رستم
رُسْتَمْ نامآورترین چهرهٔ اسطورهای در شاهنامه و به تبع آن، مهمترین چهرهٔ اسطورهای ادبیات فارسی است. او فرزند زال و رودابه است و نبیره گرشاسپ و از راه گرشاسپ به جمشید میرسد؛ تبار مادری او به مهراب کابلی و اژدهاک میرسد. وی اسبی به نام رخش داشت که در تمام نبردها یار و یاور او بود. رستم و اسبش، رخش، سرانجام با دسیسه شغاد، برادر ناتنی رستم، کشته شدند.
رستم | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
نام | رستم |
پهلوی | رُتسْتَهم |
لقب | دستان، تهمتن، پیلتن، تاجبخش |
عنوان | جهانپهلوان |
ویژگیها | پهلوان نیرومند، فرمانده سپاه |
تبار | تبار پدری به گرشاسپ و تبار مادری به مهراب و ضحاک |
وابستگان | سیاوش،[1](فرزندخوانده) |
آئین | یکتاپرست |
زادگاه | زابل |
تختگاه | زابل |
درفش | اژدها پیکر |
ملیت | ایرانی |
سایر اطلاعات | |
شناخته شده | شکست دیوان |
تولد | به روش رستمزایی (سزارین)، زابل |
استادان | زال |
شاگردان | سیاوش، بهمن |
دوران | پیشدادیان، کیانیان منوچهر، نوذر، کیقباد، زو، کیکاووس، کیخسرو، لهراسپ و گشتاسپ، و سرانجام بهمن |
رویدادهای مهم | گذشتن از هفتخوان، پرورش سیاوش، نبرد با سهراب، نبرد با اسفندیار |
جنگها | مازندان، هاماوران، جنگ هماون، جنگ بزرگ کیخسرو |
جنگ اول | جنگ مازندران |
جنگ دوم | جنگ هاماوران |
جنگ سوم | جنگ هماون |
جنگ چهارم | جنگ بزرگ کیخسرو |
خانواده | |
نام نیا | سام |
نام پدر | زال |
نام مادر | رودابه |
نام همسر | تهمینه |
فرزندان | سهراب، فرامرز بانوگشسب(در بانوگشسبنامه) جهانگیر(در جهانگیرنامه) |
فرزندزاده | برزو(در برزونامه) |
برادران | شغاد، زواره |
بیت در وصف او | جهانآفرین تا جهان آفرید / سواری چو رستم نیامد پدید |
ریشهٔ نام
رستم در ادبیات فارسی به صورتهای رستهم، روستهم، روستم نیز آمدهاست. در اصل از دو جزء تشکیل شدهاست: «رُس» از /raodha/ (به معنی بالیدن و نمو یافتن) [رستن و روییدن از همین ریشه است] + «تَهم» /taxma/ که در فارسی باستان و گاتاها و دیگر بخشهای اوستا به معنی «دلیر» و «پهلوان» آمدهاست و «تهمتن» نیز از همین ریشه است؛ به معنی بزرگ پیکر و قوی اندام و در حقیقت تهمتن معنی کلمهٔ رستم است. بنابر آنچه گفته شد، رستم یعنی کشیده بالا و بزرگ تن و قوی پیکر.[2][3] «در ادبیات پهلوی نام رستم به صورت «رُتستَخمَک» /rot-staxmak/ یا «رُتستَخم» /rot-staxm/ و «رُتستَهم» /rot-stahm/ آمدهاست.[4][5]یوزف مارکوارت تصور کردهاست که کلمهٔ «رُتستَخمَ» در اوستا «رَنتَستَخمَ» /ranta-staxma/ و یکی از عناوین و صفات گرشاسپ بودهاست و این دو پهلوان نهتنها از جهت اعمال پهلوانی به یکدیگر شبیهاند، بلکه از نظر مذهبی نیز شباهت و قرابت دارند. البته این وجوه شباهت هیچگاه دلیل وحدت دو پهلوان و همسانی آن دو با یکدیگر نیست.
