زیاریان

زیاریان یا آل زیار یک خاندان کوچک اسلامی اهل سرزمین‌های پیرامون دریای خزر بودند.[3][4]امیران زیاری در قرن چهارم هجری امیر گرگان و طبرستان بودند و مناطقی همچون قومس، دیلم و گیلان نیز گاه در قلمرو آنان بود.[5]

آل زیار

زیاریان
زیاریان
۹۳۱–۱۰۹۰
پایتختاصفهان، ری، جرجان و آمل[1]
زبان(های) رایجطبری[2]
فارسی
دین(ها)
اسلام
حکومتامارت
امیر 
تاریخ 
 بنیان‌گذاری
۹۳۱
 فروپاشی
۱۰۹۰
پیشین
پسین
اسفار بن شیرویه
باوندیان
سلجوقیان
اسماعیلیان الموت

این خاندان از منطقه داخل گیلان برخاسته بودند.[6] مرداویج، مؤسس سلسله زیاری، مدعی رسیدن اصل و نسبش به خاندان سلطنتی پیش از اسلام گیلان بود. او نخست به علویان طبرستان و سپس به اسفار بن شیرویه، سردار گیلی، خدمت می‌کرد.[7] زیاریان در ابتدا به دنبال احیای امپراتوری ساسانیان و خلع قدرت خلافت عباسی بود؛[8] اما پس از مرگ مرداویج، بنیان‌گذار این خاندان، به صورت حکومتی محلی در گرگان، طبرستان و مناطق پیرامون درآمد و پس از مدتی دست‌نشاندهٔ دیگر حکومت‌های همسایه شد. تدریجاً اقتدار و نفوذ امیران زیاری کم و کمتر شد تا آن که واپسین امیران این خاندان، در دورهٔ سلجوقیان، محدود به قلعه‌های کوهستانی بودند.[9]

مرداویج، که پیش از تأسیس دودمان زیاری یک فرماندهٔ نظامی بود، با کشتن اسفار بن شیرویه در ۳۱۶ هجری، توانست قدرت بسیاری یافته و مستقلاً به نواحی مرکزی ایران لشکر بکشد.[10] مرداویج با حمله به جبال و تصرف اصفهان و خوزستان عرض اندام کرده و رؤیای احیای امپراتوری ساسانیان و عزل خلافت عباسیان را در سر می‌پروراند. او در سال ۳۲۳ هجری در اصفهان، به دست غلامان ترک خود، به قتل رسید.[8]پس از مرداویج، اطرافیان او با برادرش، وشمگیر، بیعت کردند. وشمگیر در همان ابتدای به امارت رسیدن، با لشکرکشی‌های سامانیان و بوییان مواجه شد و نواحی بسیاری از قلمرو خود را از دست داد و من‌بعد حکومت زیاریان محدود به گرگان و طبرستان و نواحی پیرامونی آن می‌شد. وشمگیر در نبرد اسحاق‌آباد شکست سختی خورد و حکومت زیاریان از آن پس محدود به کرانه‌های جنوبی دریای مازندران شد. سامانیان از آن پس به حمایت از وشمگیر پرداختند. وشمگیر در حال تدارک هجدهمین نبرد علیه بوییان بود، که در حال شکار درگذشت. پس از او بیستون توانست در رقابت با برادر کوچک‌تر خود، قابوس، حکومت زیاریان را به دست آورد. بیستون روابط نزدیکی با بوییان و خلیفه ایجاد کرد که پس از او نیز برقرار ماند. بیستون حکومتی در آرامش داشت.[11] قابوس پس از مرگ بیستون، به جای بوییان، با امیران سامانی متحد شد و نبردهای زیادی میان این دو جبهه درگرفت، تا آن که با شکست قابوس از عضدالدوله بویی، او به دربار سامانیان پناه برد و تا هیجده سال از حکومت دور بود. سرانجام در سال ۳۸۸ هجری، با درگذشت فخرالدوله بویی، قابوس موفق شد سرزمین‌های پیشین خود را بازپس گیرد. از این پس امیران زیاری تحت‌الحمایه دربار ترک‌تبار غزنویان شدند. قابوس دارای گرایش سیاسی نزدیک به خلیفه و سلطان محمود غزنوی بود و به علم‌دوستی و ادب‌پروری مشهور بود.[12]

