سکاها
سَکاها (به فارسی باستان: سَکَ 𐎿𐎣 (Saka)[1]) یا اسکیتها (به یونانی باستان: Σκύθης) دستهای از مردمان کوچنشین ایرانیتبار بودند[2][3][4][5][6][7][8][9][10][11] که تاریخشان به پیش از هخامنشیان برمیگردد. آنها در درازنای تاریخی از درون آسیای میانه یعنی از سینکیانگ چین تا دریای آرال و خود ایران و از این نواحی با فاصلههایی تا رود دُن و از این رود تا رود عظیم دانوب پراکنده بودند. در بخشهای گوناگون این سرزمینهای گسترده و دشتهای پهناور نام آنها دگرگون میشد.[12]
تاریخ ایران |
---|
گاهشمار تاریخ ایران رده:تاریخ ایران درگاه ایران |
سکاها تیرههای بسیاری بودند و در دو سوی سرزمین اوراسیا، پراکنده گشتند. گروهی در شرق دریای خزر، و گروهی در غرب آن. به نوشته هرودوت، سکاها خود را سکلتث مینامیدند. در حالی که پارسیها (مثل داریوش)، آنها را سکا (جنگجو، نیرومند) مینامیدند، یونانیها آن دسته از سکاهایی را که همسایه شان بودند، پیاله به دوش، یا خانهبهدوش مینامیدند.
آشوریان از پادشاهی نیرومند ایشکوزا یا همان اسکیت های اشکودا (کیمری ها) نام برده اند که از قفقاز و جنوب دریای سیاه به آنها می تاختند و گاهی شکست های سختی نیز بر آنان وارد می آوردند و از آنها پیوسته در هراس بودند. این هراس را در گزارش نیایش شاه آشور گواه یافته اند .
در کهن ترین گزارش یونانی از سکاها، هرودوت یک کتاب کامل از تاریخ های خود را به سکاها پرداخته است.
در نوشتههای تاریخی و جغرافیایی هرودوت، بقراط، ارسطو، استرابون، و بطلمیوس آگاهیهای گوناگونی در مورد سکاها داده شدهاست.
در ناحیهٔ سکانشین، در شرق، برهمکنش فرهنگ چینی با فرهنگ چادرنشینان آنجا رواج داشت، و در مرکز، عناصر ایرانی بیشتر به چشم میخورد و در باختر، نشانه های یونانی آشکار بود. با همه این گرایشهای بیگانه، فرهنگ چادرنشینی در سراسر این گستره نمود داشت و در کوهستان آلتایِ(کنونی) به شیوه دست نخورده تر، و در میان «پادشاهی سکا» در روسیهٔ جنوبیِ(امروزی) با پختگی بیشتری به چشم می آمد. سکاها در دوران خود چنان بازیگران فرهنگی و سیاسی سرنوشت سازی بهشمار میآمدند که هرودوت، اهل هالیکارناس در جنوب غربی آناتولی، نیاز دید که یک کتاب کامل از تاریخ بزرگ خود را به آنان بپردازد.[13]
استرابون منطقهٔ دوبروجا (در کرانه دریای سیاه ، بلغارستان و رومانی امروزی) در دهانه رودخانه دانوب را «سکستان کوچک» نامید و سراسر دشتهای پهناور شمال و شمال شرقی دریای سیاه را «سکستان خاوری» نام گذاشت.[13]
این قوم بارها در سرزمین ایران کوچ نموده اند. در یکی از آنها به شاهنشاهی ماد تاخته؛ ۲۷ سال بر آن حکومت نمودند[14]و پس از بازگیری پادشاهی بدست پادشاه ماد، به او در نابودی پادشاهی آشور یاری دادند. همچنین در زمان اشکانیان (ارسکانیان) تیره داهه از سکاها نزدیک به پانصد سال به ایران فرمان راندند. در زمانی بسیار کهن به جنوب افغانستان امروزی و ایران نیز مهاجرت کرده اند و در منطقهٔ زرنج یا درَنگیانه، تا اندازه ای برابر با ولایت هلمند در افغانستان امروزی و زابل و کرمان جانشین شده اند و قلمروی آنان از هرات تا زرنج (زرنگ) بود و بخشی از ایران و افغانستان را در بر میگرفت و آن سرزمین سَکِستان (سیستان امروزی) نامیده شده بود. در بخش های دیگری از ایران نیز این نام به چشم می خورد همچون سقز _که برگرفته از واژه سگزی[15] است_ دومین شهر پرشمار استان کردستان.
