امیرکبیر
میرزا محمدتقیخان فراهانی (زادهٔ ۱۱۸۵ خورشیدی در هزاوه، اراک – درگذشتهٔ ۲۰ دی ۱۲۳۰ خورشیدی در باغ فین کاشان) مشهور به امیرکبیر، نخستین صدراعظم ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار طی ۲۸ مهر ۱۲۲۷ خورشیدی تا ۲۲ آبان ۱۲۳۰ خورشیدی بود.[1]
میرزا محمدتقیخان فراهانی | |
---|---|
صدراعظم ایران | |
مشغول به کار ۲۸ مهر ۱۲۲۷ – ۲۲ آبان ۱۲۳۰ | |
پادشاه | ناصرالدینشاه قاجار |
پس از | حاجی میرزا آقاسی |
پیش از | میرزا آقاخان نوری |
اطلاعات شخصی | |
زاده | میرزا تقیخان نورآبادی ۱۱۸۵ خورشیدی روستای هزاوه، اراک |
درگذشته | ۲۰ دی ۱۲۳۰ خورشیدی (۴۵-۴۴ سال) حمام فین، کاشان |
علت مرگ | ترور |
آرامگاه | کربلا |
ملیت | ایرانی |
همسر(ان) | جانجان خانمعزتالدوله (خواهر ناصرالدینشاه) |
فرزندان | تاجالملوک (ملکهٔ مظفرالدینشاه)میرزا احمدخان (امیرزاده)سلطان خانمهمدمالملوک (همسر ظلالسلطان) |
پیشه | سیاستمدار |
دین | اسلام، شیعه |
لقب(ها) | امیرکبیر |
مؤسس مدرسهٔ دارُالفُنونانتشار روزنامهٔ وقایع اتفاقیهرسیدگی به وضع مالیه |
امیرکبیر همسر عزتالدوله، خواهر ناصرالدینشاه قاجار بود و سبب ازدواج دخترش تاجالملوک با مظفرالدینشاه قاجار، پنجمین پادشاه از دودمان قاجار، پدربزرگ ششمین پادشاه قاجار، محمدعلیشاه، نیز بهشمار میرود.[2]
اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او دنبال شد. مدت صدارت امیرکبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود. او بنیانگذار دارالفنون بود که برای آموزش دانش و فناوریهای نو به فرمان او در تهران پایهگذاری شد. همچنین، انتشار روزنامهٔ وقایع اتفاقیه از جمله کارهای وی بهشمار میآید.
عزیز خان مکری داماد و اولین رئیس دارالفنون امیرکبیر بود. امیرکبیر پس از اینکه با دسیسهٔ اطرافیان شاه از جایگاه خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید. پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شدهاست.[3][4]
زندگینامه
کودکی
میرزا تقی فراهانی در ۱۹ دیماه سال ۱۱۸۵ خورشیدی در روستای هزاوه در منطقه فراهان متولد شد.[5] این روستا بر اساس تقسیمات کشوری، از توابع شهرستان اراک است.[6] پدر او کربلایی قربان نام داشت. به دلیل نزدیکی قریه مهرآباد اراک که اصل خاندان قائم مقام از آنجا بود، با هزاوه موطن و مسکن پدر او، این مرد جزو خدمتکاران قائم مقام اول یعنی میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ درآمد و بعدها در پیش قائم مقام ثانی ناظر آشپزخانه و در پیری قاپوچی او شد.[7] مادر امیر نیز فاطمه نام داشت و عمری طولانی کرد و مرگ هر دو فرزندش محمدتقی و محمدحسن را دید.[8]
میرزا محمدتقیخان با اطفال خردسال قائم مقام اول هم بازی بود. نقل شدهاست که در کودکی ناهار اولاد قائم مقام اول را میآورد و در حجره معلم آنها میایستاده تا ظروف غذا را برگرداند. در این زمان آنچه را معلم به آنها میآموخت فرامیگرفت. روزی قائم مقام برای گزینش فرزندانش وارد شد و هر چه از آنها پرسید جواب درست ندادند و میرزا تقی جواب میداد. او وقتی هوش و درایت و علاقه وافر این پسر را دید در تعلیم و تربیت وی کوشش کرد.[9] امیر در خانهٔ قائممقام تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشیگری قائممقام را بهدست آورَد.[8] هنگامیکه میرزا ابوالقاسم قائم مقام به صدارت به منصب صدارت محمدشاه رسید، میرزا تقیخان را به برادرزادهٔ خود میرزا اسحاق سپرد.[7]
ازدواج و فرزندان
امیرکبیر دو بار ازدواج کرد. ازدواج اول وی با «جانجان خانم» دختر حاج شهبازخان (عموی امیرکبیر) بود. به نوشته پولاک، امیر در زمان صدارت خود از این زن جدا شده و «جان جان خانم» حدود سال ۱۲۴۸ در آذربایجان درگذشت. دومین همسر امیر، یگانه خواهر تنی ناصرالدینشاه بود که «ملکزاده خانم» نام داشت و به عزتالدوله ملقب بود که در ۲۶ بهمن ۱۲۲۷ (۲۲ ربیعالاول ۱۲۶۵ ق) با وی ازدواج کرد.[10] او دختر محمد شاه و مهد علیا بود. او در شانزده سالگی به عقد امیر درآمد. امیر در این هنگام حدود چهل و سه ساله بودهاست. این ازدواج ظاهراً به خواست و اشاره ناصرالدین شاه صورت گرفتهاست. این معنا از نامهای که امیر به پادشاه نوشتهاست بر میآید: از اول بر خود قبله عالم معلوم است که نمیخواستم در این شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد، به حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شما، این عمل را اقدام کردم.
امیر از نخستین همسر خود «جان جان خانم» سه فرزند داشت. میرزا احمد خان ساعد الملک مشهور به «امیرزاده» که با منورالسلطنه دختر فرمانفرمای بزرگ ازدواج نمود و دو دختر که نام یکی از آنها سلطانه ثبت شدهاست. از عزت الدوله نیز دو دختر داشت که یکی «تاج الملوک خانم» و دیگری «همدم الملوک خانم» نام داشتند.[11]
دولتمردی و صدارت
نخستین مأموریت سیاسی میرزا تقی خان این بود که پس از قتل گریبایدوف در ایران، از طرف دستگاه دولتی ایران مأموریت یافت تا برای عذرخواهی به عنوان منشی همراه خسرو میرزا به نزد تزار روسیه برود. وی در این سفر در سال ۱۲۴۴ هجری قمری حدود ۲۲ سال داشت. مأموریت دوم وی یک مأموریت تشریفاتی بود که در زمانی که وزیر نظام آذربایجان بود به همراه ناصر الدین میرزای ولی عهد به ایروان رفت تا با تزار روس که به این شهر آمده بود دیدار داشته باشد. نخستین مأموریت سیاسی مهم امیر ریاست هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس ارزنه الروم در سال ۱۲۵۹ برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی بود. این مأموریت دو سال به طول انجامید.[12]
محمد شاه در شب شنبه چهارم سپتامبر ۱۸۴۸ میلادی فوت کرد. کاردار سفارت انگلیس با فرستادن پیکی این خبر را به ناصر الدین میرزا در تبریز رساند. میرزا فضلالله نصیرالملک پیشکار ناصر الدین شاه در مهیا نمودن مقدمات حرکت شاه به تهران درماند و میرزا تقی خان مأمور به این کار شد.
