یزدگرد یکم
یزدگرد یکم مشهور به یزدگرد رامگر و یزدگرد بزهگر (شاهنشاهی از ۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی)، چهاردهمین شاهنشاه ساسانی بود. وی به جای بهرام چهارم یا بهرام کرمانشاه، به سلطنت رسید. منابعی که به وی پرداختهاند را میتوان به سه دسته تقسیم نمود. یک گونه آن، منابع اولیهٔ یهودی، مسیحی و زرتشتی است. دسته دیگر تاریخ شفاهی میباشد و دسته سوم، تاریخنگاری مدرن است. منابع زرتشتی (و تاریخنگاران اسلامی که از آنها وام گرفتهاند) که از او به پلیدی یاد میکنند، اما در منابع مسیحی و یهودی، از او با احترام یاد میکنند. از سوی دیگر، کمبود منابع در مورد زندگانی و پادشاهی او در روایات شفاهی-ملی، نمایانگر میزان نفرت درباریان است که سعی کردهاند هویت تاریخی او را مخدوش کرده، و فقط به صورت گذرا از او نام ببرند.
یزدگرد یکم | |
---|---|
شاهنشاه ایران و انیران | |
سلطنت | ۳۹۹ - ۲۱ ژانویه، ۴۲۰[1] |
تاجگذاری | ۳۹۹ (میلادی) |
پیشین | بهرام چهارم |
جانشین | بهرام پنجم |
درگذشته | ۸ اوت ۴۲۰ (میلادی)[2] هیرکانیا[3] «نگهبان صلح (رامشهر)».[4] |
شهبانو | شوشاندخت |
همسر(ان) | شوشاندخت [5] |
فرزند(ان) | بهرام پنجم شاپور چهارم |
دودمان | ساسانی |
پدر | شاپور سوم |
دین و مذهب | مزدیسنا |
در دوران حکومت او، اقلیتهای دینی با آرامش و خاطری آسوده به مناسک دینی خود پرداختند و یزدگرد یکم به دلیل تسامح دینی نسبت به غیر زرتشتیان، در میان تاریخدانان یهودی–مسیحی محبوب و در منابع فارسی–عربی منفور است. یزدگرد، به مسیحیان آزادی مذهبی داد تا بتوانند با این امتیاز، با امپراتوری روم صلح کند. منع آزار مسیحیان، سبب خشم و کینهٔ موبدان و اشرافزادگان ساسانی گشت. چرا که مذهب مسیحیت، رقیب جدی برای مذهب آنها بود و عقاید مذهبی این دو، با یکدیگر تضادهای آشکارا داشتند.
در منابع زرتشتی، او با یک یهودی ازدواج کرده است. حال آنکه در منبع یهودی (یعنی تلمود)، سخنی از این ازدواج به میان نیامده است. خاورشناسان در مورد این ازدواج، تردید دارند. یزدگرد یکم صلحی پایدار با امپراتوری روم شرقی برقرار کرد و توانست نگاه خود را از مرز غربی به مرز شرقی امپراتوری ساسانی معطوف کند.
قدرت شاهنشاه در دربار به قدری ضعیف گشته بود، که سه شاهنشاه پیش از یزدگرد، بر اثر توطئه و دسیسه کشته شدند؛ بنابراین، یزدگرد پیشدستی کرد و دست اشرافزادگان و موبدان را از قدرت کوتاه کرد و آنها را از سر راه خود برداشت. او بهطور مشکوکی در هیرکانیا (نزدیک گرگان امروزی) کشته شد. به باور تاریخنگاران (نظیر تئودور نلدکه، علیرضا شاپور شهبازی، روزبه زرینکوب و عبدالحسین زرینکوب)، اشرافزادگان و موبدان، انتقام خود را در محیطی به دور از پایتخت، از او گرفتند و شایع نمودند که او توسط فرشته خدایی کشته شد. اما شهرام جلیلیان معتقد است که یزدگرد به علت بیماری مرده است و موبدان و اشرافزادگان، وانمود کردهاند که مرگ او، خواست الهی بوده است.
نامشناسی
یزدگرد، اسم ترکیبی از «یَزَد» برگرفته از «یَزَتَه» به معنای «خدایی» و «کرتَه» به معنی «ساخته» است که در ترکیب، به معنی «خدا ساخته» است و شبیه به «بَغکَرت» ایرانی و «Theokistos» یونانی است. صورتهای دیگر این کلمه در فارسی میانه Yazdekert (yzdkrt')، در سریانی Yazdegerd و Izdegerd و Yazdeger، در یونانی Isdigerdes (Ἰσδιγέρδης) و صورتهای متفاوت دیگر، در فارسی جدید یَزدْگِرد، یَزدِگِرد، یَزدگَرد و یَزدکَرد، در تلمود Izdeger و Azger، در عربی یَزدِجِرد (در شعر اغانی: اَزدکِرد)، و در ارمنی کلاسیک Yazkert (Յազկերտ) است.[6]
منبعشناسی
منابع ساسانی-زرتشتی و مسلمان
گزارشهای تاریخی دورهٔ اسلامی که آگاهیهایی دربارهٔ یزدگرد یکم به دست میدهند و البته بازتاب دیدگاه خداینامه، تاریخ ملی ایرانیان بودهاند، از یزدگرد با واژگانی چون «دَفر/دَبر» (فریبنده)، «فَظ»، «الخشن» (دشت/خشن)، «الاثیم» (بزهگر) و «مجرم» سخن میگویند و یزدگرد یک چهرهٔ یک پادشاه ستمگر و بداندیش به خود میگیرد و همهٔ کردهها و سیاستهای او، زشت و نکوهید خوانده میشود.[9]
