عباس میرزا ملکآرا
عباس میرزا مُلکآرا (۶ آذر ۱۲۱۸ - ۲۵ فروردین ۱۲۷۶) شاهزادهٔ قاجار و برادر ناتنی ناصرالدین شاه است. پدرش محمدشاه او را به یاد پدر خود عباس میرزا، عباس نامید. عباس همچنین نام مرشد و صدراعظم او، حاجی میرزا آقاسی نیز بود. مادرش خدیجه خانم خواهر یحیی خان چهریقی حکمران سلماس بود.[1] عباس میرزا از ناصرالدین شاه کوچکتر بود و مادرش نیز کرد و سنی بود و این دو مانع از ولیعهدی او میشد. محمدشاه عباس میرزا را بیش از سایر فرزندانش دوست میداشت و به او لقب «نایبالسلطنه» بخشیده بود. عباس میرزا همواره مورد سوء ظن ناصرالدین شاه قرار داشت، چرا که شاه او را مدعی تاج و تخت میپنداشت. او مدت بیست و هفت سال را در تبعید در بغداد و استانبول به سر برد. در ۱۲۹۴ (قمری) با کسب اجازه از ناصرالدین شاه به ایران بازگشت. شاه به او لقب مُلکآرا داد و حکومت زنجان را به او سپرد. بعد از مدتی عباس میرزا از ترس به قفقاز گریخت و این بار با وساطت میرزا حسین مشیرالدوله در ۱۲۹۶ (قمری) به ایران بازگشت. او در سال ۱۳۱۴ (قمری) به جای محسن مشیرالدوله وزیر عدلیه شد و دو سال بعد در هنگام اسبسواری به دلیل سکتهٔ قلبی در گذشت. [2] عباس میرزا زیر نظر رضاقلی هدایت تربیت یافته بود و سواد ادبی خوبی داشت. او کتابی در شرح حال خود نوشتهاست.
عباس میرزا | |
---|---|
نایب السلطنه مُلک آرا | |
![]() عباس میرزا نایب السلطنه مُلک آرا | |
سلطنت | قاجار |
زاده | ۱۲۱۸ شمسی |
درگذشته | ۱۲۷۶ شمسی |
دودمان | قاجار |
پدر | محمدشاه قاجار |
مادر | خدیجه خانم |
دین و مذهب | اسلام شیعه |

تحتالحمایگی عباس میرزا توسط سفارت انگلیس
محمدشاه، پدر عباس میرزا، به همان اندازه که از مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه، بیزار بود، شیفته خدیجه کردستانی، مادر عباس میرزا، بود. پدر خدیجه با شیوخ نقشبندیه ارتباط داشت و دخترش را به توصیه پدر شیخ عبیدالله نهری به عقد شاه درآورده بود.[3][4][5] با توجه به این موارد، مهد علیا، کینه عمیقی از این مادر و فرزند داشت. پس از مرگ محمد شاه، مادر عباس میرزا، اندیشناک بود که پسرش را به نیرنگ مهدعلیا مسموم گردانند. از اینرو از کاردار سفارت انگلیس درخواست حمایت کرد. فرانت، کاردار سفارت، به او اطمینان داد که سفارت سلامت پسرش را تضمین میکند، و اگر لازم افتد مادر و فرزند را در سفارت پناه خواهد داد. فرانت همچنین پیامی به مهد علیا فرستاد. در جواب آن نامه، مهدعلیا اطمینان داد که هیچ نیت بدی ندارد و نمیگذارد آزاری به او وارد آید و حتی جانب آن بانو را نگاه خواهد داشت.
عباس میرزا و امیرکبیر
از وقایع دوران نوجوانی عباس میرزا، همراهی او با شاه و امیرکبیر در سفر اصفهان در واپسین روزهای صدارت امیر بود. در این زمان ناصرالدین شاه رفته رفته توسط اطرافیان خود نسبت به امیر بدبین شده بود. حتی چنین شایع کرده بودند که امیر قصد برکناری ناصرالدین شاه و به تخت نشاندن عباس میرزا را دارد تا پس از آن به سبک نادرشاه که طهماسب دوّم را کنار زد، خود جای او را بگیرد. عباس میرزا بعدها در خاطرات خود، به صراحت این موضوع را رد میکند و میگوید که میان او و امیر «هیچ خصومتی نبوده است».