تئودور نُلدکه، برعکسِ مارکوارت، معتقد بود که داستان زالِ زر و رستم بههیچروی با روایت گرشاسپ ارتباطی ندارد و نسبنامهٔ آن دو ساختگی و مجعول است؛ چرا که اولاً در اوستا از ایشان نامی نیامده است و دوم آنکه گرشاسپ در اوستا و در بعضی موارد در شاهنامه در شمار شاهان است؛ در صورتی که زال و رستم از پهلوانان شمرده میشوند.[6] مهرداد بهار نوشتهاست که «بیشتر میتوان احتمال داد که رستم پهلوان اساطیر اقوامی بیگانه، احتمالاً سکایی بوده که به علت آمیختن ایشان با ایرانیان وارد افسانههای ملی ما گردیدهاست».[7] البته زبانشناسان نام رستم را کاملاً ایرانی میدانند و این نظریهٔ سکایی بودن منشأ آن را کم میکند.[8]
تولد رستم
نگرانی منوچهر از وصلت زال و رودابه:
فریدون ز ضحاک گیتی بشست | بترسم که آید از آن تخم رُست[9] |
گفتهاند رستم جهان پهلوان ایران با انجام عمل رستمزایی (سزارین) به دنیا آمدهاست.[10] دربارهٔ چگونگی به دنیا آوردن رستم در اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی آمده که رودابه، همسر زال، دچار درد شدید زایمان گردید و نتوانست طفل را به دنیا آورد. به دستور سیمرغ یک موبد و یک طبیب را بر بالین رودابه آوردند. در این عهد روحانیون و موبدان علاوه بر انجام وظایف دینی، پزشکی نیز میکردند و بدین جهت وی در علاج، توأم دارو و ادعیه به کار میبرند.
طبیب ابتدا رودابه را با خوراندن شراب قوی بیهوش کرد. آنگاه پهلویش را شکافت سپس سر جنین که به طرف راه طبیعی خروج (فرج) بود برگردانیده و آن را از رحم خارج نمود. دوباره محل پارگی رحم و شکم را بخیه زد. برای آنکه محل بخیه عفونی نشود به آن مرهم ضدعفونیکننده و التیام بخش مالید.[11] بدین ترتیب رستم سالم به دنیا آمد و مادرش رودابه نیز زنده ماند.
... | ||
به بالین رودابه شد زال زر | پر از آب رخسار و خسته جگر | |
همان پر سیمرغش آمد به یاد | بخندید و سیندخت را مژده داد | |
یکی مجمر آورد و آتش فروخت | وزآن پر سیمرغ لختی بسوخت | |
هم اندر زمان تیره گون شد هوا | پدید آمد آن مرغ فرمانروا | |
چو ابری که بارانش مرجان بود | چه مرجان که آرایش جان بود | |
ستودش فراوان و بردش نماز | بر او کرد زال آفرین دراز | |
چنین گفت با زال سیمرغ کاین غم چراست | به چشم هژبر اندرون نم چراست | |
... | ... | |
بیاور یکی خنجر آبگون | یکی مرد بینا دل پرفسون | |
نخستین به می ماه را مست کن | ز دل بیم و اندیشه را پست کن | |
تو منگر که بینا دل افسون کند | به صندوق تا شیر بیرون کند | |
بکافد تهی گاه سرو سهی | نباشد مراو را ز درد آگهی | |
وزو بچهٔ شیر بیرون کشد | همه پهلوی ماه در خون کشد | |
وز آن پس بدوزد آن کجا کرد چاک | ز دل دور کن ترس و تیمار و باک | |
گیاهی که گویم ابا شیر و مُشک | بکوب و بکن هر سه در سایه خشک | |
... | ... |
مرگ رستم
در شاهنامه طول عمر پهلوانانی که از نسل سام یل (پدر بزرگ رستم) هستند، بسیار طولانی ذکر شدهاست و به همین طریق طول عمر رستم نیز در حدود ششصد سال بوده که البته به مرگ طبیعی نیز از دنیا نرفتهاست و با حیله شاه کابل و به دست برادر ناتنیاش، شغاد، به چاه افتاد و کشته شد در این واقعه برادر دیگر رستم، به نام زواره و نیز رخش نیز کشته شدند. رستم در طول عمر خود همعصر پادشاهان بسیاری بود که عبارتند از منوچهر - نوذر - زو - کیقباد - کیکاووس - کیخسرو - لهراسب و گشتاسب و سرانجام بهمن.