میرزا تقی با استقراض سی هزار تومان از یک تاجر تبریزی و تدارک نیروی نظامی کافی همراه شاه راهی تهران شد. شاه پس از شش هفته به تهران رسید. میرزا تقی خان برای حفظ شأن شاه جوان از آمدن چند تن از دوستان نزدیک شاه به تهران جلوگیری کرد و دلیل وی این بود که این افراد با ناصر الدین میرزا از کودکی مأنوس بودهاند و احترام مقام جدید وی را رعایت نخواهند کرد. در این مدت مهد علیا در تهران مشغول هماهنگی با سفارت انگلیس برای به قدرت رساندن افراد مورد نظرش بود و میرزا آقا خان نوری که به قم تبعید شده بود را به تهران فراخواند. میرزا نصرالله صدر الممالک که خود را نامزد اصلی صدارت میدانست در منزل حاجی میرزا آقاسی منزل کرده بود و مشغول دسیسه چینی علیه میرزا تقی خان بود. اما شاه که به تهران رسید بلافاصله میرزا تقی خان را به مقام صدارت برگزید و لقب امیر کبیر را به وی اعطا کرد.[13]
شب شنبه ۲۲ ذیقعده ۱۲۶۴ ناصرالدین شاه بر تخت نشست و امیر نظام را به صدارت اعظمی تعیین کرد. عین فرمان شاه چنین است:
ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسوول هر خوب وبدی که اتفاق میافتد میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. به جز شما به هیچکس دیگر چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.[14]
نخستین آشوبی که از سوی مخالفین وی در تهران بر پا شد، شورش سربازان آذربایجانی پاسدار ارگ در تهران تنها چهار ماه و نیم پس از صدارت وی بود که به تحریک برخی از درباریان انجام شد. در این آشوب دو هزار و پانصد سرباز آشوب گر خانه امیر را محاصره کرده و خواستار عزل وی شدند. روز بعد بین محافظین خانه امیر و سربازان درگیری ایجاد شد که موجب کشته شدن دو تن از محافظین شد. امیر به خانه میرزا آقاخان نوری رفت و فتنه با وساطت چند کس از جمله میرزا ابوالقاسم امام جمعه و عباسقلی خان جوانشیر فرونشست. در این آشوب مردم تهران به حمایت از امیر برخاستند و دکانها را بسته و به مقابله با یاغیان پرداختند[15]
امیر برای انتظام ارتباط با کشورهای دیگر به ویژه اروپاییان اهمیت زیادی قایل بود. وی میرزا محمدعلی خان شیرازی را به وزارت خارجه گماشت و از سفرای خارجی خواست از این پس تمام مکاتباتشان مستقیماً با وزیر خارجه باشد و از رجوع مستقیم به شاه یا صدر اعظم خودداری کنند. امیر در لندن و سنت پترزبورگ سفارتخانه دایمی ایجاد کرد. امیر برای افزایش کیفیت ارتباطات خارجی هیاتی از مترجمین ایجاد کرد که میرزا ملکم خان یکی از معروفترین این افراد است.[16]
عناوین امیر کبیر
کربلایی محمد تقی، میرزا محمدتقیخان، مستوفی نظام، وزیر نظام، امیر نظام، امیر کبیر، امیراتابک اعظم، همچنین وی شوهرخواهر ناصر الدین شاه نیز شد.[17]
اقدامات و رخدادها
تأسیس مدرسه دارالفنون
امیرکبیر زمانی که به صدارت رسید به نقص و کمبود مؤسسات فرهنگی و علمی آگاه بود و معتقد بود ایران از نظر علوم و تمدن جدید بی بهره است و اگر بخواهد تحولاتی را در کشور ایجاد کند باید جوانان ایرانی بهره ای از تمدن و علوم مختلف کسب کنند. او دو مسافرت به خاک روسیه داشت و در این سفرها نظام تعلیم و تربیت ملل اروپایی را بررسی کرد و لازم دید اگر بخواهد دوشادوش آن کشورها پیش برود، ۲ راه پیش رو دارد: یا باید عدهای را برای تحصیل به اروپا بفرستد یا اینکه عدهای از معلمین اروپایی به ایران اعزام کند.
تأسیس یک مدرسهٔ عالی و معلم اروپایی همیشه دغدغه او بود و زمانیکه به صدراعظمی رسید خواست به این فکر جامه عمل بپوشاند. استدلال او این بود که به جای اینکه دولت ایران بیست نفر محصل به اروپا بفرستد، با این بودجه چند معلم از اروپا به ایران بیاورد و دویست محصل را تربیت کند.[18]
مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسهٔ جدید ایران بود. شاهزادگان قاجار نخستین دانشآموزان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی، داروسازی، معدن و فنون به جوانان آموزش داده میشد[19]و بسیاری از معلمهای آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. اگرچه امیر هنگام گشایش و آغاز به کار دارالفنون از صدارت برکنار و به کاشان تبعید شده بود، اما با همهٔ مخالفتهای جانشینش، میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد. [20][21]
انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه
اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی (برابر با ۷ فوریه ۱۸۵۱ میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.[22] کمتر از یک سال بعد از انتشار اولین شماره، در شماره ۴۹ این روزنامه خبر تحریفشدهای دربارهٔ مرگ امیرکبیر منتشر شد.
رسیدگی به وضع مالیه
امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه برخاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند، قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاجی میرزا آقاسی برقرار کرده بود، را قطع کرد. وی سر و سامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. امیر همچنین تیول تیولدارانی که حق دیوان را نمیدادند، ضبط کرد.[23]
در دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی وضعیت مالی دولت به هم ریخته و خزانه خالی بود و بودجهٔ کشور در حدود یک میلیون تومان کسری داشت.[7] پولهای نقد خزانه نصیب عدهای خاص از درباریان و روحانیون مستمری بگیر میشد و نصیب دیگران براتهای بیاعتبار بود. زمانی که امیر به قدرت رسید حجم این براتهای معوقه بسیار زیاد بود. امیر اطلاعات مالی و مالیاتی را بهروز رسانی کرد (اکثراً از دفاتر مالیاتی بر اساس اطلاعات زمان کریمخان زند نوشته شده بودند). امیر برخی از مستمریها را قطع کرد و برخی را کاهش داد. براتهای معوقه را به قیمت پایینتر نقد کرد و دستور داد دیگر چنین براتهای بیاعتباری صادر نشود.[24]
رقم خالص درآمد کشور در آخرین سال صدارت امیر کبیر نزدیک به سه میلیون تومان بود و بیشترین عایدی مالیاتی نیز مالیات آذربایجان به مقدار ۶۲۰ هزار تومان بود. در همان سال مجموع مخارج دولت در حدود دو میلیون و ششصد هزار تومان بود.[25] او همچنین برای مأموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.
در اغلب دورههای حکومتی در ایران امرا و دیوانیان و سربازان قشون به جز مالیات، اموالی را تحت عنوان هدیه و انعام و سیورسات و آذوقه و مژدگانی از مردم مطالبه میکردند. به جز این موارد رشوه نیز جزو مداخل دیوانیان بود. امیر کبیر پس از سامان دادن به وضعیت مالی کشور و برقراری مواجب منظم برای عمال دولتی دستور ممنوعیت دریافت هر نوع وجه غیرقانونی را صادر نمود. تا پیش از دوره حکومت امیر مأمورین دولتی و لشکریان در هنگام عبور از نواحی آذوقه خود را از مردم مطالبه میکردند و گاهی نیز اقدام به مصادره اموال مردم مینمودند. امیر این رسم را که طلب سیورسات نامیده میشد ممنوع کرد و در چند مورد از جمله در مورد تعدیات توپچیان آذربایجانی و سربازان قصر شیرین دستور به تنبیه متخلفین و پرداخت خسارت از اموال ایشان نمود. این موارد برای آگاهی عموم و تشویق آنها به گزارش تخلفات در روزنامه دولتی انتشار مییافت. به دستور امیر مأموریتهای دولتی باید به حکم دولت انجام میشد و دولت هزینه انجام مأموریت را به مأمور میپرداخت و مأمور موظف بود آذوقه اش را به قیمت روز در طول مسیر خریداری کند. از خصوصیات مهم امیرکبیر این بود که حتی از کسی هدیه هم نمیپذیرفت و به دولتیان نیز چنین دستور داد که حتی هدیه نیز از کسی نپذیرند تا کسی دستاویزی برای رشوه نداشته باشد.[26]
حذف القاب و عناوین
امیرکبیر، القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیانهای اجتماعی میدانست[27] و در نامیدن دیگران به گفتن واژه «جناب» اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت.[28]
رفتار با درباریان
امیرکبیر به رفتار درباریان و مأموران خود بسیار اهمیت میداد و معتقد بود رفتار آنها باید سرمشق مردم باشد و مقام و شغل آنها نباید باعث تعدّی و ظلم به مردم شود. نقل میکنند روزی فردی نزد امیر آمد و از یکی از مستخدمین بانفوذ آبدارخانه شاهی شکایت کرد. امیر فوراً مامور فرستاد تا پول شاکی را پس دهد و به وی گفت اگر در این مدت ۲ ساعت پول به دست شاکی نرسد، آن وقت تکلیف دیگری دارد. مستخدم فوراً به تکاپو افتاد و ظرف مدت تعیین شده بدهی خود را پرداخت کرد.[18]
اصلاحات اجتماعی
هرزگی، قمهکشی و لوطیگری به خصوص در زمان دولت حاجی میرزا آقاسی رواج داشت. غروب که میشد هیچ زن و کودکی جرأت بیرون آمدن از خانه را نداشت. جوانان تهران قمه میبستند و به آزار و اذیت مردم میپرداختند. امیرکبیر، دستور داد که رسم قمهکشی و لوطیبازی از شهرها و راهها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و سلاح گرم را منسوخ کرد. در یک جلسه عمومی، کسی پیشنهاد داد حمل سلاح ممنوع شود، امیر پاسخ داد: " حمل سلاح آزاد است منتها کیست که جرئت استفاده دارد؟ " و پس از این اگر دعوا و نزاعی رخ میداد کسی جرأت نداشت از قمهٔ خود استفاده کند و به مرور زمان این عادت از سر مردم افتاد و حمل سلاح منسوخ شد.[29] او حقوق بسیار درباریها و شاهزادهها را کم کرد.