پس از مرگ قابوس، پسرش منوچهر رسماً در سال ۴۰۳ هجری بر تخت امارت زیاریان نشست و این دودمان وارد دوران افول خود شده و وابسته به سلاطین ترک‌تباری شد که در خراسان قدرت بیشتری داشتند.[13] بدین ترتیب در این دوره زیاریان از حکومت مستقل تبدیل به قدرتی تحت سلطه، خراج‌گذار و دست‌نشانده شدند.[14][15][9] منوچهر برای اطمینان بیشتر از حمایت غزنویان، با دختر سلطان محمود ازدواج کرد.[16] او در تمام دوران امارتش، هیچگاه به قصد لشکرکشی و جنگ، از پایتختش خارج نشد.[17] پس از مرگ منوچهر و سلطان محمود، انوشیروان امیر زیاریان شد ولی او کودک بود؛ بنابرین باکالیجار کوهی قدرت را به دست گرفت و پس از مدتی به اجازهٔ سلطان مسعود غزنوی، شخصاً امارت گرگان و طبرستان را به دست گرفت. انوشیروان هنگام تضعیف غزنویان به دست سلجوقیان، توانست امارت موروثی را از باکالیجار پس بگیرد. در سال ۴۳۳ هجری، طغرل بیگ به قلمرو او یورش برده و بدون نبرد سرزمینش را غصب کرد.[18] گرچه انوشیروان به امیری زیاریان ابقا شد؛ اما از آن پس حکومت زیاری محدود به قلعه‌ها و املاک موروثی ایشان می‌شد و حکومت در واقع از این خاندان خارج گردید.[19][20] انوشیروان در ۴۳۵ هجری درگذشت.[21] از دارا به عنوان امیر بعدی زیاریان نام برده شده‌است؛[22] اما این احتمال وجود دارد که دارا نام دیگر انوشیروان،[23] یا نام دیگر اسکندر زیاری باشد.[24]

گرچه کیکاووس رسماً وارث امارت زیاریان شد؛ ولی مورخان در مورد حکومت او، پسر و پدرش مشکوک هستند و بسیاری انوشیروان را واپسین امیر این دودمان برمی‌شمارند. کیکاووس برای نوشتن کتاب قابوس‌نامه شهرت دارد. او طی نبردی در قفقاز کشته شد و پسرش گیلانشاه جایگزین او شد.[25] احتمالاً اسماعیلیان الموت در نهایت بقایای آل زیار را منقرض کرده‌اند.[26]

پیش‌زمینه

نقشه آل زیار از کتاب اطلس تاریخی ایران، نشر دانشگاه تهران

سرزمین‌های گیلان و طبرستان که در قسمت شمالی البرز و در پناه کوه‌ها و دره‌های صعب العبور و جنگل‌های انبوه قرار دارد، از قدیم‌الایام (حتی پیش از اسلام) حاکمیت خود را حفظ کرده بود، چنان‌که زمان انوشیروان (خسرو اول ۵۷۹ – ۵۳۱ م) تا مدت‌ها این ولایت یک نوع حکومت خودمختار داشت.

بعد از فتوحات مسلمانان در اکناف ایران (با این که تا اقصی نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان درآمد) بازهم طبرستان و دیلمان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندان‌های بزرگ و قدیمی آن ولایت، مانند اسپهبدان، قارنوندیان، باوندیان و خانواده جستان (حدود رودبار و منجیل) و غیره همچنان به آداب و رسوم خود زندگی می‌کردند. همچنین، بسیاری مذهب خود را نیز حفظ کردند تا روزگاری که گروه‌های از اعراب طرفدار خاندان علی و شیعیان زیدیه به آن نواحی پناه بردند و مورد حمایت همان خانواده‌ها قرار گرفتند. چنان‌که مردم منطقه حسن بن زید را دعوت کردند به طبرستان آید و قیامشان را رهبری کند. همچنین در جنگ‌هایی که میان او و یعقوب لیث صفاری رخ داد، مردم گیلان از او حمایت بی‌دریغ نمودند.

افسانه بنا بر حمدالله مستوفی و بعداً میرخوند، این است که زیاریان بازماندگان ارغوش شاه گیلان در زمان کیخسرو بودند.[27]

زیاریان جزو مردم کوه‌نشینی چون دیلمیان، گیلیان و کردها بودند که رسیدنشان به قدرت به بیان مینورسکی میان‌پرده دیلمی (به انگلیسی: Daylami intermezzo) تاریخ ایران را رقم زد. پس از افول اقتدار مستقیم خلافت در شمال غرب ایران و ظهور قدرت‌های محلی چون حکام ساجدی آذربایجان بسیاری از سران کوه‍نشین بدل به سربازانی جویای نام و مدعیان اقتدار شده و در خلاء قدرت مدعی حکومت شدند. موفق‌ترین آن‌ها سه بویی دیلمی بودند.[7]

امیران

گنبد قابوس، ساخته شده در دوران زیاریان

مرداویج

اسفار پسر شیرویه، هرچند ابتدا با سامانیان همراه بود، اما در آخر کار بر آنان شورید. او چندین جنگ با ماکان پسر کاکی دیلمی کرد و او را شکست داد. اسفار مردی خونریز و غیر مسلمان بود. او به تدریج گرگان، طبرستان، قزوین، ری، قم، کاشان و خراسان را به تصرف خود درآورد. اسفار فرماندهی سپاه خود را به یکی از بزرگان ولایت، یعنی مرد آویچ پسر زیار، سپرد ولی خود با طغیان سربازان روبه‌رو گردید و در طالقان به قتل رسید (۳۱۶ ه‍.ق).

