عباس میرزا
عبّاس میرزا (۴ ذیالحجهٔ ۱۲۰۳ ه.ق/۲۶ اوت ۱۷۸۹ م – ۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹ ه.ق/۲۵ اکتبر ۱۸۳۳ م) نامدار به عبّاس میرزا نایِبُالسَّلطَنه از شاهزادگان قاجار و فرزند فتحعلیشاه و آسیهخانم دولو بود که در فاصلهٔ سالهای ۱۷۹۷ تا ۱۸۳۳ م ولایتعهدی ایران و نیابت سلطنت پدرش در آذربایجان را بر عهده داشت. او پیش از مرگ پدرش درگذشت و پسرش محمد میرزا جانشین او شد.
شاهزاده عباس میرزا نایبالسّلطنه | |
---|---|
ولیعهد ایران | |
دوران | ۲۰ مارس ۱۷۹۹ – ۲۵ اکتبر ۱۸۳۳ |
پیشین | باباخان |
جانشین | محمدمیرزا |
نایبالسلطنه ایران | |
دوران | ۲۰ مارس ۱۷۹۹ – ۲۵ اکتبر ۱۸۳۳ |
پیشین | میرزا محمدخان تاجبخش دولو |
جانشین | محمدمیرزا |
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۴ ذیالحجهٔ ۱۲۰۳ ۲۶ اوت ۱۷۸۹ میلادی آمل، ایران |
درگذشته | ۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹۲۵ اکتبر ۱۸۳۳ (۴۴ سال) مشهد، ایران |
آرامگاه | مشهد، ایران |
همسر(ان) | گلین |
سلسله | قاجاریان |
پدر | فتحعلیشاه قاجار |
مادر | آسیهخانم دولو |
دین و مذهب | اسلام (شیعه) |
از سلسله مباحث |
ایران قاجاری (۱۷۹۶–۱۹۲۵) |
---|
درگاه ایران |
عباس میرزا در عصر جنگهای ایران و روسیه در آذربایجان و قفقاز رشد یافت. فتحعلی شاه در ۱۳ شوال ۱۲۱۳ ه.ق/۲۰ مارس ۱۷۹۹ م برای شاهزاده عباس میرزا با عنوان «نایبالسلطنه» تاجگذاری کرد. در همان زمان عباس میرزا حُکمرانِ آذربایجان شد. در سال ۱۸۰۳ م، عباس میرزا در تهران بود و مراسم ازدواج او با دختر شاهزادهٔ دَوَلّو برگزار شد. در تابستان ۱۸۰۵ م بهطور رسمی به سمت حکمران «آذربایجان و قرهباغ، از قپلان کوه تا دربند» منصوب شد. در جنگ اول روس و ایران و در اول ژوئیهٔ ۱۸۰۴ م، با سیسیانوف در ایروان به نبرد پرداخت که نتیجهای قطعی نداشت. این جنگ سرانجام پس از ده سال با انعقاد عهدنامهٔ گلستان به پایان رسید که موجب واگذاری دربند، باکو، و شروان شد. پس از جنگ اول روس و ایران همراه با برادرش محمدعلی میرزا به عثمانی حمله کرد اما ناگزیر به صلح شد. جنگ با معاهدهٔ ارزروم پایان یافت. صلح گلستان به حلوفصل نهایی منجر نشد. در مهٔ ۱۸۲۶ م ارتش روس میرک در خانات ایروان را اشغال کردند. در سپتامبر ۱۸۲۶ م، عباس میرزا از طریق شوشا به سمت گنجه پیشروی کرد؛ اما شکست شدیدی را متحمل شد. روسها به آذربایجان نفوذ کرده و تبریز را در سوم ربیعالثانی ۱۲۴۳ ه.ق/۲۴ اکتبر ۱۸۲۷ م تسخیر کردند. به موجب شرایط معاهدهٔ ترکمانچای، تمام سرزمینهای شمال ارس به روسیه واگذار شد. افزون بر اینها، غرامت ۲۰ میلیون روبلی به ایران تحمیل شد. محافل درباری در تهران او را بهعنوان طرفدار روس به دیدهٔ مذمت نگریستند.
موقعیت نایبالسلطنه پس از عهدنامهٔ ترکمانچای در برابر برادران رقیب بیش از پیش مورد تهدید واقع شد. خطرناکترین مخالفان نایبالسلطنه، برادرانش حسینعلی میرزا فرمانفرما، و حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه بودند. شاه وی را فرستاد تا شورشی در یزد را متوقف کند و اتحاد بین حکمرانان فارس و کرمان را از بین ببرد. در پایان ماه مارس به یزد رفت تا خواهرزادهاش سیفالملوک میرزا را به حکومت بازگرداند. سپس به سوی کرمان پیشروی کرد و شجاعالسلطنه را تحتالحفظ به تهران برگرداند؛ خسرومیرزا در کرمان به عنوان حکمران جدید نصب شد. در اول ربیعالاول ۱۲۴۷ ه.ق/ ۹ سپتامبر ۱۸۳۱ م، شاه او را حکمران خراسان معرفی کرد. او حکمرانی آذربایجان را حفظ کرد، درحالیکه فرزند پنجم او، فریدون میرزا، به نمایندگی از او بود. عباس میرزا به سمت شرق رفت و در تابستان و پاییز سال ۱۸۳۲ م، سرزمینهای شرق و شمال شرقِ مشهد، خبوشان، سرخس و تربت حیدریه را فتح کرد. در نگاه بیشتر ناظران عینی، لشکرکشیهای خراسان تلاشی برای جبران شکستها در آذربایجان با کسب پیروزیهایی بر دشمنان ضعیفتر بودند. عباس میرزا در ۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹ ه.ق/۲۵ اکتبر ۱۸۳۳ م در چهل و چهار سالگی در مشهد درگذشت و در حرم امام رضا به خاک سپرده شد. مثل هر فرد قاجار، عباس میرزا دارای فرزندان متعددی شد. او بیست و هفت پسر و بیست و یک دختر از خود باقی گذاشت.
عباس میرزا هرگز از گسترش افقهای فکریاش خسته نشد. او با داستانهای اروپایی و نیز احتمالاً با آثار نویسندگان ترکیه آشنا، و دربارهٔ وقایع سیاسی در اروپا بسیار آگاه بود. پس از برقراری روابط دیپلماتیک با بریتانیای کبیر، نایبالسلطنه بهشدت پذیرای نفوذ انگلیسی شد. او مردان جوان را برای تحصیل به انگلستان فرستاد. بااینحال، مجموعهٔ نقشهٔ او از چاپخانه استانبول آمده بود، که نشانهٔ دیگری از ناآشنایی او با زبانهای غربی است. او تلاش کرد تا قاضیان شریف در دادگاههای شرع حضور داشته باشند. دیوانخانهای تازه در تبریز بنیان گذاشت. او توجه ویژهای به اقلیتهای مذهبی داشت. اعزام دانشجو به اروپا، جلب مهاجران اروپایی، اصلاحات نظامی، ترجمهٔ آثار اروپایی، برپایی کارخانههای گوناگون و چاپخانه از اقدامات وی در جهت اصلاحات بودند.
اروپاییانی مانند موریس دو کوتزبو، پیر آمدی ژوبر، جیمز موریه، گاسپار دروویل از آزادمنشی، شجاعت، عدالتخواهی و عزت نفس عباس میرزا گفتهاند و او را ستایش کردهاند. عباس میرزا بهعنوان شخصیتی پیچیده — که از سوی معاصران اروپایی و ایرانیاش بهعنوان کهنالگوی قهرمانی نجیب، اصیل، جوان و شجاع معرفی شده — باقی ماندهاست. تاریخنگاری نوین تمایل دارد این ارزیابیهای مثبت را به اسطوره تبدیل کند و عباس میرزا رابه عنوان الگویی مثبت در مقابل نجیبزادگانِ خودپسند، فاسد و نادان ارائه دهد.
زمینهٔ تاریخی
قاجاریه
ایران در حالی وارد سدهٔ نوزدهم میلادی شد که نزدیک به یک سده، درگیرِ جنگ و آشوب سیاسی بود. پس از سقوط صفویان بهدست افغانها در سال ۱۷۲۲ م، دورهٔ طولانیِ آشفتگیهای سیاسی آغاز شد که شاهد ظهور و سقوط نادرشاه و ثباتِ نسبیِ کریمخان بود و به دنبال آن، نوبت به رقابت طایفهای و کشمکش سیاسی تا زمان آقامحمدخان، شاخهای از ایل قاجار و مدعیِ جانشینیِ صفویان، رسید. سرانجام آقامحمدخان در سال ۱۷۹۶ م، موقعیت خود را بهعنوان مؤسسِ سلسلهٔ جدید تثبیت کرد. آقامحمدشاه مانند پیشینیان خویش مجبور به تسخیر کشور از درون شد و ناچار شد برای حفظ تمامیتِ ارضیِ کشوری که آرزوی مالکیت آن را داشت، مبارزه کند. سلسلهٔ قاجار تا سال ۱۹۲۵ م، دورهای از ثبات نسبی را پشت سر گذاشت، بااینحال شاهد تغییرات ژرف در شخصیت و ماهیت دولت ایران — بهویژه در رابطه با وضعیت بینالمللیاش — بود. درحقیقت، سدهٔ نوزدهم در تاریخ ایران، بهعنوان دورهٔ زوال و سقوطِ مداومی توصیف نمیشود، چراکه پادشاهانِ متوالی و وزیرانشان بهدنبال مدیریت بودند و در برخی موارد، با تلاش برای تحقق آن و با درجاتی از خلوص و برخی اصلاحاتِ ساختاری، این فرایند — یعنی سقوط — را معکوس میکردند. درنهایت شکستِ اصلاحات منجر به انقلاب شد که در ابتدا اختیارات پادشاهی را محدود کرد اما سرانجام به تخریبِ سیاسی و سرنگونیِ سلسله منجر شد.[1]
مسئلهٔ جانشینی از همان اوایل حکومت قاجار و سلطنت آقامحمدشاه، مطرح بود و آقامحمدشاه میبایست تا این مسئله را چاره، و از افزایشِ تنش میان طایفههای ایل قاجار جلوگیری کند. بایستی رقابت میان طایفههای یوخاریباش و آشاقهباش از یک سو، و دشمنی میان طایفههای قوانلو و دَوَلّو از دیگر سو، حل میشد تا ایل قاجار همچنان بر قدرت باقی میماند. تنها برادرِ تنیِ آقامحمدشاه — که جانشین او بهشمار میرفت — حسینقلیخان جهانسوز بود که پیش از وی درگذشته بود. حسینقلیخان دو پسر به نامهای فتحعلیخان و حسینقلیخان داشت و آقامحمدشاه پس از فرار از شیراز در سال ۱۱۹۲–۳ ه.ق/۱۷۷۹ م، تصمیم به جانشین ساختنِ فتحعلیخان گرفت؛ و سپس در سال ۱۱۹۶ ه.ق/۱۷۸۱–۲ م دستورِ ازدواجِ فتحعلیخان با دخترِ فتحعلیخان دولّو را صادر کرد تا بدین ترتیب پیوندِ میانِ دو طایفهٔ قوانلو و دولّو محکم شود؛ و سپستر نیز با ازدواج عباس میرزا با دختری از طایفهٔ دولّو این پیوند را مستحکمتر کرد؛ و اینچنین تمام آیندهٔ حکومت قاجار به خاندان عباس میرزا و فرزندانش گره خورده بود.[2]
عصر فتحعلیشاه
آقامحمدشاه پادشاهی پرجنبوجوش بود که میخواست از روی زین حکومت کند؛ و جانشینش ترجیح داد که با نشستن در دربار در پایتخت قاجار در تهران، روشی مقیم داشته باشد. تاریخنگاران تمایل دارند نسبت به این تغییر در قدرت و مسیرِ سلطنتی بیاعتنا باشند درحالیکه از زیادهروی در خشونتِ نظامی به انحطاطِ حرمسرا ابراز تأسف میکنند. اگر آقامحمدشاه بهدنبال تعیین مرزهای ایران بود، آن را برای جانشینِ خویش باقی گذاشت تا قدرت سلسله را تقویت کند. اعمال قدرت در قالب بیرحمانهٔ آن نمیتواند بهطور نامحدود گسترش یابد. میراثِ کوتاهمدتِ نادرشاه گواهی بسنده بر کاستیِ تهدید و اجبار بود و باید با گسترشِ اختیاراتْ کامل میشد. این امر از طریق تربیت مداوم نخبگان، بهویژه علما، توسعهٔ نمادهای ایرانی و تشریفاتِ سلطنتیِ فتحعلیشاه بود. او قصد داشت عنوان «شاهنشاه» را با «خاقان» تطبیق دهد و گسترشِ چشمگیرِ روابط خویشاوندی بین ایل قاجار و نخبگان فراگیرتر شد. آقامحمدشاه امیدوار بود که رقابتهای طایفهای — که سایرِ مدعیانِ سلسلههای دیگر را از بین برده بود — برای قاجار تکرار نشود و دستورالعملهای سختی را باقی گذاشت که طایفههای قوانلو و دولّو با ازدواجهای متوالی، پیوند صمیمانهای داشته باشند. دستکم در اینباره فتحعلیشاه تواناییاش را ثابت کرد و نشان داد که مایل است موفق باشد.[3]
بهگفتهٔ گاوین هامبلی، قلمرو ایران در روزگار فتحعلیشاه مِلکی را میمانست که مالکان متوالیاش مدتها از آن غفلت کردهاند. ناظران اروپایی ایران در اوایل سدهٔ نوزدهم میلادی تردید داشتند که حکومت فتحعلیشاه اراده یا امکانِ آبادانیِ این ملکِ ویران را داشته باشد. اما بااینهمه، این واقعیت است که دورهٔ سلطنت فتحعلیشاه نظمی کافی و حکومتی کارآمد فراهم آورد تا برخی اصلاحاتِ اقتصادی امکانپذیر شود. ناظران اروپایی در آن دوره، از حکومتهای آغازینِ قاجار بهخاطر فساد، خشونت و بیلیاقتی انتقاد میکردند، اما بااینحال، ایرانِ روزگارِ فتحعلیشاه بسی آسودهتر و مرفهتر از اواخر عهدِ صفوی بود. اما از سویی، نبود مرزی معین در پیرامون قلمروِ حکومت مسئلهای دردسرساز بود. زاگرسنشینانِ غربی به عثمانی آزادانه رفتوآمد داشتند؛ محمدعلی میرزا بهعنوان حکمران کرمانشاه، لرستان و خوزستان، و عباس میرزا بهعنوان حکمران آذربایجان به بخشهایی از خاک عثمانی حمله میکردند و ادعای مالکیتِ سرزمینهای تحتِ حکومتِ روزگارِ صفوی را داشتند. در شرق نیز حکومت بر این تأکید داشت که هرات و قندهار از آنِ ایران هستند، آنچنانکه در عهد صفوی چنین بود. اما پیچیدهتر از همه، وضعیت مرزهای قفقاز در آن سوی ارس بود. منطقهای که هر سه حکومتِ ایران، عثمانی و روس بر سر آن کشمکش داشتند.[4]
هامبلی سلطنت فتحعلیشاه را به پنج مرحله بخش میبندد: مرحلهٔ نخست میان سالهای ۱۷۹۷ تا ۱۸۰۴ م را دربرمیگیرد که سالهای تحکیم سلطنت بود. شاهْ جوان بود و در الحاقِ شمال و شرقِ خراسان به ایران، آرامسازی ترکمنهای آن سوی اترک و نیز احتمالاً الحاقِ مرو و هرات به ایران موفق بود؛ مرحلهٔ دوم، دورهٔ اول جنگهای ایران و روس بود که از ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۳ م ادامه داشت. مغازلهٔ سیاسیِ فرانسه و بریتانیا با ایران انجام میشد که با چاپلوسی نسبت به دربارِ ایران و برانگیختن طمعِ آن، هزینهای کمرشکن بر ایران در جنگْ تحمیل میکنند و با گذشت زمان، سلسلهٔ حاکم بهشدت تحقیر میشود؛ مرحلهٔ سوم سالهای میان جنگ اول و دوم ایران و روس از ۱۸۱۳ تا ۱۸۲۶ م است که ترمیمِ اوضاعِ پس از جنگِ اول صورت میگیرد و دربار برای بازسازیِ حیثیتِ خویش، حملاتی کمخطرتر به همسایگان میکند. پسران فتحعلیشاه در مقام حکمرانان نواحی مختلف، حملاتی را به افغانها در شرق و عثمانی در غرب انجام میدهند. از سوی دیگر در این سالها، محمدعلی میرزا، فرزند بزرگ فتحعلیشاه و رقیب عباس میرزا در سلطنت، در نوامبر ۱۸۲۱ م و بر اثر وبا از دنیا میرود؛ مرحلهٔ چهارم دورهٔ کوتاه اما فاجعهآمیزِ جنگ دوم ایران و روس میان سالهای ۱۸۲۶–۲۸ م است که نتیجهٔ آن انعقاد عهدنامهٔ ترکمانچای بود؛ و در نهایت دورهٔ پنجم که سالهای پس از عهدنامهٔ ترکمانچای تا پایانِ سلطنتِ فتحعلیشاه را میان ۱۸۲۸–۳۴ م دربرمیگیرد و عمدهترین نگرانیِ شاه در این دوره، تحققِ جانشینیِ آرام و بیدرگیریِ عباس میرزا بود.[5]
امپریالیزم در آغاز سدهٔ نوزدهم
در بازبینی دیدگاههای تزاریست در مورد نقش روسیه در ایران و تفاسیرِ بعدیِ مورخان، سه لایهٔ اساسی را میتوان تشخیص داد: اول اینکه روسیه یک امپراتوریِ اروپاییِ قابل مقایسه با بریتانیا و فرانسه بود؛ دوم اینکه روسیه از این امپراتوریها تقلید میکرد، اما در نهایت نتوانست نفوذِ اقتصادی و سیاسی خود را هماهنگ کند؛ و سوم اینکه روسیه یک امپراتوریِ «اوراسیا» در نوع خود بود که در خارج از اروپا شباهتهای بسیاری با کشورهای امپراتوری مانند چین و ایران داشت. پیروِ اولین تفسیر، بسیاری از مقامات روسیه بهسادگی سیاستِ روسیه در ایران را بهعنوان بخشی از توسعهٔ تاریخیِ گستردهتر دریافتند که از طریق آن غیراروپاییان تحتِ حکومتِ اروپایی قرار گرفتند. بهعنوان مثال یک نقطهٔ مرجع در مورد ایران، اشغال مصر توسط بریتانیا بود؛ همانگونه که بریتانیا بهتدریج مجبور به دفاع از قدرت نظامیِ خود در کشور شد، بدون آنکه آن را رسماً ضمیمه کند، مقامات روسی استدلال کردند که روسیه مجبور بود در ایران مداخله کند. مأموریتِ امپریالیستیِ روسیه در آسیا با بریتانیا مقابله کرد؛ بر این اساس، برخی از لیبرالهای روسیه، و شاید مهمترین وکیل بینالمللیِ روسیه، فدور مارنتس، از همکاری میان دو قدرت برای آوردن «تمدن» به آسیا حمایت کردند. روسیه در سلطهٔ خود بر مردم غیراروپایی و مشارکت در یک «مأموریت تمدنِ» مشترک، هویت اروپایی خود را اعلام کرد.[6]
جدا از یک تعهدِ ایدئولوژیکِ مشترک به «مأموریت تمدن»، این استدلالها شباهت واقعی بین عملکردهای سیاسیِ روسیه و امپراتوریهای اروپایی را نشان میدهند. در رابطه با ایران، مورخانِ بهاصطلاح «بازی بزرگ» بهطور ضمنی شباهتی خاص میان هر دو «بازیکن» را تأیید کردند. بهویژه برای اواخر سدهٔ نوزدهم، بهنظر میرسید روسیه و بریتانیا تقریباً در استفاده از ابزارهای امپریالیسمِ اواخر سدهٔ نوزدهم — برای مثال، امتیاز اقتصادی، وامها، و گهگاه تهدیدهای نظامی — موازی و برابر هستند. در روابط فرهنگی، مطالعاتِ النا آندریوای روسی از سفرنامههای روسی در ایران، نزدیکی بین دیدگاههای وسیعِ روسی و اروپایی از «شرقشناسی» را — با وجود تعدادی از تمایزات مهم — به بحث گذاشتهاست. مطالعات در سایرِ مناطقِ امپراتوریِ روسیه اجازه میدهد تا این استدلال برای مواردِ مشابه گسترش داده شود: نظام روسیِ مدیریتِ نظامی که در اصل، در شمال قفقاز ایجاد شده و در اکثر نقاط مرزهای روسیه و ایران کاربرد داشت، شبیه به حکومت نظامیِ فرانسه در مناطقی مانند شمال آفریقا است. خط دوم بحث به همان اندازه بر رابطه میانِ امپریالیسم روسیه و پیشرفتهای وسیعترِ اروپایی تأکید کرد، اما با پیچیدگی خاصی که ماهیتِ اشتقاقی و اغلب، حقارتِ معاملاتِ امپراتوریِ روسیه را برجسته کرد. در میان روشنفکران روسیه، همیشه صداهایی بودند که بهشدت دربارهٔ نقشِ کشورشان در ایران بدبین بودند: در مقالهای شدیداً بحثانگیز، یکی از خبرنگاران روزنامهٔ لیبرالِ نووستی در سال ۱۸۸۸ م، نه تنها دستاوردهای امپراتوری بریتانیا و کمک آنها به «تمدن» را تحسین کرد، بلکه به همان اندازه از سیاستهای دولتِ خود در ایران انتقاد، و ادعا کرد که این کشور قادر به رقابت با قدرتِ امپراتوری بریتانیا و دستاوردهای تمدنی آن نیست. بهعنوان مثال، این مقاله مدعی شد که روسیهْ کشور را در «وضعیت بربری» نگه داشت چرا که مانع از ساختِ راهآهن در ایران شد. روزنامهنگاران بدین ترتیب، چشماندازِ انتقادیِ خود در مورد امپریالیسم را با سرخوردگی در مورد عدمِ نوسازی خودِ روسیه با یکدیگر درهم آمیختند. این نوع نگرش ناشی از خودکمبینی، حتی در میان حامیانِ برجستهٔ توسعهٔ امپراتوری پدید آمد، مانند الکسی کوروپاکتین، ژنرال روس. او به خوبی از محدودیتهای خاصی که عقبماندگیِ اقتصادیِ روسیه بر روی تواناییهای سیاسیاش بهجا گذاشته بود، آگاه بود و اذعان کرد که روسیه تنها میتوانست از طریق مداخلهٔ دولت در ایران نفوذِ اقتصادی داشته باشد، با این فرض که کالاهای صنعتیِ روسیه حتی قادر به رقابت در بازار داخلی نیستند.[7]