ایجاد قراولخانه
امیرکبیر دستور داد ۴۰ قراولخانه در نقاط مختلف دارالخلافه (تهران) دایر شود. وی همچنین برای هر قراولخانه، ۱۲ نگهبان تعیین کرد.[21]
اصلاح وضع چاپارخانه دولتی
امیرکبیر یکی از مشکلات تجاری و اقتصادی را عدم وجود وسایل ارتباطی بین شهرها میدانست و در جهت برطرف شدن این مشکل بسیار تلاش کرد. او در سال ۱۲۶۷ هجری قمری پستخانهای تأسیس کرد و برای حفاظت محمولههای پستی در تمامی راههای کشور قراولخانههایی را ایجاد کرد. در هر ماه ۲ بار چاپارها به آذربایجان، مازندران، کرمان، خراسان، استرآباد و کرمانشاه دررفت و آمد بودند.[30] همچنین برای چاپارها مقرّری تعیین کرد تا پول بیشتری درخواست نکنند. او دستور داد در مناطق مختلف برای چاپارها منازلی بنیان کنند تا این افراد با خاطری آسوده و با سرعت هرچه بیشتر مسافت بین شهرها را طی کنند. در نتیجه تلاش امیرکبیر کار چاپارخانهها به قدری تسریع شد که مسافت بین تهران تا اصفهان سه روزه طی میشد.[31]
توجه به تولید و آبادی اراضی خوزستان و سایر مناطق
امیرکبیر پی برده بود که اگر کشور بخواهد رشد و ترقی پیدا کند باید قدرت تولید داشته باشد. با بررسیهای انجام شده و اراضی زرخیز خوزستان و پنج رودخانهای که در این سرزمین جاری است میتوان از هدر رفتن و اتلاف آب این رودخانهها جلوگیری و این منطقه را تبدیل به حاصلخیزترین و آبادترین مناطق کشور کرد و نیشکر و سایر محصولات را در آن کشت داد. از کارهای او توصیه اکید و فرستادن مأمورانی برای ساختمان سدهای خوزستان و بررسی منطقه بود. از جملهی آنها جاری شدن آب در منطقه هویزه بود که باعث شد مردم مجددا به این شهر بازگردند این درحالی بود که پیش از این فقط دو حلقه چاه آب تلخ و شور در آنجا بود.
همچنین سدی به دستور امیر در نقطه اتصال رود قرهچای و انار رود در قم و ساختن پل بر روی آن بود. از کارهای عمرانی دیگر ساختن سد بر روی رودخانهی گرگان زیر نظر میرزا حسن مهندس ظرف یک سال بود.[32]
مبارزه با شکنجه
شکنجه در لغت، هر گونه آزار جسمی یا روحی است به منظور اخذ اقرار، شهادت یا سایر ادله اثبات که از طرف مأمور دولت به صورت طولانی و متوالی انجام شود. اولین بار مبارزه با شکنجه در زمان محمدشاه قاجار و به دستور میرزا آغاسی آغاز شد اما این دستور به مرحله اجرا نرسید. اولین بار امیر کبیر و پس از او میرزا حسن خان سپهسالار با قدرت خاص خود، موفق به اجرای دستور منع شکنجه میرزا آغاسی شدند. در ماه ربیع الثانی سال ۱۲۶۶ آییننامهای تدوین و به حاکمان مناطق ارسال شد و در متن آن ذکر شده بود شکنجه کردن متهمین و جزای بیتناسب افراد گناهکار ممنوع میباشد. همچنین در صورت محرز شدن جرم مقصرین و مجرمین، طبق احکام شرع و عرف مجازات اعمال شود. برای آگاهی مردم نیز متنی در روزنامه در ۱۴ ذیالقعده سال ۱۲۶۷ منتشر گردید.[33]
سر و سامان دادن به ارتش
میرزا تقی خان پس از اصلاح اقتصادی کشور مشغول اصلاحات نظامی شد زیرا معتقد بود ارتش روح کشور است و کشوری قدرتمند خواهد بود که ارتش نیرومندی داشته باشد.[18]
امیرکبیر چون زمان عباس میرزای ولیعهد در آذربایجان سمت لشکرنویسی و پس از آن منشیگری نظام را بر عهده داشت و با هیاتهای نظامی انگلیس و فرانسه آشنا بود، معتقد بود که باید دست به اصلاحات نظامی در ایران بزند. اصلاحات او شامل: قوانین اخلاقی و تغییر در رفتار سربازان و عدم تعرض آنان به اموال و ناموس مردم، برقراری حقوق معین برای افسران و سربازان، ایجاد قورخانه و تهیه لباس به سبک ارتش کشور اتریش، تهیه کتبی در ارتباط با فنون نظامی، بنای ساختمانهای توپخانه و سربازخانه و استحکاماتی در شهرها و مراکز مهم بود.[7]
امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آنها و برکشیدن صاحبمنصبان بیطرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی را پایهگذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بیشغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحبمنصبان، شایستگی ایشان گشت.[34] او معمولاً صبحهای زود برای سرکشی و نظارت به سربازخانهها میرفت و بهطور جداگانه از تک تک سربازان بازجویی میکرد تا نحوه رفتار افسران با آنها و همچنین پرداخت حقوق آنها را بررسی کند. آنها موظف بودند به تدریس و تعلیمات نظامی بپردازند که چنین امری تا آن زمان بیسابقه بود. همچنین پزشکانی را مسئول بررسی سلامت افراد تعیین کرده بود.[18] او برای تأمین باروت ارتش تعدادی کارگاه تولید باروت در کشور ایجاد کرد از جمله در برغان و روستای ورده او چند بار برای سرکشی به این کارگاهها به این نقاط سفر کرد.[35] مهماتسازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروت سازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.[34]
اصلاحات مذهبی
بست نشینی یک حرکت به جهت فرار از جرم یا ظلم به اماکن مذهبی برای فرد مورد تعقیب قانون است.نخستین کسی که با بست نشینی بهطور جدی مبارزه کرد امیرکبیر بود.در جنگ با سالار خان امیر کبیر برای اولین بار به عزیز خان دستور داد در صورت پناه بردن سالار خان به حرم مشهد او را از بست خارج کنید.امیر کبیر بست نشینی را ممنوع کرد و دستور دستگیری هر فردی که از دست قانون به اماکن مقدسه فرار میکرد تا دستگیر و محاکمه نشود را صادر نمود و این حرکت امیر کبیر خود مخالفت شدیدی بین روحانیون با امیر ایجاد کرد.کتاب منهیان امیر نوشته کیوان امینی امیرکبیر، در پی منع قمهزنی و اصلاح امور روضهخوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد میکرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.[36]
اسلام آوردن مردم شوشتر
در دوران صدارت امیرکبیر، به دلیل یک آشوب محلی، مردمان شوشتر که بیش از ۸۰ درصد آنها مندایی بودند، برای جلوگیری از خونریزی مجبور شدند تا اسلام بیاورند.[37]
فرمان اعدام سیدعلی محمد باب
به دستور امیرکبیر، سیدعلی محمد باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود، در تبریز تیرباران شد.[38]
خاموش کردن شورش محمدحسن خان سالار
محمدحسن خان سالار والی خراسان که طرفدار تجزیهطلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدینشاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.[39]
اللهیار خان آصفالدوله پدر سالار داماد فتحعلی شاه و دایی محمد شاه بود. آصفالدوله یکی از عوامل شکست ایران در جنگهای ایران روس بود به همین دلیل از صدارت برکنار شد. او در زمان قائممقام فراهانی به حکومت خراسان منصوب شد. چند سال پس از کشته شدن قائممقام پسرش محمدحسن خان سالار را به جای خود گماشت و به حج رفت اما در بازگشت در بغداد اقامت گزید. آصفالدوله و پسرش همواره مورد حمایت دولت بریتانیا بودند. در سال ۱۲۶۲ ه.ق و در دورهٔ حکومت محمد شاه سالار سر به طغیان علنی برداشت و با همیاری برخی از خانهای خراسان توانست نیروهای حاکم جدید خراسان را شکست دهد. اوضاع خراسان بر همین روال بود که امیر کبیر به قدرت رسید.