قلمرو حکومت مرد آویچ علاوه بر مازندران و و قسمتی از گیلان، به شهرهای ری، قم و کرج و ابهر و بالاخره همدان رسید. حتی سپاه خود را به حدود دینور نیز فرستاد (۳۱۹ ه‍.ق). مرد آویچ، اصفهان را فتح کرد و خیال حمله به بغداد را داشت. وی به زبان آورده بود که من شاهنشاهی ساسانی را برمی‌گردانم و قصد داشت که مدائن را پایتخت قرار دهد. او پس از آن که مراسم جشن سده را در اصفهان بر پای داشت، به علت اختلافی که میان غلامان ترک و دیلم او پیش آمده بود، در ۳۲۳ ه‍جری به دست غلامان ترک در حمام کشته شد.

وشمگیر

بعد از مرد آویچ، جمعی از یاران او برادرش «وشمگیر» را از مازندران به اصفهان و ری احضار کردند که حکومت را به او بسپارند، اما چنان‌که خواهیم دید، حکومت ولایت‌های عمده دیگر به دست آل بویه افتاد و این خانواده بعضی نواحی قلمرو حکومت خود را به حوالی مرزهای ایران در عصر ساسانی رساندند. در این مدت، وشمگیر تنها به حکومت گرگان و قسمتی از مازندران اکتفا کرد (۳۲۳ تا ۳۵۷ ه‍.ق). جنگ‌های او با آل بویه، به شکست انجامید و تقاضای کمک از نوح بن نصر سامانی نیز بی‌نتیجه ماند. وشمگیر در حالی که آماده نبرد با آل بویه می‌شد، در حین شکار، مورد حمله گرازی قرار گرفت و کشته شد (اول محرم ۳۵۷ ه‍.ق).

بیستون و قابوس

بیستون (یا بهستون) با برادرش قابوس بر سر جانشینی وشمگیر رقابت داشت و نهایتاً در این رقابت پیروز شد ولی مدتی بعد در سال ۳۶۶ هجری درگذشت و تعداد زیادی از فرماندهان و لشکریان زیاری، قابوس را به پادشاهی برگزیدند. قابوس دو دوره حکومت کرد. دورهٔ نخست به آرامی گذشت، اما بعد از مرگ رکن‌الدوله، فرمانروای آل‌بویه، سرزمین‌های تحت حکومت او میان سه پسرش عضدالدوله، مویدالدوله و فخرالدوله تقسیم شد. فخرالدوله در رقابت شکست خورده و به قابوس پناه برد. قابوس از تسلیم فخرالدوله به برادرانش امتناع کرد و میان آن‌ها جنگی درگرفت که قابوس و فخرالدوله شکست خوردند و به خراسان پناه بردند.

قابوس قریب ۱۸ سال از حکومت محروم بود و در پناه دربار دیگر شاهان می‌زیست؛ اما با مرگ عضدالدوله و تضعیف آل‌بویه، وی با کمک یاران طبری و دیلمی خود، توانست مجدد بر تخت بنشیند. قابوس تا سال ۴۰۳ هجری حکومت کرد و بر دامنهٔ متصرفات خود از سوی مغرب افزود و گرگان، چالوس و رویان و دیلم را ضمیمهٔ قلمرو خود کرد و برخی قلاع قومس را فتح نمود. وی مردی ادیب و شاعر و خوشنویس بود و اشعاری را به فارسی و عربی می‌سرود و دربارش به مرکزی برای حمایت از دانشمندان بدل شده‌بود. بعد از قابوس، فرزندش منوچهر به حکومت رسید و کسانی که برای قتل پدرش توطئه کرده‌بودند، را اسیر کرد و آن‌ها را کشت. آرامگاه قابوس در برج گنبد قابوس است، که در زمان حیات، به دستور خودش ساخته شده‌بود.

منوچهر

بعد از مرگ قابوس، فرزندش منوچهر، به حکومت رسید. او وابسته به دربار غزنویان بود و داماد سلطان محمود شد. حکومت او آغاز دوران افول زیاریان است و پس از او تمامی امیران زیاری وابسته به سلاطین ترک هستند. منوچهر هیچ‌گاه به قصد لشکرکشی پایتخت خود را ترک نکرد و مطیع کامل سلطان محمود بود و سکه و خطبه را به نام او کرده و باج‌های سالانه‌ای به او می‌پرداخت.