این «عقبماندگی» ویژهٔ اقتصادِ روسیه حتی بیش از دورهٔ لنین و پیروانش بود. تصور لنین در مورد امپریالیسم بر رابطه با سرمایهداری متمرکز شده، و بهتقلید از نمونههای اروپای غربی مدلسازی شده بود، که تنها نقشِ زیردست را بهعنوان حامیانِ نظامِ «نظامی–فئودالی» تابع استعمارِ امپریالیستی دانستند. تفاسیر بعدی، بهویژه تحت تأثیرِ نظریهٔ مدرنیزاسیون، به مسیری نسبتاً مشابه اشاره کردهاند: دیتریش جیایر، بهعنوان مثال، استدلال کرد که امپریالیسم در روسیه، بهطور عمده تقلیدِ سیاسی با انگیزهٔ سیاسی از شیوههای اروپای غربی بود که موجب تحقیرِ جنگ کریمه شد. درحالیکه در شرق آسیا، جیایر استدلال میکند که صادراتِ سرمایهٔ روسیه دستکم از طریق مداخلهٔ گستردهٔ دولتی جان گرفته بود، سیاست روسیه در خاورمیانه بهطور عجیبی «پیش از مدرن» باقی ماند.[8]
بسیاری از گزارشهای امپریالیسمِ خارجی در ایران در سدهٔ نوزدهم، داستان نسبتاً سرراستتری از تأثیرات اقتصادیِ رو به افزایشِ خارجیها را تعریف میکنند، روایتی که در بعضی از ایدههای ملیگرایانه در مورد ایران بهعنوان قربانیِ امپریالیسمِ خارجی به چشم میخورد. بااینحال، نگاهی دقیقتر به اسنادِ آرشیوی، نشان میدهد که مفهوم «اتباع خارجی» بسیار پیچیده بوده و وفاداریِ امپریالیستی از یک موضوع ساده فراتر رفتهاست. در شرایطی مانند تبریز، متأسفانه ترسیم مرزِ میان موضوعات «ایرانی» و «روس» بسیار دشوار، و اختلافات مذهبی اغلب ناچیز بود، چرا که درصدِ زیادی از اتباعِ روسیهْ مسلمانِ شیعه بودند. این ابهام نه تنها دربارهٔ طرف روسی، بلکه به همان اندازه برای حضورِ بریتانیا در ایران بهکار گرفته میشود: نقش جوامع تجاری از هند در ایران پرسشهای مشابهی را در مورد وفاداری و حمایت مطرح کرد.[9]
امپریالیسم در دورهٔ قاجار اغلب بهعنوان شکلی از «دخالت خارجی» تصور میشد که وجودِ مرزهای نامبهمِ ایران را نشان میدهد. بااینحال، در سدهٔ نوزدهم این مرزها بسیار کمتر از روایتهای ملیگرای دورهٔ پهلوی بود: روابط دیرینهٔ روسیه با ایران با روابط دیرینه بینِ سلسلهها، شبکههای تجاری و مشارکت و همکاریِ هر دو امپراتوری در سیاست قبیلهای شکل گرفت. منابع روسیْ استراتژیهای گوناگونی را نشان میدهند که از طریق آنها شاهان، بلکه بازرگانان و عشایر، تلاش کردهاند با قدرتهای خارجی — درحالی که از خود دفاع میکنند یا حتی قلمرو خود را از لحاظ استقلال سیاسی توسعه دهند — کنار بیایند. چشمانداز ملیگرای ایرانْ کثرتگرا و فراگیر بود و دیدگاههای اسلامی و شهریِ سکولار و حتی قبیلهایِ کشور را دربرمیگرفت. این اهداف و مقاصد متفاوت در طول جنبش مشروطه در اوایل سدهٔ بیستم کاملاً آشکار میشود.[10]
تعامل روسیه با ایرانِ دورهٔ قاجار به روابط اروپا با نظامهای سلطنتیِ آسیا در همین دوران شباهت دارد، مانند خاندانهایی سلطنتی که تحت نفوذِ سیاستهای امپریالیستیِ اروپایی کاملاً دگرگون، یا کاملاً منقرض شدند. «حکومت استبدادی» اصلی ساختاری بود که بین این نظامها در اوراسیا پیوند برقرار میکرد، میراثی که اغلب از حکومت مغولان سرچشمه میگرفت. در این میان، قدرت تزار در روسیه که از سوی هیچ نمایندهای رسمی به چالش کشیده نمیشد، این معنی را داشت که امپراتوری روسیه در نگاه ناظرانِ اروپایی، بهعنوان یک «خودکامگی شرقی» به چشم میآمد، نظری که پیشتر در آثار مونتسکیو ظهور کرده بود. هر دو حکومتِ سلطنتی، جاهطلبیهای سیاسیِ گستردهای داشتند که در منطقهٔ قفقاز تلاقی کرد. احیای نفوذ ایران بر شماری از حاکمان و سرزمینهای قفقاز جنوبی، و مهمتر از همه گرجستان، عنصری کلیدی برای تأسیس سلسله بهعنوان جانشینانِ قانونیِ حکومتِ صفویه بود. تاجگذاری آقامحمدشاه در سال ۱۷۹۶ م، تنها پس از پیروزی بر گرجستان انجام شد که نشان از اهمیت حیاتیِ فرمانرواییِ ایران بر سرزمینهای قفقاز داشت. مجموعهای از اسنادِ بایگانی شامل فرمانهای متعددِ سلطنتی در روسیه موجودند که قاجار به استنادِ آنها در اوایل سدهٔ نوزدهم میلادی، ادعا کردند که گرجستان و دیگر مناطقِ قفقازْ بخشی از ایران هستند. این ادعاها از سوی سلسلهٔ در حال ظهور، با حساسیتِ جدیدِ روسیه نسبت به آسیا تعارض داشت؛ بهویژه در دورهٔ کاترین که بهشدت تحت تأثیر مفاهیم روشنگریِ برتریِ فرهنگیِ اروپا نسبت به کشورهای آسیایی و نیز نمونهٔ عملیِ گسترشِ اروپا از طریق شرکتهای تجاری بود. در این رابطه، پیروزی ایران بر پادشاهی گرجستان — که تحتالحمایهٔ روسیه بود — و ویرانی تفلیس در سال ۱۷۹۵ م، ضربهٔ بزرگی به اعتماد به نفسِ نخبگانِ امپریالیستیِ روسیه بود. از طریق سیاستِ تهاجمیِ گسترشِ امپریالیسم — که تا حد بسیاری از سوی فرماندهان نظامی محلی هدایت میشد — امپراتوری روسیه، خانات قفقاز را یکی پس از دیگری تحت کنترل خود درمیآورد. درگیری میان این ادعاهای رقابتی، دلیل عمدهٔ دو جنگ بین ایران و روسیه بود.[11]
در روابط روسیه و ایران با خانات محلی و پادشاهان گرجستان در اواخر سدهٔ هجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم، مقامات روسیه نه تنها ادعاهای ایرانی را نسبت به این حاکمان نادیده گرفتند بلکه در ابتدا حتی جایگاهِ قاجار را بهعنوان حاکمان ایران نپذیرفتند. نگاه به ایران بهعنوان تابعی از حاکمان محلی، بهجای یک کشور متحد، اهداف توسعهطلبانهٔ روسیه در منطقه را مشروع و حمایت میکند. در همان زمان، این دیدگاه فراتر از ایدئولوژیِ امپریالیستی بود. ادعاهای قاجار دربارهٔ حکومت بر کلیهٔ امپراتوریِ سابقِ صفوی پس از چند دهه بدون دولتِ متمرکزِ قابلتوجهی، در واقع اغلب بیشتر یک آرزو بود تا یک واقعیت سیاسی که در سطوحِ مختلفْ مورد اختلاف قرار گرفتهاست. قاجارها در مورد وفاداریِ حاکمانِ محلی بهسختی میتوانستند مطمئن باشند: در طی جنگهای روسیه و ایران، بعضی از خانات در ایالت آذربایجان، از امپراتوری روسیه در برابر قاجارها حمایت کردند. از زمان کاترین، سیاستهای روسیه در مورد ایران نهتنها توسط دولت در سنپترزبورگ، بلکه توسط بازیگرانِ قدرتمندِ محلی مانند پادشاهان گرجستان یا نمایندگان کلیسای ارمنی — که میخواستند موقعیت خویش را با جذب حمایت روسیه تقویت کنند — اجرا میشد. افزون بر این، ادعاهای قاجار در سطحِ بینالمللی مورد محاکمه قرار گرفت: دیگر همسایهٔ قدرتمند و دشمنِ دیرینهٔ ایران، امپراتوری عثمانی، سلطنت قاجار را تا زمان مرگ فتحعلیشاه در سال ۱۸۳۴ م به رسمیت نشناخت.[12]
نظرات منفی در مورد ایران و حاکمانش& نتیجهٔ نگرشی فرهنگی بود که بر برتری روسیه در برابرِ حاکمان در آسیا تأکید داشت. بهعنوان مثال، قبل از اینکه ژنرال روسیه، الکسی یرمولوف در سال ۱۸۱۷ م با مأموریتی روسی عازمِ تهران شود، از سوی مقاماتِ دیگر دربارهٔ ایران نسبت به «غرور بیش از حد و اشتیاق به نجابتِ ایرانی» هشدار داده شد و بدین ترتیب «انجام رفتاری بیرون از احترام را لازم دید.» این موضوع بهطور مستقیم در شیوههای دیپلماتیکِ روسیه منعکس شد که بر نابرابریِ هر دو طرف تأکید داشت: بهجای اینکه با قاجار دستکم بهطور رسمی مشابه باامپراتور روسیه رفتار کنند — همانطور که استفاده از عنوان «شاه» بر این موضوع دلالت دارد — فرستادگان روسیه دریافتند که خود را با تشریفاتِ دربار ایران بدنام میکنند. متجاوز و گستاخِ ویژه در این زمینه، یرمولوف بود که تصمیم به عدم پذیرشِ قوانینی از آداب و رسوم ایرانی گرفت که حتی دیدارکنندگانِ انگلیسی یا فرانسویِ شاه از آنها پیروی میکردند، برای مثال، درآوردن کفش خود قبل از دیدار با شاه. از دید یرمولوف، انگلیسیها «همهٔ تحقیرهایی را که در ایران، غلامان را از حکمرانان جدا میکرد پذیرفتند.» رفتاری که یرمولوف در شأنِ اعتبارِ امپراتوریِ روسیه نیافت. تعامل یرمولوف با شاه نشانگر حس جدید قدرتِ روسیه در رابطه با اروپا بود که توسط جنگهای ناپلئون به رخ کشیده شده بود. جای تعجب نیست که رفتاری چنین متکبرانه و مغرورانه، بهسختی دوستانِ روس را در تهران جذب کرد. بهگفتهٔ الکساندر گریبایدوف — که پیش از این با یرمولوف کار کرده بود — نایبالسلطنهٔ ایران، عباس میرزا، بعداً از یرمولوف بهعنوان «چنگیزخان جدید» یاد کرد و بر خشونت وی در قفقاز تأکید کرد. خود گریبایدوف — که در روسیه بهعنوان یک استاد ظریف و شاعر عاشقانهٔ احساساتی شناخته شدهاست — زمانی که به دیپلماسی رسید، شاگردِ یرمولوف بود. در مذاکرات خود در جنگ دوم روسیه و ایران، او با صراحت به شاهزادهٔ ایرانی، شکستِ صفویان در برابرِ افغانها در سال ۱۷۲۲ م را یادآوری کرد و علناً او را با سرنوشتِ مشابهی تهدید کرد.[13]
بااینحال، تفاوت بین دو طرفْ بیشتر از غرور و تکبرِ روسی بود. منابع حاکی از سردرگمی واقعیِ روسها در مورد عملکردهای دیپلماتیک و سیاسی است که آنها در تعامل با کشورهای اروپایی ناآشنا بودند. برای نمونه، مقامات روسی در طی جنگِ ایران و روسیه حیران شدند که اگرچه مذاکرات با فتحعلیشاه پیشتر در ۱۸۰۶ م آغاز شده بود، بااینحال آنها مکرراً با ادامهٔ حملات ایران متوقف شدند. هنگامی که در نهایت در سال ۱۸۱۳ م توافق شد، مشکل اصلی این بود که دو طرف برداشتهای مشترکی از نقشهها و سرزمینها را به اشتراک نگذاشته بودند، همانطور که یک مقام روسی اشاره کرد: «در سراسر ایران، هیچ درکی از نقشههای مرزی وجود ندارد.» الکساندر یکم خود در مورد رفتار یک نمایندهٔ ایرانی که در سال ۱۸۱۴ م — و یک سال پس از عهدنامهٔ گلستان به سنپترزبورگ وارد شد — مبهوت شده بود که خواسته بود تا در مورد امتیازات قلمروای که بهنظر میرسید موقتی باشد، مذاکره کند. تفسیرهای مختلف از عباراتِ کلیدی این معاهده، دلیل اصلی این امر بود که چرا عهدنامهٔ صلح گلستان قطعی نبود.[14]
در میان قدرتهای استعماری که به سراغ ایران میآیند، روسیه بهعنوان سلطهجوترین کشور منطقهای، نزدیکترین همسایهٔ اروپا، و کشوری که ایرانیان بیشترین تعامل را در دههٔ ۱۷۰۰ م با آن داشتند، ایستاده بود. برخلاف ایران، روسیه در سدهٔ هجدهم میلادی از نظر نظامی، اداری، آموزشی و تا حدودی اقتصادی پیشرفت داشتهاست. بین سلطنت پتر یکم (مرگ ۱۷۲۵ م) و کاترین دوم (مرگ ۱۷۹۶ م)، روسیه تبدیل به یک امپراتوریِ غولپیکرِ زمینی با نیروی نظامیِ قدرتمند شد که همهٔ رقبای سنتی خود یعنی سوئد، لهستان و امپراتوری عثمانی را شکست داده بود. تا پایان سدهٔ هجدهم، روسیه حدود ۱٬۲۹۵٬۰۰۰ کیلومتر مربع قلمرو و جمعیتی حدود ۳۶٬۰۰۰٬۰۰۰ تا ۴۰٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر را بهدست آورده بود. در این زمینه، در اواخر سدهٔ هجدهم، قفقاز شرقی به کانونِ جاهطلبیِ امپراتوریِ روسیه تبدیل شده، و این کشور را بهعنوان تهدیدی بزرگ برای دولتِ تازهاستقراریافتهٔ قاجار از نظر تسلطش بر منطقه تبدیل کرده بود. مطالعات این دوره نشان میدهد که هر دو نخبگان ایرانی و روس قبل از اتحاد قاجار و در اوایل سدهٔ نوزدهم، دیدگاه تحقیرآمیزی نسبت به یکدیگر داشتند. این برداشتهای منفی بر دیدگاهِ یکی نسبت به دیگری بهعنوان «غیرمتمدن و عقبمانده» متمرکز است، در نتیجه دیگری را تحقیر میکرد. بااینحال، همانطور که تحقیقات اخیر نشان میدهد، نخبگان قاجار نسبت به پتر یکم بهعنوان اصلاحکنندهای قدرتمند و موفق، مرتبهای از احترام را قائل بودند.[15]
سیاست روسیه در قبال ایران و قفقاز شرقی در دورانِ سلطهٔ کاترین توسعه یافت و شامل منافعِ نظامی و تجاری نیز میشد. به لحاظ نظامی، روسها علاقهمند به غلبه بر منطقه بودند تا در موقعیت بهتری قرار گیرند و در نتیجه با عثمانیها در قفقاز غربی مقابله کنند. به لحاظ تجاری، این منطقه به روسیه فرصتی بالقوه برای تسلط بر تجارت با ایران و گسترشِ فراتر از آن به هند ارائه کرد. در مورد قفقاز شرقی، از همان ابتدا سیاست روسیه بر قراردادن رودخانهٔ کر و درنهایت ارس بهعنوان مرزِ میانِ دو امپراتوری بود. در سال ۱۷۸۳ م، بهموجب عهدنامهٔ گرجیوسک، هراکلیوس دوم، والی یا پادشاه شرق گرجستان رسماً روابط چهارصدسالهٔ پادشاهیِ کوچکِ خود را با ایران قطع کرد و خود را تحتالحمایهٔ روسیه قرار داد. پادشاه هراکلیوسِ گرجستان متعلق به سلسلهٔ باگراتیونیها بود، که در آن منطقه بهعنوان خراجگزارِ شاهان ایران با عنوان والی یا حکمران حکومت داشتند. اما هنگامیکه قدرت مرکزی در ایران در سدهٔ هجدهم میلادی سقوط کرد، هراکلیوس تلاش دیپلماتیک خود را برای تغییر رویکرد به سمت روسیه آغاز کرد و عهدنامهٔ گرجیوسک اوج این فرایند بود. دیگر جوامعِ مسیحیِ قفقاز شرقی نیز علاقهٔ خود را به تابعیت حکومت روسیه نشان دادند و در طول جنگ ایران با روسیه، روسیه را در اقدامات نظامیاش کمک کردند.[16] احتمال داده شدهاست که قبل از سال ۱۸۰۴ م، طبقهٔ حاکمِ قاجار، تصمیم روسیه برای تسخیرِ منطقه را دستکم گرفتند و تجاوزات روسیه بهعنوان موضوع حملاتی موقت، بهجای تلاش برای ضمیمه کردنِ منطقه در نظر گرفته شد. بهنظر میرسد این نتیجه بر اساس عدم آمادگی از سوی ایران برای دور جدیدِ مقابله با روسیه است. بااینحال، مشاهدهٔ اینکه چگونه شاه جدید میتواند در آمادهسازی ارتش خود بهخاطر همهٔ مشکلات داخلی که او با آن روبهرو بودهاست، کار بیشتری انجام دهد، دشوار است. بههرحال، با الحاق گرجستان به روسیه در سال ۱۸۰۱ م، مشاهدهٔ اینکه چگونه قاجارها میتوانند نیات روسیه را جز تصمیم برای تسخیرِ منطقه بهطور دائم تفسیر کنند، بهسختی امکانپذیر است. بااینحال، از دیدگاه وسیعتر، قاجارها از تحولات در روسیه مطلع نبودند. ممکن است برداشت آنان از قدرتِ نظامیِ روسیه از طریق برخوردهای محدودی که قبلاً با روسیه داشتند، بهدست آمده باشد. آنچه که شاید درک آن دشوارتر بود، منابع و اندازهٔ روسیه بود. برای داشتن چنین درکی، قاجارها نیاز به فرستادن مأموران سفارتی به روسیه با همراهی دیپلماتها و مترجمان برجسته برای جمعآوری اطلاعات در مورد جامعه و دولت روسیه داشتند. هیچیک از این موارد در این مرحله انجام نشده بود.[17]