منابع
اصلیترین اثر مربوط به سکاهای باستان کتاب تاریخ هرودوت است. در پرتو نتایج حاصله از کندوکاوهای باستانشناسی میتوان بر توضیحات هرودوت مهر تأیید زد. با این حال، به نظر میرسد که وی اطلاعات کمی از بخش شرقی سرزمین سکاها داشتهاست. وی غالباً کلی گویی از وقایع استثنائی دارد و گویا بعضی از وقایع را که در یک منطقه ولی در دورههای مختلف رخ دادهاست، بهطور خلاصه بیان میکند. نظریه مورد علاقه هرودوت عقیده مبهم در مورد اقوام باستان ساکن در سرزمین سکاها و نظر نادرست وی در مورد وسعت و وضع کشور اغلب مورد بحث و نقد بودهاست.[16]
زبان و ادبیات سکایی باستان
سکاها طایفههای ایرانی بودند که در دو سوی دریای کاسپین، دشتهای جنوب روسیه و فرارود میزیستند و از زبان آنها در دوره باستان هیچ اثر مکتوبی در دست نیست.[17] گزارشهای هرودوت از افسانهها و داستانهای اسکیتی و به وجود ادبیات بسیار غنی و به ویژه، حماسی زبان سکایی باستانی گواهی میدهد.[18] به روایت هرودوت، پس از پیروزی سومین شاه ماد (هووخشتره) بر سکاهای غاصب (اسکیتیها) و بازستانی امپراتوری ماد، با آنها با مهربانی رفتار کرد و «پسرانی را بدیشان سپرد تا به زبان خود و هنر تیراندازی را بدانها بیاموزد».[19]
تنها آثار بازمانده از زبان سکایی باستان، برخی اسامی افراد، قبیلهها و مکانها در کتیبههای یونانی منطقه پنتوس و در آثار یونانی است، که بر اساس آنها و به کمک زبانهای ایرانی باستان (اوستایی و فارسی باستان) و نام چند مکان (تپه، رودخانه در اوکراین و جنوب روسیه)، میتوان برخی از واژههای این زبان را بازسازی کرد.[20]
رضایی باغبیدی، ۲۲ واژه را گردآوری کردهاست:[21]
سکایی | فارسی نو | سکایی | فارسی نو | سکایی | فارسی نو |
---|---|---|---|---|---|
abra | آسمان | āp | آب | arma | دست |
arya | آریایی | aspa | اسب | baga | بغ، پروردگار |
dānu | رود | gauša | گوش | hazahra | هزار |
kuti | سگ | madu | عسل | matuka | ملخ |
mṛga | مرغ، پرنده | raupāsa | روباه | sauka | آتش |
syāva | سیاه | varka | گرگ | varāza | گراز |
xšas | شش | xvar | خوردن | zantu | قبیله |
zaranya | زر، زرین | - | - | - | - |
زبان سکایی باستان، گویشهای مختلفی داشته که دو تا از آنها، اسکیتی و سرمتی بودند. به روایت هرودوت، زبان سرمتها اسکیتی است، اما به اصالت باستانیاش صحبت نمیشود. شواهد نشان میدهد که دستکم در برخی از گویشهای اسکیتی-سرمتی باستان xv ایرانی باستان به f و d ایرانی باستان در میان دو مصوت به l (یعنی d < δ < l) تبدیل گشتهاست. مانند farna* به معنی «فر، فره» از xvarnah و skula* (نام یکی از شاهان اسکیتی) از skuda.[22]
زبان و ادبیات سکایی میانه (ختنی و تمشقی)