ماجرا از اینجا آغاز شد که سالار به کمک اکراد قوچانی، سبزوار را گرفت و به قصد پایتخت به طرف تهران حرکت کرد.[40] امیر، حمزه میرزا حشمتالدوله را که از پیش از مرگ محمد شاه برای حکومت به خراسان رفته بود و نتوانسته بود سالار را شکست دهد از خراسان فراخواند و به جای وی سلطان مراد میرزا را با حکم حکومت خراسان و سپاهیان دولتی به خراسان فرستاد. در این زمان کنسول بریتانیا سعی فراوانی برای تثبیت حکومت خراسان برای سالار انجام میداد و سالار توسط نماینده بریتانیا دو نامه چاکرانه برای امیر و شاه فرستاد. اما کوشش وی و نمایندهٔ بریتانیا تصمیم امیر را دگرگون نکرد. امیر شرط اطاعت وی را تسلیم خراسان به حاکم منصوب دولت میدانست و دخالتهای خارجی را برنمیتابید. آصفالدوله که در بغداد بود پسرش را به ایستادگی در برابر دولت تشویق میکرد.[41]
در این زمان امیر نورمحمد خان قاجار عموی سالار و سلیمان خان افشار را برای مذاکره و تشویق سالار به اطاعت به خراسان فرستاد. در نیشابور سلیمان خان توانست جعفرقلی خان کرد شادلو حاکم شهر را قانع کند تا دست از حمایت از سالار بردارد و این کار موقعیت سالار را بسیار تضعیف کرد. در این زمان سالار تلاش امیر در اتمام صلحآمیز ماجرا را ناشی از ناتوانی دولت میدانست و از تسلیم خودداری میکرد. امیر چراغعلی خان کلهر را برای مذاکره با وی به مشهد فرستاد و همزمان سپاهیان دولتی را روانهٔ مشهد نمود. سالار اما شرط اطاعت از دولت مرکزی را حکم حکومت خراسان برای خودش اعلام کرد. چراغعلی خان کلهر وارد مشهد شد و با سالار و روحانیون مشهد وارد مذاکره شد. روحانیون مشهد به حمایت از سالار اصرار داشتند و حتی قصد داشتند چراغعلی خان کلهر را در مشهد به قتل برسانند. چراغعلی خان با حیله از مشهد خارج شد و خود را به اردوی دولتی به فرماندهی سلطان مراد میرزا در خبوشان رساند. سلطان مراد میرزا در این مرحله به دستور امیر سپاه را به سمت مشهد حرکت داد و شهر را محاصره کرد. در این هنگام نمایندگان بریتانیا و روسیه سعی در جلوگیری از حمله به مشهد و نجات سالار داشتند که اصرارها و تهدیدهایشان بر امیر بیاثر بود. از طرفی مردم مشهد که از حکومت سالار ناراضی بودند عباسقلی خان درهجزی و بهادر خان جامی را به نمایندگی نزد امیر فرستادند و نسبت به شاه جدید اظهار اطاعت کردند و از امیر قول گرفتند در موقع اشغال شهر توسط نیروهای دولتی جان و مالشان در امان باشد. امیر قول مساعد داد و به قولش نیز عمل کرد مردم نیز در حمایت از امیر در هنگام حملهٔ سپاه دولت به شهر مجتهد شهر را که از حامیان اصلی سالار بود زندانی کردند. سلطان مراد میرزا مشهد را محاصره کرد و نیروهای دولتی از هرات نیز به کمک وی شتافتند و شهر در ۱۰ جمادیالاول ۱۲۶۶ ه.ق توسط نیروهای دولتی تصرف شد. سلطان مراد میرزا در ازای این پیروزی ملقب به حسامالسلطنه شد و بنابر دستور اکید امیر از تجاوز سربازان به مال و جان مردم جلوگیری کرد کاری که در دورهٔ قاجار تا آن هنگام بینظیر بود. سالار و همدستانش دستگیر شدند و به رغم اصرار و حمایت نمایندهٔ سیاسی بریتانیا به مجازات رسیدند.[42]
سیاست خارجی امیرکبیر
امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.[43] امیرکبیر در زمینه سیاست خارجی، سیاست معروف به «سیاست موازنهٔ منفی» را در پیش گرفت؛ که بر اساس آن میگفت نه به روس امتیاز میدهیم، نه به انگلیس و نه به هیج قدرت خارجی دیگر (در مقابل، در نظریه موازنهٔ مثبت، به دادن امتیاز به هر دو طرف قائل میشوند).[44]
سیاست موازنهٔ منفی امیرکبیر، تنها یکبار خدشهدار شد و آن زمانی بود که در جریان حملهٔ ترکمنها در آشوراده، تعدادی سربازان روسی کشته و روسها عزل فرماندار مازندران را خواستار شدند و امیرکبیر به علت فشار روسها، حاکم آنجا را عزل کرد. در این زمان انگلیسیها از این ضعف حکومت مرکزی سود جستند و امتیاز نظارت بر کشتیرانی در جنوب را با ادعای مبارزه با تجارت برده کسب کردند؛ که البته امیرکبیر در این قرارداد این قید را گنجاند که به هنگام نظارت باید ناظران ایرانی حضور داشتهباشند.[45]
امیرکبیر برای تضعیف قدرت و نفوذ روس و انگلیس در ایران، میخواست نگاه فرانسه و در زمانی، آمریکا را به ایران جلب کند؛ لذا یک قرارداد سفارت کنسولگری و یک قرارداد در زمینه کشتیرانی با آمریکا منعقد کرد.[46]
امیرکبیر و روحانیت
رابطهٔ او با روحانیّت خصمانه نبود. روحانی مورد اعتماد امیرکبیر در تهران، شیخ عبدالحسین تهرانی بود که امیر، منصب قضا را در پایتخت به وی سپرد ولی میرزا ابوالقاسم تهرانی (امام جمعه وقت تهران) در ترور امیرکبیر دست داشت.[47]
ماجرای عزل از صدارت و سپس قتل امیرکبیر
پیش زمینه
پس از مرگ محمدشاه در ۱۴ شهریور ۱۲۲۷، امیرکبیر، که حدود سی سال بزرگتر از شاه جوان بود، با تدارک شش لشکر پیاده و سواره و توپخانه شاه را با قدرت بر تخت نشانید. در این زمان میرزا تقی خان به مقام امیر نظام ارتقا یافت که به معنای فرماندهی کل قوای نظامی کشور بود. ناصرالدین شاه فردای ورود به پایتخت تاجگذاری کرد و در همان شب امیرنظام را به سمت شخص اول مملکت و صاحب منصب صدارت منصوب نمود. در تمام طول سلطنت قاجار سابقه نداشتهاست که تمامی امور دیوانی و نظامی به یک نفر سپرده شود. پس از امیرکبیر شاه خود فرماندهی کل قوای نظامی را برعهده گرفت و پس از آقاخان نوری هم با به وجود آمدن چند وزارتخانه جهت اداره امور کشور، مقام صدر اعظمی برانداخته شد.[48]
سه شخصیت اصلی مسئول سقوط صدر اعظم در حقیقت نماینده ناراضیترین گروههای اشراف و دیوانی قاجاریه بودند. دو سیاست امیرکبیر، یکی کاهش مزایا و، از آن ناپذیرفتنی تر، دور نگه داشتن شاه از خویشان و بستگانش، مورد ضدیت اشراف قاجاریه بود. مهد علیا رهبری اینان را عهدهدار بود. فراش باشی دربار، علی خان حاجب الدوله و میرزا آقاخان نوری، نائب صدر اعظم و دست یار امیر کبیر در حکومت، نیز به عداوت و اعتراضهای مهد علیا پیوستند. حلقه گسترنده مخالفان صدراعظم نشانگر انزوای روزافزون او بود. برخورد دقیق و سخت گیر امیر کبیر، به ویژه با دون پایگان، صدارتش را نوعی حکومت وحشت، مجهز به مأموران خفیه نویس، اعدام در ملأ عام و سانسور شدید جلوه میداد. روابط صادقانه و سازشناپذیر او با فرستادگان خارجی نیز یار و یاوری در اردوی روس یا انگلیس برایش به دست نمیآورد. از اینها گذشته، با وجود وصلت سلطنتی، به لحاظ اصل و نسب محقر، امیرکبیر بر خلاف دشمنان خود شبکه نیرومندی از خویشاوندان در اختیار نداشت. تکیه بر التفات ملوکانه و اطمینان به محبت ناصرالدین، اما، تا موقعی کار از پیش برد که شاه حاضر بود به صدر اعظم اعتماد ورزد و وفاداری اش را تنها به او ابراز دارد
سفر اصفهان در تابستان سال ۱۲۶۷ه.ق
آخرین ضربه به رابطه شاه و امیرکبیر در سفر اصفهان اتفاق افتاد امیرکبیر شاید به ملاحظه مداخله بیگانه و شیطنت دشمنان در هنگام غیبتش از تهران، درخواست کرد عباس میرزای سوم، برادر ناتنی کوچکتر شاه و نیز مادرش خدیجه، جزو همراهان شاه در این سفر باشند.
