نجمالسلطنه
ملکتاج فیروز ملقب به نَجمالسلطنه (زاده ۱۲۳۳ش؛ تهران، درگذشته ۱۰ دی ۱۳۱۱) از زنان نیکوکار ایرانی، پایهگذار بیمارستان نجمیه تهران و مادر نخستوزیر معروف ایران محمد مصدق بود.
ملکتاج نجمالسلطنه نجمالسلطنه | |
---|---|
زادهٔ | ۱۲۷۱ه.ق تهران |
درگذشت | ۱۳۱۱ ه.ش تهران |
آرامگاه | شهر نجف |
ملیت | ایرانی |
شناختهشده برای | مادر دکتر محمد مصدق |
والدین | فیروز میرزا نصرت الدوله فرمانفرما |
خویشاوندان | برادر: عبدالحسین میرزا فرمانفرما |
زندگینامه
ملکتاج خانم نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار، و دختر فیروز میرزا نصرت الدوله بود[1] و در سال ۱۲۷۰ ق / ۱۲۳۳ ش متولد شد. مادر او حاجیه همایون سلطان (هما) خانم، دختر بهمن میرزا بهاءالدوله و واقفه مسجد[2]و مدرسه شاهزاده خانم (مسجد الزهراء کنونی)[3] در گذر وزیردفتر (جنب خیابان شاهپور سابق و وحدت اسلامی کنونی) بود.[4] ملک تاج بزرگترین فرزند خانواده و دارای دو خواهر به نامهای ماه سماءخانم و سرورالسلطنه (همسر مظفرالدین شاه) بود و تنها یک برادر تنی به نام عبدالحسین میرزا فرمانفرما داشت.[5]
خواندن و نوشتن را با خواهرانش نزد معلمهای خانگی فراگرفت و در سن شانزده سالگی با مرتضیقلی خان نوری، وکیل الملک و حاکم کرمان از خاندان اسفندیاری، (۱۲۸۴تا ۱۲۹۶ه. ق) که از او بسیار بزرگتر و دارای همسر و اولاد بود ازدواج کرد.[6][5] نجم السلطنه از این ازدواج صاحب دو دختر به نامهای ملوک ملقب به عشرت الدوله و فاطمه ملقب به شوکت الدوله شد. اندکی بعد، وکیلالملک به تهران خوانده شد و آنجا درگذشت.
در سال ۱۲۶۰ هـ. ش نجمالسلطنه با میرزا هدایتالله وزیر دفتر آشتیانی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج هم دو فرزند بود، آمنه دفترالملوک و محمد مصدق که بعدها نخستوزیر و یکی از چهرههای معروف تاریخ ایران شد. بعد از درگذشت وزیر دفتر، نجمالسلطنه سرپرستی دو فرزندش را برعهده گرفت. او دو سال بعد به ازدواج فضلالله خان وکیلالملک از سادات طباطبایی و منشی باشی مظفرالدین شاه درآمد.[7] این ازدواج نیز در سال ۱۲۸۵ هـ. ش با مرگ میرزا فضلالله خان پایان یافت و حاصل آن فرزندی بود به نام ابوالحسن دیبا (ملقب به ثقه الدوله).[8]
در عهد سلطنت مظفرالدین شاه عبدالحسین میرزا فرمانفرما، برادر نجمالسلطنه، به دستور شاه به عتبات تبعید شد. در این مدت نجمالسلطنه اداره امور برادرش را برعهده گرفت و اندکی بعد برای دیدن او به عتبات رفت و از آنجا عازم حج شد.[8]
احداث بیمارستان نجمیه
نجم السلطنه از سال ۱۳۰۷ش به ساخت و وقف بیمارستانی در محل سکونت خود، خیابان دروازه یوسف آباد (حافظ امروزی)، همت گمارد که این موقوفه به نام بیمارستان نجمیه تهران تا به امروز باقی است. نجم السلطنه برای مخارج این بیمارستان درآمد چندین ملک خود را اختصاص داد و تا زمانی که خود زنده بود نظارت بر امور آن را برعهده داشت. پس از آن طبق وقف نامه، تولیت به دست دکتر محمد مصدق و بعد از وی به میرزا ابوالحسن خان ثقه الدوله دیبا و پس از این دو پسر به فرزندان بزرگشان تعلق میگرفت. او همچنین نظارت بر این بیمارستان را به دخترانش؛ فاطمه خانم شوکتالدوله، ملوک خانم عشرتالدوله و آمنه دفتری (دفترالملوک) واگذار کرد. این بیمارستان در ۱۵ آذر ۱۳۰۸ افتتاح شد و همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد.
پشتکار و علاقهای که نجم السلطنه به راهاندازی این بیمارستان از خود نشان داد تا بدانجا بود که در طول چند سالی که بیمارستان ساخته میشد، با وجود کهولت سن در خانه کوچکی در همان باغ میزیست و شخصاً به امور ساختمان سرکشی میکرد و هر غروب اجرت کارگران را خود میپرداخت. سالها بعد از مرگ او در گوشهای از ضلع جدیدی که محمدحسن شمشیری (صاحب چلوکبابی معروف در بازار) بر بیمارستان افزود، روی پلاکی مسین سیاه جملهای که نجم السلطنه همیشه بر زبان میراند حک شدهاست: «هرکس آن درود عاقبت کار که کشت».[9] بیمارستان نجمیه از نخستین بیمارستانهای مدرن تهران بهشمار میرود.[10][8][8]
درگذشت
حاجیه ملک تاج خانم نجمالسلطنه در ۱۰ دی ۱۳۱۱ در تهران درگذشت[11] و در نجف اشرف به خاک سپرده شد.[8]
مشخصات فردی
نجمالسلطنه زنی مقتدر و سخت کوش و به قول یکی از دختران فرمانفرما، عمه پیر ۸۰ ساله اش: «زن مسن و کوچک اندامی بود. چادر سیاه بر سر داشت و از در بیرونی وارد اتاق پدرم میشد و با حرکت سر جواب تعظیم ما را میداد و به سرعت به طرف برادر روانه میشد. چهرهای سفید داشت با چشمانی درشت و برآمده به رنگ میشی روشن… با وجود کهولت سن، اما جلد و چابک بود. فکری روشن و گفتاری تند و تا حدی خشن داشت، ولی اغلب شاهزادگان مسن آن دوره آهنگی با تحکم و گفتاری نسبتاً درشت داشتند. در آن سن شخصاً مشغول نظارت بر ساخت ساختمان بیمارستانی بود که به نام «بیمارستان نجمیه» پای برجاست. زندگانی او ساده و بیآلایش بود و ثروتش را با انرژی بسیار و ایمان راسخ صرف ساختن اولین بیمارستان خصوصی و مدرن تهران کرد».