نولدکه در توضیح خداینامه آوردهاست که «تمام روایتهای ملی ایران در یک کتاب خلاصه و جمع شده بود. اینها روایتهای توده مردم نبود، بلکه روایتهایی بود که از قول بزرگان و روحانیون که با یکدیگر کاملاً مربوط بودند، گرد آمده بود. عقاید و افکار این دو گروه صاحبنفوذ در جامعه ساسانی، به روشنی در همه جای کتاب نمایان است… نه فقط قسمت پهلوانان، بلکه قسمتهای پسینتر نیز، برای سرگرمی و تفریح نوشته شده بود… این کتاب به زبان فارسی میانه نگاشته شد. اسم کتاب، قریب به یقین خوتاینامک (با تلفظ امروزی، خداینامه) به معنی «نامهٔ خداوندگان»، متشابه با اسم شاهنامه که بعدها به آن منتسب کردند، بودهاست. مآخذ عربی، همین کتاب را که حاوی تاریخ شاهان ایران بوده، خداینامه نامیدند… این کتاب، توسط ابن مقفع، در سده دوم هجری به عربی ترجمه گشت. از این کتاب نه به اصل پهلوی، و نه به ترجمه عربی، از میان رفتهاست. ترجمهها و کتابهای اقتباسی دیگر از این کتاب هم به دست ما نرسیدهاست؛ ولی بهطور ناقص، در تاریخها و گاهی در بعضی مجموعهها مانند عیونالاخبار ابن قتیبه، قطعات و استخراجهایی دیده میشود.»[10]
شاهنامهٔ فردوسی، منبع اصلی روایتهای اساطیری و حماسی ایران به زبان فارسی نو بهشمار میآید که بر اساس خداینامهها، سرده شدهاست. در شاهنامه میتوان روایتهایِ سینه به سینه و سنتهای شفاهی را که از قول «دهقان» نقل میشود نیز ملاحظه کرد. از اینرو، شخصیتهایی در شاهنامه دیده میشود که برای اوستا و منابع پهلوی ناشناختهاند؛ چرا که فردوسی، روایتهای گوناگون را با هم درآمیخته است. به عبارت دیگر، ثبت شاهنامه فردوسی، در انتهای دوران تکامل تاریخنگاری پسا ساسانی بودهاست.[11]
در خداینامه، نام پادشاهان سلسله ایرانی و رخدادهای مرتبط با آنها را، آمیخته با افسانه، ضبط کرده بودند. در دربار شاهان ساسانی، دفترهای رسمی ثبت وقایع وجود داشته و کسانی بودند که روایتهای تاریخی را افسانهوار از برداشتهاند. احمد تفضلی، زمان تدوین این کتاب را به دوران خسرو انوشیروان منسوب میدارد که در واقع «عصر تألیف و ترجمه و نهضت ادبی» ساسانی بودهاست. در این زمان، بر اساس دفترهای رسمی و نیز با استفاده از سنتهای شفاهی و رسالههای جداگانهای که در مطالب گوناگون مرتبط با تاریخ از قبیل نسبنامهها و فهرست جنگها یا شهرها و وقایع مربوط با آنها وجود داشته، خداینامه تدوین شد. در سرگذشت هر یک از شاهان، قصههای نمایشی (مثلاً عاشقانه، مثل شاپور اول و دختر ضیزن، شاه حَضَر (هتره)؛ داستانهای بهرام گور) نیز گنجانده میشد.[12]
جهانبینی خداینامگ و گرایش آن به موبدان به چند طریق آشکار گردید. در دربار، موبدان، ستارهشناسها، بخردان و دانایان (داناگان) حاضر و دمِ دست بودند و پیوسته دربارهٔ مسائل آینده با آنها مشورت میشد و در خداینامگ، همواره گفتههای آنها درست و شایسته نشان داده شدهاست. تصور دوگانه باورانه از جهان و ارزشهای اخلاقی برآیند آن، سراسر کتاب را پر کردهاست. رویدادهای تاریخی را عمدتاً بر حسب دوگانگی خیر و شر مینوشتند و اهریمن و دیوانِ او، همهجا، حاضر بودند تا هستی انسان را تباه و پریشان سازند و اندیشههای آدمیان را تباه کنند. به گواهی سرنوشتی که جمشید، کاووس و یزدگرد یکم یافتند، تسلیم شدن به وسوسههای آنها، کیفر ایزدی در پی دارد.[13]
شاهنامه فردوسی، گنجینهای از روایتهای ملی ایرانیان است و نسبت به بقیه کتابها، آگاهیها نهادی و تمدنی ساسانی بیشتری را ارائه میکند. آنچه فردوسی ناگزیر بوده دربارهٔ ایران باستان بگوید، رویهمرفته، نشانگر اوضاع ساسانی است، اما عبارات فنی او برابر با اصطلاحات دورهٔ ساسانی نیست.[14] از یزدگرد یکم، در شاهنامه، همانند سایر متون عربی–فارسی، چندان سخن نمیرود. گرچه ابیاتی تحت عنوان «پادشاهی یزدگرد بزهکار» آمدهاست، در حقیقت، زیرمجموعه داستان «کودکی بهرام گور» است.[15]
طبری در توصیف بیشتر از دیگران، به گزارش کردههای یزدگرد پرداختهاست. او میگوید یزدگرد فرهیخته و باهوش بود، اما بیشتر به چیزهای زیانآور میاندیشید و دانش خود را در نیرنگ و فریبکاری به کار میبرد. دانش و فرهنگ دیگران را اندک میدید و به داشتههای خود میبالید. او مردی سختگیر، زشتخو و ناسپاس بود. سختگیری یزدگرد چنان بود که لغزشها و گناهان خُرد را را بزرگ و نابخشودنی میشمرد و سزای سخت میداد.[16]
جاحظ نوشتهاست که «یزدگرد یکم، آداب و رسوم ساسانیان را عوض کرد، در زمین آشوب به پا کرد، به مردم ستم کرد و ظالم و فاسد بود». دوران پادشاهی یزدگرد در مجملالتواریخ در چند سطر بیان شده که جمله نخست آن چنین است: «کاری نکرد جز ستمگری». تنها منابعی یزدگرد را بزهکار میخوانند که از سنت تاریخنگاری موبدان دربار ساسانی، پیروی کردهاند.[17] به نوشتهٔ ابوریحان بیرونی، یزدگرد تقویم را بهروز کرد.[18] ابنبلخی در مورد یزدگرد نوشتهاست: «مردی ظالمِ بدخویِ درازدست بود و از این جهت، او را یزدجرد اثیم خواندندی، یعنی بزهکار».[19]
در متون یهودی