زبان سکایی میانه، یا زبان ختنی از زبانهای ایرانی میانه است[23] آثاری که به زبان سکایی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در تُمشُق،[Latin 1] نزدیک مارالباشی[Latin 2] واقع در شمالشرقی کاشغر و در ختن، در جنوبشرقی همان شهر بهدست آمدهاست. همهٔ این آثار متعلق به بوداییهاست و حتی آثار غیردینی سکایی نیز رنگ و صبغهٔ بودایی دارد. آثار غیردینی بخشی شامل نامههای خصوصی و بخشی شامل مکاتبات دیوانیِ ختن است. آثار سکایی را به دو دستهٔ سکاییِ ختنی (یا ختنیِ مطلق) و سکایی تمشُق تقسیم میکنند. آثار تمشقی از نظر زبانی کهنه تر هستند.[24]
نام و قلمرو
قدمت سکاها، به سده هشتم پیش از میلاد مسیح برمیگردد.[25][26][27] سکاها از سده هشتم پیش از میلاد تا آغاز عصر مسیحیت، بر دشتهای اوراسیا مسلط بودند و در قلمرو وسیعی از سواحل شمالی دریای سیاه در غرب، تا مرزهای شمالی چین در شرق، به زندگی چادرنشینی روزگار میگذراندند.[28] سکاها در نوشتههای هرودوت، به سکیث مشهور هستند. در زبان یونانی، سکیث به معنی پیاله است، از اینرو، یونانیها آنها را افرادی پیالهبهدوش مینامیدند. هرودوت میافزاید که سکاهای اروپایی خود را سکلتث (Secolotes) مینامیدند. همین کلمه در زبانهای اروپایی به سیت (Scythe) تبدیل شدهاست.[29] در روزگار کوروش و داریوش، سرتاسر روسیه جنوبی، از آسیای میانه گرفته تا کرانههای شمالی دریای کاسپین و دریای سیاه، مسکن قبیلههای ایرانیتبار (سغدی، بلخی، مادی، پارسی) بودند که نام مشترکشان الان (مشتق شده از ایران) تا دیرگاهی به جا ماند. این قبیلهها که در جنوب روسیه امروزی، میزیستند، به وسیلهٔ پارسیها سکاها (از ریشه فارسی باستان ska به معنی «نیرومند، قدرتمند») خوانده میشدند؛ در حالی که یونانیها، این مردمها را اسکیتها (به یونانی: scythai) مینامیدند.[30] مهشید میرفخرایی هم معتقد است که سکاها، به معنی «نیرومندی» است، در حالی رضایی باغبیدی واژه فارسی سکا (saka) را، مشتق از ریشه باستانی sak*، به معنی «رفتن، گشتن، گردیدن» دانسته و سکاها را «سرگردان و خانهبهدوش» میداند. به سبب فزونی تعداد قبایل سکایی، پارسیها به هر کدام، پسوندی میدادند.[31] در کتیبههای هخامنشی، سکاها به چهار دسته تقسیم شدند: سکاهای هومنوش، سکاهای تیزخود، سکاهای فراسوی سُغد و سکاهای فراسوی دریا. از این چهار گروه، سه تای آن مختص خاور دریای کاسپین و چهارمی، مختص باختر دریای کاسپین بود. مهمترین قبایل قبایل سکاهای غربی که غالباً در دشتهای جنوب روسیه امروزی میزیستند، اسکیتیها یا اسکوتیها، سرمتها و ماساگتها بودند. به نظر، سکاها خودشان را skuda مینامیدند، که برگرفته از ریشه هندواروپایی skeud* است. دیاکونوف، این واژه را «چالاک»، ولی سمرنیی، «تیرانداز» ترجمه کردهاست. این واژه در میانه سده یکم پیش از میلاد، در منطقه پنتوس به skula* بدل شد. حتی سمرنیی، واژه سُغد (فارسی باستان saguda) را با قیاس با کلمه skauda، برگرفته از ایرانی باستان *skuda میداند.[32] سکاها در زبان آشوری اشکوز نامیده میشدند و پارسیان و هندیها آنان را سَکا مینامیدند.[33]
آن چنانکه در کتیبههای هخامنشی نگاشته شده؛ سَکَ یا سَکا نامی است که در زبان پارسی باستان برای سکاهایی که از طرف آسیای میانه با ایرانیان سروکار داشتند، به کار رفتهاست. سنگنبشتهٔ هخامنشی بیستون، از چهار دستهٔ سکا یاد کردهاست:
- سکا پَرَدرَیا (فرادریا)/داهها (Dahā (= Sakā paradraya)/Dahae) (سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانوب)
- سکا تیگرهخوده/ماساژتها (Sakā tigraxaudā/Massagetae) (سکاهای تیزخود، سکاهای آنسوی سیردریا)
- سکا هئومهورگه/امیرجیانها (Sakā haumavargā/Amyrgians) (سکاهای هومنوش، سکاهای آنسوی آمودریا)
- سکا پَرَسوغودَم (Sakā para Sugudam) (سکاهای آن سوی سغد)[34]
تاریخ
سکاها در آغاز همراه دیگر مردم هندواروپایی در یک جا میزیستند و بعدها به نقاط دیگر مهاجرت کردند. مهاجرت اقوام سکایی در دوران مهاجرتهای بزرگ هند و اروپایی انجام شد. بعضی از قبایل آریایی جلگههای جنوب سیبری را ترک گفته، گروهی به طرف کوههای اورال و گروهی به سمت سیردریا و آمودریا رفتند، آنها پس از گذشتن از کوههای تیانشان وارد سرزمین کاشغر شده، از آنجا سراسر ترکستان شرقی و درههای کوتچه و قرهچار و توئن هوانگ را تا کانسور به تصرف درآوردند و با خاک چین همسایه شدند.[33]
پیش از آشورها
تا آنجا که مربوط به سکاهاست، آغاز تاریخ آنان را شاید بتوان حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد دانست، و آن هنگامی است که نخستین طوایف هند و اروپایی به ینیسئی رسیدند. این مهاجران از ینیسئی به غرب آلتایی و به سوی قفقاز رفتند. آنها اقتصادی ویژه خویش به وجود آوردند، و برخی از آنها به صورت کشاورز در درههای حاصلخیز سکونت اختیار کردند و گروهی دیگر به صورت شکارچی و بدویان گله دار، در دشتها اقامت گزیدند. این مهاجران تازهوارد، تا آن زمان، هنر ریختهگری و استفاده از مس را به خوبی فرا گرفته بودند. بعضی از کورههای ریختهگری آنها که در اعماق زمین فرورفته با قالبهایی که برای ساختن داس مورد استفاده قرار گرفت کشف شدهاست. آنان ظروفی با رنگ متمایل به قهوهای میساختند و بر روی آنها طرحهای هندسی میکشیدند، و برای قطع درختان از ابزار و و تبرهای مفرغی استفاده میکردند.[13]
دوران آشور و مادها
کتیبههای آشوری مربوط به ۷۰۰-۷۵۰ پیش از میلاد از سکاها یاد کردهاند. آنها در آن زمان در استپهای آسیای میانه زندگی میکردند و از تأثیر تمدنهای بینالنهرین بابل و آشور بدور بودند. آنها تا حد زیادی تحت تأثیر تمدن برادران یکجانشین خود مادها و پارسها قرار داشتند که در نواحی جنوب آنها در فلات ایران زندگی میکردند. سکاها مانند قوم خویشاوند خود سرمتیان از جنبشهای مزدایی و زردشتیگری که سرانجام توانست اعتقادات مادها و پارسها را دگرگون کند، بدور بودند.[33] هرودوت در کتاب چهارم در مورد این مردمان مینویسد:
درمورد سکاها حکایت دیگری هست که به عقیدهٔ من بیشتر مورد اعتماد است. موافق این حکایت سکاها ابتدا در آسیا مسکن داشتند، بعد ماساگتها آنان را بیرون رانده و سکاها از رود آراکس (همان آمودریا) گذشته به زمین کیمریها وارد شدند. چون عده سکاها زیاد بود، کیمریها مشورت کردند که چه کنند. مردم عقیدهداشتند که برای خاک خود را به خطر نیندازند، پادشاهان به عکس معتقد بودند که پایداری کنند. بین پادشاهانی که ترجیح میدادند بجنگند تا کشته شوند، اختلاف شد و به دو دسته تقسیم گشته با هم جنگیدند و همه کشته شدند. بعد مردم جسد آنها را دفن و اراضی خود را رها کره و سکاها آنها را گرفتند. هنوز هم در مملکت سکاها قلعههای کیمری وجود دارد…