امیرکبیر بدگمان از دسیسههای داخلی و خارجی، مرتباً شاه را نصیحت میکرد با ملایمت و بنده پروری با برادر ناتنی اش رفتار کند ولی این توصیهها را دشمنانش علامت دل بستگی صدر اعظم به برادر منفور شاه تعبیر کردند. بعید هم نیست که صدراعظم عباس میرزا را حربه مناسبی برای مهار زدن بر خشم و بد خلقی شاه میدید.
ارتباط نزدیک تر امیرکبیر با عباس میرزا و رفتار محرمانه اش با خدیجه در طول سفر اصفهان اعتماد شاه را به او متزلزل تر ساخت. این رویه بهطور حتم سوء ظن شاه را تشدید کرد و به سطحی قریب به جنون رسانید. در راه بازگشت به پایتخت هنگامی که موکب همایونی به قم رسید، شاه خود عباس میرزا را والی قم کرد انتصابی که در واقع حکم تبعید داشت. صدر اعظم، که غافل گیر شده بود، فوراً در مقابل فرمان شاه ایستاد و به عباس و مادرش دستور داد بی درنگ پیشتر از اردوی شاهی به تهران حرکت کنند. ناصرالدین از این عمل صدر اعظم به خشم آمد و امر به بازگشت آن دو داد و برانتصاب عباس میرزا پا فشرد. به قول لسان الملک سپهر: «این اولین فرزین بندی بود که در رقعه آجال میرزا تقی خان از شاه رخ نمود.»
امیرکبیر، حساسیت ناصرالدین را نسبت به برادر ناتنیاش درست درنیافت آن هم در موقعیتی که نخستین ولی عهد ناصرالدین شاه، سلطان محمود میرزا، تازه مرده بود و مسئله جانشینی در معرض دسیسه بازی قرار گرفته بود. مورخ قاجار اعتماد السلطنه در شرح واقعه اصفهان نوشت که امیرکبیر میخواست عباس میرزا نامزد ولی عهدی گردد. این روایت، چه درست و چه نادرست، نشانگر هول و هراسی است که ذهن مشوش شاه را آزار میداد. ماجرای عباس میرزا ضربه شدیدی بر پیکر امیر کبیر بود. در بازگشت به تهران متوجه شد که نفوذش برشاه به میزان زیادی تقلیل یافتهاست. شاه میترسید که امیر کبیر به کمک انگلیسیها در صدد برآید برادر صغیر ناتنی اش را به جای او بنشاند و بعد خود در مقام نایب السلطنه قدرت را به دست گیرد.[49]
عزل از مقام صدارت
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله (میرزا آقاخان نوری) قرار داشت؛ چنانکه تلاشهای این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد.[50]
در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ (دو ماه قبل از روز قتل امیرکبیر) ناصرالدین شاه با ارسال این دستخط، او را از صدارت عزل کرد.
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.[51]
پس از عزل از صدارت
ناصرالدین شاه، بعد از عزل امیرکبیر در محذور عاطفی قرار گرفت. او در روز ۲۴ آبان نامهای به امیرکبیر نوشت و در آن تأکید کرد که خودش تنها قصد دارد برای مدتی عهدهدار امور کشوری شود و هرگز در امور لشکری قصد دخالت ندارد و نیز حتی یک شاهی بیش آنچه امیرکبیر مقرر داشته به مواجب کسی نخواهد افزود. این نامه با این جملات آغاز میشود:
جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه مینویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زندهام دست از شما بردارم…[52]
امیرکبیر پس از دریافت این نامه از شاه درخواست ملاقات کرد تا شاید تصمیم او را تغییر دهد. او همچنین اطرافیان را به بدگویی از خودش متهم نمود. اما شاه ملاقات را به فردای آن روز (که روز انتصاب نوری بود) موکول کرد. شاه به امیرکبیر نوشت:
خدا شاهد است امروز که شما را نپذیرفتهام، شرمندهام. چه میتوانم بکنم. ای کاش هرگز شاه نبودم. حالا که این را مینویسم اشکم جاری است. اگر باور نمیکنید بیانصافاید… کدام مادر قبحهای میتواند در حضور من از شما بد بگوید. هر کس در حضور من از شما بد بگوید، حرامزادهام اگر نگذارمش جلوی توپ… به علامت التفاتمان یک شمشیر الماس نشان قیمتی و همچنین حمایلی که به گردن خودم میاندازم را برایتان میفرستم. انشاالله آنها را میپذیرید و فردا به حضور میآیید.
امیرکبیر دلآزرده از حکم عزلش که حالا دیگر حتمی شده بود یا به این خاطر که احساسات ناصرالدین شاه را صادقانه نمیدانست، مرتکب خطای بزرگی شد و در مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد.[49] این امر موجب فوران احساسات شاه و نیز تحریک سوظن او شد. پس از آن از امیرکبیر خواسته شد التزامنامهای را امضا کند که شامل دوازده بند بود از جمله اینکه به مقام امیرنظامی کمال شکرگزاری را داشته باشد و فرمان پادشاه را همانند وحی منزل بپذیرد.[53]
پس از آن نوری شروع به عزل و نصبهایی نمود که غالباً از طریق رشوه و تبعیض انجام میگرفتند. او در نامهای به شاه نوشت:
... مردم بی سر و پا را با رشوه میخواهند صاحب منصب کنند. این غلام نمیتواند نظم دهد. بی نظم کارها پیش نمیرود. فرمان دیروز باید باطل شود وگرنه همه مردم به خیالات خواهند افتاد. این درد غلام را میکشد که مردم بگویند آن نظم میرزا تقی خانی گذشت.
یک روز پس از برکناری امیر از صدارت میرزا آقاخان نوری که میدانست با وجود امیر در تهران و سمت امیر نظامی او برخورد بین او و امیر حتمی است دستخطی نوشت و در آن از امیر التزام گرفت که در کارهای مربوط به وزارت و عزل نصبهای وی هیچ دخالتی نداشته باشد. این دستخط به تأیید شاه و امضای امیر رسید. سه روز پس از واقعه امیر طی نامهای که به شاه مینویسد و وضعیت امور لشکری را گزارش میدهد از شروع انتصابات افراد بی سرو پا با رشوه به شاه گله میکند.[54]
میرزا آقاخان و مهد علیا که با بودن امیر در تهران کارشان استوار نمیشد و همواره احتمال انتصاب مجدد وی توسط شاه وجود داشت با همکاری و مشاوره با شیل وزیر مختار انگلیس امیر کبیر و شاه را راضی کردند که امیر به حکومت کاشان منصوب شود. در این هنگام پرنس دالگوروکی وزیر مختار روسیه که از به قدرت رسیدن میرزا آقاخان هوادار انگلیس نگران شده بود و نیز به دلیل خوی شتابگر و تندی که داشت با عده ای از افراد سفارت به خانه امیر رفت و به او پیشنهاد کرد تحتالحمایه روسیه شود. امیر نپذیرفت اما همان ملاقات بهانهای به دست مخالفان امیر داد تا شاه را از وی خشمگین و ترسان کنند. وزیر مختار روسیه خانه امیر را ترک کرد و خانه به محاصره سربازان درآمد. امیر تعهد نامهای به شاه نوشت که به هیچیک از دو سفارت روس و انگلیس پناهنده نخواهد شد. روز بعد شاه که به شدت از این واقعه ترسیده بود امیر را از کلیه مناصب (امیر نظامی و حکومت کاشان) عزل کرد. دو هفته بعد نیز برای محو کردن خاطره امیر شاه دستور داد سمت امیر نظامی کلاً از سمتهای دولتی حذف شود. یک یا دو روز بعد امیر تحتالحفظ و همراه با مادر و همسر و فرزندانش راهی فین کاشان شد.[55]
پیشنهاد حکمرانی ولایات
پس از دریافت این پاسخ طوفانی، امیرکبیر دانست که رابطه او با شاه وارد مرحله دیگری شدهاست. نوری و درباریان نیز اصرار داشتند که او باید از مقام امیرنظامی کنار گذاشته و به حکمرانی یکی از ولایات منصوب شود.