بهجز گسترش خانوادهٔ سلطنتی، سلطنت فتحعلیشاه باید با روابطش با قدرتهای اروپایی و نهایتاً تحمیل دو معاهده — که بهمعنای افزایش ناکارآمدی ایران در یک نظام بینالمللی است و بهطور فزایندهای تحت تأثیر مداخلهٔ اروپا قرار دارد — تعریف شود. آقامحمدشاه هرگز با روسها در نبرد مواجه نشد، هرچند پیش از مرگش تدارک انجامش را میدید. دورهٔ مهلتی که در پی مرگ بهنگامِ کاترین بزرگ در سال ۱۷۹۶ م بهوجود آمد و ادامهٔ مشکلات در جنگهای انقلاب فرانسه در اروپا بود. بااینحال تا سال ۱۷۹۹ م، نیروهای روسیه مرزهای شمال غربیِ ایران را تهدید میکردند و تمایل داشتند که عقبنشینی از تفلیس را مجدداً جبران کنند. بر خلاف سَلَفِ خود، بهنظر نمیرسد فتحعلیشاه تهدید روسیه را جدی گرفته باشد، آنهم با توجه به تهاجم روسیه به ادامهٔ حملات مرزی که دو دولت را برای دهها سال به ستوه آورده بود. ممکن است اینگونه باشد که خروج نیروهای روسی در سال ۱۷۹۶ م پس از مرگ کاترین دوم را، موجب درک نادرست ایرانیان از قدرت خود دانست. تزار پاول، علیرغم نارضایتیِ جدیاش نسبت به سلف و سیاستهای او، نمیتوانست درخواست کمکهای گرجستان را نادیده بگیرد؛ او نیروی کوچکی را به سمت جنوب اعزام کرد و با تقاضای گرجیها برای ساختن تسلیحات — که بهزودی به انحصار کامل تبدیل شد — موافقت نمود. فتحعلیشاه همچنان بر حق حاکمیت ایران در این قلمرو اصرار داشت و بر توجه و رقابتِ قدرتهای اروپایی تمرکز کرد، چرا که فرانسه و انگلیس به دنبال مذاکره برای معاهدات بودند. هیچیک از این مانورهای دیپلماتیک ثمر چندانی نداشت و با ترور تزار پاول در سال ۱۸۰۱ م، وضعیتِ خطرناکِ ایران بهسرعت در حال بدتر شدن بود. تزار الکساندر سیاستهای کاترین را ادامه داد و تعیین کرد که مرز طبیعی بین ایران و روسیه باید رودِ ارس باشد. او شاهزاده سیسیانوف — یک گرجیالاصل و عضو تازهٔ جنبش امپریالیسم روسیه که نفرتش نسبت به «آسیاییها» مَثَل بود — را برای اجرای این سیاستها و بهعنوان فرماندهی جدید در قفقاز در سال ۱۸۰۲ م منصوب کرد. سیسیانوف نیروهای خود را به سمت جنوب منتقل، بیشترِ قفقاز را اشغال، و فعالانه برای تصرف استانهای حاشیهٔ خزر ایران از جمله گیلان تلاش کرد، جاهطلبی که بازتابدهندهٔ توسعهطلبی اولیهٔ پتر کبیر در جنوب قبل از ظهور نادرشاه بود. تصرف و غارت گنجه، ظاهراً برای انتقامگیری از تصرفِ تفلیس، در نهایت به تهران نسبت به واقعیتِ تهدید و نیاز به اقدام هشدار داد. این، دیگر ایالتِ خراجگزاری نبود که دست به اعتراض و ستیز زده باشد، قلمروِ شیعیِ ایران بود که نقض شده بود.[18]
جنگهای ناپلئونی
وضعیت سیاسی تنش در اروپا در طول جنگهای ناپلئونی — که در آن زمان بیشترینِ توجه روسیه را به خود جلب کرد — به این معنی است که جانشینان چارتورسکی همچنان به یافتن روشهای مشابه برای پایان دادن به جنگ با ایران ادامه میدادند. همانطور که نیکولای رومینسف در سال ۱۸۰۷ م خاطر نشان کرد، روسیه علاقهٔ خاصی به تقویت حکومت قاجار و نظمی پایدار برای جانشینی در ایران داشت: «روسیه نمیتواند بخواهد که ایران بهوسیلهٔ اختلافات درونی پارهپاره شود، اما برعکس، باید به تقویت حکومت باباخان علاقهمند باشد تا روابط پایدار با حکومتی منسجم داشته باشد.» بدین ترتیب رومینسف به خوبی از نفوذ روسیه در ایران آگاه بود و نشان داد که متقاعد شدهاست که توافق صلح با روسیه در قفقاز، تنها راهی بود که قاجار بتوانند کنترل کامل کشور خود را بهدست بگیرند: «تنها تضمینِ امپراتور روسیه برای تمامیتِ ارضی ایران کافی بود تا حکومتْ شورشها و آشوبهای کوچکتر را — که میتواند حکومت قاجار را به چالش بکشد — نابود کند.» درحالیکه قاجار — همانطور که رومینسف به زیبایی ذکر کرد — ممکن است از حضور سفیران بریتانیا و فرانسه در ایران احساس غرور کرده باشند و وضعیت معاهدات با این قدرتها خوشفرجام به نظر میرسید، سرنوشت نهایی سلسلهٔ جدید در نهایت منوط به پیمان صلح با روسیه شد.[19]
جنگهای مداوم فرانسه با نیروهای متشکل از قدرتهای بزرگِ دیگرِ اروپا بیش از دو دهه خسارت به بار آورد. در پایان جنگهای ناپلئونی، فرانسه دیگر نقشِ قدرتِ غالب در اروپا را نداشت، همانطور که از زمان لوئی چهاردهم بود؛ چنانکه کنگرهٔ وین، با تغییرِ اندازهٔ قدرتهای اصلی، «توازن قدرت» را ایجاد کرد تا بتوانند با یکدیگر برابری کنند و در صلح باقی بمانند. در این راستا، پروس در مرزهای سابق خود احیا شد و نیز بخشهای زیادی از لهستان و زاکسن را ضمیمه کرد. پروس که بهشدت بزرگ شده بود، به قدرتی دائمی تبدیل شد. بهمنظور کشاندن توجه پروس به غرب و فرانسه، کنگره همچنین راینلاند و وستفالیا را به پروس داد. این مناطقِ صنعتی، پروسِ متکی بر کشاورزی را تبدیل به رهبری صنعتی در سدهٔ نوزدهم کرد.[20] بریتانیا به مهمترین قدرت اقتصادی تبدیل شد و نیروی دریاییِ سلطنتی، برتری دریاییِ بیچونوچرا را در سراسر جهان در قرن بیستم بهخوبی حفظ کرد.[21]
زندگینامه
تولد و کودکی
عباس میرزا، پسر فتحعلیشاه و پدرِ سلسلهٔ حاکمانِ قاجار از محمدشاه به بعد، در ۴ ذیالحجهٔ ۱۲۰۳ ه.ق/۲۶ اوت ۱۷۸۹ م در نوا، مازندران متولد شد. مادرش، آسیه خانم، دختر فتحعلیخان دَوَلّو بود؛ فتحعلیشاه بهدستور آقامحمدخان با وی ازدواج کرد. عباس میرزا، نایبالسلطنهٔ آینده، یک قوانلو از سمت پدریاش و یک دَوَلّو از سمت مادریاش، با وجود خویش دو شاخهٔ اصلی قبایل قاجار را متحد کرد. با آشتی دادن آنها، آقامحمدشاه راه را برای رسیدن خویش به تخت سلطنت هموار یافت.[22][23]
عباس میرزا در دورهای رشد یافت که به عصر جنگهای ایران و روسیه در آذربایجان و قفقاز شناخته شدهاست. در سال ۱۷۹۷ م، زمانی که تنها هشت ساله بود، با عموی بزرگش، آقامحمدشاه برای لشکرکشی علیه حاکم محلی شوشا (پایتخت قرهباغ) همراه شد. وی در آدینه بازار، نزدیک اردبیل، همراه با شاهزادگان دیگر در پشت جبهه بود؛ و پس از قتلِ شاه در ماه ژوئن از راهِ رشت به تهران بازگشت.[24]
نیابت سلطنت
در نوروز ۱۲۱۲ ه.ق/۲۱ مارس ۱۷۹۸ م، فتحعلیشاه به تخت سلطنت نشست و اطمینان داد که رقبایش دیگر تهدیدی بهشمار نمیروند. وی در ۱۳ شوال ۱۲۱۳ ه.ق/۲۰ مارس ۱۷۹۹ م برای شاهزاده عباس میرزا با عنوان «نایِبُالسَّلطَنه» تاجگذاری کرد.[25] در این هنگام عباس میرزا ده ساله بود.[26] با توجه به منابع فارسی، این لقب با خواستِ شاهِ پیشین مطابقت دارد که هدف سیاسیاش، برقراری پیوند میان قوانلو و دولّو بود. پسران بزرگتر در برابر این رویداد تسلیم شدند، چرا که آنان فرزندانِ همسرانی از ردهٔ پایینتر نسبت به آسیه خانم بودند. سلیمان خان قاجار و میرزا عیسی فراهانی — ملقب به میرزا بزرگ — به لَلِگی و وزارت عباس میرزا تعیین شدند.[27]
حکمرانی آذربایجان و ازدواج
در همان زمان عباس میرزا حُکمرانِ آذربایجان شد. حکمرانیای خطرناک مانند خراسان در شمال شرق، جایی که شاه در بهار ۱۷۹۹ م رهسپارش شد. به همین علت، طبیعی بود که نایبالسلطنه باید گسیل شود تا جعفرقلیخان دُنبَلیِ کُرد را — که ادعای اراضی آذربایجان را داشت — سرکوب کند.[28][29] پس از یک پیروزی در نزدیکی سلماس، عباس میرزا به سمت خوی پیشروی کرد و سپس به تبریز بازگشت. اگرچه برادران نایبالسلطنه — که در همان سال بهعنوان حکمرانان حکمرانیهای مهم نیز منصوب میشدند — معمولاً محل اقامت دائمی خویش را در پایتختهای حکمرانیشان برگزیده بودند، اما عباس میرزا مشخصاً در تبریز زندگی نمیکرد. درواقع، میرزا بزرگ قصر نگارستان را در نزدیکی تهران ساخته بود. در سال ۱۸۰۳ م، عباس میرزا در تهران بود، جایی که در پاییز یا زمستان، مراسم ازدواجش با دختر شاهزادهٔ دولّو با تشریفات و شکوه فراوان برگزار شد.[30]
هنگامی که روسها در سال ۱۸۰۴ م به گنجه تاختند، عباس میرزا تهران را ترک کرد و برای تسخیر ایروان — که تحت محاصرهٔ نیروهای روسیه بود — لشکرکشی کرد. پس از بازگشت روسها به تفلیس، شاه، پس از رویارویی با روسیه، آذربایجان را به دست «امیران باتجربه» واگذارد. فتحعلیشاه در پاییز به تهران بازگشت و عباس میرزا در تبریز باقی ماند و برای مقدمات ادامهٔ جنگ سالانه آماده شد. در تابستان ۱۸۰۵ م، نایبالسلطنه با موفقیتی نسبی در برابر روسها جنگید؛ تنها پس از آن او بهطور رسمی به سمت حکمران «آذربایجان و قرهباغ، از قَپلانکوه تا دربند» منصوب شد. او قدرت کامل را برای عزل و نصب حاکمان نواحی مختلف دریافت کرد. بهجز چند وقفهٔ کوتاه، تا سال ۱۸۳۱ م در آذربایجان ساکن بود؛ تابستانها را در تبریز و زمستانها را در خوی میگذارند، مگر زمانی که در برابر روسها یا ترکها به میدان میرفت.[31]
مناسبات با حاکمانِ خانات محلی قفقاز
در آغاز سدهٔ نوزدهم میلادی و در دوران فترت سیاسی پس از سقوط صفویان و مرگ نادرشاه، منطقهٔ قفقاز بهوسیلهٔ حکومتهایی محلی با نام «خانات قفقاز» اداره میشد. این خاننشینها از سویی درگیر اختلافات درونی و محلی بودند و از سوی دیگر، روابطشان با قاجاریان و روسها دچار فراز و فرود بسیاری بود. تلاش آنها برای حفظ قدرت و تضعیف خانات رقیب، سبب میشد تا با توجه به شرایط و قدرت و نفوذ ایران یا روسیه در منطقهٔ قفقاز، پشتیبانی یکی از دو طرف را جلب کنند. گرایش خانات به روسیه در آغاز سبب شد تا تلاشهای اندک عباس میرزا در جهت نوسازی ارتش و بهکارگیری نظامیان خارجی برای آموزش نیروها و نیز اقدام برای جلب حمایت علما جهت صدور فتوای جهادْ موفقیتآمیز نباشد. عدم آگاهی و توجه نسبت به سیاستهای استعماری و امپریالیستی روسیه، سبب میشد این خانات به تصور نجات سیاسی خویش، به روسیه گرایش پیدا کنند، اما پس از رویارویی با اهداف روسیه و ازدستدادن حکومت و قدرت خود در منطقه، پشیمان شده و به سمت ایران بازمیگشتند؛ اما بازگشت و توسلشان به قاجار نیز به آنان برای رهایی از شرایط کمکی نکرد. بهگونهایکه بهدنبال سقوط گنجه، گروهی از حاکمان و مدعیانِ شکستخورده در قفقاز با توجه به خطر روسها برای حکومتشان، از سر ناچاری به دولت قاجار پناه برده و خواهان کمک شدند، و این در حالی بود که در شرایط عادی، این گروه مایل به تبعیت از قاجار نبودند. دولت قاجار هم سپاهی را به فرماندهی عباس میرزا و همراهی اسکندر میرزای گرجی، اوغورلوخان گنجهای، ابوالفتحخان رقیب ابراهیم خان جوانشیر و عباسقلی خان حاکم نخجوان به آذربایجان فرستاد.[32]
اولین جنگ روس و ایران (۱۸۰۴–۱۳ م)
گیورگی دوازدهم، شاه کارتلی–کاختی گرجستان در سپتامبر ۱۷۹۹ م، رسماً از روسیه درخواست تحتالحمایگی گرجستان را کرد؛ و دو ماه بعد سپاه روس با استقبال و شادی مردم، وارد تفلیس شد. از دیگرسو، ایران بر حاکمیتش بر گرجستان تأکید داشت و با فرانسه و بریتانیا طرح رابطه و اتحاد ریخت. اما این روابط بر روسیه اثری نکرد. قتل پاول یکم در مارس ۱۸۰۱ م، احساسات ضدایرانی را شدت بخشید. انتصاب پاول سیسیانوف به فرماندهی کل قوای قفقاز در سال ۱۸۰۲ م، بهمنظور شدتبخشیدن به توسعهطلبی روسیه بود. سیسیانوف بهطور منظم به سرزمینهای همسایهٔ گرجستان حمله میکرد. خاناتی چون باکو، شکّی، شروان و قرهباغ تسلیم شدند، اما گنجه و ایروان تمکین نکردند و در معرض حمله قرار گرفتند. سیسیانوف حتی به خط مرزی ارس–کُر رضایت نمیداد و حتی برای ضمیمه کردن خوی، تبریز و گیلان تلاش، و با هر پیشنهاد صلحی مخالفت میکرد.[33][34] او به گنجه حمله کرد و با این کار عباس میرزا را به مبارزه طلبید. همهٔ ایرانیان حمله به گنجه را تهاجم به تمامیت ارضی کشورشان قلمداد کردند و همگان یکصدا خواهان مقاومت بودند. در پایان ژوئن ۱۸۰۴ م، سیسیانوف به ایروان حمله کرد و همزمان عباس میرزا نیز به آنجا رسید. اول ژوئیه نخستین جنگ ایران و روس آغاز شد که نتیجهای قطعی نداشت. بهرغم پیشبینیِ روسها، روشن شد که این جنگْ طولانی و پرهزینه خواهد بود.[35] هدف فوری پیشروی روسیه در گنجه این بود که امنیت مرز جنوبیِ گرجستان — استان امپراتوری روسیه از ۱۸۰۱ م — را تأمین کند. بر اساس منابع فارسی، مرتضیقلیخان، برادر و رقیب آقامحمدشاه پس از فرار به روسیه، آنان را متقاعد کرد تا به قلمرو مورد ادعای ایران حمله کنند. با ظهور روسها در منطقهٔ مرزی، ایران به جریان متقابل سیاست قدرت اروپا کشیده شد. سفیران بریتانیای کبیر، فرانسه و روسیه پس از ورود به تبریز، با وظیفهٔ دشوارِ تطبیقِ اقداماتِ خود در ایران با نوسانات سریع سیاست در اروپا روبهرو شدند. حاکمان خانات محلیِ بین ارس و قفقاز، ثابت کردند که متحدانِ غیرقابلِ اعتماد برای ایران و روسیه — همانند فرماندهان عثمانی وان — بودند.[36]
پس از اولین نبرد جنگ روس و ایران در تاریخ اول ژوئیهٔ ۱۸۰۴ م در نزدیکی ایروان، درحالیکه عباس میرزا در پایان نبردی شَدید، بهسرعت از دگرگونیها و اصلاحات مورد نیاز مطلع شد، پدرش و محافل درباری که او را احاطه کرده بودند، فعالیت چندانی در اینباره نداشتند. اگر جنگ طولانیمدت میشد، تبدیل به موضوعی فرعی برای رقابتِ گستردهٔ ناپلئونی در اروپا میشد. درواقع، ناکامی در حفظ یک پیروزی قاطع، بهشدت سیسیانوف را خشمگین و استراتژی روسیه را مختل کرد؛ و همانطور که الکساندر خود نیروهایش را به شکست در استرلیتز کشاند، یک حزب صلح در سن پترزبورگ ظهور میکرد، که خواستار حل و فصل مسائل برجسته و خارجی بود.[37] یک سال پس از آغاز جنگ، روسیه برای صلح آماده شد، اما سیسیانوف بهشدت مخالفت کرد. سرانجام سیسیانوف بهدست حسینقلیخان باکویی کشته شد.[38] مرگ سیسیانوف منجر به عقبنشینیِ موقتِ نیروهای روسی از منطقهٔ باکو شد. خبر مرگ او پیروزی کوچکی بود، ولی روحیه ایرانیان هنگامیکه سر بریدهٔ او به تبریز و سپس به تهران منتقل شد افزایش یافت. اما ترور فرماندهِ روسی در تصمیم روسیه تأثیری نکرد، زیرا تا پایان سال ۱۸۰۶ م، روسیه تمام خانات قفقاز شرقی بهجز ایروان، نخجوان و تالش را اشغال کرده بود. تلاش عباس میرزا برای بازپسگیری قرهباغ بهدلیل نبود توپخانهٔ مؤثر و ترور ابراهیم خلیلخان جوانشیر توسط روسها شکست خورد.[39] بدینترتیب روسیه کنترل تمامی مناطق مورد اختلاف در شمال کُر و برخی مناطق بین کر و ارس را بهدستآورد، وضعیتی که بهطور قابلتوجهی در مدتِ باقیمانده از جنگ تغییر نکرد، اما گسترشِ هرچه بیشترِ آن دشوار بود. ایوان گودُویچ جانشین سیسیانوف شد، که بینتیجه بهدنبال حلوفصل صلح بود؛ او سپس در ۱۸۰۸ م تهاجم روسیه را ادامه داد و بهطور موقت اچمیادزین و نخجوان را اشغال و ایروان را محاصره کرد، اما نتوانست آن را فتح کند. ایروان، تحت فرماندهیِ توانمندِ حسینقلی خان قاجار، جبههٔ دفاعِ ایران برای باقی جنگ شد. قاجارها با فراهم کردن فتوای جهاد و سپس دریافتِ حمایتِ قابلتوجه از بریتانیا، در سال ۱۸۱۰ م به قرهباغ حمله کردند و در نبرد سلطانآباد در ارس در ۱۳ فوریه ۱۸۱۲ م پیروز شدند و قلمرو را در تالش در سال ۱۸۱۲ م بازسازی کردند.[40] نایبالسلطنه بارها به ایروان — در نزدیکی قلعهٔ پمبک —، شوشا، گنجه، نخجوان و شروان نزدیک شد. بین سالهای ۱۸۰۴ و ۱۸۱۰ م او مبارزات سالانه را در سراسر ارس راهاندازی کرد، هرچند که جنگ تا سال ۱۸۰۶ م به همان خوبی بود، زیرا روسیه تا آن زمان در سرزمینهای شمال ارس — بهجز ایروان — قرار داشت. در سال ۱۸۱۰ م، روسها به ایران پیشنهاد معاهدهٔ صلح دادند که قلمرو اشغالی در اختیار آنان بماند و نیز ایران دست آنان را در شرق آناتولی و بینالنهرین بازگذارد، اما این پیشنهادها رد شد.[41] در پایان سال ۱۸۰۷ م، عباس میرزا توانست تعدادی از فراریان روس و لهستانی و زندانیان جنگی را استخدام کند تا ارتش خود را در مدل اروپایی آموزش دهد. این روسها، که تعدادشان چندصد نفر بود، اغلب مردانِ بدونِ ارزشِ نظامیِ بالایی بودند، اما تأثیر مثبتی روی ایرانیان گذاشتند و بسیاری از آنان به افسران وفاداری در ارتش جدید عباس میرزا تبدیل شدند. استخدام روسها نیز نشان میدهد که در تبریز ایدهٔ ضرورت توسعهٔ یک ارتش مدرن، پیشتر ایجاد شده بود.[42]
