زو (شاهنامه)

زَو، زَوتهماسپ، (زاب یا اوزاو بر اساس اوستا)، در شاهنامه فردوسی پسر تهماسب است. پس از آن که افراسیاب، نوذر را کشت؛ زو به شاهی رسید. زو پنج سال پادشاهی کرد و به یاری توس، گستهم با افراسیاب جنگید و پس از خشکسالی در ایران و توران، افراسیاب و زَو صلح را پذیرفتند. زو در ۸۶ سالگی درگذشت. پس از مرگ او، به روایتی گرشاسب به پادشاهی رسید.[1] اما بر اساس شاهنامه به تصحیح دکتر خالقی مطلق پس از زَوتهماسب سلسله کیانیان شروع شده و کیقباد پادشاه شد.[2]

زو (شاهنامه)
صفحه‌ای از شاهنامه بایسنقری (۸۰۹ خورشیدی)
اطلاعات کلی
نامزَو
نام کاملزوتهماسپ
منصبشاه
لقبدادگستر
تخت‌گاهآمل
ملیتایران
سایر اطلاعات
وقایع مهمخشک‌سالی
وقایع دیگرهجوم توران
نتیجه جنگمتارکه جنگ به سبب قحطی
دوران سلطنتپنج سال
خانواده
نام پدرتهماسب
فرزندانگرشاسپ
دورهپیشدادی
پیش ازگرشاسپ
پس ازنوذر

سال قحطی

پادشاهی زو در دورانی بود که ایران به سبب فقدان اتحاد و همبستگی دچار ضعف شدید و در فقدان پادشاه قانونی، هر قوم و قبیله در اینسو و آنسوی کشور ادعای پادشاهی می‌نمود مضاف بر این بروز قحطی نیز بر مشکلات عدیده افزوده شد. گزارش قحطی دوران زوطهماسب به غیر از شاهنامه در متون عبری نیز ذکر شده‌است، منابع عبری شاه مزبور را ارفکشاد نام می‌برند.[3]

همان بُد که تنگی بُد اندر جهانشده خشک خاک و گیا را دهان
نیامد همی ز آسمان هیچ نمهمی برکشیدند نان با دِرم
دو لشکر بر آن گونه تا هشت ماهبه روی اندر آورده روی سپاه[4]

ایران در زمان زو

پس از مرگ منوچهر فرزندش نوذر بر تخت سلطنت ایران جلوس نمود و تا هنگامیکه منوچهر زنده بود تورانیان جسارت تجاوز به خاک ایران را نداشتند ولی پس از مرگ وی، تورانیان دوباره ایران را آماج تاخت و تاز قرار دادند. در زمان نوذر ایران تجزیه گشت و این وضعیت احتمالاً تا پایان جنگ بزرگ کیخسرو ادامه داشت در این مدت اطراف و اکناف کشور شاهکان خودکامه و نیمه مستقل به حکمرانی ادامه می‌دادند. دیگر اقوام ایران نیز نتوانستند در برابر تورانیان مقاومت نمایند و همهٔ اقوام و طوایف دوباره یوغ توران را متحمل گشت.

جنبش‌های کوچک و بزرگ در ایران کاملاً محو و نابود نشد این مسئله را همه منابع مانند اسناد میخی، منابع یونانی و شاهنامه تأیید می‌کنند. برای نمونه قیام مادی‌ها برهبری دیاکو که توسط سارگون دوم در سال - ۷۱۵ پ.م. - سرکوب و خودش نیز به اسارت درآمد. مشابه همین اتفاق در شاهنامه کیکاووس است که با تلاش و اعتماد به نفس به جنگ دیوان مازندارن رفت ولی اسیر شد.

شباهت تاریخی کیکاووس و دیاکو،[5] این فرض را تقویت می‌نماید که کیکاووس در سال ۷۱۵ پ.م. می‌زیسته و در اسلاف او همچون کی‌قباد و گرشاسپ تا زو دو نسل فاصله داشته‌است. چون به تاریخ‌گذاری شاهنامه نمی‌توان اعتماد داشت، حداقل باید زوتهماسپ پنجاه سال پیش از کیکاووس حکومت کرده باشد. سال قحطی و خشکسالی بزرگ احتمالاً باید پیرامون سال - ۷۶۵ پ.م. - وقوع یافته‌است.