رستم و عقیده صاحبنظران
وی در واقع، پهلوانی است در بردارندهٔ قهرمانیهای نیایش گرشاسپ و تواناییهای شعری فردوسی و نیاز مردم ایران به چنین اسطورهٔ زنده و دیرپایی است.
مهمترین حوادث و اقدامات رستم که در شاهنامه به نظم آمده عبارت است از:
- کشتن دیو سپید
- فتح دژ سپندکوه
- آوردن کیقباد از البرز کوه
- نجات دادن کیکاووس و سایر پهلوانان در بند دیو سپید در مازندران (با استان مازندران اشتباه نشود) با گذشتن از هفت خوان
- نجات کی کاووس از بند شاه هاماوران
- بیرون راندن افراسیاب از ایران که در غیبت کاووس به ایران تاخته و آن را تسخیر کرده بود
- جنگ با سهراب
- پرورش سیاوش پسر کاووس
- کشتن سودابه همسر کیکاووس به خونخواهی سیاوش
- خونخواهی سیاوش و تاختن به توران
- حضور در جنگ با خاقان چین و کشتن کاموس کشانی و اسارت خاقان چین
- کشتن اکوان دیو
- نجات بیژن پسر گیو از چاه افراسیاب.
- کشتن اسفندیار
- پرورش بهمن پسر اسفندیار
در سایر منظومهها:
رستم تاریخی
بسیاری از صاحب نظران بر این باور هستند که رستم پهلوان شاهنامه، همان رستم سورن پهلو یا سورنا اسپهبد اشکانی است. میتوان چنین برداشت کرد که به دلیل شهرت سورنا در میان مردم، به او چنین افسانههایی نسبت دادهاند و رفته رفته به قهرمان ملی ایرانیان بدل شدهاست.[12] سکایی بودن و یکی بودن محل فرمانروایی خاندان پهلوانان شاهنامه در سیستان (سکستان - سرزمین سکاها) و خاندان سورن (خاندانی که سورنا بدان تعلق داشت) نیز میتواند مهر تأییدی بر این گفته باشد. برخی دیگر رستم فرخزاد را رستم حقیقی میدانند.
نگارخانه
فیلمشناسی
- فیلم ایرانی رستم و سهراب (۱۳۳۶)
- سریال ایرانی چهل سرباز (۱۳۸۶)
- فیلم هندی رستم و سهراب (۱۹۶۳)
- فیلم تاجیکی رستم و سهراب (۱۹۷۱)
- سریال انیمیشن ایرانی داستانهای شاهنامه (۱۳۸۳)
- انیمیشن ایرانی رستم و سهراب (۱۳۹۲)
- فیلم ایرانی مبارک (۱۳۹۵)
جستارهای وابسته
پانویس
- فرزند خوانده، سیاوش نزد رستم پرورش داده شد.
- یشتها، ص ۱۳۹
- فرهنگ ایران باستان، ص ۲۲۸
- بندهشن بزگ، فصلهای ۳۳ و ۳۵
- کتاب شهرستانهای ایران
- حماسهسرایی در ایران، صص ۵۶۳ و ۵۶۴
- اساطیر ایران، ص ۴۹
- رستگار فسایی، منصور (۱۳۷۹). فرهنگ نامهای شاهنامه. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- شاهنامه. جلد اول. منوچهر، ص ۴۳
- این اتفاق را برای سزار قیصر روم نیز نقل میکنند.
- مرهم مزبور را نیز از مخلوط مشک ساییده شده و شیر تهیه کرده بودند
- Bivar، A. D. H. THE POLITICAL HISTORY OF IRAN UNDER THE ARSACIDS. Cambridge: Cambridge University Press. صص. ۲۱–۹۹. شابک ۹۷۸۱۱۳۹۰۵۴۹۴۲.
منابع
- حسین، الهی قمشهای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.
- صفا، ذبیحالله (۱۳۷۹)، حماسهسرایی در ایران، تهران: امیرکبیر، شابک ۹۶۴-۰۰-۰۶۳۵-۱
- شاهنامه فردوسی. نشر محمد: شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵
- لغتنامه دهخدا
پیوند به بیرون
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به رستم در ویکیگفتاورد موجود است. |
متن مربوطه در ویکینبشته: شاهنامه |
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ رستم موجود است. |