یزدگرد، در متون یهودی-مسیحی نظیر تلمود، چهرهای پسندیده دارد. در این منابع، او را پادشاهی مهربان توصیف کردهاند که با پیروان همهٔ ادیان مدارا میکرده و به آنها اجازه میداده تا به راحتی در میان دیگران زندگی کنند، ببالند و حتی جوامعی نیرومند تشکیل دهند. رفتار آزاداندیشانهٔ او با پیروان دیگر دینها حتی در منابع زرتشتی هم دیده میشود؛ آنجا که از ازدواج او با شوشاندخت، دختر روشگالوتا (سالار یهودیان تبعیدی) سخن میرود. در منابع تلمودی نیز، از یزدگرد یکم به احترام و نیکی یاد کردهاند و نویسندگان آن برآنند که او از دین یهود آگاهی داشتهاست.[20]
تلمود در دو جا از یزگرد یاد میکند و در هر دو جا، نام یزگرد همراه با نام ربی آشی آمدهاست. روشن است که ربی آشی در سال ۴۲۷ میلادی درگذشت، لذا مقصود تلمود از یزدگرد، باید یزگرد یکم باشد.[21] تلمود تعریف میکند که یک روز امیمر، مرزوطرا و ربی آشی نزدیک درب ورودی کاخ یزدگرد نشسته بودند. هنگامی که آشپز مخصوص شاه، غذا برای شاه میآورد، ربی آشی که متوجه رنگ پریدگی چهره مرزوطرا شده بود، دست دراز کرده و قدری خوراک را از میان سینی برداشته به مرزوطرا میدهد. آشپز فریاد میزند: «خوراک شاه را خراب کردید». دربانان سر رسیده و آن سه نفر را مورد بازخواست قرار میدهند. ربی آشی استدلال میکند که یک قطعه گوشت خوک مصروع داخل خوراک شاه میبیند، لذا دست به این عمل غیر مقبول میزند. دربانان دنبال گوشت خوک مصروع میگردند و چیزی داخل سینی نمییابند. در آنوقت ربی آشی دست به سوی سینی دراز کرده و لختهای گوشت خوک مصروع از آن بیرون آورده، به دربانان نشان میدهد. پس از این واقعه دو تن همنشینان ربی آشی علت حقیقی این رفتار را از وی میپرسند. ربی آشی در پاسخ میگوید که در هوای گرم متوجه میشود که خوراک در شرف گندیدن است، لذا با این حرکت مانع مسمویت شاه ایران میگردد.[22]
در کتاب زباحیم، باب ۱۹، ذکر شدهاست که ربی اشی از قول ربی هونا—که رئیس جامعه یهودیان بابل بود، حکایت میکند که شخص اخیر روزی برای ملاقات با یزدگرد باریافت. شاه متوجه کمربند شل ربی هونا میشود، از تخت پائین آمده و کمربند ربی هونا را محکم میکند. ربی امیمر در اینباره میگوید که یکی از آیات کتاب اشعیا که «شاهان ترا خدمتگزاری خواهند کرد»، تحقق یافتهاست.[23]
در متون مسیحی
منابع مسیحی (سریانی و یونانی) او را فرمانروایی نیکو نوشتهاند و بعضی گفتهاند که او به مسیحیت گرویده بود، که این سخن چندان راست نمینماید.[24] در داستانهای سریانی، او «شاه پیروز و باشکوه» (malkā zakāyā w naṣihā) خوانده شدهاست.[25][26] سقراط اسکولاستکوس آوردهاست که یزدگرد، فرمان داد تا مغان را تار و مار کنند.[27]
در منابع رومی و ارمنی
پروکوپیوس، تاریخنگار رومی، یزدگرد را پادشاهی با اخلاق پسندیده و پایبند به «عهد و پیمان» نشان دادهاست.[28] آگاثیاس، که به ندرت از پادشاهان ایرانی به نیکی یاد میکند، دربارهٔ یزدگرد مینویسد: «هرگز با رومیان نجنگید و هیچ آسیب دیگری به آنان نرساند و رفتارش همواره صلحجو بود».[29] از تاریخنگاران هم دورهی ساسانیان میتوان به پروکوپیوس و آگاثیاس اشاره نمود. آنان بر خلاف دشمنی آشکار و کینهورزیشان نسبت به ایرانیان، یزدگرد یکم را فرمانروایی «نیکاندیش» و «بزرگمنش» توصیف نمودهاند.[30]
در دربار شاهان ساسانی، دفترهای رسمی وقایع وجود داشت و آگاثیاس، تاریخنگار بیزانسی سده ششم میلادی (معاصر خسرو انوشیروان)، به واسطه دوستیاش با فردی به نام سرگیوس، از آنها بهرهمند گشتهاست.[31]
روایت شفاهی پادشاهی یزدگرد
در روایت سنتی-ساسانی، آمدهاست که [[یزدگرد یکم]] فردی بزهکار، پادشاهی بدگمان، ستمکار و به ویژه با اشرافزادگان سختگیر بود و آنها نیز همگان از وی بیزاری میجستند. آنها به درگاه خدا مینالیدند که ایشان را از شر یزدگرد آسوده کند. روزی که پادشاه در گرگان به سر میبرد، اسبی نژاده و کمیاب در برابر خرگاه شاهی پدیدار گشت. هیچکس نتوانست آن را رام کند، اما اسب به آسانی رام پادشاه گردید. همین که پادشاه به نوازش آن پرداخت، اسب چنان لگدی بر دلش زد که برجای سرد شد و بدینسان بود که یزدگرد به «پادشاهی ستمگرانهٔ خود» پایان داد. مردم گفتند که آن اسب، فرشتهای از جانب خدا بود.[32]