در میان دولتمردان تبریز، نخستین قائممقام نه تنها در آذربایجان، بلکه در کل ایران بسیار توانا بود. او بهعنوان یک مقام عالیرتبهٔ ضدروسی شناخته شده، و ارتباط نزدیکی با عباس میرزا برقرار کرده بود. بدینترتیب، نخستین قائممقام بی شک نقش مهمی در توسعهٔ استراتژی ضدِ روسیه در دربار تبریز ایفا کرد. این اختلاف نظر در مورد تواناییهای ایران و قدرت نظامی روسیه تا پایان جنگ دوم با روسیه در سال ۱۸۲۸ م ادامه یافت؛ بنابراین، دورهٔ زمانی ۱۸۰۶–۱۲ م زمانی بود که ایران در موقعیت نسبتاً خوبی قرار داشت تا با دشمن بسیار قوی روبهرو شود. بهنظر میرسد که دولتمردان ایران از این واقعیت و مشکلاتی که روسیه با آن روبهروست، آگاه بودهاند. در طول این دوره، روسیه تحت فشارهایی بود که توانست تنها حدود ۱۰٬۰۰۰ نیرو را به جبههٔ جنگ با ایران اعزام کند، درحالیکه ارتش قاجار هفت برابرِ این رقم را ثبت میکرد. این دوره زمانی بود که شاه تصمیم گرفت تا قوانینی را برای سازماندهی مجدد و مدرنسازی ارتش و ایجاد نظام جدید در اوایل سال ۱۸۰۸ م به تصویب برساند. در این زمان، بهویژه پس از شکستهای سال ۱۸۰۶–۷ م، روشن شد که بدون یک ارتش مدرن، بهویژه توپخانه و پیادهنظامِ مدرن، برای تکمیل ارتش سنتی شاه، شکست دادن روسها غیرممکن خواهد بود؛ و بهترین کار این است که شاه امیدوار باشد که جنگ، دفاعی باشد تا بتواند روسها را در آن منطقهای که اشغال نشدهاست، نگه دارد. در این زمینه، وظیفهٔ سازماندهی نیروهای نظام جدید به عباس میرزا، فرماندهِ کل نیروهای ایران، با کمک نخستْ فرانسویها و سپس بریتانیاییها، سپرده شد. استراتژی آقامحمدشاهی برای عقبنشینی و اجرای سیاست زمینِ سوخته و حملات چریکی، بهدلیل قدرت آتش و استراتژی روسیه برای تقویت قلعههای تسخیرشده و استفاده از آنها بهعنوان سکویی برای مرحلهٔ بعدیِ حمله، موفقیت چندانی نداشتهاست. عدم اطمینان از خانات قفقاز — که نشان داده بودند متحدان ضعیفی برای قاجار هستند — به این مشکل افزوده شد. تا سال ۱۸۰۸ م، ایران بهوضوح در موقعیت دفاعی و در تلاش برای نگهداری ایروان و نخجوان بود؛ و نیز بدون توانایی برای تصرف سرزمین یا تسخیرِ مجدد هر یک از شهرهایی که به دست روسها افتاده بود، حملات محدودی را به سرزمینهای اشغالی روسیه هدایت میکرد.[43]
برای ایران، پیشرفت ناپلئون فرصتهای جالبی را فراهم کرد و در ۴ مهٔ ۱۸۰۷ م فتحعلیشاه — که از تزویر انگلیس نومید شده بود[یادداشت 1] — عهدنامهٔ فینکنشتاین را با امپراتور فرانسوی امضا کرد. این معاهدهٔ کوتاهمدت و جامع، دربردارندهٔ کمک نظامی به ایران، ازجمله آموزش و تأمین تجهیزات، همراه با شناخت حق حاکمیت ایران بر گرجستان بود و در برابر ایران باید روابط با بریتانیا را کاملاً قطع میکرد و به نیروهای فرانسوی برای حمله به هند بریتانیا اجازهٔ عبور از خاک کشور را میداد. ژنرال گاردان به تهران فرستاده شد تا اجرای این معاهده را شروع کند، که این مسئله بهشدت باعث آشفتگی بریتانیا شد. متأسفانه تلاشهای دیپلماتیک فتحعلیشاه، بهمانند روابط پیشین با بریتانیا، قربانی تغییرات جنگ در اروپا شد. پیش از ورود گاردان به تهران، ناپلئون قاطعانه روسها را در فریدلند شکست داد که این نبرد منجر به انعقاد عهدنامهٔ تیلسیت و دوستی بین فرانسه و روسیه شد. فتحعلیشاه خود را زیاندیده یافت. بریتانیا در موضوع دفاع از هند نگران بود، هرچند اطمینان داد که معاهدهٔ جدیدی در آیندهٔ نزدیک پیش نخواهد آمد، بااینحال در جهت مخالفت شدید با عهدنامهٔ فینکنشتاین، دو معاهده با بریتانیا در سال ۱۸۰۹ و ۱۸۱۲ م به نامهای عهدنامهٔ مُجمَل و عهدنامهٔ مُفصَّل امضا شد. بهعنوان مثال، اگرچه بریتانیا موافقت کرد که در برابر تهاجمهای اروپایی کمک کند، اما این معاهدات شامل موارد طولانی در مورد شرایط خاصی بود که بریتانیا به ایران کمک میکرد.[44]
در سال ۱۸۰۸–۹ م، مشاهدات جالبی توسط هیئتِ اعزامیِ بریتانیا به ایران در رابطه با دانشِ ایران دربارهٔ روسیه انجام شد. دو تن از اعضای این مأموریت — هارفورد جونز، سفیر، و جیمز موریر، یکی از منشیان او — اسناد مفصلی از اقامت خود در ایران تهیه کردهاند. موریر از عدم آگاهی عمومی از دنیای خارج در میان ایرانیان شگفتزده شد و نوشت: «بهطور کلی، ایرانیان در جهل عمیقی از اوضاع و شرایط هر کشور دیگری زندگی میکنند.» اما بهنظر میرسد که موریر چند استثنا در مورد مشاهدات عمومی بالا داشتهاست. در سنجشِ شخصیتِ نخستوزیر سابق شاه، میرزا شفیع مازندرانی، موریر مشاهده کرد که او «با تمام دربارهای مختلف اروپا آشنا بود» و همچنین «زمانی که سفیر کبیر فرانسه و همراهانش مهمان او بودند، اطلاعاتی دربارهٔ جغرافیا کسب کرد» افزونبراین، موریر گزارش میدهد که شاهزاده نایبالسلطنه عباس میرزا به تاریخ اروپا و دستورالعملهای نظامیِ اروپایی علاقهمند بوده و «او میخواست در مورد تاریخ انگلستان، فرانسه و روسیه برای مقایسه آنها بیشتر بداند.» کمبود آگاهی دولتمردان قاجار در مورد جهان بهطور کلی، و بهویژه روسیه و کوشش برای آشنا شدن با هر دو، ممکن است از نظر گذارِ فرهنگی — که ایران در اوایل دههٔ ۱۸۰۰ در آن قرار داشت — بهتر درک شود. سلسلهای که ایران را در اواخر سدهٔ هجدهم متحد کرد، اساساً خانوادهای متعلق به تشکیلات قبیلهایِ بسیار بزرگتری بهنام «قاجار» بود. در این زمینه، درحالیکه این سلسله در تلاش برای ایجاد هویت سلطنتی بود، بسیاری از عادات فرهنگی قبیلهای باقی ماندند و برای کاهش روند تغییرات تلاش کردند. افزودن طبقهٔ مدیران فارسیزبان، پیشرفت عمدهای در این فرایند بود اما بهسختی کفایت میکرد. حتی مدیران فارسیزبان مانند میرزا شفیع، میرزا بزرگ فراهانی قائممقام اول، و میرزا ابوالقاسم قائممقام ثانی درک محدودی از جهان داشتند. دولتمردان قاجار بارها و بارها روسها را نادیده گرفتند و در مواجهه با دیپلماسی بینالمللی نتوانستند از منافع دولت محافظت کنند.[45]
تا سال ۱۸۱۲ م، نیروهای نظام جدید سه سال دیگر تحت آموزش افسران انگلیسی قرار گرفته بودند و در جنگْ تجربه کسب کرده بودند. پیش از سال ۱۸۱۲ م، ایران و روسیه همچنان با هم درگیر جنگ بودند. در برخی موارد، نیروهای ایرانی به عمق سرزمینهای اشغالشده توسط روسیه تا شمال گنجه نفوذ کردند، اما قادر به نگهداشتنِ هیچ موضع ثابتی نبودند. در مارس ۱۸۱۲ م، نیروهای روسی بهطور اندک و ناموفق به جنوب رودخانهٔ ارس رفتند و خشونت روسیه به مردم محلی، طعمِ اشغالِ خشن و خامدستانهٔ روسی را چشاند. این، دور جدیدی از نبردِ شدیدِ میان دو کشور بود آنچنانکه در جنگ با فرانسه نمود کرد و باعث شد تا روسیه در مهٔ سال ۱۸۱۲ م با امپراتوری عثمانی شتابزده صلح کند و همه سرزمینهای تسخیرشده را بازگرداند. جنگ کامل با ایران در ژوئیهٔ ۱۸۱۲ م از سر گرفته شد، درحالیکه ارتش بزرگ ناپلئون در حال آماده شدن برای حمله به روسیه بود. بااینحال، اولین جنگ روس و ایران پس از شکست ایران در اکتبر ۱۸۱۲ م در اصلاندوز و در ژانویه ۱۸۱۳ م در لنکران به پایان رسید.[46]
نبرد اصلاندوز (۱۸۱۲ م)
از سوی دیگر، امید فتحعلیشاه به کمک بریتانیا از دست رفت، چراکه بهدنبال آغاز جنگهای ناپلئونی علیه کشورهای اروپایی، بریتانیا با روسیه علیه فرانسه متحد شده بود.[47] بدین ترتیب فرانسه متمایل شد که وارد صحنه شود. در مهٔ ۱۸۰۷ م عهدنامهٔ فینکنشتاین میان ایران و فرانسه به امضا رسید. ناپلئون بهمنظور اجرای عهدنامه، کلود ماتیو گاردان را در رأس هیئتی نظامی به ایران فرستاد. اما پیش از رسیدن هیئت به تهران، روسیه از فرانسه شکست خورد و عهدنامهٔ تیلسیت میان طرفین منعقد شد؛ اینگونه ناپلئون بهسرعت تمایلش به ایران را از دست داد. گاردان در ایران منتظر ماند، اما پس از ورود هیئت بریتانیایی به ایران — که برای انعقاد قراردادی دیگر آمده بودند — کشور را ترک کرد.[48] در سال ۱۲۲۵ ه.ق/۱۸۱۰–۱۱ م، نخجوان یکبار دیگر هدف شاهزاده قرار گرفت.[49] تلاشهای ناپلئون برای میانجیگری میان ایران و روسیه ناکام ماند و بدینگونه، اتحاد ایران و فرانسه شکست خورد. بریتانیا تعهد داد در برابر تهاجم خارجیِ هر کشورِ اروپایی به ایران، از ایران حمایت کند به شرط آنکه ایران آغازگر جنگ نباشد، شرطی که بسیار مبهم و پرتناقض مینمود. جنگ در قفقاز طولانی شد؛ و در تهاجم ناپلئون به روسیه در سال ۱۸۱۲ م، روسیه و بریتانیا دیگربار در کنار هم ایستادند. ایران بسیار تنها مانده بود.[50]
کمتر از یک ماه پس از توقف مذاکرات، نیروهای ایرانی تحت فرمان نایبالسلطنه عباس میرزا — که در اصلاندوز اردو زده بودند — در ۲۴ شوال ۱۲۲۷ ه.ق/۳۱ اکتبر ۱۸۱۲ م مورد شبیخون ارتش روس قرار گرفتند.[51] در اصلاندوز در کنار ارس، ارتش روس به فرماندهی پویتر کوتلیاروسکی با ۲۲۶۰ سرباز در دو روز نبرد با ارتش ایران به فرماندهی عباس میرزا و با ۳۰۰۰۰ سرباز، ۱۲۰۰ نفر از سربازان ایران را کشتند و ۵۳۷ نفر را اسیر کردند، درحالیکه شمار سربازان کشته و مجروح روسیه ۱۲۷ نفر بود.[52] این حمله جز برای مصالحهٔ بریتانیا و روسیه در اروپا و متعاقب آن تبانی دو قدرت بر سر ایران انجام نشدهاست.[53][یادداشت 2] با آنکه سربازان ایرانی پیکار خوبی کردند، اما روشن بود که ایران بازندهٔ جنگ است.[54] سربازان عباس میرزا به کلی هزیمت، و تلفات سنگینی را متحمل شدند. نتیجهٔ این جنگ ده ساله در واقع با این حمله قطعی شد، زیرا ارتش آذربایجان دیگر نمیتوانست مقاومت مؤثری را شکل دهد.[55] بنابراین عباس میرزا برای آتشبس آماده شد و سرانجام با میانجیگری و تحریک بریتانیا، طرفین به صلح رضایت دادند و ایران درنهایت مجبور به پذیرفتن شرایط سختگیرانهٔ عهدنامهٔ گلستان شد که در ۲۹ شوال ۱۲۲۸ ه.ق/۱۲ اکتبر ۱۸۱۳ م به امضا رسید.[56][57] به موجب این معاهده، ایران مجبور به واگذاری دربند، باکو، و شروان شد.[58]
اولین جنگ روس و ایران برای ایران خوب نبود. با شکست ناپلئون در حمله به روسیه در سال ۱۸۱۲ م، الکساندر توانست بار دیگر به قفقاز بازگردد و نیروهای بیشتری را به دست آورد. در نبرد اصلاندوز عباس میرزا توسط نیرویی بسیار ضعیف از روسیه، شکست خورد و موجب شد جنگ با پایانی ننگآور و تأیید بر برتری نظامی بیشبههٔ غرب به پایان برسد. معاهدهٔ گلستان درنهایت در ۴ اکتبر ۱۸۱۳ م به امضا رسید. این معاهده نه تنها مرزهای بینالمللی را — البته نامشخص — اصلاح، و ازدسترفتن بسیاری از سرزمینهای قفقاز را تأیید کرد، بلکه اذعان کرد که تنها روسیه میتواند کشتیهای دریایی خود را در خزر مستقر کند؛ و نیز اطمینان داد که روسیه نه تنها جانشین قانونی سلطنت را به رسمیت میشناسد، بلکه در صورت لزوم، او را حمایت میکند. این مفاد، دخالت روسیه در امور داخلی دولت ایران را تسهیل میکند آنگونه که در معاهدهٔ روسی–عثمانیِ کوچوک قینارجه در سال ۱۷۷۴ م بود. انگلیس نمیتوانست چنین تصمیمی را نادیده بگیرد، ازاینرو بهسرعت معاهدهای جدید در سال ۱۸۱۴ م به امضا رسید که در آن بندی قرار گرفت که در شرایط اندکی محتاطانهتر، وسیلهای بود که انگلیس میتوانست در امور داخلی ایران دخالت کند. نیز این معاهده، معاهدهای را که در سال ۱۸۱۲ م به تصویب رسیده بود، تأیید کرد که در صورت عدم کمک نظامی از بریتانیا، بریتانیا یارانهٔ سالانهٔ ۲۰۰۰۰۰ تومانی را تأمین میکند؛ هرچند بار دیگر این موضوع به دلایل متعددی از سوی انگلیس مشروط شد. بااینحال به نظر میرسد ظاهراً وعدهٔ کمکهای انگلیس، ارادهٔ ایران را در برابر حملات روسیه محکمتر کرده بود و امیدوار بود که اتخاذ تاکتیکهای نظامی جدید و نظم و انضباط — یا همان «نظام جدید» — ثمری داشته باشد. در حقیقت، هیچیک از طرفین، معاهدهٔ گلستان را نهایی نکردند و هر دو ظاهراً آماده و مایل به ادامهٔ جنگ بودند.[59]
دورهٔ میان دو جنگ (۱۸۱۳–۲۶ م)
دورهٔ بین جنگهای اول و دوم روسیه و ایران در ۱۸۱۳–۲۶ م، فرصت بیشتری برای تعامل میان دو طرف فراهم کرد، اما بهنظر میرسد که دیدگاه روسیه نسبت به ایران بهسختی تغییر کردهاست. این دوره آغاز بازنگریِ نخبگانِ ایران نسبت به روسیه است. نخستین فرصت قاجار برای دیدار از جامعهٔ روسی بهمدت طولانی با مأموریت ایلچی همراه بود. میرزا ابوالحسن خان شیرازی ایلچی، رهبری مأموریتی برای تصویب معاهدهٔ گلستان و مذاکره برای بازگشت برخی از سرزمینهای ازدسترفته را انجام داد. این مأموریت تقریباً سه سال (۱۸۱۴–۱۶ م) بهعلت غیبت تزار الکساندر اول — که درگیر معامله با ناپلئون بود — طول کشید. مأموریت ایلچی توسط یکی از اعضای جوان هیئت اعزامی بهنام میرزا محمدهادی علوی شیرازی ثبت شده بود و شرح وقایع او، به نخبگان ایران فرصت داد تا بیش از گذشته روسیه را مورد بررسی قرار دهند. این شرح وقایع ترکیبی از ضبط رویدادهای روزمره، اتفاقات مادی و مشاهدات دقیق جامعهٔ روسیه است. این گزارش به خواننده نگرشهای متضاد نسبت به روسیه را ارائه میدهد، که ممکن است بهدلیل درک متفاوتی از روسیه در نگرش ایلچی و دستیار جوانش نسبت به آن باشد. بهعنوان دیپلماتی مجرب و یکی از کسانی که موافق با انگلیسیها شناخته شده بود، ایلچی تنفری همیشگی از روسها را ایجاد کرده بود. افرونبراین، مشاهدهٔ او از روسیه و روسها با نگرش نسلش مطابقت داشت: روسها جانور و کثیف بودند. این شرح در مورد ویژگیهای مختلف روسی از بهداشت و شیوههای شستشوی روسیه تا «وضعیت غالب» زنان روسی در جامعه انتقاد میکند. اما نویسنده همچنین شیفتگی خود را از وضعیت شهرهای روسیه، اپراها، کارخانهها و دیگر موارد نشان میدهد. موضوع اصلی در این سند، شیفتگی نویسنده به «نظم» در جامعهٔ روسیه است و این واقعیت که همه چیز از شهرها تا نهادهای دولتی بهدرستی سازمان یافته بود. یکی دیگر از دلایل بدتر شدن روابط بین ایران و روسیه، ابهامات در تقسیم ارضی در معاهدهٔ گلستان بود، مشکلاتی که به مذاکرات آینده منتهی شد. هم ایرانیان و هم روسها با این معاهده مخالفت کردند. روسها گلستان را فقط بهعنوان یک برنامهٔ موقت پذیرفته بودند؛ چراکه برنامهٔ استراتژیک آنان همیشه رودخانه ارس را بهعنوان مرز جدید با قاجار ایران میدید. از سوی دیگر، برای اینکه ارس به مرز جدید تبدیل شود، دو خانات باقیماندهٔ ایروان و نخجوان باید ضمیمه شوند. بهنظر میرسد یرمولوف از اختلافات ارضی استفاده کرد تا دور جدیدی از اختلافات را بهوجود آورد، چراکه تجاوز او، به حل مسئله کمک نمیکرد و مذاکرات طولانیمدت نتیجه نداشت.[60]
رویداد مهم دیپلماتیک بین دو امپراتوری در سال ۱۸۱۹ م رخ داد. این، مأموریت سفیر سمیون ای. مزارویچ بود که توسط دربار سنتپترزبورگ بهعنوان مأمور دیپلماتیک دائمی فرستاده شد. یکی از اعضای مأموریت مازاروویچ، دیپلماتی جوان و شاعر بهنام الکساندر گریبایدوف بود که در تفلیس به مأموریت پیوسته بود. وظیفهٔ مأموریت مذاکره دربارهٔ موارد زیر بود: اختلاف مرزی مربوط به معاهدهٔ گلستان، بازگشت فراریان روس که یک گردان را در ارتش عباس میرزا ایجاد کرده بودند، مسئلهٔ حمایت ایران از شاهزادهٔ گرجستان اسکندر میرزای گرجی و تجارت با ایران بود. این مأمور، رفتار غیرمحترمانهٔ مأموریت یرمولوف را تکرار نکرد و در این حس، تأثیر بهتری در هر دو شهر تبریز و تهران برجای گذاشت. اما بین گریبایدوف و عباس میرزا اصطکاکی بر سر بازگشت فراریان روس رخ داد و مذاکرات بر سر اختلافات مرزی نیز بهخوبی پیش نمیرفت. مسئلهٔ روسهای مقیم در ایران و اصرار گریبایدوف بر بازگشت آنان در سال ۱۸۲۹ م منجر به مرگ او در تهران شد. دربار تبریز از همان ابتدا مخالف معاهدهٔ گلستان بود. اولین قائممقام، ضدروسی شناخته میشد و بهنظر میرسد که معمار استراتژی ایران نسبت به روسیه در طول سالهای میانِ جنگ بودهاست. با توجه به این استراتژی، ایران سیاستِ «صلح خصمانه» را در رابطه با روسیه حفظ میکند تا بتواند از خود در برابر تجاوزِ آیندهٔ روسیه دفاع کند. این استراتژی الزاماً جایگاه نایبالسلطنه را در سلسلهمراتبِ قدرتِ قاجار بهعنوان فرماندهِ کلِ نیروهای مواجه با روسها تضمین میکند و افزونبراین، اطمینان حاصل میکند که جریان پول از تهران بدون وقفه ادامه مییابد. برخی از ناظران به این استراتژی بهعنوان عامل اصلی شروع جنگ دوم با روسیه اشاره کردهاند. ازاینرو، استدلال میشود که با استفاده از این استراتژی، عباس میرزا وضعیتِ «نه جنگ، نه صلح» را ایجاد کرده و درنهایت کنترلش را از دست داد. بااینحال، بهنظر میرسد که مشاهدات فوق، تهاجمات فرماندهی یرمولوف در قفقاز و عزم برای تحریکِ درگیریِ دیگر با ایران و پیوستن خاناتِ قفقازیِ باقیمانده را دستکم میگیرند. بهعبارت دیگر، بهنظر میرسد که قاجار در مواجهه با عامل و فاکتورِ «یرمولوف» با دو گزینه مواجه بودهاند: یک گزینه برای رها کردنِ خانات باقیمانده بدون جنگ و دیگری مبارزه برای آنها بود. تحرکات داخلیِ ایران تا جایی که به زمان آغاز جنگ مربوط میشد، نقشی در وقوع جنگ ایفا میکرد؛ اما به نظر نمیرسد که ایرانیان در ایجاد این اختلاف سهم زیادی داشته باشند. یک اقدام تحریکآمیزِ دیگر توسط یرمولوف اشغال ساحل شمالیِ دریاچهٔ گوگچه (سوان) در منطقهٔ خانات ایروان در سال ۱۸۲۵ م بود. نقض آشکارِ گلستان، این اقدام مهمترین تحریک از طرف روسیه بود. درحالیکه مذاکرات با نایبالسلطنه بهظاهر منجر به توافق برای مبادلهٔ زمین برای قلمرو اشغالی شده بود، این توافقنامه توسط شاه تصویب نشد و باطل و غیرقانونی اعلام شد. بااینحال، یرمولوف متذکر شد که این توافقنامه الزامآور بوده و حاضر به عقبنشینی نشد. اشغال دریاچهٔ گوگچه بهوضوح نشان داد که این روسیه — و نه ایران — بود که دشمنیها را آغاز کرده و گلستان را نقض کردهاند؛ و ایران نیز چارهای جز این ندارد که در مقامِ پاسخِ مناسب برآید.[61]