در راه بازگشت، به قم که رسیدند شاه مقرر داشت که عباس میرزا و مادرش «یک چندی در قم باشند». عباس میرزا خود در خاطراتش نوشته است: «اسماعیل جدیدالاسلام که از پیشخدمتان مقرب بود با دستخط همایون آمد، و مختصر مطلب این بود که چون در تهران مفسدین بسیارند، تو باید در قم بمانی، طهران آمدنت صلاح نیست. چون بجز اطاعت چارهای نبود، ماندم.»
نکته مهم در این میان آن است که امیر با تصمیم شاه موافق نبود، امّا شاه توجهی نکرد. این اولین بار بود که شاه نسبت به نظر امیر بی اعتنایی میکرد. از این رو مورخان، این اتفاق را اوّلین نشانه سقوط رابطه امیر و شاه میدانند. ده روز پس از مراجعت شاه و امیر به تهران، عباس میرزا به حکومت قم منسوب شد.
وقایع پس از قتل امیرکبیر
پس از قتل امیر، مازبوری وزیر امور خارجه انگلیس، نامه عتابآمیز و تندی خطاب به دولت ایران نوشت. در حاشیه اصل یادداشت وزارت خارجه انگلیس تصریح شده است: «این اعلام اخیر در برحذر داشتن دولت ایران از ارتکاب قتلهای سیاسی، مربوط به احتمال کشتن عباس میرزای نایب السلطنه ملک آرا برادر ناصرالدین شاه بود».
شیل، وزیر مختار انگلیس در ایران مینویسد: «در دربار چنین شایع شدهاست که دوّمین قربانی کینه توزی و انتقامجویی مادر شاه، همانا عباس میرزای نایب السلطنه برادر ناتنی ناصرالدین شاه است. به قراری که اطلاع یافتم شخص شاه هم در این دشمنی با مادرش شریک است. و نیز از منبع موثقی شنیدم که علت اصلی ناخشنودی شاه نسبت به مرحوم امیرنظام نیز جانبداری او از نایب السلطنه و مادرش بودهاست... »
شیل، بعداً در نامهای خطاب به ناصرالدین شاه، می نویسد: «حکومت شهر قم که تبعیدگاه مغضوبان سیاسی بهشمار میرود، شایسته مقام یگانه برادر پادشاه نیست، دولت ملکه انگلستان به سرنوشت و نیکبختی او علاقه خاص دارد، باید به پایتخت برگردد و در سایه رافت پادشاه به آسودگی زیست کند و از هر گزند و کینهای در امان باشد. و این کیفیت را دولت انگلستان در اساس مناسبات خود با ایران منظور خواهد داشت.»
در هر حال رفتار دولت انگلستان در دل ناصرالدین شاه هراسی انداخت که از آن پس بهطور علنی به قتلهای سیاسی دست نزند.
منابع
- ادیب الشعراء، تاریخ افشار، ص۴۳۱
- علیاکبر دهخدا و دیگران، سرواژهٔ «ملک آرا»، لغتنامهٔ دهخدا (بازیابی در ۲۲ اسفند ۱۳۹۰).
- کسروی، احمد (١٣٢٢). صوفیگری. تهران.
- «تبیان: مهدعلیا زنی که اختیار نداشت».
- روحانی، بابا مردوخ، "تاریخ مشاهیر کرد،" انتشارات سروش، چاپ سوم، تهران، 1390.
- امانت، عباس (۱۳۸۴)، قبلهٔ عالم، تهران: کارنامه، شابک ۹۶۴-۴۳۱-۰۴۹-۷
- فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، چاپ هفتم، اسفندماه ۱۳۶۲، انتشارات خوارزمی.