اول حکومت فارس، بعد اصفهان و سپس قم به امیرکبیر پیشنهاد شد ولی نپذیرفت. او احساس میکرد که اگر از تهران برود جانش در خطر خواهد بود و با توجه به خشم شاه امکان هر اتفاقی وجود دارد. در این زمان وزیر مختار انگلستان حاضر به میانجیگری شد به گونهای که طرفین توافق کردند اگر امیرکبیر به حکمرانی کاشان برود، جان و مالش محفوظ و تحت حمایت بریتانیا خواهد بود و بدون مزاحمت حکمرانی خواهد کرد.[56] از گزارش وزیر مختار انگلیس در مورد دیدار خود با میرزا آقاخان نوری بحث حمایت بریتانیا از جان و مال امیر مطرح نشدهاست. تنها میرزا آقاخان از شیل میخواهد امیر را به حکمرانی ولایات ترغیب کند. میرزا آقاخان به شیل در مورد جان و مال امیر اطمینان میدهد ولی در نهایت راضی نمیشود مطلب را به صورت کتبی بنویسد.[57]
دخالت وزیر مختار روسیه
وزیر مختار روسیه وقتی فهمید که امیرکبیر در حال پذیرش میانجیگری بریتانیاست به او پیشنهاد تحتالحمایگی بدون قید و شرط امپراتور روسیه را داد. در اینجا سفارت بریتانیا از قضیه کنار رفت و در مقابل روسیه خانه امیرکبیر که اتفاقاً مجاور سفارت بود را جز سفارت اعلام کرد و قزاقان روسی خانه امیرکبیر را که در آن زمان خواهر شاه (همسر امیرکبیر) و نیز مادر شاه در آن حضور داشتند را به محاصره گرفتند.
این وضع نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر غیرت و صیانت حریم خصوصی اندرون شاهی، خون ناصرالدین شاه را به جوش آورد. نوری حتی ادعا کرد که این امر میرفت که به بلوایی عظیم با دخالت مردم تهران مبدل شود. شاه تصمیم گرفت که خود شخصاً با ملازمانش به منزل امیر برود و گردن او را بزند. در این موقعیت وزیر مختار روسیه از موضع خود عقبنشینی کرد و قزاقان منزل امیرکبیر را ترک کردند. سه ساعت بعد از غروب آفتاب امیرکبیر دستگیر و از درون خانهاش بیرون برده شد.[58]
خلع از تمام مناصب و تبعید
روز ۳۰ آبان، فردای دستگیری، امیرکبیر از تمامی مناصب خلع شد و دو روز بعد به عنوان یک زندانی به کاشان فرستاده شد. این تبعید ۴۰ روز به طول انجامید. به نگهبانان دستور داده شده بود که با کمال احترام با او رفتار کنند. با این حال همسر وزیر مختار انگلیس که خارج از شهر با کاروان حامل امیر برخورد داشته مینویسد که سرنوشت او را به راحتی میشد حدس زد.[59] با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار احتمال میدادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد.
قتل
چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فین کاشان رفته، میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید؛ و در انجام این مأموریت بین الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.
صبح آنروز خبر آوردند که پیکی از تهران خواهد رسید که فرمان وزارت امیر و خلعتی شاه را میآورد. عزتالدوله البته باز هم نگران بود و خبر را باور نداشت. امیر اما به حمام رفت. شاید خبر رسیدن خلعت را باور کرده بود. حاج علی خان فراش که به باغ فین رسید چاپار دولتی را در کنار در حمام دید که منتظر امیر بود که از حمام خارج شود و پاسخ نامهای را از وی بگیرد. علی خان فراش دست وی را گرفت و با خود به حمام برد که وی زن امیر را از آمدنش مطلع نکند. مأمورانش در دیگر حمام را مسدود کردند. امیر با حق نعمتی که بر علی خان داشت پرسید شما چرا مأمور اینکار شدید. امیر خواست عزت الدوله را ملاقات کند و نزد وی وصیت کند اما علی خان نپذیرفت.[60]
سرانجام امیرکبیر در روز شنبه ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. رگهای دست و پاهایش را گشودند و پس از مدتی خونریزی علی خان فراش به میر غضب اشارهای کرد. میرغضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد. فراش به سرعت برخاست و گفت دیگر کاری نداریم. وی و همراهانش با اسبان تند رو به تهران بازگشتند.
سال مرگ او، ۱۲۶۸، را به حساب ابجد در یک گفتگو بیان کردهاند. اولی میپرسد: «کو امیر نظام» و دومی جواب میدهد «مردی بزرگ تمام شد»
در شرح حال ناصرالدین شاه آمدهاست که بعد از قتل امیرکبیر بسیار نادم و پشیمان شده بود و پس از آن واقعه اگر فردی از رجال خود را برکنار میکرد حتی اگر خائن بودند دستور به قتل آنها نمیداد.[61]
دفن
کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند. به روایت میرزا محمد جعفر خان حقایق نگار خورموجی در کتاب مشهور حقایقالخبار ناصری روز بعد از قتل جسدش را در گورستان «پشت مشهد» کاشان به خاک سپردند. چند ماه بعد، همسرش عزتالدوله کالبدش را به کربلا منتقل کردند و در اتاقی که در آن به سوی صحن امام حسین باز میشد به خاک سپردند.[62][21]
بر دیوار آرامگاه وی در کاشان این ابیات نوشته شدهاند:
نادانی شه گرفت دامان امیر | تا نیشتر آمد به رگ جان امیر | |
بربست سعادت را بروی ما در | بگشود چو جوی خون ز شریان امیر |
واکنشها
روزنامه وقایع اتفاقیه سه روز پس از قتل امیرکبیر نوشت: «میرزا تقی خان احوال خوشی ندارد و صورت و پاهایش ورم کردهاست». دو روز بعد در خبری کوچک نوشته شد: «میرزا تقی خان که سابقاً امیرنظام و شخص اول این دولت بود شب سهشنبه در کاشان وفات یافت.»[63]
روسیه و انگلستان به شدت به قتل امیرکبیر اعتراض کردند. وزیر خارجه انگلستان نامه شدیداللحنی نوشت و حتی برای اطمینان از انعکاس درست آن، ترجمهاش را در لندن انجام داد. در این نامه آمدهاست:
دولت انگلیس تفاصیل این امر شنیع و وحشی منشانه را شنید… هرگاه پس از این قتل بیرحمانه مرحوم امیر، گناهان دیگر از این قبیل صدور یابد بر دولت انگلیس لازم خواهد بود که به دقت بپرسند آیا شایسته فخر تاج انگلیس و لابق حقوق مملکت آدمی منش انگلستان است که وزیر مختار آن مقیم مملکتی باشد که در آنجا مشاهده کند ارتکاب اموری را که آن قدر مصادم انسانیت باشد.
وزارت خارجه روسیه نیز نامه اعتراضی را تسلیم مصلحتگزار ایران در سنپترزبورگ نمود که نوری را وادار به پاسخ نمود. تزار روسیه همچنین در دیدار سفیر بریتانیا مراتب «خشم و وحشت» خود را از «قتل وزیر فقید شاه» ابراز داشت و سخن موهنی نیز به زبان آورد:[49][64]
ایرانیها چنان مردمیاند که نه قانون دارند و نه ایمان.
موضوع قتل امیرکبیر همچنین در مطبوعات این کشورها بهطور گسترده مطرح شد.
حکایتهایی از صلابت امیر
گفتهاند که صلابت امیر و یککلامی او مشابه نادرشاه بودهاست.
ثبات رای
امیر درباب دین و بدهی شخصی حکم داده بود به رد دو هزار تومان و او به تظلم نزد شیخ مجتهد رفت. او نامه نوشت که امیر در این باب حکم به دور از حقانیت دادهاند. امیر پاسخ داد حکم همان است که گفتم. اما چون شما نوشتهاید، دوهزار تومان به این فرد از جیب خود میدهم.
شنیدن سنگ حکم امیر را
یک نفر از تجار در راه قم مالش به سرقت رفت و برای دادخواهی به نزد امیر آمد. امیر بر کاغذی نوشت: مال این شخص باید پیدا شود فوراً و گرنه تا پنج فرسخ دهات اطراف را میکوبم و حکام را معزول میکنم و سکنه را جریمه سازم. و آن را به شخص داد و گفت بر سنگی در آن جاده بگذار، او مالت را برگرداند. شخص آن را دیوانگی دانست، ولی اجابت کرد. اخبار در قم پیچید و همه بسیج شدند تا مال را یافتند و به زیر سنگ نهادند. امیر گفت: اگر حاکم باشد، سنگ هم حکم را میخواند.