پس از مرگ یزدگرد، بزرگان، فرزندان وی را از رسیدن به پادشاهی بازداشتند و خسرو را که از نوادگان اردشیر یکم بود، بر تخت نشاندند. در آن هنگام، بهرام پسر یزدگرد در دربار منذر بن نعمان، شاه حیره به سر میبرد. چون بهرام گور از مادر زاده شد، پدرش از اختربینان شنید که این فرزند به یک شرط بر تخت پادشاهی خواهد نشست که «در سرزمینی بیگانه پرورش یابد». یزدگرد پسرش را به حیره فرستاد و او در آن سرزمین در هنرهای سواری، تیراندازی و شکار و فلسفه و هنرهای ادبی آموزش کامل دید. چون از اتفاق بزرگان بر خسرو آگاهی یافت، با منذر رهسپار پایتخت شد و دعوی تاج و تخت پدر کرد. بزرگان و مهتران، از سیمای زیبای بهرام، سخنوری و وعده او که راههای رفته پدر پرهیز خواهد کرد، تکان خوردند. اما آنچه سرانجام کار را فیصله داد، نیروی بازوی بهرام بود. وی پیشنهاد داد که تاج را میان دو شیر گرسنه بنهند و هرکس که توانست آن را از میان دو شیر برباید، به پادشاهی برسد. خسرو وی را پیش انداخت و بهرام نیز پس از کشتن شیران، تاج را برداشت.[33]
تبار و خانواده
گزارشهای تاریخی، یزدگرد یکم را فرزند «شاپور» ذکر کردهاند ولی مشخص نمیکنند که منظورشان شاپور دوم بوده یا شاپور سوم.[34] به عقیدهٔ تئودور نولدکه، پدر یزدگرد، شاپور سوم بودهاست،[35] اما بهدلیل اینکه طبری در جایی گزارش میدهد که یزدگرد پسر بهرام کرمانشاه، پسر شاپور دوّم بودهاست و در جایی دیگر بازگو میکند که برخی از ایرانیان وی را برادر بهرام کرمانشاه و پسر شاپور دوّم میخواندهاند، شاپور شهبازی چنین نتیجه گرفتهاست که اگر تاریخنویسان بهرام را پسر شاپور مینوشتهاند، این شاپور به باور آنها شاپور دوّم بودهاست، نه شاپور سوم.[36]
در کارنامهٔ گردهمایی اُسقفان سلوکیه ـ تیسفون که در ۴۱۰ میلادی در دورهٔ پادشاهی خودِ یزدگرد یکم و با ستایش او آغاز شدهبود، وی «یزدگرد پسر شاپور» خوانده شدهاست که این اشاره هم ابهامآلود است.[37] منابع اندکی، به اشتباه، او را پسر بهرام چهارم معرفی میکنند.[38]
پسران یزدگرد یکم، شاپور، بهرام و نرسه بودند. برخی حتی آوردهاند که همسرش، شوشاندخت (سوسنه[39])، دختر راس جالوت و مادر بهرام و نرسه بود و یزدگرد به درخواست همسرش، یهودیان را در جی اسکان داد.[40] فرای این ازدواج یزدگرد را افسانه میداند.[41]
وضعیت دولت و جامعه ساسانیان در ابتدای سده پنجم
در سده چهارم، میتوان گفت که مسیحیت تبدیل به تهدیدی جدی برای کیش زرتشتی شده بود و پذیرش آن توسط ارمنیها باعث شده بود تا پیوند آنان با رسوم باستانیشان فراموش شود. ارمنستان و گرجستان با پذیرش مسیحیت، به امپراتوری روم شرقی نزدیکتر شده بودند. امپراتورهای روم، خودشان را رهبران تمامی مسیحیان دنیا میشمردند و به این ترتیب، مسیحیان شاهنشاهی ساسانی مورد ظن بودند. شاهان قدرتمند ساسانی همچون شاپور دوم به گسترش مسیحیت واکنش نشان داده و مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند. شاپور دوم که شاهی قدرتمند بود، امنیت را در داخل شاهنشاهی و در مرزهای آن برقرار کرده بود و در کنترل قبایل بیابانگرد هم موفق بود.[42] پس از او، سه شاه بر تخت شاهنشاهی نشستند که یکی پس از دیگری توسط اشراف و بزرگان خلع شده و به شکل خشونتآمیزی به قتل رسیده بودند، بنابراین یزدگرد یکم باید به این روند واکنش نشان میداد و او این کار را با کشتن بسیاری از اشراف و بزرگان انجام داد و در نتیجه «بزهکار» لقب گرفت.[43] در طول سلطنت یک از این سه شاه، بهرام چهارم، ارمنستان استقلال خود را از دست داده، بخش غربی آن تبدیل به یکی از استانهای روم شد و بخش شرقی آن تحت فرمانروایی ایرانیها درآمد.[44] از این مرحله به بعد، شاهان دیگر خودشان را از نژاد خدایان نمیدانستند و در عوض فرمانروایی سکولار که پرستنده مزدا بودند، بهشمار میرفتند.[45]
پیشینه و به تخت رسیدن
پایان ناگهانی زندگی اردشیر دوم و بهرام چهارم، گواهی بر قدرت دسیسهبازی و توطئهگری اشرافزادگان در اجرای خواستههای خویش و تحمیل آن به حکومت مرکزی و ناکامیابی کوششهای دراز مدت شاپور دوم در استواری اقتدار حکومت مرکزی است. فرمانروایان پیدرپی از جهت توانایی رزمی یا برتری شخصیت، چندان برجسته نبودند.[46] با وجود اینکه شاپور سوم، دستنشانده اشرافزادگان ساسانی بود، ولی به توطئه و تحریک همانها کشته شد؛ چرا که سعی کرده بود روابط دوستانه با امپراتوری روم برقرار کند.[47]
با وجود اینکه یزدگرد، دستنشاندهٔ اشرافزادگان بود، اما در سلطنت خود بارها توفیق یافت تا از توسعهٔ نفوذ ایشان جلوگیری کند. قبل از رسیدن به پادشاهی به نیکرفتاری و خوشخلقی معروف بود و این مسئله، عامل عمدهٔ رضایت اشرافزادگان مخالف بهرام چهارم در به قدرت رسانیدن او بود.[48]
لقب پادشاهی