روشن است که سکاها در تعقیب کیمریها راه را گم کرده وارد آسیا و مملکت ماد شدند، زیرا کیمریها در طول دریا حرکت کردند و سکاها به سمت قفقاز رفته و داخل ماد شدند. این روایت بین یونانیها و بربرها خیلی شایع است.[35]
هرودوت در انتهای این گفتار از تهاجم سکاها به ایران در دوران هووخشتره مادی یاد کرده؛ در حالی که سپاه ماد نینوا پایتخت آشور را محاصره کردهبود. خبر تهاجم سکاها به آذربایجان هووخشتر را ناچار کرد از نینوا بازگشته تا از کشور خود دفاع کند، شکست مادها در جنگی که در نزدیکی دریاچه ارومیه واقع شد، موجب شد سکاها به قدرت اول آسیا بدل شوند. از تاخت و تاز و غارتهای آنان در کتاب ارمیا از کتب مذهبی یهودیان نیز یاد شدهاست. چند سال بعد هووخشتر با کشتن رهبران آنان موفق به شکستشان شد. سکاها در روزگار مادها بارها به مرزهای ایران تاختند. آنها گاه با آشور همپیمان میشدند و زمانی بههمراه مادها با آشوریان میجنگیدند. به دنبال حملهٔ مجدد آشور به مادها، خشتریته برای پایاندادن به حملات آشور با ماننا و سکاها پیمان دوستی بست و عملاً با آشور وارد جنگ شد. بعد از سکاها، کیمریها (یکی دیگر از قبایل صحرانشین شمال قفقاز) به منطقهٔ شمالغرب ایران حمله کردند و در سر راه خود، دولت اورارتو در باختر دریاچهٔ ارومیه و خاور آناتولی را نابود کردند. هووخشتره بزرگترین پادشاه ماد در ده سال اول حکومتش موفق شد که رابطهٔ خوبی با پروتوثیس پادشاه سکاها برقرار کند. هووخشتره ارتشش را به دو بخش پیادهنظام مجهز به نیزه و سوارهنظام تیرانداز (شکلی که از سکاها آموختهبود) تقسیم کرد و دولت نیرومندی در ماد تشکیل داد. هووخشتره پس از انقیاد سکاها در ماد، گروهی از سکاها را به غرب ماد کوچ داد و این سرزمین را به نام آنان سکزی یا ساکز خواندند که اکنون به سقز معروف است. گیرشمن مینویسد: سکاها در زمان اشغال ایران، سَقِز، ناحیهای از کردستان را پایتخت خود قرار دادند، که الان نیز، با قدمتی ۳۰۰۰ ساله، یکی از قدیمیترین شهرهای جهان بهشمار میآید؛ چنانکه آثاری از ایشان در آن حوالی پیدا شده؛ و گویند که کلمهٔ «سقز»، مشتق اسم «سَکا» است.[36]
هخامنشیان
در اویل دوران هخامنشیان درگیریهای مرزی با سکاها ادامه داشت. داریوش دیگر پادشاه هخامنشی در سال ۵۱۲–۵۱۴ پ. م برای تنبیه سکاها تا مرکز اروپا و حدود مولداوی امروزی (به انگلیسی: Bessarabia) پیشروی کرد. هرودوت نقل میکند که سکاها از راهکار کوچ نشینان استفاده نمودند و در عوض رویارویی و جنگیدن با سپاه هخامنشی گریختند و سپاه داریوش را تا داخل اعماق سرزمینهای خود کشاندند. هرچند لشکرکشی داریوش نتوانست سکاها را زیر یوغ هخامنشیان درآورد؛ ولی آسیای غربی را برای سه قرن از حملات چادر نشینان سکایی در امان نگاه داشت.[33]
بابل هخامنشی
