دیلمیان
دیلمیان طوایفی کوهنشین بودند که جغرافیدانان عرب قرن دهم میلادی آنها را همان ساکنان دیلم (ارتفاعات گیلان) میدانستند. گرچه میتوان توزیع گستردهتری تا جنوب ارمنستان و قفقاز هم میتوان نتیجه گرفت.[1] «زیاریان» و «آل بویه»، دو خاندان دیلمی از نواحی کوهستانی گیلان بودند که توانستند در بخش بزرگی از ایران حکومت کنند. در واقع، بعد از حکومت نیمه مستقل طاهریان و پس از صفاریان و در ایام امارت امیری سامانی در ماوراءالنهر، این حکومتهای محلی توانستند بر قسمت عمده ایران غربی، یعنی از خراسان تا بغداد تسلط یابند. حکومت این طوایف به دو نام مشخص و دو دوره پی در پی در تاریخ شهرت یافته: زیاریان (آل زیار) و بوییان (آل بویه).
پیش از اسلام
قدیمیترین اشاره به دیلمیها به قرن دوم پیش از میلاد در کتاب «تاریخ جهانی» نوشته پولیبیوس[2] برمیگردد.[3]
منشأ نخستین دیلمیها بهطور یقین نامعلوم است و احتمالاً مربوط به دوره پیش از ظهور نژاد ایرانی است. به قول برخی مآخذ دیلمیها هرگز در فرمان شاهان ایران نبودند بلکه به عنوان سرباز با اجرت خدمت میکردند.[4]
پروسوپیوس، از یک دیدگاه غربی، در دولومیتای در محاصره آکروپولیس در منطقه مورد مناقشه لازیکا در دوره حکومت خسروی اول (حدود ۵۵۲) گزارش کردهاست: آنها متحدین مستقل پارسیان بودند، در کوههای غیرقابل دسترسی در قلب ایران میزیستند (یعنی مادیه) و مانند یک پیادهنظام میجنگیدند، هرکدام با شمشیر، سپر، و سه زوبین مسلح بودند و به جنگ در مناطق کوهستانی آشنا بودند.[5] در حین لشکرکشیهای خسرو انوشیروان مکرر از دیلمیها ذکر شدهاست؛ از جمله در حدود ۵۷۰ میلادی که انوشیروان به یمن لشکر فرستاد عدهٔ بسیاری از مردم دیلم در لشکر او بودند. فرمانده آنان هم پیرمردی بود به نام وهرز دیلمی یا «وهریز دیلمی».[6]
در عهد باستان دیلمیان قبایلی کوه نشین بودند که معمولاً جغرافیدانان عرب قرن دهم آنان را ساکنان دیلم، ارتفاعات گیلان میدانند. توزیعی به طرز قابل توجهی وسیعتر تا جنوب ارمنستان و قفقاز هم به هر روی قابل نتیجهگیری است.
