پتشخوارگر
پَتَشخوارگَر یا فرشوادگر نام تاریخی ناحیهای در ایران پیش از اسلام بودهاست. محدودهٔ این سرزمین و نام آن در دورههای گوناگون متغیر بودهاست. ابن اسفندیار گزارش کردهاست که این سرزمین پیش از عصر ساسانی، شامل آذربایجان، طبرستان، گیل، دیلم، ری، دامغان و گرگان بود و گشنسب شاهان بر آن حکومت میکردند. در دوران ساسانیان کوهستان البرز را به این نام میخواندند و نام سوادکوه، در جنوب طبرستان، از این کلمه دگرگونی یافتهاست. اسپهبدان دودمان گاوباریان و همچنین مازیار از لقب «پتشخوارگرشاه» برای خود استفاده میکردند.

نامگذاری
نام این سرزمین به گونههای مختلفی ثبت شدهاست؛ پَتَشخوارگَر، پذشخوارگر، پتشوارگر، پدشخوارگر، پذشخوارگر، فدشخوارگر، فدشوارگر و فرشوادگر از جملهٔ این اسامی هستند.[1][2] ابن اسفندیار میگوید که در نظر اهالی طبرستان این کلمه ترکیبی از «فرش» به معنی هامون، «واد»به معنی کوهستان و «گر/جر» به معنی دریا میباشد و در کل یعنی پادشاهی که بر کوه و دشت و دریا حکم میراند. البته این در حالی است که در زبان قدیم «جر» به معنی کوهی بود که بتوان بر آن کشاورزی نمود. [2] سعید نفیسی «پذشخوارگر» را یکی از مناصب عالیه در دربار ساسانیان برمیشمارد و میگوید «پذش» یعنی پیش و «خوار» یعنی خوردن و از این رو کسی را چنین لقب میدادند که پیش شاه مینشست و پیش از او خوراک را میچشید که مبادا زهرآلوده باشد. به نظر آقای نفیسی، این منصب مختص به نجیبزادگان بود و حکمرانی نواحی را به اینچنین افرادی میدادند.[3] عبدالرفیع حقیقت هم معتقدست پتشخوارگر گونهٔ پهلوی این نام است و از سه واژه در زبان پهلوی عصر ساسانی ترکیب شده؛ «پتش» یعنی پیش، «خوار» نام ناحیتی است و «گر» به معنای کوه یا کوهستان است.[4]
محدوده جغرافیایی
آن گونه که ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان نوشتهاست، فرشوادگر قلمروی شامل آذربایجان، طبرستان، گیل، دیلم، ری، دامغان و گرگان بودهاست و این حد را ابتدا منوچهر پیشدادی پدید آوردهبود.[2]
در دوره ساسانیان جنوب طبرستان[2] و سلسله جبالی که از درهٔ خوار ری تا سوادکوه و دماوند و سلسله البرز تا رودبار قزوین و سمنان و ارتفاعات آن کشیده میشد،[5] به نام پذشخوارگر یا پتشخوارگر معروف بودهاست و در کارنامه اردشیر بابکان به همین نحو مذکور است. نام این ناحیه در بسیاری از کتابهای تاریخی آمدهاست.[6]
از عنوان گشنسب شاه که همزمان با اردشیر بابکان میزستهاست چنین بر میآید که در روزگار ساسانی واژه پتشخوارگر اندک، اندک، معنای جغرافیایی محدودتری یافتهاست و تنها به بخشی از ناحیه کوهستانی وسیع پیشین اطلاق میشده، یعنی فقط بخش کوهستانی مازندران کنونی را شامل شدهاست.[7]
نام کنونی سوادکوه از کلمه فرشوادگر گرفته شدهاست. ابتدا به «فرشوارکوه» و بعد «بدشوارکوه» تبدیل شده و «فر» از ابتدای آن افتاده تا به «شواتکوه» و «سوادکوه» بدل گردید.[2]
تاریخچه
در دوره پیش از ساسانیان، پدشخوار به داشتن مؤلفهها از روح و گوهر ناایرانی در مردمش شهره بود؛ از این روی آنان را عموماً انیر (ناایرانی) میخواندند. اینان همان مردمی بودند که استرابون از آنان بهنام «اناریاکائه» (Anariacae) یاد کردهاست. در غرب استان پتشخوارگر گیلهای ایرانی که جنگاوران نامداری بودند، در جلگهٔ کرانهای میزیستند. کاسپیها به کوهستان رانده شده بودند. سپس، به سمت شرق، کادوسیان که گویا با گیلها درآمیخته بودند، از کران دریا تا کوهستانها بودباش داشتند. در آمل نیز آماردیهای (ماردیها) به نوشته یارشاطر، ناایرانی (انیرانی) میزیستند.[8] اما بسیاری از ایرانشناسان برجسته همچون ریچارد فرای[9] آملی کورت،[10] و کریستوفر برونر[11] آماردیها (مردیها) را، مردمانی ایرانیتبار (آریایی) دانستهاند. آماردیها علاوه بر انتساب به آریایی بودن، به مردمان سکا و داهه پیوند داده شدهاند.[12] اگرچه فرهاد یکم اشکانی، شماری از ایشان را برای حفاظت از دروازهٔ خزر به ناحیت ماد کوچاند. آماردها در زیستگاه خویش با تپورها که از پرثوه بدانجا آمده بودند درآمیختند. در میان رود آمل و خلیج گرگان نیز قبایل ناایرانی دیگری بهنام امریاکئه و دریبیکس میزیستند. در نهایت، در عصر ساسانی، این قبایل در ایرانیان نابود شده و از آمیختگی این مردمان انیرانی (با نژاد غیر ایرانی) با ایرانیان جمعیت امروز مازن (مازندران) پدید آمد.[8]