حمله به عثمانی (۱۸۲۱–۲۳ م)
در طول جنگ، عباس میرزا حامی فرماندار عثمانی وان بود. بر اساس یک گزارش فارسی، این کمک به دلیل پیشرفت روسیه در قارص بود. هنگامی که جنگ استقلال یونان در سال ۱۸۲۱ م آغاز شد، محمدعلی میرزا — حکمران کرمانشاه، برادر و رقیب نایبالسلطنه — فرصت را برای حمله به بینالنهرین و رسیدن به دیوارهای بغداد به دست آورد. اما عباس میرزا بیکار ننشسته بود. بهخاطر حسادت به موفقیت برادرش، در قلمرو کُردیِ بیتلیس و موش در غرب دریاچهٔ وان شروع به مبارزه کرد.[62] محمدعلی میرزا بهخاطر شیوع وبا بهناچار عقبنشینی کرد؛ اما عباس میرزا بیازیت و توپرک قلعه را تسخیر و بهسوی ارزروم پیشروی کرد. عثمانیان ضدحملهای را شکل دادند؛ و عباس میرزا از خوی پاسخ داد، اما دیگربار وبا در لشکرش شیوع پیدا کرد و او ناگزیر به صلح شد.[63] جنگ با معاهدهٔ ارزروم — که مرزهای ۱۶۳۹ م را احیا کرد — پایان یافت.[64] این جنگ به اعتبار عباس میرزا بیش از پیش میافزاید، اما از نگرانی دربار دربارهٔ رقابت شاهزادگانِ مدعی جانشینی کاسته نمیشود.[65]
دومین جنگ روس و ایران (۱۸۲۶–۲۸ م)
صلح گلستان به حلوفصل نهایی منجر نشد. هیچیک، نه روسیه و نه عباس میرزا مسئول تحریک خشونتهای تازه نبود.[66] بهگفتهٔ فیروز کاظمزاده، بهگمان بسیار هیچیک از حاکمان ایران و روس، به عهدنامهٔ گلستان با قطعیت نمینگریستند. عباس میرزا نیز آن را تنها آتشبسی موقت میدانست و برای جنگی دیگر آماده میشد. درخواست ابوالحسن خان شیرازی — سفیر سابق ایران در لندن — از وزیر خارجهٔ روسیه دربارهٔ تصحیح مرزها در سن پترزبورگ نیز رد شد.[67] اعزام فرمانده کل قفقاز ژنرال یرمولوف به تهران در سال ۱۸۱۷ م برای حل و فصل مسائل برجستهٔ ارضی فاجعهبار بود، بهگونهایکه یرمولوف قصد داشت تا احساسات ایرانیان را جریحهدار کند. مرگ الکساندر و جلوس تزار نیکلای در سال ۱۸۲۵ م شاهد داغ شدن موقت سیاست روسیه بود، اما سفارت منشیکف با موجی از احساسات ضد روسیه تبریک گفته شد — که توسط علمای بهشدت خشمگین از رفتار بیرحمانهٔ یرمولوف در قفقاز تقویت میشد. پناهندگان به ایران سرازیر شدند و شعلههای خشم و غضب برافروخته شد، بهطوریکه فتواها بهسرعت برای جهاد علیه روسیه صادر میشدند.[68] علما اعلام جهاد علیه روسیه کردند آنچنانکه در سال ۱۸۱۰ م انجام داده بودند. احتمالاً محافل درباری در تهران و تبریز در این امر نقش مهمی ایفا کردند. شاه و نایبالسلطنه هیچ انتخابی نداشتند اما موافقت کردند.[69] اینکه تا چه اندازه علما فتحعلیشاه را مجبور کردند، هنوز معلوم نیست، هرچند تصمیم به واکنش نهایی به تحریکات روسیه، ثابت کرد که محاسباتی اشتباه و مرگبار بود؛ چراکه بریتانیا توانست ادعا کند که ایران متجاوز بوده و کمک را متوقف کرد.[70] بهگمان هامبلی علل فوری این دوره از جنگ را در سه موضوع میتوان جستجو کرد: نخست اینکه عباس میرزا نیاز داشت تا اعتبار مخدوش خود در جنگ اول را بازسازی کند؛ دوم اصرار و فشاری که صدراعظم اللهیارخان قاجار برای تجدید جنگ بر عباس میرزا وارد میآورد؛ و سوم تبلیغ جهاد از سوی مجتهدانی مانند آقا سیدمحمد اصفهانی.[71] رفتار سرد دولت روسیه و فشار روحانیون ادامه داشت تا اینکه در مهٔ ۱۸۲۶ م ارتش روس میرک در خانات ایروان را اشغال کردند و ایرانیان نیز به این پیشروی روسیه در منطقهٔ دریاچهٔ گوکچا اعتراض کردند.[72] در سپتامبر ۱۸۲۶ م، عباس میرزا از طریق شوشا به سمت گنجه پیشروی کرد؛ اما او چنان شکست شدیدی را متحمل شد که نتیجهٔ جنگ هرگز بعد از آن دچار تشکیک نشد. اقدامات نظامی ایرانی در سال بعد نتیجهٔ کمی داشت. عباس میرزا موفق به کسب پیروزیهای جزئی در اچمیازدین و نخجوان شد، اما روسها به آذربایجان نفوذ کرده و تبریز را در سوم ربیعالثانی ۱۲۴۳ ه.ق/۲۴ اکتبر ۱۸۲۷ م تسخیر کردند.[73] مبارزه کوتاهمدت بود و منجر به امضای عهدنامهٔ ترکمنچای در سال ۱۸۲۸ م شد. میثاق آقامحمدخان هنوز به دست نیامده است. نه تنها سرزمینهای بیشتری از قفقاز واگذار شد، بلکه ایران مجبور به پرداخت غرامت ۲۰۰۰۰۰۰۰ روبل شد. همچنین در شرایط بسیار واضحتر تأیید کرد که روسیه از جانشینیِ قانونیِ عباس میرزا و وارث وی حمایت میکند. یک معاهدهٔ تجاری تکمیلی، حقوق بازرگانان روسی را تأمین کرد که اساساً حاکی از آغاز «کاپیتولاسیون» در ایران بود. اگر دولت تحقیر شده بود، جامعه مجبور بود که عفو کند.[74] به موجب شرایط معاهدهٔ ترکمانچای — شهری در جنوب شرقی تبریز — تمام سرزمینهای شمال ارس، به روسیه واگذار شد؛ یعنی مرزی که هنوز باقی ماندهاست.[75]
— نامههای پراکنده قائممقام، جلد ۱، نامه شماره ۴۵
بیشک درصورت پیروزی ایران، عباس میرزا بیشترین سود را از آن میبُرد، اما این جنگ با وجود کوتاهی، مصیبتآفرینتر از جنگ پیشین بود. با اینکه طبق شرایطِ مندرج در عهدنامه، عباس میرزا از حمایت روسیه در موضوع جانشینی و سلطنت برخوردار میشد، اما این موضوع جبرانِ حقارتِ شکستِ نظامی در جنگ را نمیکرد. ازهمینرو جای تعجب نیست که اللهیار خان آصفالدوله پس از بازگشت از ترکمانچای، بهخاطر تشویق نایبالسلطنه به جنگ، از صدارت برکنار شد و عبداللهخان امینالدوله — که محتاطتر و قابلاعتمادتر بود — به جای او نشست.[77] هنگامی که وزیر جدید روسیه در تهران، گریبایدوف تصمیم گرفت تا سیاستِ واگذاری را ادامه دهد، خود را هدف احساسات ضدمردمی قرار داد، بهطوریکه در سال ۸ فوریهٔ ۱۸۲۹ م انبوهی از مردم به سفارت روسیه حمله کردند و تمام آنان به جز یکی از اعضا را کشتند. فتحعلیشاه که از خشم تزار نگران بود، بلافاصله سفیری برای عذرخواهی فرستاد، اما تزار را درگیر با امپراتوری عثمانی یافت و با ایرانیان نسبت به وزیر خود بیشتر احساس همدردی داشت. مرز قفقاز حل و فصل شد، روسیه مشکلات دیگری داشت، درحالیکه عهدنامهٔ ترکمانچای ارتباط بسیار مثبتی با ایران برقرار کرد.[78] در این ماجرا، عباس میرزا مهارتهای دیپلماتیک خود را بهطور کامل نشان داد و سه روز عزاداری عمومی اعلام کرد و فرزندش خسرو میرزا را با مأموریت جبران به روسیه فرستاد. در ابتدا برنامهریزی برای فرستادن شخصِ نایبالسلطنه انجام شده بود. او با پیشنهاد پاسکویچ موافق نبود که از لشکرکشی روسیه علیه ترکها حمایت کند، اما بااینحال، محافل درباری در تهران او را بهعنوان طرفدار روس به دیدهٔ مذمت نگریستند.[79]
در دیگر حکمرانیها و بحران جانشینی فتحعلیشاه
گاهشمار زندگی عباسمیرزا | |
---|---|
رویدادهای زندگی عباس میرزا | |
۱۲۰۳ | تولد در ۴ ذیالحجه |
۱۲۱۱ | همراهی با آقامحمدخان در لشکرکشی علیه حاکم محلی شوشا کشتهشدن آقامحمدخان |
۱۲۱۲ | آغاز سلطنت فتحعلی شاه |
۱۲۱۳ | تاجگذاری بهعنوان «نایبالسلطنه» انتصاب به حکمرانی آذربایجان |
۱۲۱۸ | ازدواج با دختر شاهزادهٔ دولو آغاز اولین جنگ روس و ایران لشکرکشی به ایروان برای رویارویی با حملهٔ روسها به گنجه |
۱۲۱۸–۱۲۲۵ | راهاندازی مبارزات سالانه در سراسر ارس |
۱۲۲۰ | انتصاب به حکمرانی آذربایجان و قرهباغ، از قپلان کوه تا دربند |
۱۲۲۵ | پیشنهاد معاهدهٔ صلح از سوی روسیه و عدم پذیرش از سوی ایران لشکرکشی عباس میرزا به نخجوان |
۱۲۲۸ | نبرد اصلاندوز عهدنامهٔ گلستان |
۱۲۳۶ | آغاز جنگ ایران و عثمانی لشکرکشی عباس میرزا به بیتلیس و موش |
۱۲۳۸ | معاهدهٔ ارزروم |
۱۲۴۱ | آغاز دومین جنگ روس و ایران پیشروی به سمت گنجه |
۱۲۴۳ | تسخیر تبریز بهدست روسها عهدنامهٔ ترکمانچای |
۱۲۴۴ | قتل الکساندر گریبایدوف |
۱۲۴۷ | انتصاب به حکمرانی خراسان |
۱۲۴۸ | فتح سرزمینهای شرق و شمال شرقِ مشهد، خبوشان، سرخس و تربت حیدریه |
۱۲۴۹ | مرگ در ۱۰ جمادیالثانی |
در آغاز سلطنت فتحعلیشاه، عباس میرزا پسر چهارم شاه بهعنوان ولیعهد انتخاب شد. برپایهٔ قانونی که آقامحمدشاه بنیان گذاشته بود، همواره پسری که از مادری با تبار قاجار زاده میشد میبایست به ولیعهدی انتخاب شود. ازاینرو پسران اول و سوم فتحعلیشاه یعنی محمدعلی میرزا دولتشاه و محمدولی میرزا که هریک چند ماه با دیگری اختلاف سن داشتند، از رسیدن به ولیعهدی محروم شدند. با آنکه دومین پسر شاه، محمدقلی میرزا ملکآرا، نیز از جانب مادری قاجار بود و مادرش مانند آقامحمدشاه و فتحعلیشاه به طایفهٔ قوانلو تعلق داشت، اما آقامحمدشاه به فتحعلیشاه توصیه نمود که عباس میرزا را که مادرش از طایفهٔ دولّو است به ولیعهدی انتخاب کند، تا به این ترتیب به دشمنی میان دو طایفهٔ قوانلو و دولّو پایان دهد. بااینحال محمدعلی میرزا هیچگاه در باطن به ولیعهدی عباس میرزا تن در نداد و خود را جانشین برحق و شایستهترین پسر فتحعلیشاه میدانست. او در طول نیمهٔ اول سلطنت فتحعلیشاه، تنها رقیب عباس میرزا برای جانشینی شمرده میشد.[80] این رقابت زمانی جدیتر شد که عباس میرزا در دورهٔ اول جنگهای ایران و روسیه شکست خورد، درحالیکه محمدعلی میرزا در جنگ ایران و عثمانی در سالهای ۱۲۳۶–۳۷ ه.ق نیروهای عثمانی را عقب راند و سلیمانیه را متصرف شد و از راه سامرا به طرف بغداد حمله برد. اما محمدعلی میرزا در همان زمان بیمار شد و در ۲۶ صفر ۱۲۳۷ ه.ق در طاق کسری درگذشت.[81]
رقیبان دیگر عباس میرزا پسران پنجم و ششم فتحعلیشاه، حسینعلی میرزا فرمانفرما، حاکم فارس و حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه، حاکم خراسان بودند. مادر آنان بدر جهان خانم نخستین همسر عقدی فتحعلیشاه بهشمار میآمد. بدرجهان خانم از خانوادهٔ عرب عامری بود که در اواخر دورهٔ زندیه در بسطام حکومتی مستقل تشکیل داده بودند. داعیهٔ این دو شاهزاده پس از درگذشت محمدعلی میرزا آشکار شد. در دورهٔ دوم جنگهای ایران و روسیه، پس از آنکه سپاه روس تبریز را گرفت، عباس میرزا دست از مقاومت کشید و بهپیشنهاد او گفتگوها برای امضای قرارداد صلح با ژنرال پاسکویچ آغاز شد. با شنیدن خبر فتح تبریز، شجاعالسلطنه با پرچم سیاه آستان قدس رضوی، به فرماندهی سپاه خراسان به تهران آمد؛ با این هدف که به همراه دیگر شاهزادگان به آذربایجان رود و قوای روس را بیرون راند. عباس میرزا که موقعیت خود را در خطر میدید، سعی کرد تا بندی نیز در زمینهٔ حمایت روسیه از ولیعهدی خویش در قرارداد صلح بگنجاند. از این رو مخالفان عباس میرزا در تهران به این سوءظن دامن زدند که سازش او با روسها و پایان دادن به جنگ، به منظور جلب حمایت آنان از ولیعهدی خود بودهاست. در همان زمان شایع شد که فتحعلیشاه به دلیل خیانت عباس میرزا، او را از ولیعهدی خلع کرده و شجاعالسلطنه را به جای او نشاندهاست. این خبر به آذربایجان نیز رسید و پاسکویچ دست از مذاکره کشید. در نهایت نظر شاه و درباریان قاجار بر آن قرار گرفت که عباس میرزا مذاکرات صلح را پیش گیرد که در نتیجهٔ آن عهدنامه ترکمانچای با روسیه بسته شد و با گنجاندن حمایت روسیه از ولیعهدی عباس میرزا در مفاد عهدنامه، شجاعالسلطنه از رسیدن به ولیعهدی ناامید شد.[82]
موقعیت نایبالسلطنه پس از عهدنامهٔ ترکمانچای در برابر برادرانِ رقیب، بیش از پیش مورد تهدید واقع شد. افزون بر اینکه نوههای فتحعلیشاه نیز به سن بلوغ رسیده بودند و بر مدعیان تاج و تخت افزوده شده بود.[83] علاوه بر اینها موقعیت عباس میرزا بهخاطر فقدان هرگونه نظامِ شفافِ جانشینی و سیاست غیرمتمرکزِ فتحعلی شاه (عواملی که تأثیر مهمی در نگرش انگلیس و روسیه داشتند) نیز همواره در معرض خطر بود. خطرناکترین مخالفان نایبالسلطنه، برادرانش حسینعلی میرزا فرمانفرما، حکمران فارس و حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه، حکمران خراسان تا سال ۱۸۲۳ م و حکمران کرمان از ۱۲۴۳ ه.ق/۱۸۲۷–۲۸ م بودند. درحالیکه عباس میرزا با ایدهٔ انتقال محل اقامت خود به اصفهان اصطلاحاً بازی میکرد، شاه وی را فرستاد تا شورشی در یزد را متوقف کند و اتحاد بین حکمرانان فارس و کرمان را از بین ببرد. او در ۱۲ شعبان ۱۲۴۶ ه.ق/۲۱ ژانویه ۱۸۳۱ م به دربار تهران رسید. در شوال همان سال به یزد رفت تا برادرزادهاش سیفالملوک میرزا را به حکومت بازگرداند. سپس به سوی کرمان پیشروی کرد و شجاعالسلطنه را تحتالحفظ به تهران برگرداند؛ خسرومیرزا در کرمان به عنوان حکمران جدید نصب شد.[84]
حکمرانی خراسان و نبردهای شرق
در اول ربیعالاول ۱۲۴۷ ه.ق/۹ سپتامبر ۱۸۳۱ م، نایبالسلطنه دوباره با شاه در دهکرد در نزدیکی اصفهان بود.[85] در آنجا شاه او را حکمران خراسان معرفی کرد. او حکمرانی آذربایجان را حفظ کرد، درحالیکه فرزند پنجم او، فریدون میرزا، به نمایندگی از پدر نایبالحکومهٔ آذربایجان بود.[86][87] بهگفتهٔ هامبلی، در آغاز سلطنت فتحعلیشاه، وی را بهزحمت میتوان در بیشتر نواحی ایالت خراسان یا نواحی دوردستی که اقوام لُر، ترکمن و بلوچ سکونت داشتند، شاه دانست. فتحعلیشاه هرات و قندهار را — که از ایالات مهم صفوی بودند — از آنِ ایران میدانست، و البته او میتوانست به فتوحات نادرشاه نیز اشاره کند. اما حاکمان دُرّانیِ افغانستان، تلاشها در شرق برای پیشروی را عقب راندند.[88]
هامبلی میگوید حکمرانی تازهٔ عباس میرزا بر خراسان، تصمیمی پرمعنا بود. شرایط در خراسان پس از تأدیب سران قبایل سرکش، تنبیه ترکمنهای مهاجم و تسخیر مرو و هرات آرام شده بود. افزون بر اینکه مدتها بود که شایعههایی دربارهٔ دینداری نایبالسلطنه میپیچید؛ چه اینکه او دو بار با روسیان کافر مصالحه کرده بود و در آذربایجان هم مشهور شده بود که به اصلاحات علاقهمند است، از نوآوریهای غربیان بهره میبرد و با دکترها، دیپلماتها و سربازان فرنگی همپیاله میشود. ازاینرو او در مشهد — که شهری مقدس و مذهبی بود — این موقعیت را داشت که دینداری خویش را نشان دهد.[89] عباس میرزا، با توجه به منافع دوستی روسیه، توجه خود را به شرق متمرکز کرد تا خراسان و افغانها را به خطر اندازد، یک سرمایهگذاری که کاملاً از سوی روسها مورد تأیید قرار گرفت و پیشبینی شد که نگرانیهای انگلیس را تحریک کند.[90] عباس میرزا یکبار به سوی شرق رفت و در تابستان و پاییز ۱۸۳۲ م، سرزمینهای شرق و شمال شرقِ مشهد، خبوشان، سرخس و تربت حیدریه را فتح کرد.[91] این لشکرکشی برای سرکوب سران قبایل شورشی بود. او ترکمنها را در سرخس قتلعام کرد.[92] مورخان ادعا میکنند که او برنامهریزی فتح خیوه و افغانستان را کرده بود، سرزمینهایی که پیشتر بخشی از امپراتوری صفوی را تشکیل میداد، و مذاکرات با وزیر هرات و خان خوقند انجام شد. بااینحال، در نگاه بیشترِ ناظران عینی، لشکرکشیهای خراسان تلاشی برای جبرانِ شکستها در آذربایجان با کسبِ پیروزیهایی بر دشمنانِ ضعیفتر بودند، بدینگونه او ادعای خود بر تاج و تخت را تقویت میکرد. حتی قبل از سفر او به تهران، به پسر بزرگش، محمد میرزا آموخته بود تا مقدمات یک تهاجم بزرگ را آماده کند. مرگ، این برنامهها را پایان داد. هنگامی که محمد میرزا در سال ۱۸۳۴ م جانشین فتحعلی شاه شد و سعی کرد که این وظیفه را در شرق — که آقامحمدشاه پیش از آن آغاز کرده بود — ادامه دهد، با مداخلهٔ بریتانیا روبهرو شد، درست همانگونه که پدرش از سوی روسیه بر ارس ناکام گذاشته شده بود.[93]