پس از اسلام
رابینو می نویسد: دیلم نام طایفهای است که در ناحیه کوهستانی جنوب شرقی سفیدرود زندگی میکردند و وسعت این ناحیه تا بیش از یک منزلی مغرب ناحیه کلار طبرستان نبوده است.[7]در سدههای نخستین اسلامی دیلمیان مناطق کوهستانی جنوب و جنوب شرقی گیلان (همان مناطقی که امروزه بیشتر به نامهای رودبار، دیلمانات، اشکورات، الموت و طالقان میشناسند) زندگی میکردند. ریشهٔ اصلی آنها هر چه بوده باشد، در آن زمان آنها و همسایگان گیلشان عموماً ارتباط نزدیکی با هم داشتند و اغلب با هم ذکر میشدند. ادعا شده بود که این دو مردم از دو برادر، دیلم و گیل، از قبیله عرب بنی ضبه ریشه گرفتهاند؛ به نظر میرسد این افسانه ریشههای عرب دیلمیان به هنگام گسترش اولیه اسلام شناخته شده بودهاست. دیلمیان مطمئناً به هنگام فتح یمن توسط ایرانیان در حدود ۵۷۰، میان اعراب شناخته شده بودهاند و طی روزهای نخستین اسلام فیروز و گشنسب (جشنس) دیلمی نقشی کلیدی میان ابنای ایرانی حامی دین جدید در یمن داشتهاند. خانواده فیروز دیلمی به سوریه و فلسطین مهاجرت کردند جایی که بسیاری از نوادگان شان به مسلمین شناخته شدهای تبدیل شدند.[8] در پایان عهد ساسانیان و هم زمان با آغاز ورش و هجوم عرب دستههای دیلم در داخل ولایات مرکزی ایران تاخت و تاز میکردهاند و به غارت و راهزنی میپرداختهاند. به دلیل وجود حصار البرز آنها همچون مردم طبرستان سالها در مقابل لشکریان اعراب مسلمان مقاومت میکردند و مدتها پس از انقراض سلسله ساسانی همچنان به آیین قدیم خود باقیماندند و با آنکه مسلمانان چندین بار به آنجا لشکر کشیدند نتوانستند تمام آن را تسخیر کنند و به همین جهت دیلم پناهگاه امنی برای سرکشان و مخالفین خلفای عباسی گردید.[6]
- سدههای نخستین اسلامی
دیلمیان در طی سدههای نخستین اسلامی موفق شدند در برابر تلاشهای عربها برای فتح سرزمینشان مقاومت کنند. به هر حال، به نظر میرسد برخی مزدوران دیلمی حتی پیش از نبرد قادسیه (۱۶ قمری / ۶۳۷ میلادی) به اعراب پیوسته باشند و زان پس اسلام پذیرفته باشند. سیف بن عمر از نبردی در واجرود در سال ۱۸/ ۶۳۰ م خبر میدهد که در آن عربهای تحت فرماندهی نعیم بن مقرن دیلمیان را شکست داده رهبر شان موتا را کشتهاند. قزوین در ۲۴/ ۶۴۵ م تسلیم براء بن عازب فرماندار ری شد و همچنان مانند دوره ساسانیان، به عنوان یک شهر مرزی مستحکم در برابر دیلمیان عمل میکرد. سربازانش مسلمان شدند و گروهی از آنها در کوفه اقامت گزیدند که علی الظاهر به دلیل ریشه دیلمی اکثر اعضایش به حمرا دیلم معروف شدند.
در منابع تاریخی تهاجمات متعدد مسلمانان به اختصار و عجولانه ذکر شده ولی اطلاعات توضیحی کمی ارائه شدهاست. به نظر میرسد به طور خاص حجاج بن یوسف، حاکم اموی عراق (۷۳–۹۵/۶۹۴–۷۱۴) مشتاق بوده تا این دشمن ستیزهگر را مطیع کند و گزارش شده که او نقشه کاملی از سرزمین آنها را برای خود مهیا کرده بود. او نهایتاً پسرش محمد را برای اشغال آن فرستاد. این کارزار به شکست انجامید ولی در عوض محمد مسجدی در قزوین ساخت. اسپهبدان دابویی طبرستان به ادعای سروری بر دیلمیان و گیلیان تا فتح طبرستان توسط مسلمانان در ۱۴۴/۷۴۱ ادامه دادند. آنها استحکامات مرزی را در امتداد رود چالوس حفظ کردند تا در برابر تهاجمات دیلمیان محافظت کنند. به هر حال، گزارش شده هم دیلمیان و هم گیلیها به اسپهبدان در برابر اشغالگران مسلمان طبرستان کمک کردند خصوصاً در دوره کارزار یزید بن مهلب در ۹۸/۷۱۶–۱۷ که در جریان آن یزید مولا حیان نباتی، با اصالت دیلمی و رهبر قوای غیر عرب در خراسان را به عنوان نمایندهای برای فریفتن اسپهبد فرستاد تا خود را از وضعیتی خطرناک نجات دهد.[9]
تقریباً نخستین مسلمانانی که از حدود سده دوم هجری به بعد وارد این سرزمین شدند و توانستند در آن جا اقامت گزینند، علویان بودند که به علت مخالفت یا مبارزه با حکام عباسی به آن سرزمین روی آوردند. به این ترتیب، پذیرش اسلام دیلمیان با مذهب تشیع آغاز شد و از میان فرقههای شیعه، مذهب زیدیه، نخستین و پرطرفدارترین آنها بود. البته، مذهب اسماعیلیه با تبلیغات و فعالیت ابوحاتم رازی در دیلم، پیروانی پیدا کرد؛ و این مذهب در میان مردم دیلم همچنان پیروانی داشت. در زمان سلجوقیان نیز با استقرار حسن صباح در الموت، این مذهب رونق بسیاری در منطقه دیلم پیدا کرد. مذهب امامیه از طریق فرزندان ناصر کبیر وارد آن منطقه شد و طرفداران بسیاری یافت.
