استرلینگ توضیح خواست که از دولت گرفت تا احمدشاه را برای عقد قرارداد به لندن ببرد. به گفته عزالممالک پس از گذشت حدود پنج سال از آن سفر، هنوز به حساب این پول رسیدگی نشده بود. ناصرالاسلام نماینده فومن نیز در پاسخ به دفاع نصرتالدوله که میگفت، اجرای قرارداد ۱۹۱۹ موکول به رأی مجلس شده بود، به مواردی از قرارداد اشاره کرد که پیش از تشکیل مجلس و رأی آن، به اجرا درآمد، مانند استخدام آرمیتاژ اسمیت مستشار مالیه و تعدادی مستشار نظامی و برخورد قهرآمیز با مخالفان قرارداد.[3] با این حال او توانست این بار هم رأی آورد و به مجلس راه یابد، گرچه همچون گذشته، طعنههای نمایندگان به او ادامه داشت تا اینکه در اول شهریور ۱۳۰۴ که سردارسپه، نصرتالدوله را به عنوان وزیر عدلیه دولت خود به مجلس معرفی کرد، به اوج رسید. سلیمان میرزا که همیشه تندترین مخالف نصرتالدوله بود پس از اعلام این انتصاب برخاست و به طعنه گفت:
«یک نفر شخص تاریخی که تاریخ مشعشعی در آزادی مملکت ما دارد، امروز عضو کابینه میشود. شاهزاده فیروز میرزا شخصی هستند که در هر ورق از تاریخ آزادی و مشروطیت، یک صفحه برجسته و یک تاریخ عالی برضد مشروطیت دارند. قیام و اقدام علیه آزادی و مشروطیت کردهاند».[4]
کودتای سوم اسفند
نصرت الدوله بعد از سقوط کابینه وثوق الدوله و تعلیق قرارداد ۱۹۱۹ به اروپا رفت و طی این مدت تماس خود را با انگلیسیها حفظ کرده بود. نصرت الدوله از تلاش انگلیسیها برای راه اندازی کودتای سوم اسفند مطلع شد و با جلب موافقت مقامات وزارت خارجه انگلستان برای ایفای نقشی در این کودتا شتاب زده عازم تهران شد؛ ولی اندکی دیر به تهران رسید. دربارهٔ این ماجرا و علل عدم موفقیت نصرت الدوله در ایفای نقش اول در کودتا یحیی دولتآبادی چنین مینویسد:
«نصرت الدوله در اروپا میداند در تهران کودتا خواهد شد و تصور میکند نظر به دوستی که با انگلیسیها دارد میتواند زمامدار مملکت بشود و شاید تا یک اندازه بیخبر نباشد که رفیق او مدیر روزنامه رعد (سید ضیاالدین طباطبایی) هم در حال دست و پا زدن برای خویش است، ولی نمیتواند تصور کند که دست وی به زمامداری برسد و میکوشد زودتر خود را به تهران برساند، ولی پیمودن راه طولانی از طریق بصره و بغداد به واسطه ترس عبور از روسیه دست او را از رسیدن به دامان مقصود کوتاه کرده و به حریفش فرصت و مجال دادهاست.
نصرت الدوله به بغداد میرسد و با دوست قدیم خود سر پرسی کاکس وزیر مختار سابق انگلیس در ایران و حاکم سیاسی کنونی انگلیس در عراق ملاقات میکند و شاید بهتر پی میبرد که سید ضیاءالدین از او پیش افتادهاست. مأموران سیاسی انگلیس در تهران هم، مثل این است که در راه مانده را فراموش کرده باشند. به نظر میرسد که نصرت الدوله در حال گذشتن از دریاها و شاید در عالم خیال به خود وعده میداده که در ورود به بغداد به واسطه خصوصیت با سر پرسی کاکس از تندروی رفیق خود در تهران جلوگیری مینماید و کارکنان سفارت انگلیس را در تهران با همان دست با خود همراه میسازد و به مقصود میرسد. نصرت الدوله در عالم خیال همه چیز را میدیده مگر سیاست تازه رسیده روس را در ایران، که در غیاب او در سرتاسر مملکت طنین انداز شده و افکار عمومی را به خود جلب نمودهاست، و عقیده ضد اشرافی و مخالف سرمایهداری طوری قوت گرفتهاست که حواس انگلیسیها و دوستان آنها را به شدت پریشان ساخته و برای جلوگیری از آن به هر وسیله باشد متوسل میشوند، بیآنکه توجهی به خصوصیت وزیر خارجه انگلستان با کسی یا دوستی سر پرسی کاکس با شخصی داشته باشند. سیاستمداران انگلیس در ایران جز به وسیله یک حمله شدید مصنوعی بر ضد اعیان و اشراف و فریب عوام چاره ندارند.