بر سکههای نقره یا درهم یزدگرد یکم، همانند سکههای بیشتر شاهان ساسانی، نیمتنهٔ پادشاه نقش بستهاست. نام او، یزدگرد (yzdkrt)، در سمت راست نقش و لقب l'mštry در سمت چپ آن به خط پهلوی کتیبهای حک شدهاست. به نظر دریایی بنابر استنادات تاریخی، این پیشوند به معنی «رام» است؛ (مقایسه کنید با اوستایی rāmaya به معنی «آرام کردن»، rāman به معنی «صلح»؛ فارسی میانه rāmēnīdār به معنی «صلحکننده» و rāmišn (مانوی: r'myšn) به معنی «آرامش»)، و واژهٔ آرامش در فارسی نو. جزء دوم این واژه یعنی šahr همانند xšaθra و xšaça فارسی باستان، به معنای «فرمانروایی، پادشاهی، امپراتوری، قلمروی حکومتی» است. از آنجا که نام یزدگرد در سمت راست تمثال او حک شدهاست، نوشته روی سکه (l'mštry yzdkrt) را باید «یزدگردِ رامشهر» خواند که مراد از این عبارت «یزدگرد، آرامکننده شاهنشاهی» است.[49]
در سکهٔ یزدگرد یکم و بهرام پنجم، لقب دیگری برای شاهنشاه به کار رفتهاست:
mzdsn bgy l'mštry … MLK'n MLK' ('yl'n)
سرور مزداپرست (رامشهر) … شاهنشاه (ایران).[50]
این عبارت، نماینگر محرومیت یزدگرد از داشتن ادعایتبار الهی است. در این دوران بود که با هجوم دشمنان، از کف رفتن سرزمینهای مرزی و سرافکندگی شاهنشاه ساسانی، واژهٔ انیران ('n'yl'n) از سکهٔ یزدگرد زدوده شد.[51]
تغییر لقب یزدگرد نسبت به نیاکانش در سکههای ساسانی، به سبب تغییر عقیدهٔ او نبود، بلکه ناشی از شکست نیاکانش در جنگها و نیرو گرفتن موبدان زرتشتی بودهاست. پادشاهان ساسانی که نیاکانشان ایزدی تصور میشدند و موبدان آتشکده آناهیتا بودند، در پایان سدهٔ چهارم به حاکمان دنیوی تبدیل شدند. پادشاهان اواخر سده چهارم نمیتوانستند ادعای پادشاهان نخستین ساسانی را داشته باشند.[52]
لقب «رامشهر» تنها مختص به یزدگرد است. پادشاهان ساسانی، پس از یزدگرد یکم و از سده پنجم میلادی، بر سکههایشان لقب «کی» یعنی «کیانی» را ضرب کردند تا خود را به پادشاهان کیانی در اوستا پیوند دهند. این گرایش به اوستا، از سده پنجم به بعد، مهمترین مؤلفه ایدئولوژی پادشاهی ساسانی شد. رواج واژهٔ فارسی میانه «خوَرَّه» (xwarrah) از آغاز دوران پادشاهی خسرو دوم (۵۹۱ میلادی) بیانگر افزایش علاقه پادشاهان ساسانی به کیانیان است. لقب «رامشهر» هم، دست کم آنگونه که ساسانیان آن را میفهمیدند، میتواند گرایش آنها به انتساب خود به کیانیان باشد.[53]
در متن فارسی میانه دینکرد، «رامشهر»، لقب کیویشتاسب، حامی زرتشت است. در یادگار زریران، متنی حماسی که نگارش آن دست کم به دوران اشکانیان میرسد، «رامشهر» لقب کیویشتاسب است. این اثر حماسی که در دوران اشکانیان رواج داشته و بعدها ساسانیان آن را اقتباس کردند و حتی به اجرا درآوردند، دربارهٔ جنگهای دینی ایرانیان و تورانیان است. جاماسپ، وزیر کیویشتاسپ، سرنوشت محتوم پهلوانان و نجیبزادگان ایران در رویارویی با دشمنان را پیشگویی میکند. کیویشتاسپ از شنیدن این خبر اندوهگین میشود. جاماسپ، ضمن دادن پیشنهاد ساختن دژی برای نجات جان نجیبزادگان از این سرنوشت محتوم (مرگ)، پادشاه را «رامشهر کیویشتاسپشاه» (شاهویشتاسپ کیانی، آرامگر کشور) لقب میدهد. مشابه همین عنوان را در سکههای یزدگرد، به صورت «یزدگرد رامشهر» میبینیم.[54]
میتوان گفت که ساسانیان، اقتباس از ایدئولوژی را همزمان با بهکار بردن لقب «کی» آغاز نکردند و این امر از اواخر سده چهارم و اوایل سده پنجم میلادی و با استفاده از لقب «رامشهر» آغاز شد. پس از آنکه یزدگرد، لقب «رامشهر» را برگزید، تمایل ساسانیان به ایدئولوژی و تاریخ کیانیان موجب شد تا لقب «کی» و سرانجام لقب «فره» و «خوره» را برگزینند و این القاب را بر سکههای خود ضرب کنند. ایدئولوژی کیانیان تا پایان دورهٔ یزدگرد سوم در سده هفتم میلادی، برقرار بود. به سخن دیگر، گرایش پادشاهان ساسانی به ایدئولوژی کیانی با به کار بردن لقب «رامشهر» و نه «کی» در واپسین سال سده چهارم میلادی، آغاز شد.[55]
شمایل تاج
در سکههای اردشیر یکم ساسانی، پادشاه ابتدا تاجی بر سر دارد که برگرفته از تاج مهرداد دوم، بنیانگذار امپراتوری اشکانی است و پارهای تغییرات در آن وارد شدهاست. با اینهمه، حتی در این تاج نیز سنت بومی پارس که پادشاهان دودمان اشکانی این سرزمین، تاجهای مشابهی بر سر مینهادند، به چشم میخورد.[56] تاج دیواری اهورامزدا که وی در کندهکاری نمایش اعطای منصب در نقش رستم بر سر نهاده و کلاه بلند با عقاب آناهیتا که آراسته به نوارهایی است، در کندهکاری پهلوی، معرف رسم نوعاً ساسانی در به کار بردن نمادهای ایزدان برای تاجهای پادشاهان است:
یزدگرد یکم، ماه و خسرو دوم، ستارهای را به گروه نمادها افزودند. چون پادشاهان در موارد بسیار، چندین ایزد اعطای منصب داشتند و ذخیره نمادها و نشانهها، به زودی ته میکشید، از اینرو در تاج شاهان ساسانی آمیزهای از نشانههای گوناگون پدیدار گشت که مختص همان پادشاه بود. چنانکه سکهها نشان میدهد، میثاق ساختن تاجهای اختصاصی چندان استوار بود که هرگاه رویداد ناگواری (مثل اسارت، غصب تاج و تخت)، رشته فرمانروایی را میگسست، وی در رسیدن دوباره به پادشاهی ناگزیر بود تاج تازهای اختیار کند، زیرا تاج نماد خوره (Xwarrah) یا هالهٔ الهی پادشاه بود.[63]
سیاست داخلی و خارجی
در دوره پادشاهی یزدگرد، نگرش و رفتار جدیدی با اقلیتهای دینی شکل گرفت. بر سکههای یزدگرد، شعار «نگهبان صلح (رامشهر)» دیده میشود، در حالی که در منابع ساسانی او را گناهکار (به عربی: الاثیم، فارسی میانه: بزهگر) مینامند. ظاهراً این عنوان صرفاً تبلیغات موبدان است، چرا که یزدگرد یکم نه تنها برخی از موبدان زرتشتی را که به رفتار پسندیدهاش با اقلیت دینی ایراد میگرفتند، به قتل رساند، بلکه با یهودیان و مسیحیان با نیکی رفتار میکرد.[64]
یزدگرد که خود را «رامِشترَس» یعنی صلحجو میخواند، با اعطای آزادی به دینهای غیرزتشتی و تسامح مذهبیاش، موبدان و هیربدان متعصب را به خشم آورد. از همین رو، در روایات ملی ایرانی در منابعی که از روایات کهن ایرانی (وابسته به کاتبان زرتشتی) بهره بردهاند، یزدگرد با عنوان «بزهگر» (گناهکار) و «دَفر» (فریبکار) خوانده شدهاست.[65] سر به نیست کردن سه شاهنشاه قبلی ساسانی هم، مزید بر علت شد تا یزدگرد یکم، بر اشرافزادگان پیشدستی کند: او بسیاری از اشراف را کشت تا در تاریخ ساسانیان، برای خود بدنامی به جا گذارد.[66]
همینکه دستگاه دینی زرتشتی در دوره ساسانیان سازماندهی شد، قدرت سیاسی نشان داد و وزنهٔ سنگین خود را در امور امپراتوری، محسوس ساخت. موبدان بر کلام مکتوب، شدیداً اعمال نفوذ میکردند و دخالت ساسانیان در خوداینامگ قطعاً سوگیری دینی و روحانی داشتهاست. یزدگرد یکم، که از هر جهت پادشاهی مهربان با رای و اندیشهای مستقل بود، بواسطهٔ آنکه کوشید تا قدرت دستگاه دینی و اشرافیت را محدود سازد و نیز چون نسبت به اقلیتهای دینی تسامح نشان میداد، «بزهکار» نامیده شد.[67]
رابطه با بیزانس
یزدگرد معاصر با آرکادیوس، امپراتور بیزانس بود. به دنبال مرگ تئودوسیوس یکم ملقب به «بزرگ»، فرزندانش، امپراتوری روم را میان خود تقسیم کردند. آرکادیوس، امپراتوری بیزانس (روم شرقی) و هونوریوس، امپراتوری روم غربی شدند. از این پس، دیگر امپراتوری روم هرگز متحد نشد و یک امپراتور هم نتوانست بر سراسر آن حکومت کند.[68]
به عقیده ریچارد فرای، یزدگرد آمادهٔ حمله به بیزانس بود، ولی منصرف گشت. در گزارشهای تاریخ آمدهاست که ماروتا، اسقف میفرقط (میفارقین)، سفیر امپراتور روم «آرکادیوس»، چندین بار به ایرانشهر سفر کرد و سیاست یزدگرد را دگرگون ساخت. برخی منابع علت این تأثیر را به مهارت پزشکی ماروتا نسبت میدهند. یزدگرد توافقنامهای با بیزانس در سال ۴۰۹ میلادی منعقد کرد.[69] اما به اعتقاد روزبه زرینکوب و عبدالحسین زرینکوب، یزدگرد، با سیاست تسامح دینی و آزادی مذهبی، به دنبال کسب اعتماد آرکادیوس، امپراتور بیزانس بود که به علت درگیری با مشکلات داخلی، خواهان صلح با ایران بود. این کار، سبب میگشت تا یزدگرد، با فراغت بیشتری از توسعهٔ قدرت و نفوذ اشرافزادگان در امور پادشاهی جلوگیری کند. البته رفتار صلحجویانهٔ یزدگرد، تا حدی به نفع روم هم تمام گشت؛ چرا که در عصر او، وضع امپراتوری روم چنان آشفته بود که اگر یزدگرد تمایلی به جنگ میداشت، فرصتهای مناسبی برای ضربه زدن به بیزانس را به دست میآورد.[70] حتی یزدگرد، لژیونرهای مسیحی را که اسیر دست هونها بودند و در جنگ با سپاه ساسانی، به دست آنها افتادند، را به روم برگرداند.[71] اما شیپمان عقیده دیگری دارد: «در غرب (بیزانس) خبری نیست»، این حکم برای امپراتوری ساسانی هم صادق است. در این زمان، امپراتوری روم، به یورش قبایل گوناگون مانند گوتهای غربی در دوران آلاریش (Alarich)، گوتهای شرقی، واندالها و سایر قبایل ژرمن دچار شدهبود. ایرانیان هم از این فرصت استفاده نکردند که علتش روشن نیست. شاید آنها نیز مشکلاتی با گروههای چادرنشین در شرق داشتهاند.[72]
بهترین نمود احترام متقابل ساسانیان و بیزانس، سپردن سرپرستی و قیومیت تئودئوس دوم، توسط پدرش، امپراتور آرکادیوس (۳۸۳ تا ۴۰۸ میلادی) است. این سنت برای مدتی ادامه یافت. امپراتوران رومی و شاهنشاهان ایرانی، گهگاه، از یکدیگر میخواستند که سرپرستی ولیعهدشان را را بر عهده بگیرند. در طول سده پنجم، هر دو امپراتوری، قدرت یکدیگر را یکسان میدیدند و هر یک، دیگری را شایستهٔ آن میدید که فرزندانش را به دربار او بفرستد تا از بیم بدخواهان در امان بماند؛ چرا که آنها بیشتر از سربازان خارجی، نگران توطئهگران داخلی بودند.[73]