یودیف

برخی تألیفاتی که به تاریخ ماد مربوط است در دورهٔ نفوذ فرهنگ هلنیسم در آسیای مقدّم مدوّن گشتند، از روایات تاریخی یونان جدا می‌باشند و جنبهٔ خاصی دارند - از قرن یکم تا قرن سوم پ.م. -. از آنجمله است کتاب یودیف که اصل آن به زبان آرامی بوده‌است. یودیف شرح داستان دلیرانهٔ زن یهودی است که میهن خویش را از شرّ اولوفرن ستمگر، سردار بُخت‌النصر (نبوکدنصر) آزاد می‌سازد. این اثر با شرح جنگ بُخت‌النصر علیه آرپاکساد[6] پادشاه ماد، آغاز می‌گردد.

جنگ بُخت‌النصر علیه آرپاکساد که در منابع عبری مذکور افتاه به انحای دیگر در شاهنامه هم آمده‌است فقط اسامی مردان و نواحی جغرافیایی از یکدیگر متمایز بوده و گاهی هم جای اسامی مردان و نواحی در کتاب یودیف با یکدیگر جا بجا شده‌است. با توجه به عدم شناخت مؤلف کتاب یودیف به فرهنگ و جغرافیای سرزمین ماد این جابجایی قابل درک است، واقعه مذکور در شاهنامه تحت عنوان پادشاهی زوطهماسپ نقل شده و قهرمانان واقعه بجای بخت‌النصر و آرپاکساد با عناوینی چون افراسیاب و زوتهماسپ ذکر می‌شوند. شاهنامه مدت خشکسالی را پنج سال گزارش می‌نماید که بعد از آن فراخ خرّمی به هر دو طرف ایران و توران رو آورد ولی زوتهماسپ هشتاد ساله در گذشت:

فراخی که آمد ز تنگی پدیدجهان آفرین داشت آنرا کلید
به هر سو یکی جشنگه ساختنددل از کین و نفرین بپرداختند
چنین تا برآمد برین سال پنجنبودند آگه کس از درد و رنج
ببُد بخت ایرانیان کند روشد آن دادگستر جهاندار زو

به عقیدهٔ بعضی محققان، آرپاکساد شاه ماد نامی که در تألیف یودیف از آن یاد می‌شود نه اسم پادشاه، بلکه یک اصطلاح جغرافیایی و سرزمینی بوده‌است.[7] این واژه در زبان آذری، به معنی قحطی و کسادی جو است. اطلاق این عنوان به سبب خشک‌سالی و متعاقب آن قحطیی بود که در آن دوران در بخش وسیعی در خاورمیانه اتفاق افتاد. اگر به گزارش زوتهماسپ در شاهنامه دقت شود این نکته محرز می‌گردد که در دورهٔ حکوکت پنج سالهٔ زو قحطی ارزاق شدید شد و با هم‌وزن درهم نان تهیه می‌شد. در آن دوران نان‌جو قُوت اصلی مردم را تشکیل می‌داد و هنوز گندم شناخته شده نبود.

پانویس

  1. شهیدی مازندرانی، حسین (۱۳۷۷فرهنگ شاهنامه (نام کسان و جای‌ها)، تهران: نشر بلخ
  2. فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه فردوسی، پیرایش دکتر جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۹۴، نشر سخن
  3. تعابیر گوناگون از این اسم شده مثل آرفاکساد، آرفاکشاد و آرپاکساد. در این میان محتمل است آرپاکساد صحیح باشد و به معنی قحطح جُو و قُوت مردم است
  4. شاهنامه. جلد دوم. گرشاسپ، ص ۷۱
  5. دیوک در گزارش هرودوت.
  6. ارفکشاد در تورات فارسی
  7. در فهرست اقوام آرپاکساد اصطلاحی است جغرافیایی.

جستارهای وابسته

منابع

  • حسین، الهی قمشه‌ای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.
  • شهیدی مازندرانی، حسین (۱۳۷۷فرهنگ شاهنامه (نام کسان و جای‌ها)، تهران: نشر بلخ
  • ای. م. دیاکونوف. تاریخ ماد. ترجمه کریم کشاورز. انتشارات: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. تهران ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴−۴۴۵−۱۰۶−۶

پیوند به بیرون

متن مربوطه در ویکی‌نبشته: شاهنامه
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ زو (شاهنامه) موجود است.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.