بنابر آنچه در تاریخ مسطور است پادشاهی طبرستان از عهد اسکندر مقدونی تا عهد قباد پدر انوشیروان در خاندان جسنفشاه بود و تمامی فرشواگر (پتشخوارگر) را که طبق نوشته ابن اسفندیار در کتاب تاریخ طبرستان شامل: آذربایجان و سر و طبرستان و گیل و دیلم و ری و قومس و دامغان و گرگان میباشد را در تصرف داشتند و اگر احیاناً مدتی بعضی از ولایات منتزع میشد طبرستان را همیشه حاکم و سلطان بودند.[13][14]

از اواخر دوره اشکانیان تا سال ۵۱۹ میلادی، خاندان «گشنسب داد» بر ولایت پَدِشخوارگر «ناحیه کوهستانی پدشخوار» تسلط داشتند که نهایت رو به اضمحلال نهادند. کواد یا همان قباد یکم پادشاه ساسانی حکمرانی این ولایت را به یکی از پسرانش کاووس داد و به طوری که مارکوات گفتهاست، آن شخص کهٍ تئوفانس مورخ اهل بیزانس ذکر کرده و او را پسر کواد موسوم به «پدشخوارشاه» میداند، همین کاووس است.[15]
در طبرستان که وسیعترین و پرجمعیتترین بخش از فرشوادگر بوده، در دوران آغازین پس از حمله ملسمانان، دودمانی از اسپهبدان با عنوان دابویگان به پایتختی ساری، حاکم بودند. گفته شده که دابویگان از سوی یزدگرد سوم ساسانی تأیید شده و مدعی داشتن نسب از پیروز فرزند جاماسب بیست و یکمین پادشاه ساسانی بودهاند و عناوین «گیل گیلان، پدشخوارگر شاه، اسپهبد خراسان» را برای خود اختیار کرده بودند که بعدها به «فرشوادگرشاه» (نام قدیمی کوهستان طبرستان) تغییر کرد.[16]
بعدها مازیار هم پس از آن که جنبش سرخجامگان را به وجود آورده و علیه خلافت عباسی قیام کرد، از لقب «پتشخوارگرشاه» برای خود استفاده نمود.[17]
پانویس
- حقیقت، عبدالرفیع، تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش ۱۳۷۰. ص ۴۳۱
- عباس شایان (۱۳۳۶). مازندران؛ جغرافیای تاریخی و اقتصادی. یک. چاپ موسوی. ص. ۱۰-۱۲.
- نفیسی، سعید. «تاریخ تمدن ایران ساسانی». صفحه ۲۶۵.
- عبدالرفیع حقیقت. تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش ۱۳۷۰. ص ۴۲۶
- حقیقت، عبدالرفیع، تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش ۱۳۷۰. ص ۴۲۶
- حقیقت، عبدالرفیع، تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش ۱۳۷۰. ص ۴۳۱
- حقیقت (رفیع)، عبدالرفیع (۱۳۵۵). «ناحیه تاریخی پذشخوارگر (پتشخوارگر)». گوهر (۴۴): ۶۶۰.
- Yarshater، E. (۱۹۸۳). The Cambridge History of Iran:Seleucid Parthian. Volume ۳ (۱). Cambridge University Press,.
- Richard N. Frye. "Ancient Central Asian History Notes". Proceedings of the Second European Congress of Iranian Studies. Rome: ISMEO. p. 188.
town of Amul on the Amu Darya and the Amul in Mazanderan, Iran, both of which may be traced back to the migration of an Iranian tribe called Amardi or Mardi
- آملی کورت (۲۰۰۷). The Persian Empire: A Corpus of Sources from the Achaemenid Period. لندن: روتلج. ص. ۹۸. شابک ۰-۴۱۵-۴۳۶۲۸-۱.
- کریستوفر برونر. «IRAN v٫ PEOPLES OF IRAN (۲) Pre-Islamic». دانشنامه ایرانیکا.
- ادوین نوریس (۱۸۵۳). Memoir on the Scythic Version of the Behistun Inscription. Harrison and Sons. از پارامتر ناشناخته
|لینک=
صرفنظر شد (کمک) - تاریخ قومس شامل: وقایع تاریخی، اوضاع جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و شرح حال عارفان، دانشمندان، شاعران، هنرمندان، وزرا و مشاهیر نواحی: سمنان، دامغان، شاهرود، بسطام، جندق و نقاط تابعه آنها بانضمام تاریخ مشرق ایران از دوران ماقبل تاریخ تا عصر حاضر. تألیف: عبدالرفیع حقیقت. تهران: انتشارات کومش. ۱۳۷۰. شماره چاپ: چاپ سوم. ص. صفحه ۶۲. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار، صفحهٔ ۵۶
- کریستین سن، آرتور (۱۳۸۵). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی (ویراست حسن رضایی باغبیدی). تهران: صدای معاصر (چاپخانه مهارت). ص. ۲۵۵. شابک ۹۶۴۶۴۹۴۰۶۴.
- Frye, R.N.; Fisher, W.B.; Frye, R.N.; Avery, P.; Boyle, J.A.; Gershevitch, I.; Yarshater, E.; Jackson, P. (1975). The Cambridge History of Iran. Cambridge histories online. Cambridge University Press. p. 198. ISBN 978-0-521-20093-6. Retrieved 2020-07-01.
- Rekaya, M. (1997). "Ḳārinids". The Encyclopedia of Islam, New Edition, Volume IV: Iran–Kha. Leiden and New York: BRILL. pp. 644–647. ISBN 90-04-05745-5.