انوشیروان

انوشیروان در زمان مرگ منوچهر کم سن و سال بود و به همین خاطر یکی از بزرگان دربار زیاری، به نام باکالیجار کوهی، قدرت را بدست گرفت و پس از مدتی سلطان مسعود غزنوی حکومتش را تأیید کرد. باکالیجار احتمالاً با مادر انوشیروان، بیوهٔ منوچهر، ازدواج کرد و تا پایان دوران حکومت مسعود غزنوی حکومت را قبضه کرده بود. با غلبهٔ سلجوقیان بر سلطان مسعود، انوشیروان مجدداً به حکومت بازگشت ولیکن نتوانست در مسند قدرت بماند و مرداویج بن بسو از سوی طغرل بیک شریک او در حکومت شد.

کیکاووس

پس از روی کار آمدن سلاجقه خاندان زیاری بسیار ضعیف شدند. مشخص نیست که دارا و اسکندر زیاری چه مقدار قدرت داشته و آیا به حکومت رسیده‌اند یا نه. عنصرالمعالی کیکاووس مهمترین امیر زیاری در این دوره است. کیکاووس کتاب قابوس‌نامه را نگاشته که یکی از آثار مهم ادبیات فارسی است. او این کتاب را در نصیحت به فرزندش، گیلانشاه نوشته‌است که جانشین او بوده. میزان حکومت و قدرت گیلانشاه نیز مشخص نیست و احتمالاً محدود به قلعه‌های موروثی بوده‌است.

تبارنامه

ورداندختر تیرداد
زیار
مرداویج
فرمانروایی ۳۱۹ تا ۳۲۳
وشمگیر
فرمانروایی ۳۲۳ تا ۳۵۷
فرهادلنگر
(سالار)
بیستون
فرمانروایی ۳۵۷ تا ۳۶۶
قابوس
فرمانروایی ۳۶۶ تا ۳۷۱
مجدداً ۳۸۸ تا ۴۰۳
منوچهر
فرمانروایی ۴۰۳ تا ۴۲۱
دارا
فرمانروایی ۴۳۶ تا ۴۴۱
اسکندر
انوشیروان
فرمانروایی ۴۲۱ تا ۴۲۲
و مجدداً ۴۳۳ تا ۴۳۵
کیکاووس
فرمانروایی ۴۴۱ تا ۴۸۳
جستانگیلانشاه
فرمانروایی ۴۸۳ تا ۴۸۶
گیلانشاه زیاریعنصرالمعالیانوشیروان پسر منوچهرمنوچهر پسر قابوسقابوس بن وشمگیروشمگیرمرداویج

جستارهای وابسته

پانویس

  1. The Ghaznavids, C.E. Bosworth, History of Civilizations of Central Asia, Vol.IV, part 1, ed. M.S. Asimov, C.E. Bosworth, (Motilal Banarsidass Publishers, 1997), 107.
  2. حسین اسلامی. مازندران در تاریخ، ص ۱۰۴.
  3. http://www.iranicaonline.org/articles/ziyarids
  4. "IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period (p – Encyclopaedia Iranica". Encyclopædia Iranica. 2004-12-15. Retrieved 2020-06-04.
  5. مفرد، ۱۱۶.
  6. https://books.google.com/books?id=hvx9jq_2L3EC&newbks=1&newbks_redir=0&lpg=PP1&dq=The%20Cambridge%20History%20of%20Iran,%20Volume%204:%20The%20Period%20From%20the%20Arab%20Invasion%20to%20the%20Saljuqs.&pg=PA212#v=onepage&q&f=false
  7. http://www.iranicaonline.org/articles/ziyarids
  8. رحمتی.
  9. کجباف، ۹۴–۹۵.
  10. مفرد، ۷۵–۷۷.
  11. ملک‌زاده بیانی، ۵۷–۶۰.
  12. کجباف، ۹۴–۹۵.
  13. مفرد، ۱۲۷–۱۲۸.
  14. اسلامی، ۱۵۳.
  15. مفرد، ۲۲۶.
  16. مهرآبادی، ۱۳۴.
  17. مفرد، ۱۳۰.
  18. ملک‌زاده بیانی، ۶۲–۶۳.
  19. مهرآبادی، ۲۰۹–۲۱۰.
  20. کجباف، ۹۵.
  21. کجباف، ۹۵.
  22. مفرد، ۱۴۷.
  23. زرین‌کوب، ۲۳۹.
  24. مفرد، ۱۴۷.
  25. کجباف، ۹۶.
  26. Bosworth.
  27. Madelung, Wilferd. "Abū Isḥāq Al-Ṣābī on the Alids of Tabaristān and Gīlān." Journal of Near Eastern Studies 26, no. 1 (1967): 24. Accessed March 29, 2020. www.jstor.org/stable/543520.

منابع

  • مهرآبادی، میترا، تاریخ ایران، تاریخ سلسله زیاری، دنیای کتاب، تهران، ۱۳۷۴
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.