در دوران پادشاهی او، صلح با رومیان یا بیزانسیها برقرار شد و شاید دوستی یزدگرد با ماروثا، اسقف میفرکت، که امپراتور آرکادیوس بارها او را به عنوان سفیر به ایران فرستاده بود، باعث پخش این شایعه باشد که یزدگرد مسیحی شدهاست. بعضی منابع میگویند ماروثا اعتماد یزدگرد را به عنوان پزشک جلب کرده بود. به هر حال، در ابتدای سلطنت یزدگرد، وضعیت مسیحیان بهتر گردید.[74]
رابطه با مسیحیان
۴۰۱ | به پادشاهی رسیدن یزدگرد یکم | |
۴۰۹ | انعقاد توافقنامه با بیزانس | |
۴۱۰ | گردهمایی مسیحیان ساسانی در شورای شهر سلوکیه | |
۴۱۴ | مرگ بهرامشاپور، شاه ارمنستان. یزدگرد، پسرش شاپور را به جای او بر تخت پادشاهی نشاند. | |
۴۲۰ | مرگ یزدگرد یکم | |
۴۲۰ | شاپور چهارم، پسر یزدگرد برای کسب شاهنشاهی به تیسفون رفت، اما توسط اشرافزادگان به قتل رسید. اشرافزادگان، خسرو را بر تخت شاهنشاهی نشاندند. | |
۴۲۱ | حمله منذر بن نعمان به تیسفون. پذیرفتن شاهنشاهی بهرام پنجم توسط اشرافزادگان. |
حاجظ به نقل از منابع فارسی، آوردهاست که «یزدگرد گناهکاری بود که سنتهای ساسانی را گرداند، در زمین آشوب به پا کرد و بر مردم ستم روا داشت و جبار و فاسد بود». این روایت، بدین سبب به او منسوب گشته که با مسیحیان خوشرفتاری میکرده و زرتشتیان را آزار میدادهاست. اما در «اعمال شهدای مسیحی» که شامل دوران شاهنشاهی یزدگرد یکم هم میشده، این گزارش تأیید نگردیدهاست. ریچارد فرای معتقد است که شاید بر اثر مراودات یزدگرد با ماروثا، سیاست مذهبی او با مسیحیان تغییر یافت. شماری از منابع تاریخی آوردهاند که ماروثا، پزشکی حاذق و چیرهدست بود و از این طریق، لطف و عنایت پادشاه را بدست آورد. بدینترتیب، ماروثا، زندگی مسیحیان ساکن ایرانشهر را بهبود بخشید.[75]
زیر نظر یزدگرد، در در سال ۴۱۰ میلادی، مسیحیان امپراتوری ساسانی، شورایی در شهر سلوکیه تحت حمایت یزدگرد تشکیل دادند که اعضای آن شورا، اسقفها و دیگر مقامات کلیسایی امپراتوری ساسانی بودند. آنها رسماً مصوبات شورای نیقیه را پذیرفتند. قبل از آن، مسیحیان رسماً مصوبات شورای نیقیه را تأیید نکردند و دربارهٔ قوانین کلیسا و تشکیلات آن در ایران اتفاق نظر وجود نداشت. شورای سلوکیه این معضل را حل کرد و شقاقها را متوقف ساخت و سلسله مراتبی تشکیل داد و قوانینی برای مسیحیان امپراتوری ساسانی پدیدآورد. اسحاقنامی که اسقف سلوکیه بود، رئیس سازمان کلیسایی در امپراتوری ساسانی گردید. اما اندکی بعد درگذشت. گامهای دیگری نیز برای سازماندهی کلیسا برداشته شد.[76] در دورهٔ دوم حکومت یزدگرد، شکیبایی شاه نسبت به مسیحیان، با رفتار گستاخانهٔ آنها مواجه گشت. آوردهاند که یک روحانی مسیحی، آتشکدهای را که نزدیک کلیسایش بود ویران کرد و از بازسازی آن، حتی به دستور شاه، خودداری ورزید؛ و در گزارش دیگر، نوشتهاند که مسیحی دیگری گستاخانه آتش مقدس را خاموش کرد و در آن مکان به برگزاری آئین قداس (mass) پرداخت. گفتنی است که حتی با وجود چنین تحریکاتی هم، ایرانیان، پیش از آنکه نهایتاً حکم مرگ بدهند، با متانت، روند مناسب تحقیق و دادرسی را طی میکردهاند.[77] یزدگرد، مهرنرسه را به مقام وزیر بزرگ برگزید، که تاریخ آن به همین دوره (و نه آغاز به تاجنشینی یزدگرد) و این بایستی مربوط به تغییر نظر پادشاه در سیاستش باشد.[78]
یکی از موارد تساهل مذهبی یزدگرد، اجازهٔ دفن مردگان به مسیحیان بود. این کار از نظر زرتشتیها، عمل شنیع و توهینآمیز تلقی میشد. به اعتقاد مری بویس، زرتشتیها در آنزمان، مردگانشان را در فضای باز قرار میدادند.[79] زرتشتیها، عقیده داشتند که سپرده جسد مرده در خاک، گناه است، از این رو، جنازه را در مکان سرباز محصوری به نام «دخمه» در معرض هوا و هجوم کرکسها و سگها قرار میدادند. این کار، نشئتگرفته از این نظریه بود که هنگامی که روح، جسم را ترک میکند، بدن بیدرنگ آلوده میشود و شروع به تجزیه و تباهی میکند. خورشید، میبایست بقایای جسد (استخوانهای باقیمانده) را پاک کند. سپس آنها استخوانها را جمعآوری میکردند و با احترام در گورهای سنگی به نام «استودان» دفن میکردند. با این عمل، زمین از نگاه آنها پاک میماند و آلوده نمیشد.[80] در گزارشهای تاریخی آمدهاست که پس از مرگ یزدگرد و به تختنشستن جانشین او، بهرام پنجم، او استخوانها را از خاک بیرون کشید و در معرض نور خورشید قرار داد. دریایی معتقد است که در نهایت، اقلیت مسیحی، با زرتشتیان، به توافق رسیدند. بدین سبب که آنها، جنازه مردگانشان را در گورهایی قرار میدادند که روی زمین قرار داشت و از سنگ بود.[81]