نصرت الدوله در فاصله میان ترک لندن و رسیدن به تهران از حوادث اخیر و احساسات تازه هموطنانش بیخبر مانده، بلکه ملاقاتهایی که در کرمانشاهان با اکبر میرزای صارم الدوله حاکم غرب و شریک عقد قرارداد و دوست صمیمی خود نموده و تدارک اسلحهای که در کرمانشاهان و همدان میدیدهاست میرساند که آنطور که باید از اوضاع سیاسی مرکز آگاه نشده و معلوم نیست با کی جنگ داشته که اسلحه تهیه میدیدهاست. نصرت الدوله هر چه به تهران نزدیک میشود، بهتر میفهمد که سید ضیاءالدین سفارت انگلیس را از دست او گرفته و قزاقخانه هم در دست قدرت آنهاست و برای عملیات او زمینهای باقی نماندهاست.
اینجاست که نصرت الدوله به دیده اشخاص بیخبر منفور آنها تصور میشود، در صورتی که اینطور نیست و او همان است که بوده. نهایت پیش آمدها از روی مصلحت او را عقب انداخته و کسی را که سمت پادوی نسبت به وی داشته جلو انداختهاست، و گرنه سیاستمداران انگلیس نه با او دشمنی داشتهاند و نه با حریفش دوستی. بالجمله نصرتالدوله و خانوادهاش روز و شب دوندگی میکنند بلکه پناهگاهی به دست آورند و رو به هر در میروند آنجا را به روی خود بسته مشاهده میکنند، تا این که بالاخره گرفتار شدن خود و پدرش به دست مأمورین کودتا و افتادن آنها به زندان بار زحمت دوندگی را از دوش آنها برمیدارد.» (نقل از حیات یحیی)
پیش از کودتا انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی برگزار و نصرت الدوله از کرمانشاه انتخاب شد. پس از سقوط کابینه سیدضیاء و اخراج او از ایران مجلس تشکیل شد و با نصرتالدوله به مجلس رفت اما با مخالفت نمایندگان روبرو شد که او را به سبب نقشی که در عقد قرارداد ۱۹۱۹ داشت، به خیانت متهم میکردند و شایسته نمایندگی نمیدانستند. شیوه انتخاب او به نمایندگی هم موجب اعتراض بود. سید محمدصادق طباطبایی نماینده تهران نصرت الدوله را متهم کرد که با زور و اعمال نفوذ انتخاب شدهاست و اشاره کرد که هنگام انتخابات (در سال ۱۲۹۷) سالارلشکر برادر نصرت الدوله حاکم کرمانشاه بوده و گفت: «در موقع دادن تعرفه، مسلحینی وارد انجمن نظارت میشوند و حتی شاهزاده حاکم هم آمدهاند و خودشان دیدهاند و با وعدهای که دادهاند و ملاقاتی که با آنها کردهاند معذالک هیچ اعتنایی نکرده و چشمشان را روی هم گذارده و بیرون میروند … وقتی که در یک انجمن نظارتی جمعی مسلح وارد بشوند معلوم است در یک همچون جایی آزادی برای منتخبین چقدر است و تهدید تا چه درجه وجود داشته … محرومیت عشایر کرمانشاه یکی از مهمترین مسائل عدم صحت انتخابات است زیرا کسانی که از کرمانشاه اطلاع دارند میدانند عده عشایر کرمانشاه شاید متجاوز از نصف کرمانشاه باشد چطور ممکن است نصف ذویالحقوق را ما از انتخاب محروم کنیم و آن انتخاب را صحیح بدانیم؟ … ایل سنجابی تقاضا کردهاست که چند روزی بر مدت علاوه کنند که آنها بتوانند از گرمسیر مراجعت کنند و به آنها اجازه ندادهاند و موافقت نکردهاند و متوقع بودند که عشایر آن جا از بیست و سی فرسخی زندگی خود را رها کنند و بیایند به فلان ده و رأی بدهند و میگویید چون نیامدهاند حقشان اسقاط شده … وضعیات حوزه هرسین کاملاً اعمال نفوذ غیر مشروع و اجبار منتخبین را واضح و مبرهن مینماید». با این حال نصرتالدوله با حمایت مدرس و مذاکراتی در خارج از مجلس توانست رأی موافق نمایندگان را به اعتبارنامه اش بگیرد.[2]
در دوره بعد (پنجم) نیز نصرتالدوله باز هم از کرمانشاه به نمایندگی برگزیده شد و بار دیگر، سابقهاش در عقد قرارداد ۱۹۱۹ و مسائل مالی مربوط به آن، سبب اعتراض به اعتبارنامهاش شد. علاوه بر این، ناصرالاسلام نصرتالدوله را متهم کرد که در زمانی که وزیر عدلیه بوده، از ارباب جمشید، سرمایهدار ورشکسته زرتشتی هشت هزار تومان رشوه گرفتهاست. با این حال، باز هم نصرتالدوله توانست رأی اعتماد بگیرد و به مجلس برود.[3]
دوران پهلوی
نصرتالدوله در مجلس از هواداران مهم سردار سپه بود. پیش از آنکه دوره نمایندگی اش به پایان برسد، رضاخان او را در اول شهریور ۱۳۰۴ به عنوان وزیر عدلیه به مجلس معرفی کرد اما پس از انقراض سلطنت قاجار، در نخستین دولتی که در زمان پادشاهی رضاشاه تشکیل شد، نصرتالدوله حضور نداشت. دوران وزارتش به چهار ماه نکشید. سال بعد فیروز میرزا بار دیگر به نمایندگی کرمانشاه به مجلس رفت (دوره ششم) اما در بهمن همان سال مجلس را ترک گفت، به عنوان وزیر مالیه به دولت رفت و تا هنگام بازداشتش در ۱۸ خرداد ۱۳۰۸ در کابینههای مستوفی الممالک و مخبرالسلطنه هدایت بر این سمت ماند.
فیروز میرزا دکتر میلیسپو را در تابستان ۱۳۰۶ از ایران بیرون راند. تقیزاده که بعد از نصرت الدوله وزیر مالیه شد، در خاطرات خود مینویسد:
میلیسپو خیلی آدم سختی بود و رضا شاه از دست او به جان آمده بود؛ بنابراین خود رضا شاه هم در مبارزه نصرت الدوله با دکتر میلیسپو از او پشتیبانی میکرده و اخراج میلیسپو و مستشاران مالی آمریکایی را در اوایل سلطنت رضا شاه، نباید به حساب نصرت الدوله و سرسختی او در برابر آمریکائیها گذاشت
وزارت فیروز میرزا همزمان بود با آغاز طرحهای بزرگ عمرانی همچون احداث راهآهن و استخدام مستشاران خارجی در زمینههای مختلف که به نقش او به عنوان وزیرمالیه و تأمین کننده اعتبارات لازم برای این طرحها اهمیت میبخشید. از جمله اقدامات مهم او، انحصار دولت بر خرید و فروش داخلی و خارجی تریاک و تأسیس «موسسه انحصار تریاک» بود که به عهده وزارت مالیه گذاشته شد. نصرتالدوله در این مدت با نفوذی که در تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضا شاه داشت، یکی از ارکان اصلی حکومت بهشمار میآمد.