برخی اسناد تجاری بابل، مربوط به دوران نبوکدنصر دوم و نبونئید نشان میدهد که کیمریان و اسکیتها، حتی پیش از فتح میانرودان به وسیله پارسها، بر ابزارهای نظامی بابلیها اثر گذاشته بودند.[37]
سکاها در سده پنجم پیش از میلاد مسیح، آداب و رسوم بابلی را پذیرفته بود. همه میدانند که مردمان قبیلههای سکایی، در سپاه هخامنشی شرکت داشتند و با زندگی نظامی آشنایی داشتند. بیشتر آنها، در زیرمجموعه «سوارکار تیرانداز» به هخامنشیان خدمت میکردند. در یک سند بابلی به سال ششم پادشاهی کمبوجیه دوم (۵۲۴ پ. م) که در اوروک کشف گردید، اشاره شده که عدهای از سکاها به عنوان سرباز در بابل خدمت میکنند. گروهی از سربازان سکایی، مأمور حفاظت از قایقهای باری (مواد غذایی) بودند که به فرمان دربار شاه، ارسال میگشت. در یکی از گزارشهای اسناد بابلی، بار قایق حاوی مواد غذایی به وسیله معبد اثانا ارسال شده بود. همین متن نیز به مترجمانی اشاره میکند که خدمات آنها برای ایجاد ارتباط میان سکاها و بابلیها ضروری بودهاست.[38]
اشکانیان
در زمان اشکانیان و در حدود اواخر قرن دوم پیش از میلاد سکاهای کوچنشین در مرزهای شرقی اشکانیان پیشروی کردند و نواحی قندهار و سیستان امروزی را تسخیر نمودند. سکاها از آنجا به کابل و پنجاب نیز نفوذ کردند. تسخیر سیستان دائمی بود، چنانچه نام سیستان در واقع به نام این اقوام برمی گردد. آنها در این دوره مشکلات بزرگی برای اشکانیان به وجود آوردند و اشکانیان را تا سراشیبی سقوط پیش بردند. چنانچه فرهاد دوم (ح۱۳۸ یا ۱۳۷- ح۱۲۸ ق. م) در نبرد با سکاها کشته شد و جانشین او اردوان دوم (ح۱۲۸- ح۱۲۳ ق. م) نیز در نبرد با آنان به طرز مرگباری زخمی گردید. تنها در زمان مهرداد دوم بود (ح۱۲۳–۸۷ ق. م) که اشکانیان توانستند بر سکاها غلبه یابند و مهرداد دوم سکاهای سیستان را تحت فرمان اشکانیان درآورد.[33]
ساسانیان
سیستان، بعد از ناپدید گشتن سکاها، جزئی از امپراتوری ساسانیان شد. در زمان شاپور یکم، این منطقه، با نام کاملش، سَکِستان، تورستان (امروزه منطقه شمالی بلوچستان را تشکیل میدهد) و هند، تا کنارههای دریا، استان (به فارسی میانه: شَهر) امپراتوری بود و گاهی به فرزند شاهنشاه واگذار میشد. در یکچهارم (کوست) شرقی این استان، اداره هر دو منطقه زرنج و هرات را به پایتخت اداری خود در زرنج منتقل کرد و آتشکده ایالتی زرتشتیان در آنجا پابرجا بود. هنگامی که پای اعراب در قرن اول هجری / هفتم میلادی بدانجا رسید، مهاجمان با موبد موبدان و رئیس هیربد مواجه گشتند. آتشکده کرکویه بعد حمله اعراب دستنخورده باقی ماند. با این حال، در گزارشهای تاریخی، وجود کلیسای نسطوری با اسقف آن، مکتوب گشتهاست.[39]
تاریخ آلانها
تاریخ آلانها را میتوان به ۳ دوره، «مهاجرت گسترده تا پیش از مسیحیت»، «آغاز مسیحیت تا هجوم مغول»، «پسا حمله مغول» تقسیم کرد.[40]