بیماری و درگذشت
— تاریخ جنگهای روسیه و ایران
گور اوزلی، سفیر بریتانیا، که در سال ۱۸۱۱ م وارد ایران شد، پیشتر عباس میرزا را با احوال بیمارگونه توصیف کرد. کر پورتر، در سال ۱۸۱۸ م، و دیگران بر رنگپریدگی او تأکید دارند. بیلانگر، در سال ۱۸۲۵ م نایبالسلطنه را معاینه کرد و بیماری کبد تشخیص داد. نایبالسلطنه بهطور مداوم توسط پزشکان شخصیاش، مکنیل و کورمک انگلیسی تحت درمان قرار گرفت. در ۱۲۳۸ ه.ق/۱۸۲۲–۲۳ م با یک پزشک ایرانی، محمد میرزا اصفهانی نیز مشورت نمود. در مشهد، میرزا بابا، که در انگلستان آموزش دیده بود نیز از او مراقبت میکرد. بااینحال هیچیک از تلاشهای آنان در تشخیص این بیماری موفق نبود. عباس میرزا در ۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹ ه.ق/۲۵ اکتبر ۱۸۳۳ م در چهل و چهار سالگی در مشهد درگذشت و در حرم امام رضا به خاک سپرده شد.[95]
تحصیل و علایق فرهنگی
ظاهراً نایبالسلطنه به شیوهٔ سنتی و با دقت آموزش دیدهاست — فرایندی که میبایست بهوسیلهٔ میرزا بزرگ بهطور قاطعانه تحت نظر قرار گرفته باشد. شاهزاده آثار مورخان فارسی را میدانست. موضوع مورد علاقهٔ او شاهنامهٔ فردوسی بود. جز این، او اصلاً به شعر علاقهمند نبود، اگرچه به رسم رایج، تبریز شاعران درباری خود را داشت. کاخهای تبریز و اوجان با تصاویر متعدد، ازجمله پرترههای ناپلئون، تزار و سلیم سوم تزئین شده بودند. سلطان سلیم سوم، فرمانروایی بود که نسبت به اصلاحات غربی بسیار متمایل بود و نایبالسلطنه در نهان با او رقابت میکرد. تحت نظر عباس میرزا و به لطفِ موقعیت جغرافیایی و وضعیت سیاسی، تبریز دروازهای برای ورود به دنیای مدرن شد. ایدههای غربی ابتدا از طریق ترکیه عثمانی و روسیه، و بعد از طریق سفارت فرانسه و بریتانیا در آذربایجان، وارد شد. عباس میرزا مشتاقانه اینها را گرفت و تبریز را به «نقطهٔ مرکزی غربستیزی کشورش» تبدیل کرد. او هرگز از گسترش افقهای فکریاش خسته نشد. او با داستانهای اروپایی و نیز احتمالاً با آثار نویسندگان ترکیه آشنا، و دربارهٔ وقایع سیاسی در اروپا بسیار آگاه بود. گرچه او نمیتوانست انگلیسی را درک کند، اما کتابخانهای کوچک از کتابهای انگلیسی داشت، ازجمله دانشنامهٔ بریتانیکا. تأسیس یک نظام آموزشی مدرن به یک فرانسوی بهنام لآمی — که در سال ۱۸۰۷ م با گاردان به ایران آمده بود — سپرده شده بود. پس از برقراری روابط دیپلماتیک با بریتانیای کبیر، نایبالسلطنه بهشدت پذیرای نفوذ انگلیسی شد. او مردان جوان را برای تحصیل به انگلستان فرستاد؛ برخی از وسایل شخصی او، ازجمله کالسکهٔ مورد استفاده در تابستان، تولید انگلیسی بودند. بااینحال، مجموعهٔ نقشهٔ او از چاپخانهٔ استانبول آمده بود، که نشانهٔ دیگری از ناآشنایی او با زبانهای غربی است.[96]
اثرپذیری از اصلاحات امپراتوری عثمانی
عباس میرزا در پاسخ به انتقادها از نظام جدید، آن را نهتنها سازگار با شریعت میداند، بلکه در واقع آن را نشأتگرفته از روشِ فراموششده و مغفولِ پیامبر اسلام معرفی میکند. برای مقابله با شایعات خصمانه، و برای جلوگیری از تهدیدِ مخالفانِ روحانی به تبدیل شدن به اقدام عملی، اعلام کرد که من دستور دادم آیهای از قرآن را که فراهم کردن جنگافزار و دفاع در راه دین را پیشنهاد میکند نسخهبرداری کرده و به مهر و تأیید مجتهدان رسانده و در سراسر کشور پخش کنند. اسلوب نظام جدید جایگزین آن چیزی شد که در فتوحات صدر اسلام سودمند تلقی میشد. سپس به اروپا نفوذ کرده، و درعینحال در شرق اسلامی کاسته شده بود و بدینگونه بسیار دور و غریب از اصل، نوآوری مشکوکی بهنظر میرسید. بار دیگر نمونهای اولیه از پدیدهای تکراری در دورهٔ قاجار قابل مشاهده است یعنی تلاش، با درجات گوناگونی از راستی و درستی، تا وارداتِ ظاهراً اروپایی را بهعنوان محصولاتِ فراموششدهٔ تفکر و تمدن اسلامی و در نتیجه تسهیل مسیر اصلاحات معرفی کند. اینکه انگیزهٔ این تلاش را چقدر میتوان حقیقتاً اسلامی تلقی کرد، اهمیت کمتری دارد.[97]
این توجیهِ نظام جدید، عمدتاً پاسخ عباس میرزا به برادرانش بود. تقریباً قطعی بهنظر میرسد که او نمونهٔ عثمانی را در ذهن خویش داشته و در هر دو موضوعِ گزینشِ ارتش نو و توجیهِ دینی آن، از سلیم سوم الهام گرفتهاست. سلطان سلیم حمایت اقلیتِ علمای تراز اول را برای اصلاحات نظامی خود بهدستآورد که در دفاعِ خویش، چندین آیهٔ قرآنی را نقل کردند. از میان آنها، برخی توسط رضاقلیخان هدایت در بحث خود دربارهٔ نظام جدید ایران نقل شدهاست. احتمالاً نمایندگان عثمانی که به تهران آمدند تا تشکیل جبههای مشترک در برابر امپریالیسم روسیه را پیشنهاد کنند، مجرایی بودند که بهموجب آن نمونهٔ عثمانی مورد گفتگو قرار گیرد. بنیانگذار نظام جدیدِ عثمانی، در ژوئن ۱۸۰۷ م، توسط ینیچریها عزل شد سپس شیخالاسلام را متقاعد کردند تا فتوایی با این مضمون که اصلاحات نظامی خلاف شریعت است صادر کند. با اینکه هیچ مقامِ نظامیِ قابلمقایسه با ینیچریها در ایران وجود نداشت، اما شاهزادگان تلاش کردند که از بهانههای مذهبی در توطئههای خود علیه عباس میرزا استفاده کنند. او با اقتباس از استدلالهای دینی اصلاحات عثمانی، موفق شد تا حد زیادی با آنان مقابله کند.[98]
اقدامات
بهگفتهٔ سعید نفیسی تنها نتیجهٔ روابط ایران با قدرتهای اروپاییِ روسیه، بریتانیا و فرانسه در عهد قاجار، این بود که شمار اندکی از شخصیتهای آگاهِ ایران متوجه برتری تمدنِ نوینِ اروپایی و بازماندگیِ ایران از این حرکت شدند. این اندیشه و آگاهی هرچند بسیار دیر بهبار نشست، اما سبب بنیاننهادنِ اندیشهٔ اصلاحات و تلاش برای رسیدن به این هدف در ایران شد. در این میان عباس میرزا بیش و پیش از دیگران، متوجه این موضوع شد و تلاش بسیار در این مسیر کرد؛[99] هرچند بیشتر تمرکز او در جهت پیشرفت نظامی ایران و ایجاد ارتشی جدید بهنام «نظام جدید» بودهاست.[100]
اعزام دانشجو به اروپا
شکستهای ایران در برابر روسیه، سبب توجه عباس میرزا و میرزا بزرگ به این موضوع شد که سلاحهای قدیمی و ارتش نامنسجم در برابر ارتش روسیه پیروز نخواهد شد. ازاینرو، دولت ایران به این نتیجه رسید که جوانان ایرانی را برای فراگیری علوم غربی به اروپا بفرستد.[101] قرار ابتدایی عباس میرزا با ژنرال گاردان بر اعزام سالانهٔ گروهی از جوانان ایرانی جهت تحصیل به پاریس بود. این وعدهٔ گاردان به مرحلهٔ عمل نمیرسد و وی با همراهانش به فرانسه بازمیگردد. با ورود سفیر انگلیس به ایران از فرستادن جوانان ایرانی به لندن استقبال میشود. در سال ۱۲۲۶ ه.ق همزمان با پایان مأموریت سفیر انگلیس، وی همراه با دو دانشجوی ایرانی به بریتانیا میرود. این دو دانشجوی ایرانی محمدکاظم فرزند نقاشباشی و حاجیبابا افشار بودند. محمدکاظم بهدنبال یادگیری نقاشی بود و حاجیبابا تحصیل در طب را مدنظر داشت.[102][103] آبلهکوبی برای نخستین بار در زمان عباس میرزا و بهسال ۱۲۲۸ ه.ق در تبریز انجام شد. نخستین چاپخانهٔ سربی نیز در تبریز بهسال ۱۲۴۰ ه.ق دایر و از سال ۱۲۴۰ تا ۱۲۴۵ ه.ق کتابهایی در آن به چاپ رسید. نیز دانشجویی برای یادگیری چاپسنگی به روسیه فرستاده شد.[104]
جلب مهاجران اروپایی
آن چه قدرتی است که شما را تا این اندازه از ما برتر ساختهاست. دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما کدام است؟ شما هنر حکومت کردن، هنر پیروز شدن، هنر بهکارانداختن همهٔ وسایل انسانی را میدانید. درصورتیکه ما گویی محکوم شدهایم که در منجلاب جهل غوطهور باشیم و به زور دربارهٔ آیندهٔ خود بیندیشیم. آیا قابلیت سکونت و باروری خاک و توانگری مشرق زمین از اروپای شما کمتر است؟ اشعهٔ آفتاب که پیش از آن که به شما برسد نخست از روی کشور ما میگذرد، آیا نسبت به شما نیکوکارتر از ماست؟ آیا آفریدگار نیکیدهش که بخششهای گوناگون میکند خواستهاست که به شما بیش از ما همراهی کند؟ من که چنین اعتقادی ندارم.
ای بیگانه به من بگو که چه باید بکنم تا جان تازهای به ایرانیان بدهم. آیا من هم باید که مانند این تزار مسکو که کمی پیش از این از تختش پایین میآمد تا شهرهای شما را تماشا کند از ایران و تمام این دستگاه پوچ ثروت دست بکشم؟ یا بهتر آن است که مرد خردمندی جستجو کنم و هرچه را که شایسته و بایستهٔ یک شاهزاده است از او بیاموزم.— رویارویی با تجدد
از دیگر اقدامات عباس میرزا اقدام به جلب مهاجران اروپایی برای سکونت در ایران بهسال ۱۲۳۸ ه.ق/۱۸۲۳ م بودهاست. نفیسی این اقدام عباس میرزا را «دلیرانه» میخواند و میگوید با توجه به شرایط مادی و معنوی آن روزگار — که بهویژه در حکمرانی تحت فرمان او یعنی آذربایجان رایج بوده — این اندیشه را باید از دلاوریهایی دانست که کمتر شخصی به آن میاندیشد. او ادامه میدهد این اقدام نایبالسلطنه از سوی تاریخنگاران ایرانی ثبت نشده و تنها اسناد آن، ترجمهٔ فارسیِ سه مقالهٔ چاپشده در اینباره در روزنامههای لندن است؛ و در ترجمه نیز ذکر نشده که مقالات در کدام روزنامهها منتشر شدهاند. میرزا صالح شیرازی — نمایندهٔ عباس میرزا در لندن —وعضو جامعهٔ فراماسونری؛ مأمور انجام این اقدام عباس میرزا بودهاست.[106] عباس میرزا یقین داشت که ایرانیان در اثر مراودات بسیار با اروپاییان، در علوم و صنایع — که در ایران کاملاً متروک شده بود — پیشرفت بسیار خواهند کرد.[107]
اصلاحات نظامی
درگیری با روسها، که ارتشهایی با تجهیزات مدرن داشتند و بر اساس اصول مدرن سازماندهی شده بودند، اصلاحات فوری ارتش ایرانی را ضروری نمود. ایران خود را در شرایطی مشابه با آنچه که از اوایل سدهٔ هجدهم با امپراتوری عثمانی روبهرو شده بود، یافت. در سال ۱۸۰۴ م، عباس میرزا در پوششی از زره مغولستانی از گنجینههای سلطنتی — بیشک بخشی به دلایل الگوی نمادین — به جنگ رفت. پس از آن، او متوجه شد که ارتش ایران برای مواجهه با تاکتیکها و سلاحهای روسی ناسازگار است و شروع به آموزش نیروهای خود به موازات پیشرفتهای اروپا نمود. او از منابع عثمانی، دانش تئوری نظامی غربی را به دست آورد. در ابتدا تمرینهای عملی توسط فراریان یا زندانیانِ جنگیِ روس — که به خدمت شاهزاده درآمدند — داده شد. این تمرین زمانی تقویت شد که در پی جنگهای ناپلئونی، واحدهای غیرقابلِ اعتماد که در فرانسه درگیر جنگ بودند، به جبههٔ قفقاز منتقل شدند. همزمان با این اقدامات و از سال ۱۸۰۷ م، مربیان فرانسوی نیز در تبریز مشغول به فعالیت بودند؛ اما پس از لغو قرارداد با فرانسه، مأموران انگلیسی اکثریت نیرو در برنامهٔ آموزشی را تشکیل دادند.[108] هارفورد جونزِ انگلیسی در مارس ۱۸۰۹ م در قراردادی با فتحعلیشاه متعهد شد که افسر و سرباز انگلیسی مورد نیاز را از طرف دولت انگلستان به رایگان در اختیار دولت ایران قرار دهد. در سال ۱۸۱۱ م، هنری لیندسی بیتون به همراه چند افسر انگلیسی به ایران آمد. وی سالها در ارتش ایران کار کرد و درنهایت فرمانده کل سپاه شد. افسران انگلیسی دیگری چون کریستی، دارسی و هارت نیز در خدمت عباس میرزا بودند.[109] بدین ترتیب، فریزر و جانسون وضعیت ضعیف توپخانه، کمبود مهمات و فراخواندن نیروها جهت تمرینی کوتاهمدت را مورد انتقاد قرار دادند. برای آموزش، متون عثمانی، فرانسوی و روسی مورد استفاده قرار گرفت. لآمی اولین آکادمی نظامی ایران را هدایت کرد؛ و زرادخانهها، ریختهگریهای توپ و کارخانهٔ باروت در تبریز راهاندازی شد. بعدها و پس از اینکه حضور انگلیسیها در آذربایجان بهخاطر رعایت منافع روسیه بهشدت کاهش یافت، ایتالیاییها (سیسیلیها)، لهستانیها و دیگران بهدنبال بهخدمتدرآمدن و دریافت پاداش در برابر خدمت به نایبالسلطنه بودند. در سال ۱۸۱۹ م، فراریان روس، یک هنگ کامل از هشتصد مرد را تشکیل دادند. بیتون که توپخانه را ساخته بود، در سال ۱۸۲۱ م کشور را ترک کرد. از آنجا که عباس میرزا متقاعد شده بود که سوارهنظام ایران آماده رویارویی با هرگونه چالش بود، اصلاحات خود را به توپخانه و پیادهنظام محدود کرد. بهطور کلی، در ۱۸۰۸–۹ م، ۶۰۰۰ پیادهنظامِ آموزشدیده بر پایهٔ اصول اروپایی آماده بودند؛ در سال ۱۸۱۷ م، ۸۰۰۰؛ در سال ۱۸۳۱ م، ۱۲۰۰۰ نفر، بهعلاوه ۱۲۰۰ توپچی و یک هنگ سوارهنظام که در مجموع، ده گردان ایرانی و دو روس را تشکیل میدادند.[110]
کلمنت مارکام انگلیسی دربارهٔ ارتش ایران در دورهٔ عباس میرزا میگوید که نایبالسلطنه به داشتن ارتش منظم بسیار تمایل داشت و علم جنگ را از افسران انگلیسیِ مشغول در ارتش آموخت. او ادامه میدهد که عباس میرزا ۱۰۶۰۰ نفر ارتش منظم داشت که دربردارندهٔ ۹۴۰۰ نفر پیادهنظام، ۶۴۰ نفر توپچی، ۵۰۰ نفر نیدار و ۱۰۰ نفر زنبورکچی بود. افزون بر این، ارتش منظم آذربایجان ۱۰۰۰۰ نفر تفنگچی و ۱۲۰۰۰ نفر سوارهٔ ایلات داشت و مجموع ارتش ایران ۳۲۰۰۰ نفر بود. سردار ایروان نیز به وقت نیاز ۱۰۰۰ نفر سرباز پیاده و ۲۰۰۰ نفر کُرد در اختیار میگذاشت.[111]
برنامهٔ نظامی با ساختن استحکامات جدید تمام شد. قلعههای قدیم تبریز، اردبیل و خوی مدرن شده بودند. قلعهٔ جدیدی که بر اساس طراحی اروپایی در عباسآباد در ارس ساخته شد که امنیت عبور از جنوب نخجوان را تأمین میکرد؛ یک کلیسای ارمنی در محل به یک انبار باروت تبدیل شده بود. قلعهٔ خراسان دشت — جایی که قراچه داغ به ارس میپیوندد — نیز گارد نگهبانی مرز در نظر گرفته شد. از سال ۱۸۱۹ م مهندسان انگلیسی بر ساخت ساختمان توپ قلعه بر دریاچهٔ ارومیه، همراه با زرادخانه و سربازخانهها نظارت داشتند.[112] عباس میرزا بسیار کوشید تا ارتش ایران را منظم کند. او برای رواج لباسهای متحدالشکل در ارتش تلاش کرد و سپاهیان را به چکمه پوشیدن عادت داد. اما تصور نادرست نظامیان و وابستگیشان به عادات پیشین کار را برای اصلاحات وی سخت میکرد.[113]
ترجمهٔ آثار اروپایی
از اقدامات مهم در دورهٔ عباس میرزا ترجمهٔ برخی از آثار اروپایی است. هدف از ترجمهٔ این آثار، آشنایی ارتش با فنون جنگی و نیز آگاهی شخصیتهای سیاسی–اجتماعی ایران از وضعیت جهان در آن دوره بودهاست. با آنکه در آثارِ سفرنامهنویسان، آگاهیهایی دربارهٔ فرهنگ و تمدن غربی ارائه میشد، اما بهدلیل عدم انتشار آنها، موجب آشنایی عموم مردم با دنیای غرب نمیشد. بهترین راه برای آشنایی با غرب در آن دوره، انتشار روزنامه و ترجمهٔ آثار اروپایی بود. برخی از آثار منتشرشده در آن دوره عبارتند از: تاریخ پطر کبیر و تاریخ شارل دوازدهم اثر ولتر و ترجمهٔ رضا مهندسباشی، تاریخ اسکندر، تعلیمنامه در آبلهزدن ترجمهٔ محمد بن عبدالصبور، تاریخ تنزل و خرابی دولت روم ترجمهٔ رضا مهندسباشی، کتاب چین ترجمهٔ ادوارد بروجس و میرزا صادق، جهاننمای جدید یا جغرافیای کره ترجمهٔ دبیرالملک فراهانی، تاریخ ناپلئون ترجمهٔ رضا مهندسباشی.[114]
حکومت، فعالیت اقتصادی و عمرانی
جنگهای روسیه و ایران مبالغ هنگفتی هزینه برای حکمرانی آذربایجان به بار آورد. از آنجایی که یارانههای بریتانیا ناکافی بود و شاه از بودجه — به این دلیل که مقامات تهران آذربایجان را یک حکمرانی ثروتمند میدانستند — خودداری کرد، عباس میرزا سعی کرد مشکلات خود را با تهیهٔ یک گزارش مالی دقیق حل کند. سرویس اطلاعاتی سنتی دولت اسلامی دوباره فعال شد، یک روزنامهنویس در هر شهر برای انتقال اطلاعات منصوب شد. سنت فروش سالانهٔ تیول به بالاترین پیشنهاد لغو شد.[115]