بازداشت
روز ۱۸ خرداد ماه سال ۱۳۰۸ نصرت الدوله در حالی که وزیر کابینه بود ناگهان به دستور رضا شاه بازداشت شد. دربارهٔ چگونگی بازداشت او، مخبرالسلطنه هدایت که در آن تاریخ رئیسالوزرا بودهاست، چنین مینویسد:
روضه خوانی که در وزارت جنگ، پهلوی در قزاقخانه میشد، از اول سلطنت در تکیه دولت میشود… ۱۸ خرداد برابر ۱۰ محرم درب تکیه جمع بودیم. آلبومهایی مشتمل بر عکسهایی از راهآهن جنوب رسیده بود. شاه سینه به سینه نصرت الدوله با بشاشت عکسها را نشان میدادند و شرحی میفرمودند. بر حسب معمول تشریف بردند و ما به طرف درب شمسالعماره راهی شدیم. جلوی پله عمارت بادگیر، افسری از نظمیه جلو آمد و نصرت الدوله را جلب کرد. تیمورتاش هم بیخبر بود. متحیر ماندیم. راست گفتهاند که خنده سلاطین، نمودن دندان شیر است. علت رنجش شاه از نصرت الدوله به این غلظت معلوم نشد. حدس من این بود که باید ارتباط با صارم الدوله و قضایای فارس داشته باشد.»[5]
اتهامی که علیه نصرتالدوله در دادسرا مطرح شد، این بود که برای رفع توقیف املاک حاجی امینالضرب، شانزده هزار تومان از او رشوه گرفته و برای دریافت این رشوه، معاملهای صوری با انبار غله تهران ترتیب داده است. [6] نصرت الدوله بعد از اینکه در نتیجه تلاش پدر و وساطت مستوفی الممالک از زندان آزاد شد، در اردیبهشت ماه ۱۳۰۹ به اتهام ارتشاء در دیوانعالی کشور محاکمه و به محرومیت از حقـوق مدنی و چهـار ماه حبـس تادیبـی و پرداخت ۵۸٬۰۸۰ ریال جریمه بابت اخذ ۱۹۳۶ تومان رشوه محکوم گردید. نصرت الدوله در جریان محاکمه ضمن دفاع از خود گفت با آن همه امکانات و ثروت پدری نیازی به دریافت چنین رشوهای نداشته و با صدای بلند گفت «حالا مرا دزد کردهاید، آن هم آفتابهدزد؟»
البته رضا شاه با همین محکومیت جزئی دست از سر نصرت الدوله برنداشت. نصرت الدوله بعد از رهایی از زندان نیز همچنان تحت نظر بود، تا اینکه در مهرماه سال ۱۳۱۵ مجدداً دستگیر شد و در بهمن ماه همین سال به سمنان تبعید گردید. مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران مینویسد: «علت توقیف و تبعید این بار که سرانجام به هلاکتش منتهی گردید، بهطوریکه گفته شد، برای این بوده که در روزنامههای فرانسوی مقالات تندی علیه حکومت ایران و سلطنت رضا شاه نوشته بودند و شاه مقالات مزبور را از ناحیه نصرت الدوله و به تحریک او میدانست. بعضیها نیز گفتند چون نصرت الدوله با خدمات ذیقیمتی که در مسئله قرارداد ۱۹۱۹ نسبت به امپراتوری انگلستان انجام داده و به آرزوهایی که داشت نرسیده بود و دیگران را عوض او جلو انداخته بودند، از این جهت از انگلیسیها بریده و به روسها پیوسته بود.»
مرگ
نصرت الدوله در مدت تبعید در سمنان که قریب به یک سال به طول انجامید به شدت تحت نظر بود و حق مراوده و مکاتبه با احدی را نداشت. دربارهٔ کیفیت مرگ او که در بیستم دیماه ۱۳۱۶ اتفاق افتاد، دکتر جلال عبده که بعد از شهریور ۱۳۲۰ در مقام دادستان دیوان کیفر به پرونده قتل نصرت الدوله فیروز رسیدگی میکرد چنین مینویسد:.
«نصرت الدوله فیروز در سمنان تبعید بوده و رسدبان سیفالله فولادی از وی مراقبت میکردهاست. سه نفر به نامهای عقیلی پور، فرشچی و عباس بختیاری (معروف به شش انگشتی) به منظور قتل وی به سمنان اعزام میگردند. روزی برحسب دستور مختاری (رئیس شهربانی رضاشاه) سه نفر به اتفاق رسدبان فولادی وارد اتاق او شده، ابتدا گیلاس محتوی سم را به وی میدهند تا بنوشد. همین که نصرت الدوله دست خود را برای گرفتن گیلاس سم دراز میکند، عباس مختاری که پشت میز نصرت الدوله ایستاده بود، غفلتاً وی را بغل کرده و به زمین میزند و گلوی او را سخت میفشارد. فولادی هم بر روی سینه وی نشسته، دستهای فیروز را محکم میگیرد و فرشچی هم با گرفتن پاهای او در ارتکاب جرم شرکت میکند. در تحقیقات بازپرس سرانجام فرشچی کارمند شهربانی به این ترتیب اقرار میکند که چون عباس مختاری خدمتکار شخص رئیس کل شهربانی، نهایت تخصص را در خفه کردن اشخاص داشته، بنا به گفته خودش طوری گلوی مقتول را گرفته که آثاری از آن باقی نمانده و پس از آنکه قضیه خاتمه پیدا میکند، لباسهای وی را مرتب نموده و عینک شاهزاده را به چشمش زده روی تخت خواباندیم و دنبال دکتر محلی فرستادیم.»