جملات آغازین یکی از نامههای ملک تاج خانم نجم السلطنه به برادرش عبدالحسین میرزا: «قربانت بگردم شاهزاده جان خودم، انشاءالله احوال نازنینت خوب است. اگر از احوال من بخواهید شکر خدا نعمت سلامتی داریم، والله بالله دلم یک خرده شد برای شما، گور پدر دنیا کرده، کاش من جای شما بودم، خدمت جناب سیدالشهدا. قربانت شما را به خدا قسم التماس دعا دارم، کاش مرا بخواهد بیایم. قربانت از غصه شما دلم خون شد، چه طهران مرده شور ببرد. نه نون، نه آب، روزگار تلختر از زهر…».[5]
فرزندان
ردیف | نام | تولد/وفات | نام پدر | یادداشتها |
---|---|---|---|---|
۱ | ملوک خانم عشرتالدوله | مرتضیقلی خان نوری | با میرزا علی موثقالسلطنه (برادر مصدق از مادر دیگر) ازدواج کرد، یک دختر و دو پسر داشت: فخرآفاق همسر دکتر یوسف میر، سلطان عباس نیکبخت (معیرالسلطنه) و جعفر دفتری[12] | |
۲ | فاطمه خانم شوکتالدوله | مرتضیقلی خان نوری | با عباسقلی خان سهم الملک بیات ازدواج کرد و صاحب چهار دختر و سه پسر شد. پسرانش مرتضیقلی بیات (سهامالسلطان)، مصطفیقلی بیات (صمصامالملک) و عزتالله بیات بودند. یکی از دخترانش به نام اشرفالدوله با حسن مرآت اسفندیاری ازدواج کرد.[12][13] | |
۳ | دکتر محمد مصدق | ۱۲۶۱–۱۳۴۵ | میرزا هدایتالله وزیر دفتر | |
۴ | آمنه خانم دفترالملوک | میرزا هدایتالله وزیر دفتر | ابتدا با فیروز فیروز (نصرتالدوله) ازدواج کرد. نتیجه این ازدواج یک فرزند بود به نام مظفر فیروز. در سال ۱۳۲۶ قمری از نصرتالدوله جدا شد و با ابوالفضل میرزا عضدالسلطان پسر مظفرالدینشاه ازدواج کرد. از ازدواج دوم نیز چند فرزند داشت.[14] | |
۵ | ابوالحسن دیبا | فضلالله خان وکیلالملک |
تبارنامه
تبارنامهٔ خاندان آشتیانی، شاخهٔ میرزا کاظم آشتیانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
- منصوره اتحادیه (نظام مافی) زنانی که زیر مقنعه کلاهداری نمودهاند: زندگی ملک تاج خانم نجم السلطنه - 1233-1311 ش/1270-1350 ق. نشر تاریخ ایران، تهران، 1388، شابک ۹۷۸−۹۶۴−۶۰۸۲−۶۱−۸ ص۱
- اعظام قدسی (اعظام الوزاره)، حسن، خاطرات من: یا، تاریخ صد ساله ایران، تهران: نشر کارنگ، ۱۳۷۹، ص. 21
- «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۲۴ مه ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۴ مه ۲۰۱۵.
- عاقلی، باقر، خاندانهای حکومت گر ایران، نشر علم، تهران، 1381، صص. 9-8
- «نجم السلطنه؛ مادر دکتر مصدق».
- مهدی بامداد. شرح حال رجال ایران در قرن 12و13و14هجری. تهران، زوار، 1371. ص297 .
- مصدق،محمد،خاطرات و تالمات مصدق،نشر علمی، چاپ 15،تهران، 1397، ص. 53
- Ettehadieh, Mansoureh. "NAJM-AL-SALṬANA". Iraninca. Retrieved Agust 2012. Check date values in:
|بازبینی=
(help) - «زندگینامه مصدق» (PDF). وبگاه رسمی. بایگانیشده از اصلی (PDF) در ۸ سپتامبر ۲۰۰۸. دریافتشده در به همین ۱۳۸۸. تاریخ وارد شده در
|تاریخ بازدید=
را بررسی کنید (کمک) - روزنامه ایران، ویژهنامه ایران بانو ۲۵ آبان ۱۳۹۳ صفحه ۱۶ عنوان «نجم السلطنه، مؤسس اولین بیمارستان مدرن تهران»
- «نجمالسلطنه». شماره ۲۵، مشاهیر زنان.
- سمیعی، شیرین (۱۳۸۹)، در خلوت مصدق، تهران: ثالث، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۱-۲۱۰-۳
- شوکتالدوله، دنیای زنان در عصر قاجار
- آمنه دفترالملوک، دنیای زنان در عصر قاجار