عدم وجود نظارت و روش مالیاتگیری و مالیاتبندی یکسان و نیز عدم توجه به تخلفات مالیاتی فشار بسیاری بر مردم وارد میآورد. در این راستا، عباس میرزا تلاش کرد تا نظام مالیاتی را اصلاح و بازسازی کند. او دستور داد تا کلیهٔ املاک و اراضی بازبینی، و ممیزی جدیدی صادر شود. همچنین دستور داد تا در نظام مالیات و تخصیص آن و مناصب و متصدیان آنها تحولاتی انجام شود. این امر رویههای والیان مناطق کوچک و بزرگ را دستخوش تغییر میکرد.[یادداشت 3] جهت حسابرسی دقیق بر درآمدها و هزینهها، میرزا عیسی سیستم دقیق نظارتی بر دیوان و حتی هزینههای عباس میرزا قرار داد. درآمدهای این صرفهجوییها جهت امور اجتماعی و بهسازی ساختار اداری و دیوانی صرف میشد.[116] در حالی که روشهای سنتی در بروکراسی و بخش مالی به دلیل کمبود مقامات مناسب برای انجام اصلاحات حفظ شد، شماری از پروژههای صنعتی — که محصولاتشان بیشتر برای تأمین نیازهای ارتش بود — با کمک اروپا به راه افتاد. زرادخانهها، کاوشهای معادن مس و زغال سنگ در نزدیکی اهر، کارخانهٔ بافندگی و دیگر کارخانههای صنعتی نمونههایی از این پروژههاست. در خوی یک کارخانهٔ پشم گوسفند بر اساس طراحی اروپایی ساخته شد. تلاش برای راهاندازی کارخانهٔ کاغذ ناکام بود، همانگونه که طرح برای معدن در قپلانکوه. در سال ۱۸۱۶ م، ارمنیهای استانبول چاپخانهای در تبریز تأسیس کردند. وضعیت مسافران اندکی بهبود یافته و کاروانسرای صائین بین اردبیل و سراب تأسیس شد.[117] عباس میرزا کوشید تا جایگاه تجاری تبریز را — که از گذشته پیونددهندهٔ آسیای میانه به آسیای صغیر و اروپا بود — احیا کند. به این منظور ابتدا امنیت راهها را تأمین، و سپس کاروانسراها و راههای مناسب را ایجاد نمود. با اینکه پس از عهدنامههای گلستان و ترکمانچای و پرداخت غرامت، درآمد حکمرانی آذربایجان شدیداً کاسته شده بود و بسیاری از اصلاحات عمرانی و صنعتی محدود یا متوقف شده بودند، اما در وصیت به فرزندش، محمد میرزا، وی را به رعایت حال مردم و بازرگانان سفارش کرد. با این همه، وصیتهای وی عملی نشد.[118]
فعالیت عمرانی شاهزاده نسبتاً کم بود. طبق گفتهٔ کینر، تبریز به میدانی مُحاط بهوسیلهٔ سربازخانهها تبدیل شد. در حدود ۱۸۱۸–۱۹ م قصری مدرن بهنام دارالعماره در حال ساخت بود و قناتها در خارج از شهر ساخته شده بودند. شاهزاده به مقاماتش دستور داد تا خانهها را بسازند. او همچنین دو محل اقامت ییلاقی، باغ شمال و باغ صفا، با عمارتهای کلاه فرنگی، خیابانها و ساختمانهای مدور گنبددار بهسبک اروپایی ساختهاست. اما کر پورتر اظهار داشت: «شاهزاده اهمیتی نمیدهد که شهر را زیبا کند تا آن را تقویت کند.» خوی — که نایبالسلطنه تابستان خود را در آن سپری کرد — در نظر کر پورتر، «یکی از پرطرفدارترین مکانهای پادشاهی» بود. در دشت اوجان، در جنوب شرقی تبریز، عباس میرزا شکارگاه کوچکی داشت، که کوتزبو آن را بازدید و توصیف کردهاست.[119] عباس میرزا در تبریز، مهندسان و معماران ایرانی را برای ساختمانسازی بهکار گرفت و با توجه به علاقهاش به سبک اروپایی، دستور داد تا مهندسان فرانسویِ همراه گاردان به ایرانیان اصول معماری و استحکام بناهای اروپایی را آموزش دهند. در معماری داخلی شهر، به ساخت مکانهای عمومی، بازار و خیابان مشغول شد و خیابانکشی و درختکاری را به سبک اروپایی انجام داد. او کوشید تا روش آبرسانی را بهبود بخشد و قناتهای ویران را بازسازی نماید. رسم مهمانداری را نیز — که باعث ترس روستاییان بود — لغو کرد و دستور داد تا پذیرایی و تأمین نیازهای مأموران دولتی در چاپارخانهها صورت گیرد. فاصلهٔ چاپارخانهها از یکدیگر بهاندازهای بود که پیک، فاصلهٔ تبریز تا تهران را سه روزه میپیمود. شبانهروز ۲۰ تا ۲۵ رأس اسب به هزینهٔ عباس میرزا برای خدماتدهی به مأموران دولتی آماده بود. کاروانسراهای متروک و فعال نیز برای رونق تجارت و تأمین آسایش مسافران تجهیز شدند.[120]
سیاست مذهبی
بهگفتهٔ غلامرضا ورهرام دربار اصولاً بهدنبال نفوذ علما و احترام نسبت به آنان بود. در تبریز نیز چنین بود؛ اما با اینکه عباس میرزا — به نقل معروف — فرایض دینی خود را انجام میداده، ولی ظاهراً رابطهاش با علمای تبریز نزدیک نبوده و بیش از علاقه به مذهب، به مسائل آنی و عملی دلبستگی داشت. او به نماز جمعه در مسجد جامع تبریز میرفت، و در هر شب جمعه به دعوت او علما بایست در یکی از مساجد تبریز دربارهٔ چگونگی اجرای شریعت تشکیل جلسه میدادند و هر جدال فیصلهنیافته برای داوری نهایی به این جلسات ارسال میشد. او تلاش کرد تا قاضیان شریف و شایسته در دادگاههای شرع حضور داشته باشند و در این رابطه حاجی میرزا علیاصغر و حاجی میرزا مهدی معتمدان وی بودهاند. دیوانخانهای تازه در تبریز بنیان گذاشت که قضات آن در دیگر شهرهای آذربایجان مشغول شدند و تصویب ارزیابیهای مالیاتی نیز به این دیوانخانه سپرده شد. او توجه ویژهای به اقلیتهای مذهبی داشت و در پی تأمین حقوقِ منظور در شریعت برای ایشان بود و برای این کار با علما همکاری میکرد. وی بیش از پیش از مسیحیان آذربایجان و قفقاز حمایت کرد که این کار احتمالاً بهخاطر کاستن از جلوهٔ روسیهٔ تزاری بود.[121]
ویژگیهای جسمانی و شخصیتی
قامت نایبالسلطنه بلندتر از حد معمول بود؛ چشمهای او تیره و نافذ بودند؛ بینیاش عقابی؛ ریشی انبوه و پر، و ابروانش ظریف. او ساده لباس میپوشید و زینتهای لباس را هیچ میانگاشت. عباس میرزا اسبسوار، شکارچی و تیراندازی ماهر و عالی بود. ملاقاتکنندگانش وی را برای هوش، وسعت دانش، خیرخواهی و نگرشهای آزادیخواهانه نسبت به دین تحسین کردند. آنان او را بهعنوان حاکم آینده که سرزمین خود را به شکوه سابق خود خواهد بازگرداند، دریافتند. در نظر برنز، او شخصیتی کامل در هر شرایطی بود. هنگامی که سیاست بریتانیا دربارهٔ ایران تغییر کرد، عقاید مسافران انگلیسی نیز دچار تغییر شد؛ علاقهٔ او به اصلاحات ابتدایی و بچهگانه شد؛ گفته شده او دارای ثبات قدم نبوده، تنگچشم بوده و از چاپلوسی لذت میبردهاست. پس از مرگ میرزا بزرگ، حکومت او حتی در داخل ایران مورد انتقاد قرار گرفت. شخصیت نایبالسلطنه، در هر دو جنبهٔ مثبت و منفی آن، در یک آگهی درگذشت روشن شدهاست که هنری ویلوک — که طی سالها او را شناخته بود — مطالب آن را تهیه کرد. هرچند شخصیت عباس میرزا نباید بیعیب باشد — که در این رابطه باید بیماری مزمن او در نظر گرفته شود — بااینحال او بیشترین لیاقت و شایستگی را در حاکمان قاجاریان داشت. او، مشاورانش و مقامات او بنیانهایی را گذاشتند که اصلاحطلبان پسین میتوانستند بسازند. از میان مشاورانش، علاوه بر میرزا بزرگ و پسرش، میرزا ابوالقاسم، باید از احمد خان، بیگلربیگی تبریز نام برد.[122]
عباس میرزا بهعنوان شخصیتی با پیچیدگیهای دشوار — که از سوی معاصران اروپایی و ایرانیاش بهعنوان کهنالگوی قهرمانی نجیب، اصیل، جوان و شجاع معرفی شده — باقی ماندهاست. تاریخنگاری نوین تمایل دارد این ارزیابیهای مثبت را به اسطوره تبدیل کند و عباس میرزا را بهمانند تصویری مثبت به نجیبزادگانِ خودپسند، فاسد و نادان ارائه دهد. بدینترتیب او اغلب در کنار یکی دیگر از شایستهترین شخصیتها در تاریخ ایران نوین، امیرکبیر، یاد شدهاست — از چهرههای توانمند و خلاق کل دوران قاجار که بهعنوان صدراعظم ناصرالدینشاه خدمت کرد.[123]
اروپاییان از آزادمنشی، شجاعت، عدالتخواهی و عزت نفس عباس میرزا گفتهاند و او را ستایش کردهاند. موریس دو کوتزبو، منشی مخصوص یرمولوف — سفیر کبیر روسیه در ایران — از دموکراسیخواهی و عدالتخواهی او میگوید. پیر آمدی ژوبر از لطف عباس میرزا نسبت به خود و از نگاه یک شاهزادهٔ جوان مسلمان به علوم روز اروپایی و میل او به تحقیق در وقایع تاریخ قدیم گزارش میکند. جیمز موریه، منشی سفارت انگلیس او را مراقب زندگی و احوال سربازان خود دریافته و اینکه به جزئیات، وسایل و تجهیزات ارتش شخصاً رسیدگی میکردهاست. گاسپار دروویل، سرهنگ سوار فرانسوی از تربیت فرزندان عباس میرزا و سادهزیستیاش گفتهاست.[124]
تحلیل موقعیت تاریخی عباس میرزا
سید جواد طباطبایی میگوید دورِ نخستِ جنگهای ایران و روسیه در دورهٔ قاجار، از نخستین رویاروییهای نظامِ اجتماعی و سیاسیِ ایران با پیامدهای دورانِ جدید بود؛ پیامدهایی که روسیه از آن بهره برده بود. نظامِ سیاسیِ متکی بر حکومتِ ایلی و عشایریِ ایران با سلاحها، تاکتیکهای جنگی و لشکرکشیِ قدیمی و منسوخ، در مواجهه با سلاحها و شیوههای جنگیِ جدیدِ روسیه، ناتوان بود و شکست خورد. این شکست، سبب شکلگیریِ تفکر اصلاحات در اندیشهٔ عباس میرزا و دولتمردانِ دارُالسَّلطنهٔ تبریز شد. پیامدهای این تفکر، بازسازیِ قشون با شیوههای تازهٔ نظامی بود. این بازسازیها سبب شد تا در آغازِ دورِ دومِ جنگها، ایران بعضی از سرزمینهای ازدسترفته در دورِ نخست را مجدداً بهدست آورد، اما با ورودِ ارتش روسیه به جنگ، آذربایجان سقوط کرد. با پایانِ جنگهای ایران و روسیه، دورهای از تاریخ ایران با فروپاشیِ ایرانزمین پایان یافت. محمدعلی فروغی، عهدنامهٔ ترکمانچای و پیامدش را، «وهنِ بزرگ به ملّتِ ایران» خواند و علتش را «نادانی، نفاق و فسادِ اخلاقِ بزرگانِ ایران» دانست. طباطبایی معتقد است در آغاز در تبریز بود که این «احساسِ وهن»، به «آگاهی» از نادانی و نفاق و تباهی منجر شد و بهتدریج، همهٔ اقشارِ جامعهٔ ایران را دربرگرفت. طباطبایی این دوران را «مکتب تبریز» مینامد که با آغازش، سدههای میانهٔ ایران پایان یافت و دورانی آغاز شد که نوسازیِ مادیِ کشور و تجددخواهی در اندیشه، دو ویژگیِ مهم آن بود و به جنبش مشروطه و رویدادهای پس از آن انجامید.[125] با شکلگیری دارالسلطنهٔ تبریز و انتقالِ ولیعهد به آن و جدایی از فضای حرمسرایی در تهران، گسستی میان اندیشهٔ سنتی و تجددخواهی ایجاد شد که فراتر از ستیز با سلطنت میرفت. ستیزی که در آن اندیشهٔ سنتی به مصافِ روشنفکری و تجددخواهی میرفت و طبیعتاً در این جدال، میبایست در گامِ نخست، دربارِ تهران، نهادِ سلطنت، دستگاهِ حرمسرایی و عمومِ درباریان دستخوش تغییر میشدند؛ و اینچنین میشد اگر عباس میرزا پس از پدرش به تخت مینشست و اصلاحاتش ادامه مییافت.[126]
اما از سوی دیگر و با وجود همهٔ این دیدگاهها، هوشنگ طالع نظری دیگر را ارائه میدهد. او در کتاب تاریخ تجزیهٔ ایران: تجزیهٔ قفقاز و با بررسی دقیق اسناد و روایات تاریخی، تجزیهٔ قفقاز و ازدسترفتن قلمرو ایران در شمال ارس را نتیجهٔ سستی و خیانت عباس میرزا در تصرف قلعهٔ شوشا میداند.[127] او میبایست سریعاً به دژ شوشا حمله، و پیش از رسیدن روسها، آن را آزاد میکرد؛ اما بهجای این کار اردو را کوچ داده و برای مهمانی حاجی آقا لر بیگ به قریهٔ گرسی رفت. بر اثر این اقدام، روسها فرصت چهار روزهای یافتند تا تجدید نیرو کنند.[128] طالع میگوید خطای غیر قابل بخشش دیگر عباس میرزا این بود که برای درامانماندن فرزندان از جنگ، دستور دورشدن آنان از صحنهٔ نبرد را داد؛ و کنارهگرفتن ایشان در پیش چشم سربازان لشکر، اینچنین نمود که آنان راه فرار در پیش گرفتهاند و درنتیجهٔ بسیاری از ارتش ایران از میدان گریختند. طالع میگوید عباس میرزا در نبردهای دشوار از دانش، شجاعت و مدیریت لازم برای فرماندهی برخوردار نبود و نیز پس از شکست دچار تزلزل روحی میشد.[129] طالع میگوید اینکه عباس میرزا بهجای ورود به تبریز آنهم با وجود زمستان، در نزدیکی تبریز اردو میزند جای شگفتی است؛ این درحالی است که او از عزم روس برای تسخیر تبریز آگاه بود. او ادامه میدهد چگونه ممکن است روسها تنها با ۴۰۰۰ سرباز و ۱۰ آتشبار توپ قصد تسخیر تبریز را کنند، درحالیکه در تبریز ۱۲۰ آتشبار و ۸۰۰۰ سرباز مستقر بود. و نیز چگونه ممکن است لشکر روس از ارس عبور کرده و به عمق خاک آذربایجان برسد و هیچکس باخبر نشود، درحالیکه بیشتر لشکر روس پیادهنظام، و دارای توپخانهٔ سنگین هم بودهاند. چگونه از لشکری که میبایست چندین شب اردو زده، چادر برافراشته و مواد غذایی مورد نیاز را از روستاهای اطراف تهیه کرده، هیچکس مطلع نمیشود و خبری به خوی و تبریز نمیرسد؟ طالع میگوید در هیچیک از تاریخهای موجود از آن زمان، به دلیل اردوی عباس میرزا در زمستان در نزدیکی تبریز و عدم ورودش به تبریز اشارهای نشده است. از سوی دیگر با خیانت میرفتاح تبریزی — فرزند میرزا یوسف مجتهد که به جای پدر نشست — راه برای ورود ارتش روس به تبریز و سقوط آن هموار میشود. و اینچنین با قصور ولیعهد عباس میرزا نایبالسلطنه و خیانت میرفتاح، تبریز سقوط کرد؛ و درنتیجهٔ عهدنامهٔ ترکمانچای بر ایران تحمیل شد.[130]
فرزندان
مثل هر فرد قاجار، عباس میرزا دارای فرزندان متعددی شد. او ۲۶ پسر و ۲۱ دختر از خود باقی گذاشت؛ محمد میرزا، که در سال ۱۸۳۴ م جانشین فتحعلی شاه شد، از ازدواج شاهزاده با دختر محمدخان قاجار دولّو متولد شد. پنج فرزند حکمران فارس میشوند: فیروز میرزا (۱۸۳۵–۳۶ و ۱۸۴۹–۵۳ م)، فریدون میرزا فرمانفرمای دوم (۱۸۳۶–۴۰ م)، فرهاد میرزا (۱۸۴۱–۴۳، ۱۸۷۶–۸۱ م)، بهرام میرزا (۱۸۴۸–۴۹ م) و سلطان مراد میرزا (۱۸۵۸–۶۰ م). چند فرزند نامهای ادبی به خود اختصاص دادند: بهعنوان مثال، جهانگیر میرزا اثر تاریخ نو را نوشت؛ فرهاد میرزا به یک شاعر مشهور درباری تبدیل شد و یک فرهنگ لغت انگلیسی–فارسی در نظم را گردآوری کرد.[131]
عباس میرزا از همسران خود چهل و هشت فرزند یافت که بیست و دو تن دختر و بیست و شش تن پسر بودند. اسامی پسران عبارتند از:
- محمد میرزا (۱۲۲۲ – ۱۲۶۴ ه.ق)
- بهرام میرزا (۱۲۲۳ – ۱۲۹۹ ه.ق)
- جهانگیر میرزا (۱۲۲۵ – ۱۲۶۹ ه.ق)
- بهمن میرزا (۱۲۲۵ – ۱۳۰۱ ه.ق)
- فریدون میرزا (۱۲۲۵ – ۱۲۷۲ ه.ق)
- اسکندر میرزا (۱۲۲۶ – ۱۲۷۳ ه.ق)
- خسرو میرزا (۱۲۲۶ – ۱۳۰۱ ه.ق)
- قهرمان میرزا (؟ – ۱۲۵۵ ه.ق)
- اردشیر میرزا (؟ – ۱۲۸۳ ه.ق)
- احمد میرزا (۱۲۳۴ – ۱۳۱۰ ه.ق)
- جعفرقلی میرزا (؟ – ؟)
- مصطفیقلی میرزا (؟ – ۱۲۷۱ ه.ق)
- مراد میرزا (۱۲۳۳ – ۱۳۰۰ ه.ق)
- منوچهر میرزا (؟ – ۱۲۵۴ ه.ق)
- فرهاد میرزا (۱۲۳۳ – ۱۳۰۵ ه.ق)
- فیروز میرزا (۱۲۳۳ ه.ق – ۱۳۰۳)
- خانلر میرزا (؟ – ۱۲۷۸ ه.ق)
- بهادر میرزا (؟ – ؟)
- محمدرحیم میرزا (؟ – ؟)
- مهدیقلی میرزا (؟ – ۱۲۷۰ ه.ق)
- حمزه میرزا (؟ – ۱۲۹۷ ه.ق)
- ایلدرم بایزید میرزا (؟ – ؟)
- لطفالله میرزا (؟ – ۱۲۹۹ ه.ق)
- محمدکریم میرزا (؟ – ؟)
- جعفر میرزا (؟ – ؟)
- عبدالله میرزا (؟ – ؟)[132]
نوید جمالی تعداد دختران عباس میرزا را ۲۵ تن ذکر میکند. اسامی دختران عبارتند از:
- دلشاد
- اقلیما
- فرخنده سلطان
- گوهرتاج بیگم
- همایون سلطان
- خدیجه سلطان
- خورشید کلاه
- کوکب سلطان
- ماهرخسار فخرالدوله
- مریم سلطان
- مهر جهان
- نگار
- نور جهان
- نوشابه سلطان
- قمر سلطان
- صفیه سلطان
- صاحب سلطان
- سکینه سلطان
- سارا سلطان
- سلطان بیگم
- طوبی
- و چهار دختر دیگر که نامشان روشن نیست.[133]
منبعشناسی
منابع تاریخ قاجار به چند دسته بخشبندی میشوند. نخست منابعی که نوشتهٔ نویسندگان ایرانی است و عبارتند از: ناسخالتواریخ نوشتهٔ محمدتقی لسانالملک سپهر (وفات ۱۲۷۴ ه.ق)، مآثر السلطانیه نوشتهٔ عبدالرزاق دنبلی مفتون (وفات ۱۲۴۳ ه.ق)، تاریخ نو نوشتهٔ جهانگیر میرزا، مرآتالبلدان ناصری، منتظم ناصری، المآثر والآثار و خلسه مشهور به خوابنامه نوشتهٔ محمدحسنخان صنیعالدوله اعتمادالسلطنه (وفات ۱۳۱۳ ه.ق)، شرح حال عباس میرزا مُلکآرا نوشتهٔ خود او — عباس میرزا مُلکآرا —، تاریخ فارسنامهٔ ناصری نوشتهٔ حسن حسینی فسایی، تاریخ و جغرافیای دارالسلطنهٔ تبریز اثر نادر میرزا (وفات ۱۳۰۳ ه.ق)، حیات یحیی نوشتهٔ یحیی دولتآبادی، تاریخ بیداری ایرانیان اثر ناظمالاسلام کرمانی، روضةالصفای ناصری نوشتهٔ رضاقلیخان هدایت (۱۲۸۸ ه.ق)، حقایق الاخبار ناصری (۱۲۸۴ ه.ق) نوشتهٔ جعفرخان حقایقنگار، منتخب التواریخ مظفری اثر ابراهیم آشتیانی صدیق الممالک، عباس میرزا نایبالسلطنه نوشتهٔ ابوالقاسم لاچینی، عباس میرزا نوشتهٔ ناصر نجمی، روابط ناپلئون و ایران نوشتهٔ عباس میرزا سالار لشکر، سیاست ناپلئون در ایران اثر خانبابا بیانی، جنگ دهساله یا جنگ اول ایران با روس نوشتهٔ جمیل قوزانلو، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی اثر محمود محمود.[134][135]