نصرتالدوله هنگام مرگ در حدود پنجاه سال داشت. او دو بار ازدواج کرده بود. از همسر اولش (خانم دفترالملوک خواهر دکتر محمد مصدق) پسری به نام مظفر فیروز داشت و بعد از طلاق وی با خواهر اکرمالدوله برزین ازدواج نمود، که از او هم دو پسر و یک دختر داشت. مظفر فیروز، پسر ارشد نصرتالدوله که خواهرزاده دکتر مصدق نیز بود، در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی به خونخواهی پدر تلاش زیادی کرد و موفق شد واقعه قتل وی را ثابت نماید.
دفاعیات احمد کسروی
یکی از محاکمات جنجالی و پر سروصدای پس از سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ و کنارهگیری رضا شاه از سلطنت، محاکمات سرپاس مختاری و پزشک احمدی و دیگران را باید شمرد. احمد کسروی، وکیل تسخیری پزشک احمدی و مختاری بود. وی جریان محاکمه را روزانه، در روزنامه خود پرچم منتشر میکرد.
کسروی در مورد مرگ نصرت الدوله در دادگاه میگوید:
این تصدیق دکتر معتمد یک داستان دیگری دارد که دیروز کشف شده، در پرونده شهربانی فیروز سه فقره نوشته بامضای دکتر معتمد هست دربارهٔ اینکه مرگ فیروز طبیعی و در نتیجه مرض قلبی بوده. یکی از آنها با خط و امضای خود دکتر شهربانی سمنان نیز صحت آن را تصدیق نموده دوم با خط دیگری ولی بامضای دکتر در همان زمینه، سوم باز با خط و امضاء خود دکتر دایر به اجازه دفن که این را هم شهربانی تصدیق کرده.
دیروز آقای مقدادی کشف کرده که آقای بازپرس دو فقره نوشته یکم و سوم را که خطش از دکتر است و تصدیق شهربانی دارد چون دیده هیچ بهانهای در برابر آنها ندارد و قابل تحریف نیست بیکباره کنار گذارده و بلکه چنین خواسته که کسی متوجه آنها نباشد و تنها نوشته دوم را بدکتر نشان داده و همینکه او گفتهاست خطش از من نیست بهمان اکتفا کرده و چنانکه دیدیم در کیفر خواست چنین انعکاس داده شده که آن را از دکتر اجباری گرفتهاند در حالیکه خود دکتر چنین سخنی نگفته و نبودن خط نوشته از او دلالتی باجبار ندارد و آنگاه چنانکه گفتم در پرونده دو فقره نوشته دیگری با خط خود دکتر هست که شهربانی هم آن را تصدیق کرده گذشته از همه اینها در همان هنگام که بازپرس به سمنان رفته و دکتر معتمدی را به بازپرس خواسته او با کمال صراحت بار دیگر حقیقت را گفتهاست و من اینک عین عبارت پرونده را میآورم:
- س ــ واقعاً نصرت الدوله بمرض قلبی مرده بود؟
- ج ــ بنده اینطور فهمیدم که در نتیجه مرض قلبی مردهاست
- س ــ علامت مسمومیتی در بدن ایشان ندیدید؟
- ج ــ بنده ندیدم (صفحه ۲۰۱)
ببینید با این تصریح باز در کیفرخواست آن را وانمود کردهاند که تصدیقی که از دکتر گرفته شده اجباری بوده من نمیدانم چرا تا باین اندازه با حقایق مبارزه کردهاند؟[7]
دودمان
تبارنامه
تبارنامهٔ خاندان آشتیانی، شاخهٔ میرزا کاظم آشتیانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
- «قرارداد 1919؛ رویای تسلطی همهجانبه». روزنامه دنیای اقتصاد. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۱۶.
- «مذاکرات جلسه پنجم دوره چهارم مجلس شورای ملی نهم اسد ۱۳۰۰».
- «مذاکرات جلسه چهاردهم دوره پنجم مجلس شورای ملی سوم ثور ۱۳۰۳».
- «مذاکرات جلسه ۱۹۰ دوره پنجم مجلس شورای ملی اول شهریور ۱۳۰۴».
- خاطرات و خطرات. مهدیقلی هدایت. کتابفروشی زوار. ۱۳۶۱ تهران
- «مذاکرات جلسه ۱۰۶ دوره هفتم مجلس شورای ملی ۲۶ اسفند ۱۳۰۸».
- دفاعیات کسروی - بخش ششم - صفحه ۵۵
- تاریخ انقلاب مشروطیت، رحیم نامور، انتشارات پاچار ۱۹۵۸