- در دوران اول، آلانها کوچرو، جنگجو، و خنیاگر بودند که در جنگیدن تبحر داشتند و در دوران رومیان، اشکانیان و ساسانیان، نقش آفریدند. سوارهنظام آنها نوگرائید. آنها در جنگ با روم، با مهرداد (میتراداتس) همدست شدند؛ همانطور که در ارمنستان، ماد و پارت، با رومیها در قرن یکم و دوم پس از میلاد متحد گشتند. امیانوس مارسلینوس، اقتصاد چادرنشینی و خصلتهای جنگی آنها را توصیف کردهاست.[41]
- حمله هونها، آلانیها را به دو قسمت اروپایی و قفقازی دوپاره کرد. برخی از آلانیهای اروپایی، مجبور به مهاجرت به همراه مردم اروپای شرقی، به اروپای غربی گشتند. به همراه قبایل آلمانی ویزیگوتی و وندالی، به گال (فرانسه) و اسپانیا مهاجرت کردند و حتی پای برخی از آنها به شمال آفریقا رسید. آلانها در جبهه رومیها، در جنگ دشت کاتالونی (۴۵۱ میلادی) جنگیدند؛ جنگی که فلاویوس آییتیوس، آتیلا (رهبر هونها) را، شکست داد. در ۴۶۱ و ۴۶۴، آنها ایتالیا را تاراج کردند. پس از مرگ آتیلا، آنها با قبایل آلمانی، بر علیه سلطه هونها شوریدند تا خودشان را رها سازند.[42]
سالشمار
- در سال ۶۳۳ پیش از میلاد سکاها به ماد حمله کردند. ۹ سال بعد در سال ۶۲۴ پیش از میلاد مادها، سکاها را شکست داده و عقب میرانند.[43]
- در سال ۵۲۹ پیش از میلاد کوروش به قبایل سکاها در آسیای مرکزی (شمال شرق ایران) حمله کرد و در جنگ با ماساگتها کشته شد. وی را در پاسارگاد دفن کردند.[43]
- در سال ۵۱۴ پیش از میلاد داریوش به سکاها در ناحیه شمال قفقاز و دریای سیاه حمله میکند.[43]
- در سال ۴۷ میلادی گندفر از پادشاهان پارتی هند، سکاهای شمالی را از گنداره اخراج کرد.[43]
جستارهای وابسته
لاتین
- Tumshuq
- Maralbashi
پانویس
- دانشگاه فرانکفورت آلمان. "Old Persian Corpus, Part No. 8, Text: DB1". http://titus.uni-frankfurt.de. External link in
|وبگاه=
(help) - Askold Ivantchik, “SCYTHIANS,” Encyclopædia Iranica, online edition, 2018, available at http://www.iranicaonline.org/articles/scythians (accessed on 25 April 2018).
- Rüdiger Schmitt, “SCYTHIAN LANGUAGE,” Encyclopædia Iranica, online edition, 2018, available at http://www.iranicaonline.org/articles/scythian-language (accessed on 10 April 2018).
- دانشنامه بریتانیکا، ذیل Scythian، نسخه آنلاین
- Brunner، «Iran v. Peoples of Iran. (2) Pre-Islamic»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- Sulimirski، «THE SCYTHS»، Cambridge History of Iran.
- شاپور شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، 53-54.
- زرشناس، میراث ادبی روایی در ایران باستان، 15.
- Szemerényi، Four Old Iranian Ethnic Names.
- «درباره سکاها و زبان سکایی». اقتصاد آنلاین. ۱۳۹۴/۰۵/۲۶. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - لغتنامه دهخدا، زیر واژه سکا
- بهزادی، رقیه، قومهای کهن - سکاها، صص ۷۳۴ تا ۷۵۷
- در زمان هووخشتر
- در بندی از شاهنامه فردوسی، از زبان رستم به هماوردش که نام او را به ریشخند می گیرد آمده است: نگر تا که سگزی کنون مرگ توست
- Sulimirski، THE SCYTHS، 149.
- زرشناس، میراث ادبی روایی در ایران باستان، 15.