آل زیار
سرزمینهای طبرستان و دیلم که در قسمت شمالی البرز و در پناه کوهها و درههای سختگذر و جنگلهای انبوه قرار دارد، از قدیمالایام (حتی پیش از اسلام) حاکمیت خود را حفظ کرده بود، چنانکه زمان انوشیروان (خسرو اول ۵۷۹ – ۵۳۱ م) تا مدتها این ولایت یک نوع حکومت خود مختار داشت.
بعد از فتوحات مسلمانان در اکناف ایران (با اینکه تا اقصی نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان درآمد) باز هم طبرستان و دیلمستان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندانهای قدیم آن ولایت، مانند اسپهبدان و قارنیان و خانواده جستان (حدود رودبار و منجیل) همچنان به آداب و رسوم خود زندگی میکردند. همچنین، بسیاری مذهب خود را نیز حفظ کردند، تا روزگاری که گروههای از اعراب طرفدار خاندان علی و شیعیان زیدیه به آن نواحی پناه بردند و مورد حمایت همان خانوادهها قرار گرفتند. چنانکه وقتی «داعی کبیر» حسن بن زید در آن نواحی سکنی گزید، جمعی کثیر از مردم طبرستان و گیلان به طرفداری او برخاستند. همچنین در جنگهایی که میان او و یعقوب لیث صفاری رخ داد، مردم گیلان از او حمایت بیدریغ نمودند. آل زیار از نواحی کوهستانی جنوب شرقی گیلان (که امروزه بیشتر اشکورات می خوانندش) بودند که در برههای بر بخش عظیمی از ایران حاکمیت داشتند ولی حاکمیت آنها بر مناطق شمالی ایران از گرگان تا آستارا بسیار بیشتر بود.
آل جستان
آل جستان در روزگاری که سامانیان بر طبرستان تسلط یافتند، اغلب با داعیان زیدیه مانند ناصر کبیر (۲۸۷ تا ۳۰۱ ه.ق همراهی و یاری مینمودند. بعد از آن، رجال صاحب نفوذ ولایت با زیدیه همراهی داشتند، که از آن جمع میتوان از " ماکان " پسر کاکی و " اسفار " پسر شیرویه و " مرد آویج " پسر زیار نام برد. سامانیان، توسعه قسمت غربی ممالک خود را تا حدود کرمان و گرگان و ری امتداد داده بودند. با توجه به اینکه در این زمان، قسمت شمالی را ماکان کاکی و سپهداران او اداره میکردند، قسمت جنوبی آن که شامل کرمان و سیستان میشد، به دست ابو علیمحمد بن الیاس که خود یکی از سرداران ناراضی سامانی بود، افتاد (حدود ۳۲۱ ه. ق). او و فرزندش نزدیک چهل سال بر کرمان و سیستان و قسمتی از فارس حکمرانی داشتند و نیز همانها بودند که حکومتنشین کرمان را از سیرجان به محل فعلی کرمان منتقل ساختند و قلعه و باروهای شهر را تعمیر کردند.
حکومت آل الیاس
حکومت آل الیاس، توسط امرای آل بویه از میان رفت (۳۵۷ ه. ق) و معزالدوله، آل الیاس را از سیرجان بیرون کرد.