دستهای از این آثار اختصاص به روزگار فتحعلیشاه دارند که عبارتند از: جهانآراء نوشتهٔ میرزا صادق وقایعنگار مروزی، نخبةالاخبار نوشتهٔ حاج عبدالوهاب، تذکرةالسلاطین اثر محمود میرزا قاجار، جنةالاخبار نوشتهٔ محمد حسن لنجانی اصفهانی، تاریخ فتحعلیشاه اثر سید فضلالله حسینی شیرازی، تاریخ محمدی و تاریخ فتحعلیشاه قاجار نوشتهٔ محمد ساروی، تاریخ ملکآراء نوشتهٔ علیقلی چلاوی مازندرانی، تاریخ آل قاجار اثر مصطفیقلی موسوی ساروی سبلانی، مفرح القلوب نوشتهٔ محمد ندیم بارفروشی.[136]
دومین دسته از منابع، آثار نویسندگان خارجی دربارهٔ تاریخ قاجار را دربرمیگیرد که مهمترین این آثار عبارتند از: تاریخ ایران اثر جان ملکم (وفات ۱۸۳۲ م)، تاریخ ایران پرسی سایکس، سفرنامهٔ دروویل (۱۸۱۲ م) نوشتهٔ گاسپار دروویل، خاطرات مأموریت ژنرال گاردان (وفات ۱۸۱۸ م)، تاریخ قاجاریه گرانت واتسن، ایران و مسئلهٔ ایران نوشتهٔ جرج کرزن، سرگذشت حاجی بابای اصفهانی اثر جیمز موریه، انگلیسیها در میان ایرانیان اثر دنیس رایت، تاریخ اقتصادی ایران در سالهای ۱۸۰۰–۱۹۱۴ اثر چارلز عیسوی و روابط بازرگانی ایران و روسیه در سالهای ۱۸۲۸–۱۹۱۴ نوشتهٔ ماروین انتر.[137]
یادداشتها
- در این زمان بریتانیا و روسیه متحد بودند. ببینید: Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 157.
- جهانگیر قائممقامی در کتاب تاریخ تحولات سیاسی نظام ایران میگوید ایران به پیشنهاد سفیر بریتانیا مبنی بر صلح با روسیه پاسخ منفی میدهد. این پیشنهادِ بریتانیا، برای وارد کردن ایران به جمع نیروهای ائتلافِ اروپایی علیه ناپلئون بود. ازاینرو بایستی راهی دیگر برگزیده میشد، بدین ترتیب که پس از دیدار جیمز موریه با فرمانده ارتش روسیه در آن سوی ارس، همهٔ نیروهای نظامی بریتانیا از ارتش عباس میرزا خارج و بههمراه گور اوزلی روانهٔ تهران شدند. از سوی دیگر خبر خروج این نیروها به روسها اطلاع داده شد. پس از چند روز، روسها در اصلاندوز به نیروهای عباس میرزا شبیخون زدند؛ و سپس اوزلی مأمور شد تا عهدنامهٔ گلستان را بر ایران تحمیل کند. ببینید: قائممقامی، تاریخ تحولات سیاسی نظام ایران، ۴۱.
- این کار بر عهدهٔ میرزا عیسی قائممقام گذارده شد، اما با اعتراض برخی مالیاتدهندگان، عباس میرزا حاج میرزا مهدی قاضی و شاه اردلانی را مسئول این کار کرد. ببینید: فرهمندزاده، بیگدلی و نصیری، «روند نوسازیهای عباس میرزا»، پژوهشنامهٔ تاریخهای محلی.
پانویس
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 154.
- هامبلی، «قاجاریان»، تاریخ ایران، ۱۸۶–۱۸۷.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 155.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۱۸۸–۱۹۰.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۰–۲۱۴.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 6–7.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 7.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 7–8.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 49.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 81.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 19–22.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 22.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 25–26.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 26.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 49–50.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 50.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 54.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 156–157.
- Deutschmann, Iran and Russian Imperialism, 23.
- Dwyer، «Prussia during the French Revolutionary»، The rise of Prussia، 257–258.
- The Editors of Encyclopaedia Britannica, “Royal Navy”, britannica.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Werner, “ʿAbbās Mīrzā”, Encyclopedia of Islam (.3rd ed).
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۱۹۵.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Werner, “ʿAbbās Mīrzā”, Encyclopedia of Islam (.3rd ed).
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- صدقی، «مواضع خاننشینهای قفقاز»، آران.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۴–۳۱۶.
- Daniel, “Golestān Treaty”, Iranica.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۴–۳۱۷.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 157.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۷.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 56.
- Daniel, “Golestān Treaty”, Iranica.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 56.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 57–58.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 157–158.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 54–55.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 59–60.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۷–۳۱۸.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۸.
- Qāʾem-Maqāmī, “Āṣlāndūz”, Iranica.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۸.
- Qāʾem-Maqāmī, “Āṣlāndūz”, Iranica.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۸–۳۱۹.
- Qāʾem-Maqāmī, “Āṣlāndūz”, Iranica.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۹.
- Qāʾem-Maqāmī, “Āṣlāndūz”, Iranica.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 158–159.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 60–62.
- Behrooz, “From confidence to apprehension”, Iranian–Russian Encounters, 62–63.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۱.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۱.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۱۹.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 159.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 159.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۳.
- کاظمزاده، «روابط ایران با روسیه»، تاریخ ایران، ۳۲۲.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 160.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- طالع، تاریخ تجزیهٔ ایران، ۴: ۲۵۵.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۳–۲۱۴.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 160.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- قدیمی قیداری، «بحران جانشینی در دولت قاجار»، پژوهشهای تاریخی.
- شمیم، ایران در دورهٔ قاجار، ۱۱۲.
- قائممقامی، «توطئهٔ حسینعلی میرزا فرمانفرما در فارس»، یغما.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۴.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۴.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۱۸۸–۱۹۰.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۴–۲۱۵.
- Ansari, “Iran to 1919”, History of Islam, 5: 160.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- هامبلی، «ایران فتحعلیشاه»، تاریخ ایران، ۲۱۵.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- براتی فریزهندی، تاریخ جنگهای روسیه و ایران، ۱۵۷.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Algar, Religion and State in Iran, 76–77.
- Algar, Religion and State in Iran, 77–78.
- نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ۶۹۳.
- Werner, “ʿAbbās Mīrzā”, Encyclopedia of Islam (.3rd ed).
- ورهرام، نظام ایران در عصر قاجار، ۲۹۲.
- نصری، رویارویی با تجدد، ۱: ۲۵.
- ورهرام، نظام ایران در عصر قاجار، ۲۹۲–۲۹۳.
- نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ۶۹۳.
- نصری، رویارویی با تجدد، ۱: ۱۹–۲۰.
- نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ۶۹۳–۶۹۴.
- نصری، رویارویی با تجدد، ۱: ۲۰.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- ورهرام، نظام ایران در عصر قاجار، ۱۳۸.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- ورهرام، نظام ایران در عصر قاجار، ۱۴۴–۱۴۵.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- نصری، رویارویی با تجدد، ۱: ۲۰.
- نصری، رویارویی با تجدد، ۱: ۳۲–۳۳.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- فرهمندزاده، بیگدلی و نصیری، «روند نوسازیهای عباس میرزا»، پژوهشنامهٔ تاریخهای محلی.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- فرهمندزاده، بیگدلی و نصیری، «روند نوسازیهای عباس میرزا»، پژوهشنامهٔ تاریخهای محلی.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- فرهمندزاده، بیگدلی و نصیری، «روند نوسازیهای عباس میرزا»، پژوهشنامهٔ تاریخهای محلی.
- ورهرام، نظام ایران در عصر قاجار، ۱۶۶–۱۶۷.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- Werner, “ʿAbbās Mīrzā”, Encyclopedia of Islam (.3rd ed).
- براتی فریزهندی، تاریخ جنگهای روسیه و ایران، ۱۵۲–۱۵۶.
- طباطبایی، تأملی دربارهٔ ایران، ۲: ۱۳۳–۱۳۸.
- طباطبایی، تأملی دربارهٔ ایران، ۲: ۲۰۶–۲۰۸.
- طالع، تاریخ تجزیهٔ ایران، ۴: ۲۴۱–۲۴۲.
- طالع، تاریخ تجزیهٔ ایران، ۴: ۲۴۴.
- طالع، تاریخ تجزیهٔ ایران، ۴: ۲۵۱–۲۵۳.
- طالع، تاریخ تجزیهٔ ایران، ۴: ۲۶۲–۲۶۶.
- Busse, “ʿAbbās Mīrzā Qajar”, Iranica.
- "Children of Abbas Mirza Nayeb-Saltaneh". qajarpages. Archived from the original on 29 June 2011. Retrieved 15 September 2018.
- Jamali, “The Lost Links”.
- نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ۱۶–۱۹.
- ورهرام، نظام ایران در عصر قاجار، ۱۷–۳۴.
- نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ۱۹–۲۰.
- ایوری، تاریخ معاصر ایران، ۱۴–۱۶.
منابع
- ایوری، پیتر (۱۳۷۳). تاریخ معاصر ایران: از تأسیس تا انقراض سلسلهٔ قاجاریه. ترجمهٔ محمد رفیعی مهرآبادی. تهران: عطایی. شابک ۹۶۴-۳۱۳-۰۱۷-۷.
- براتی فریزهندی، مریم (۱۳۸۷). مهدی افشار، ویراستار. تاریخ جنگهای روسیه و ایران. تهران: پارسه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۰۲۶-۴۰-۵.
- شمیم، علیاصغر (۱۳۸۷). ایران در دوره سلطنت قاجار: قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم. تهران: بهزاد. شابک ۹۶۴-۲۵۶۹-۰۸-۶.
- صدقی، ناصر (زمستان ۱۳۸۹ و بهار ۱۳۹۰). «تأملی بر مواضع خاننشینهای مسلمان قفقاز در برابر توسعهطلبیهای روسیهٔ تزاری (قسمت اول)». آران. تبریز (۲۶–۲۷): ۴۸–۶۴.
- فرهمندزاده، فریده؛ بیگدلی، علی؛ نصیری، محمدرضا (پاییز و زمستان ۱۳۹۶). «بررسی روند و فرجام نوسازیهای مالی و عمرانی عباس میرزا نایبالسلطنه در آذربایجان». پژوهشنامهٔ تاریخهای محلی ایران. تهران (۱۱): ۱۳۷–۱۵۲.
- قائممقامی، جهانگیر (فروردین ۱۳۳۱). «گوشهای از تاریخ ایران: توطئهٔ حسینعلی میرزا فرمانفرما در فارس». یغما. تهران (۴۶): ۳۵–۴۰.
- قدیمی قیداری، عباس (بهار ۱۳۸۹). «بحران جانشینی در دولت قاجار (از تأسیس تا جلوس محمد شاه قاجار)». پژوهشهای تاریخی. اصفهان (۵): ۸۷–۱۰۶.
- کاظمزاده، فیروز (۱۳۸۷). «روابط ایران با روسیه تا سال ۱۹۲۱». در پیتر ایوری؛ گاوین هامبلی؛ چارلز ملویل. تاریخ ایران کمبریج. ۷. ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر. تهران: جامی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۴۶۸-۹۷-۸.
- نصری، عبدالله (۱۳۸۶). رویارویی با تجدد. ۱. تهران: نشر علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۸۷۳-۸.
- نفیسی، سعید (۱۳۸۳). تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورهٔ معاصر. تهران: اهورا. شابک ۹۶۴-۷۳۱۶-۱۵-۱.
- ورهرام، غلامرضا (۱۳۸۵). نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار. تهران: معین. شابک ۹۶۴-۷۶۰۳-۶۱-۴.
- هامبلی، گاوین (۱۳۸۷). «ایران در زمان فتحعلیشاه و محمدشاه قاجار». در پیتر ایوری؛ گاوین هامبلی؛ چارلز ملویل. تاریخ ایران کمبریج. ۷. ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر. تهران: جامی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۴۶۸-۹۷-۸.
- هامبلی، گاوین (۱۳۸۷). «قاجاریان». در پیتر ایوری؛ گاوین هامبلی؛ چارلز ملویل. تاریخ ایران کمبریج. ۷. ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر. تهران: جامی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۴۶۸-۹۷-۸.
- Department of History (2008). "ʿAbbās Mīrzā". In Daftary, Farhad; Madelung, Wilferd. Encyclopaedia Islamica. I. Brill. ISBN 978-90-04-16860-2.
- Algar, Hamid (1980). Religion and State in Iran 1785-1906: The Role of the Ulama in the Qajar Period. Berkeley and Los Angeles: University or California Press. ISBN 0520041003.
- Ansari, Ali M. (2010). "Iran to 1919". In Francis Robinson. The New Cambridge History of Islam. 5. Cambridge: Cambridge University Press. ISBN 9780521838269.
- Behrooz, Maziar (2013). "From confidence to apprehension: Early Iranian interaction with Russia". In Stephanie Cronin. Iranian–Russian Encounters: Empires and revolutions since 1800. Oxon, New York: Routledge. ISBN 9780415624336.
- Busse, H. (1982). "ʿAbbās Mīrzā Qajar". Encyclopædia Iranica. Retrieved 11 September 2018.
- Daniel, Elton L. (2001). "Golestān Treaty". Encyclopædia Iranica. Retrieved 11 September 2018.
- Deutschmann, Moritz (2016). Iran and Russian Imperialism: The ideal anarchists, 1800–1914. Oxon, New York: Routledge. ISBN 9781317385301.
- Jamali, Navid. "The Lost Links: An Introduction to the Matrilineal Genealogy of the Qajar Dynasty".
- Qāʾem-Maqāmī, J. (1987). "Āṣlāndūz". Encyclopædia Iranica. Retrieved 11 September 2018.
- Werner, Christoph (2012). "ʿAbbās Mīrzā". Encyclopaedia of Islam (3rd ed.). Leiden: E. J. Brill.
برای مطالعه بیشتر
- باستانی پاریزی، محمدابراهیم (۱۳۸۲). حماسهٔ کویر. تهران: نشر علم. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۲۶۴-۱.
- طالع، هوشنگ (۱۳۹۰). تاریخ تجزیهٔ ایران. چهارم. لنگرود: سمرقند. شابک ۹۶۴-۷۷۷۵-۲۱-۰.
- نجمی، ناصر (۱۳۷۴). عباس میرزا. تهران: علمی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۰۲۶-۴۰-۵.
عباس میرزا شاخهای از ایل قاجار زادهٔ: ۴ ذیالحجه ۱۲۰۳ هجری قمری درگذشتهٔ: ۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹ هجری قمری | ||
پادشاهی ایران | ||
---|---|---|
بدون متصدی آخرین تصدی توسط: بابا خان |
ولیعهد ایران ۱۳ شوال ۱۲۱۳ ه. ق–۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹ ه. ق |
بدون متصدی تصدی بعدی توسط: محمد میرزا |
پیشین: میرزا محمدخان تاجبخش دولو |
نایبالسلطنه ایران ۱۳ شوال ۱۲۱۳ ه. ق–۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹ ه. ق | |
مناصب سیاسی | ||
عنوان جدید | حکمران آذربایجان ۱۲۱۳ ه. ق–۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹ ه. ق با نایبالحکومه فریدون میرزا |
پسین: فریدون میرزاکفیل |
حکمران آذربایجان و قرهباغ صفر ۱۲۲۰ ه. ق–۲۹ شوّال ۱۲۲۸ ه. ق |
انحلال جایگاه | |
پیشین: احمدعلی میرزا |
حکمران خراسان ربیعالاول ۱۲۴۷ ه. ق–۱۰ جمادیالثانی ۱۲۴۹ ه. ق |
پسین: ؟ |
مناصب نظامی | ||
پیشین: ؟ |
؟ - |
پسین: ؟ |