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- بریتانیکا-زبان سکایی
- تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۳۶۵.
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- a b Szemerényi, Oswald (1980) "Four old Iranian ethnic names
- 371 = Scripta minora, vol. 4, pp. 2051–93 Azagoshnasp.net
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- پیرنیا، حسن، ایران باستان، جلد اول، ص ۵۷۷
- شاپور شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، 53-54.
- شاپور شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، 53-54.
- رضایی باغبیدی، تاریخ زبانهای ایرانی، 35-37.
- Rene Grousset, Naomi Walford,1998 , Page 7
- Bruno Jacobs, "ACHAEMENID SATRAPIES" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Online vesion
- تاریخ هرودوت، کتاب چهارم، ترجمهٔ جرج راولینسون، بایگانی الکترونیکی کتابخانهٔ آلدلاین
- رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمهٔ محمد معین. شابک: ۹۷۸–۹۶۴–۴۴۵–۰۳۲–۷
- داندامایف، ایرانیان در بابل هخامنشی، 184.
- داندامایف، ایرانیان در بابل هخامنشی، 187.
- BOSWORTH، «sistan»، Encyclopedia of Islam.
- Abaev and Bailey, “ALANS”, ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- Abaev and Bailey, “ALANS”, ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- Abaev and Bailey, “ALANS”, ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
منابع
- رضایی باغبیدی، حسن (۱۳۸۸). تاریخ زبانهای ایرانی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۸۴-۳.
- بهزادی، رقیه: قومهای کهن - سکاها. در: مجله «چیستا» اسفند ۱۳۶۹ و فروردین ۱۳۷۰ - شماره ۷۶ و ۷۷. (از صفحه ۷۳۴ تا ۷۵۷)
- شاپور شهبازی، علیرضا (۱۳۸۹). جهانداری داریوش بزرگ. تهران: انتشارات پارسه کهن.
- تفضلی، احمد (۱۳۷۸). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۴۶۹-۶.
- زرشناس، زهره (۱۳۸۴). میراث ادبی روایی در ایران باستان. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی. شابک ۹۶۴-۳۷۹-۰۲۴-X.
- ناتل خانلری، پرویز، زبانشناسی و زبان فارسی، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۶.
- Bruno Jacobs, "ACHAEMENID SATRAPIES" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Online vesion, Originally Published: ۱۵ اوت ۲۰۰۶
- R. Schmitt, Willem Vogelsang, "APASIACAE" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Vol. II, Fasc. 2, pp. 151–152
- Brunner, C. J (2006). "PEOPLES OF IRAN (2) Pre-Islamic". ENCYCLOPÆDIA IRANICA. XIII. p. ۳۳۷–۳۴۴.
- Rene Grousset, Naomi Walford Translated by Naomi Walford (1998). "The Empire of the Steppes: A History of Central Asia, Rutgers University Press
- Sulimirski, T (1985). "THE SCYTHS". Cambridge History of Iran. ۲. New York: Cambridge University Press. ISBN 9781139054935.
- Abaev, V. I; Bailey, H. W (1985). "ALANS". Encyclopædia Iranica. ۱. New York: Bibliotheca Persica Press. p. ۸۰۱–۸۰۳. Retrieved ۱۰/۱۰/۲۰۱۳. Check date values in:
|بازبینی=
(help) - BOSWORTH, C.E (1997). "SlSTAN". THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM. ۹ (2nd ed.). p. ۶۸۱–۶۸۵.
- Szemerényi, Oswald John Louis (1980). Four Old Iranian Ethnic Names: Scythian, Skudra, Sogdian, Saka. Verlag der Österreichischen Akademie der Wissenschaften. p. ۴۶. Retrieved ۷/۳۰/۲۰۱۵. Check date values in:
|تاریخ بازبینی=
(help)
پیوند به بیرون
- livius.org
- Scythian, member of a nomadic people originally of Iranian people who migrated from Central Asia to southern Russia in the 8th and 7th centuries BC - The New Encyclopedia Britannica, 15th edition - Micropaedia on "Scythian", 10:576
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ سکاها موجود است. |