طوایف دیلم در صدر اسلام
صابی طوایف اشرافی دیلم را شامل چهار طایفه میداند که آل بویه از خاندان شیرذیلاوند یکی از این طوایف بود. در قرن چهارم به دو طایفه دیلمی دیگر به نامهای سالاروند و باذروند اشاره شده است.[10] حمزه اصفهانی به یک طایفه دیلمی دیگر به نام وردادوند اشاره می کند که اسفار بن شیرویه از آن بوده است. علی بن زید بیهقی نیز در کنار طایفه وردادوند به یک طایفه دیلمی دیگر به نام فولادوند اشاره می کند.[11]
خصوصیات
به نوشته نویسندگان قدیم، دیلمیان مردمی نحیف و خوش سیما و سبک مو بودند و کشاورزی و گله داری میکردند ولی اسب نداشتند. مردان دیلمی بسیار جسور بودند. از میان سلاحهای ایشان به زوبین و سپر بلندی منقش به رنگهای روشن اشاره شده. از این قوم گاه به عنوان مخالف لشکر خلفا بودند نام برده شده. زنان دیلمی مانند مردان کار کشاورزی میکردند. دیلمیان روابط خانوادگی و آداب و رسوم مخصوص داشتند درمرگ کسان خود و حتی در گرفتاریهای شخصی به شدت بی تابی و زاری میکردند.[6]
دیلمیان که گروههای جنگجوی تندخو و طغیانگری بودند در بین سرزمینهای متمدن تری که تصرف میکردند با نفرت و بیزاری نگریسته میشدند. این احساسات در ادبیات تاریخی معاصر که تصویر نامطلوبی از آنان عرضه میکند انعکاس یافتهاست.[12]
سرانجام
بعدها ارتفاعات دیلم کمابیش تحت سلطه سلسله کارکیائیان گیلان شرقی (بیه پیش) که مرکزشان در لاهیجان بود قرار گرفت. در ۸۱۹ هجری قمری سیدرضی لاهیجانی دیلمیان را به کنار سفیدرود دعوت کرد و ۲ تا ۳ هزارتن از ایشان را با سرکردگانشان بقتل رسانید.[13] دیلمیان تیرهای ایرانی و ساکن دیلمستان بودهاند که تا قرن هشتم هم وجود داشته و از تیرهٔ گیل جدا بودهاست. در قرن مذکور سادات کیایی گروه بسیاری از آنان را کشتند، ظاهراً آنچه بازماندند با مردم گیل درهم آمیختند و گیلکان امروزی فرزندان و بازماندگان هر دو تیرهاند.[6]
نظرات در مورد دیلمیها
رابینو سرکنسول دولت بریتانیای کبیر در شهر رشت، در کتاب ولایات دارالمرز ایران: گیلان نیز بیش از ۷۵ مورد از دیلمی و دیلمستان نام میبرد و مینویسد که:
زمانیکه فرمانروایان دیلم، طبرستان را اشغال کردند، مخصوصاً در زمان قدرت آل بویه و در اوج اقتدار آنها به نظر میرسد که نام دیلمستان به تمام نواحی کوهستانی از شمیران در طارم تا دشت گرگان اطلاق میشدهاست.[14]
دهخدا با نقل قول از سفرنامه ناصرخسرو دربارهٔ دیلمیان و دیلمستان مینویسد:
دیلمیان مردم دیلمی ساکن سرزمین دیلمستان بودند و آل بویه خانوادهای دیلمی بودند که از ۳۲۰ تا ۴۴۸ ه.ق در ایران و عراق فرمانروائی داشتهاند. آل بویه را نظر به دیلمی بودن، دیالمه نیز خواندهاند.[15]
جستارهای وابسته
پانویس
- In antiquity the Deylamites (Gk. Dolomîtai and variants) were mountain tribes, usually identified by 10th-century Arab geographers with the inhabitants of Deylam, the highlands of Gīlān. A considerably broader distribution extending as far as southern Armenia and the Caucasus can be deduced, however. http://www.iranicaonline.org/articles/deylamites
- Polybius
- Wolfgang Felix, Wilferd Madelung. "DEYLAMITES". Encyclopædia Iranica. 1st Edition
- http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail%5Bپیوند+مرده%5D
- Procopius (De Bello Gothico 4.14.5-7, 4.14.9) reported, from a western point of view, on the Dolomîtai at the siege of Archeopolis in the disputed territory of Lazica during the reign of Ḵosrow I (about 552): They were independent allies of the Persians, living in inaccessible mountains in the heart of Persia (i.e. , Media) and fighting as infantrymen, each armed with sword, shield, and three javelins and accustomed to warfare on mountainous terrain.