تصویر چهره امیرکبیر
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ امیرکبیر موجود است. |
حدود یک سال پس از انتصاب امیرکبیر به مقام صدراعظمی، نقاشی رنگ روغنی از امیرکبیر کشیده شد که در کنار آن نوشته شدهاست: «بر حسب امر مبارک سرکار اقدس شهریاری روحنا فداه، تصویر جناب جلالت ماب، صاحب السیف و القلم، مقتدی الرجال و الامم، آصف الامجد الافخم الاجل الاکرم الاعظم، سرکار امیر کبیر میرزا تقیخان اداماللّه اقباله. جان نثار محمدابراهیم نقاشباشی ۱۲۶۵ [قمری]» این اثر در مالکیت حسن رفاهی مهران (معتضد الدوله) بود تا آنکه پس از درگذشت او، خانوادهاش آن را به موزه اهدا کردند و اکنون در کاخ گلستان از آن نگهداری میشود.[65]
دومین تصویر (نقاشی اصلی و وضعیت کنونی) در سال ۱۲۶۷ قمری (یک سال قبل از عزل امیرکبیر) توسط ابوالحسن غفاری و در طول سفر به اصفهان کشیده شدهاست. در این سفر ناصرالدینشاه قصد نداشت عباس میرزا ملکآرا (برادر ناتنی خود که از کودکی مورد نفرت ناصرالدین بود و هم چنین تصور میکرد که به تاج و تخت چشم دارد) و مادر وی را همراه ببرد اما به اصرار امیرکبیر آنان همراه کاروان شدند. در هنگام بازگشت شاه عباس میرزا را حاکم قم نمود تا در حالتی تبعید گونه از پایتخت دور بماند. امیرکبیر فرمان شاه را نقض کرد و به آنها دستور داد همراه کاروان شوند. شاه با امیرکبیر به منازعه برخاست و بر حکم خود اصرار کرد و در ضمن به امیرکبیر بیاعتماد شد. ابوالحسن غفاری (عموی کمالالملک) در این پرده نقاشی که در اصل برای کتاب هزار و یکشب ترسیم شده، هارون الرشید را به شکل ناصرالدین شاه و جعفر برمکی را به شکل امیرکبیر در کنار جوانی که احتمالاً عباس میرزاست نقش کردهاست که این نقاشی را میتوان به هوشمندی و آیندهنگری نقاش یا به بدخواهی دشمنی او با امیرکبیر منتسب کرد.[66][67] این نقاشی هماکنون در وضعیت بدی به سر میبرد؛ و در واقع آن را پاره کرده و فقط تصویر امیرکبیر را از آن خارج کردهاند.[68]
سومین تصویر بیست و پنج سال پس از مرگ امیرکبیر در مرآت البلدان، کتاب تاریخی که به مناسبت یکصدمین سال حکومت قاجاریه منتشر شد، نقش شدهاست. ناصرالدین شاه که اصرار داشت در این کتاب تصویری از امیرکبیر وجود داشته باشد، شخصاً طرحی از صورت امیر کشید و نقاشی اصلی با استفاده از طرح شاه تهیه شد. این تصویر بهطور واضح از روی اولین نقاشی کشیده شدهاست اما جزئیات صورت (بر اساس آنچه ناصرالدین شاه در ذهن داشته) متفاوت است.[69]
فریدون آدمیت در کتابش (سال ۱۳۲۱) پس از برشمردن چند تصویر اصلی امیرکبیر میگوید عکسهایی که در این چند سال اخیر به نام تصویر میرزا تقی خان منتشر ساختهاند، یکسره باسمهایاند و اعتبار تاریخی ندارند.[70] تصویر دیگری نیز نقاشی آبرنگ کوچکی است مجدداً از ابوالحسن غفاری که مردی را در لباس مقامات قاجاری نشان میدهد. برخی بر این عقیدهاند که این تصویر بدون توضیح و تاریخ مربوط به امیرکبیر است و اما بسیاری (خصوصاً با توجه به سیه چرده بودن تصویر) عقیده دارند که این تصویر امیرکبیر نیست.[67][68]
عکسی ایستاده از امیرکبیر ظاهراً برای نخستین بار در روزنامه اطلاعات چاپ شده ولی هیچ اطلاعی از پدیدآورنده و تاریخ ایجاد آن و هم چنین سند تاریخی آن وجود ندارد. با این حال این عکس برای مدتی بهطور گسترده در ایران منتشر شدهاست و در طرح جلد برخی کتابها نیز به کار رفتهاست.[71] لازم است ذکر شود صنعت عکاسی (فتوگراف و نه داگرئوتایپ) در سال ۱۲۶۵ هجری قمری ۱۸۴۹ میلادی اختراع شدهاست (دو سال قبل از مرگ امیرکبیر).[72] و پانزده سال بعد از آن نخستین عکاس حرفهای ایران در دربار ناصرالدینشاه شروع به کار نمودهاست.
امیرکبیر در سینما و تلویزیون
- در فیلم سمفونی نهم - پژمان بازغی در نقش وی بازی کرد . . .
- در فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما، داریوش ارجمند در نقش امیرکبیر بازی کرد.
- در مجموعه تلویزیونی امیرکبیر، سعید نیکپور در نقش امیرکبیر بازی کرد.
- در مجموعهٔ تلویزیونی سلطان صاحبقران -ساخته علی حاتمی- ناصر ملکمطیعی نقش امیرکبیر را بازی کرد.
- در مجموعه تلویزیونی سالهای مشروطه (با نام پسین: صدر اعظم) (۱۳۸۸) به کارگردانی محمدرضا ورزی، محمد صادقی نقش امیرکبیر را بازی کرد.
نامگذاری سالروز درگذشت و زادروز وی به عنوان «روز ملّی توسعه»
۲۰ دی ماه که سالروز تولد و شهادت امیرکبیر است، در ششمین همایش مرزهای دانش توسعه، از سوی جمعی از اندیشهورزان حوزه توسعه که در رأس آنان محسن رنانی بود به عنوان روز ملی توسعه اعلام و مراسم رونمایی از لوح یادبود آن که مزین به تمثال امیرکبیر بود جهت نصب در موزه باغ فین، در باغ فین کاشان برگزار شد. در این مراسم که به همت «پویش فکری توسعه» و با همکاری و مشارکت پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس، میراث فرهنگی کاشان و کمیسیون ملی یونسکو برگزار شد، شخصیتهای فرهنگی و دانشگاهی مختلفی شرکت کردند. در این مراسم همچنین تمبر ویژه روز ملی توسعه که از سوی شرکت پست جمهوری اسلامی منتشر شدهاست با حضور مسئولین شرکت پست رونمایی و به مهر شرکت پست ممهور و سپس توسط اندیشمندان شرکت کننده امضا شد.[73][74]
رنانی در مورد انتخاب روز ۲۰ دی به عنوان «روز ملی توسعه» گفت: گرچه قاعدتاً روز ملی توسعه باید یک روز اردیبهشتی باشد، اما با توجه به این که سرحلقه تلاشگران توسعه ایران، یعنی امیرکبیر، در ۲۰ دی ماه به دنیا آمده و در همان ۲۰ دی ماه نیز به شهادت رسیدهاست، ترجیح دادیم این روز را به عنوان روز ملی توسعه انتخاب کنیم و امروز اینجا در باغ فین کاشان گرد هم آمدهایم تا با امیر پیمان ببندیم که راه او را در مسیر تلاش برای توسعه این سرزمین ادامه خواهیم داد.[74]
جستارهای وابسته
پانویس
- «زندگینامه: میرزا تقیخان امیرکبیر (۱۱۸۵–۱۲۳۰)». همشهری آنلاین. ۲۰۰۹-۰۱-۰۹. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۹-۲۲.
- امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، شابک: ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹، ص ۱۹
- «اکثر ایرانیها نمیدانند قبر امیرکبیر کجاست». وبگاه آفتاب. ۱۶ مرداد ۱۳۸۹. دریافتشده در ۲۴ بهمن ۱۳۸۹.
- «امیرکبیر کجا مدفون است». پایگاه خبری الف. ۲۰ دی ۱۳۹۱. دریافتشده در ۲۰ دی ۱۳۹۱.
- Algar، «AMĪR KABĪR, MĪRZĀ TAQĪ KHAN»، Encyclopædia Iranica.
- «تقسیمات کشوری سال ۱۳۹۸». مرکز آمار ایران. ۱۳۹۸. دریافتشده در ۲۴ اسفند ۱۳۹۹.
- تاریخ ایران از نگاه مورخان. به کوشش ندا حسینی.
- امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، شابک: ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹، ص ۲۱
- کتاب میرزا تقی خان امیرکبیر. به کوشش عباس اقبال آشتیانی.
- نامعلوم، زنان نامدار در دوران قاجار بایگانیشده در ۱۱ مه ۲۰۰۶ توسط Wayback Machine وبگاه آشنا
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحهٔ ۲۳
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحهٔ ۵۴
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه ۱۹۴ تا ۱۹۷
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحهٔ ۱۹۷
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه 198
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه 208
- «زندگینامه امیر کبیر». پایگاه خبری سرپوش.
- مکی، حسین (۱۳۷۳). زندگانی میرزا تقی خان امیرکبیر. انتشارات ایران.
- نجفی، موسی؛ فقیه حقانی، موسی (۱۳۸۳). تاریخ تحولات سیاسی ایران:بررسی مولفههای دین-حاکمیت-مدنیت و تکوین دولت-ملت در گستره هویت ملی ایران. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
- رضا شعبانی، فریبا صنعتی. «میرزا آقاخان نوری و مرده ریگ اصلاحات امیر کبیر». پرتال جامع علوم انسانی.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد : 4 صفحه : 393.
- نقیبی مفرد، «وقایع اتفاقیه»
- تاریخ دارایی ایران، ص ۱۴۱
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه 276 تا 284
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه ۲۶۶ تا ۲۸۵
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه 319تا 323
- نامعلوم، پایگاه اینترنتی آفتاب، ۱۳۸۶
- «امیرکبیر و مهمترین اصلاحات در ایران». خبرانلاین. ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰.
- آدمیت، فریدون؛ امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات خوارزمی، ص۳۲۶–۳۲۵
- محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، تهران، چاپ چهارم، ج۲، ص ۵۹۵.
- مکی، حسین؛ زندگانی میرزا تقی خان امیرکبیر، ص ۳۲۷–۳۲۶.
- مکی، حسین؛ زندگانی میرزا تقی خان امیرکبیر ، ص ۲۱۳-۲۲۰.
- آدمیت، فریدون؛ امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات خوارزمی، ص ۳۱۶–۳۱۴
- امیرکبیر و ایران، ص ۵۰۱
- امیرکبیر و ایران ص ۲۹۵
- امیرکبیر و ایران، ص ۳۳۴
- روایت منداییان ایران؛ کم جمعیت اما متحد، بیبیسی فارسی
- روزگاران تاریخ ایران، ص ۹۸۸
- امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار، ص ۸۸
- نجفی، موسی؛ فقیه حقانی، موسی (۱۳۸۳). تاریخ تحولات سیاسی ایران:بررسی مولفههای دین-حاکمیت-مدنیت و تکوین دولت-ملت در گستره هویت ملی ایران. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه ۲۳۳ تا ۲۳۵
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه ۲۳۳ تا ۲۴۱
- امیرکبیر و ایران، ص ۴۶۵
- نجفی م، فقیهحقانی م. تاریخ تحولات سیاسی ایران: بررسی مولفههای دین-حاکمیت-مدنیت و تکوین دولت-ملت درگستره هویت ملی ایران. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ ۱۳۸۳. ص:۱۲۲.
- نجفی م، فقیهحقانی م. تاریخ تحولات سیاسی ایران: بررسی مولفههای دین-حاکمیت-مدنیت و تکوین دولت-ملت درگستره هویت ملی ایران. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ ۱۳۸۳. ص:۱۲۳.
- نجفی م، فقیهحقانی م. تاریخ تحولات سیاسی ایران؛ ۱۳۸۳. ص:۱۲۳.
- نجفی م، فقیهحقانی م. تاریخ تحولات سیاسی ایران: بررسی مولفههای دین-حاکمیت-مدنیت و تکوین دولت-ملت درگستره هویت ملی ایران. تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ ۱۳۸۳. ص:۱۲۴.
- اوراق قاسم غنی شماره ۲۰۶
- قبله عالم. نوشته عباس امانت ترجمه حسن کامشاد
- محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، تهران، چاپ چهارم، ج۲، ص ۶۲۱.
- تاریخ قاجاریه میرزا احمد شریف شیرازی دیوان بیگی
- FO 60/169 no 9 Sheil to Palmerston Tehran 16 Jan 1852 اصل نامه را امیر کبیر در اختیار وزیر مختار انگلیس قرار داده بوده و هنگام رفتن به تبعید آن را پس میگیرد.
- ناسخ التواریخ ج ۳ ص ۳۸۵
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه ۷۰۶–۷۰۷
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه ۷۰۹–۷۱۶
- امین الدوله، عبدالله خان عباس امانت
- آدمیت، فریدون. امیرکبیر و ایران. تهران: خوارزمی. صص. ۷۰۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹.
- FO 60/164 no 209 Sheil to Delgorouki Tehran 29 November 1851
- Mary Sheil, Glimpses 251
- امیر کبیر و ایران - فریدون آدمیت شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹ صفحه ۷۲۵ تا ۷۳۰
- محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، تهران، چاپ چهارم، ج۵، ص۷۷.
- ر. ک. به مورخین: فریدون آدمیت و بهرام افراسیابی - نامعلوم، «از شاگردی آشپزخانه تا صدارت»، ۱۳۸۴
- وقایع اتفاقیه. ۵ و ۷ ربیعالاول ۱۲۶۸
- FO 248/147 malmesbury to sheil no 9 foreign office
- نشریه حافظ دی 1384 شماره 22 صفحه 67
- قبله عالم ص 210
- آفتاب
- «کاخ نیاوران». بایگانیشده از اصلی در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۹ فوریه ۲۰۱۳.
- قبله عالم صفحه ص 253
- امیرکبیر و ایران
- داستانهایی از زندگی امیرکبیر. محمدحسن انصاری
- افشار، ایرج. ص ۱۹.
- «انتخاب بیستم دی ماه به عنوان روز ملی توسعه». پویش فکری توسعه. ۸ مرداد ۱۳۹۷.
- «مراسم بزرگداشت روز ملی توسعه در باغ فین کاشان برگزار شد». پویش فکری توسعه. ۲۲ دی ۱۳۹۷.
منابع
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به امیرکبیر در ویکیگفتاورد موجود است. |
- آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران: انتشارات خوارزمی، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۸۷-۰۳۰-۹
- سعیدیان، عبدالحسین (۱۳۶۳)، مشاهیر جهان، انتشارات علم و زندگی
- کرمانی، ناظمالاسلام (۱۳۸۶)، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش منیژه ربیعی.، تهران، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۹۶۹۱۲-۵-۱
- نامعلوم (۱۲ آوریل ۲۰۰۸). «زنان نامدار در دوران قاجار». وبگاه پیام آشنا. بایگانیشده از اصلی در ۱۱ مه ۲۰۰۶. دریافتشده در ۳ مرداد ۱۳۸۷.
- «امیرکبیر» (مقاله). پایگاه اینترنتی آفتاب. ۲ آبان ۱۳۸۶. دریافتشده در ۲۹ تیر ۱۳۸۷.
- نامعلوم. «میرزا تقی خان فراهانی - امیرکبیر». پایگاه اینترنتی یاد یار. بایگانیشده از اصلی در ۲ مه ۲۰۰۷. دریافتشده در ۲ مرداد ۱۳۸۷.
- نقیبی مفرد، حسام. «وقایع اتفاقیه». یادداشت. پایگاه اینترنتی رادیو گفتگو. دریافتشده در ۲ مرداد ۱۳۸۷.
- نامعلوم. "Amir Kabir) Mirza Taqi Khan)". پایگاه اینترنتی ایرانچمبر. Retrieved 23 July 2008.
- نامعلوم (۲۰ دی ۱۳۸۴). «از شاگردی آشپزخانه تا صدارت». مقاله. پایگاه اینترنتی تبیان. دریافتشده در ۳ مرداد ۱۳۸۷.
- همنشین بهار: دستخط امیرکبیر، به یادِ استاد ایرج افشار آن مردِ آهسته در یوتیوب
- امیر کبیر. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ۱۰. دریافتشده در ۲۰۱۳-۰۱-۳۱.
- Algar, H (1985). "AMĪR KABĪR, MĪRZĀ TAQĪ KHAN". Encyclopædia Iranica. ۱. New York: Bibliotheca Persica Press. Retrieved ۲۰۱۳-۰۱-۳۱.
- Hairi, Abdul-Hadi. "Amīr Kabīr". Encyclopaedia of Islam (۲ ed.). Lieden: E. J. Brill. Retrieved ۲۰۱۳-۰۱-۳۱.