- «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۲۳ آوریل ۲۰۰۹. دریافتشده در ۲۲ آوریل ۲۰۱۰.
- سجادی، محمد تقی (۱۳۷۸). تاریخ و جغرافیای تاریخی رامسر. انتشارات معین. ص. ۵۷.
- In the early Islamic centuries the Deylamites lived in the Alborz mountains and along the shore of the Caspian (qq.v.) north of Qazvīn, between Gīlān in the west and Ṭabarestān (Māzandarān) in the east. Whatever their actual origins, at that time they and their Gilite neighbors were commonly considered closely related and frequently mentioned together. It was claimed that the two peoples were descended from two brothers, Deylam and Gīl, of the Arab tribe Banū Ḍabba; this legend of the Arab origins of the Deylamites seems to have been known already at the time of the early expansion of Islam (see Ṭabarī, I, pp. 1992, 2352; III, p. 2367). Deylamites were certainly known among Arabs from the time of the Persian conquest of Yemen in about 570, and during the early days of Islam the Deylamites Fīrūz and Gošnasp (Jošnas) played a leading role among the Persian Abnāʾ (q.v.), backing the new religion in Yemen. Fīrūz Deylamī’s family emigrated to Palestine and Syria, where several of his descendants became well-known Muslim traditionists. Dey-lamites may also have participated in raids in northern Arabia. Abū Dolaf b. Mohalhel (sec. 25; Yāqūt, Boldān, s.v. Deylamestān) mentioned a place called Deylamestān, located 7 farsangs from Šahrazūr, where in pre-Islamic times Deylamites used to camp while they carried out their raids into the lowlands of Mesopotamia.
- http://www.iranicaonline.org/articles/deylamites
- کاظم بیکی، محمدعلی (۱۳۸۹). «بویهیان و زیاریان، روایتی نو یاقته از کتاب التاجی» (PDF). تاریخ تمدن اسلامی. ۶ (۱۱): ۴۸.
- کاظم بیکی، محمدعلی (۱۳۸۹). «بویهیان و زیاریان، روایتی نو یاقته از کتاب التاجی» (PDF). تاریخ تمدن اسلامی. ۶ (۱۱): ۴۸.
- Madelung, Wilferd. "Abū Isḥāq Al-Ṣābī on the Alids of Tabaristān and Gīlān." Journal of Near Eastern Studies 26, no. 1 (1967): 17-57. Accessed March 29, 2020. www.jstor.org/stable/543520.
- (از دائرةالمعارف فارسی).
- رابینو، ولایات دارالمرز ایران: گیلان. جعفر خمامی زاده، رشت، انتشارات طاعتی، ۱۳۷۴ش. ص. ۳۲۲
- لغتنامه دهخدا: دیلم، دیلمی، دیلمیان، دیلمستان، آل بویه
منابع
- جنبش مردآویج دیلمی، نوشته رضا رضازاده لنگرودی، گیلاننامه، مجموعه مقالات گیلانشناسی، جلد دوم، به کوشش م.پ. جکتاجی
- تاریخ ایران، میترا مهرآبادی، تاریخ سلسله زیاری، دنیای کتاب، تهران، ۱۳۷۴
- رابینو، ولایات دارالمرز ایران: گیلان. جعفر خمامی زاده، رشت، انتشارات طاعتی، ۱۳۷۴ش.