رابطه با یهودیان
یزدگرد نسبت به یهودیان با احترام و مهربانی رفتار میکرد و یهودیان او را «کوروشِ نو» خواندند.[83] دریایی میگوید که ماجرای ازدواج وی با یک زن یهودی، چه درست و چه نادرست، نماینگر تسامح و رواداری دینی یزدگرد است.[84] او میافزاید کلمهٔ پهلوی rēš galut همان resh galutha آرامی به معنای «پیشوای اسیران بابل» است. منابع غیر ساسانی نیز از نزدیکی روابط یهودیان و ساسانیان خبر میدهند.[85] به نوشته آیلرز، در آن زمان، قصر یهودیان تبعیدی در ماحوزا، یعنی مدائن (تیسفون) بود؛ اما بعدها، حله بر کرانه فرات ۶ کیلومتری خرابههای بابل، شهر مرکزی یهودیان عراق شد.[86] نتصر میگوید در هیچ جای تلمود، سخنی از این ازدواج نیست.[87] اما نتصر معتقد است که بایستی رشگالوت، مر کاهانای اول یا مر ییمار یا مر زوطرا باشند که هر کدام، بهطور مختصر، ریاست یهودیان تبعیدی «رشگالوت» را عهدهدار شدند. نتصر، بهرام پنجم را حاصل این ازدواج میداند.[88] نیسنر هم در صحت چنین ازدواجی تردید دارد، ولی معتقد است که این افسانه، پرورانده و قدرتگرفته ذهن یهودیان ساکن اصفهان و دیگر شهرهای ایران باشد.[89] دریایی آوردهاست که گرچه، این روایت، شاید فراورده تاریخنگاران یهودی باشد، اما تماس میان ساسانیان و یهودیان انکارناپذیر است. بنابر استدلال او، پسرش بهرام پنجم، هم از جانب زرتشتیان و هم از جانب یهودیان، مشروعیت سیاسی داشت. چرا که هم از تبار ساسانی بود و هم به واسطه یهودی بودن مادرش، یهودی محسوب میشد.[90]
ویدنگرن آوردهاست که پیشینهٔ شهر شوش، به عنوان یکی از پایتختهای هخامنشیان، بسی بیشتر از عمر شوشاندخت است و این گزارش را ساختگی میداند. مارکوارت هم تنها اشتراک این دو اسم (شوش و شوشاندخت) را فقط تشبیه اسمی میداند و مینویسد که شوشیندخت، مردمان یهودی را در این منطقه اسکان دادهاست، همچنان که در شهرستانهای ایرانشهر، به سکونت دادن یهودیان در اصفهان توسط این ملکه هم اشاره شدهاست.[91]
داستانهای تلمودی میگویند که یزدگرد با ربیها، با ادب و نزاکت فراوان رفتار میکردند و در گفتگوی با آنها، از کتاب مقدس شاهد میآورد. ربی آشی از مجتهدان بزرگ یهودیان آن دوره مقرر داشت که با اینکه معمولاً کسی اجازه ندارد به کافران آهن بفروشد، فروش آهن به ایرانیان «که از ما پشتیبانی میکنند» را روا دانست.[92] همچنین در تلمود آمدهاست که هنگامی که یزدگرد به تخت مینشست، سه نفر از نمایندگان یهود ایرانی، یعنی ربی اشی (نماینده شهر صورا)، مرزوما (نماینده شهر پومپدتیا) و آمسمار (نماینده نهردعا) هم حضور داشتند.[93]
تصحیح تقویم
در سال ۴۰۱ میلادی، یک اصلاح بنیادی در تقویم صورت گرفتهاست که در اثر آن دو ماه سال کبیسه جابجا میشود. این اصلاح را که انگیزهای جز پیشبینی دقیقتر نداشتهاست، به یزدگرد نسبت میدهند؛ هر چند به نظر میرسد این ادعا پایه و اساسی نداشته باشد.[94]
مرگ و جانشینی
یزدگرد، ابتدا پسرش بهرام را ولیعهد کرد و از همینرو، در سکهای که ضرب کرد، تصویر بهرام را نیز در سوی دیگر سکه آورد. اما بعدها ظاهراً به دلیل اختلافنظر یا سوءظنی، از این تصمیم منصرف شد و بهرام را به حیره، نزد نعمان از پادشاهان لَخمی (آل لَخم) که دستنشاندهٔ ساسانیان بود، فرستاد و شاید او را به آنجا تبعید کرد. بنابر بعضی روایات، بهرام از کودکی به فرمان پدر به حیره فرستاده شد تا در آنجا بزرگ شود. بهرام در آن سالها، در قصر خُوَرنَق که به دست یک معمار بابلی تابع روم به نام سِنِمار ساخته شده بود، زندگی کرد.[95] هنگامی که پادشاه ارمنستان ورامشاپور در ۴۱۴ میلادی درگذشت، یزدگرد، پسرش شاپور را به جای او به تخت پادشاهی نشاند.[96]
بر اساس نوشتهٔ موسس خورناتسی، تاریخنگار ارمنی، یزدگرد بر اثر بیماری درگذشت، ولی در یک افسانهٔ گسترده، آوردهاند که او در حالی که در هیرکانیا بود، توسط اسبی رمیده کشته شد، در حالی که پس از آن، اسب ناپدید گشت، مردم فریاد برمیآوردند: «این اسب، فرشتهای بود از جانب خدا، تا کار شاه زورگو را یکسره کند». این روایت یک افسانه است که توسط اشرافزادگان ساخته شدهاست. کسانی که شاه منفور را در هیرکانیا، دور از پایتخت، کشتند. بحرانها و ستیزهجوییهایی که پس از مرگ یزدگرد، به دنبال تاج و تخت رخ داد، گواهی دهنده این فرضیه است.[97] اما شهرام جلیلیان استدلال میکند که یزدگرد به علت بیماری درگذشت و موبدان و اشرافزادگان، مرگ او را خواست الهی وانمود کردهاند.[98]
در شاهنامه درباره مرگ یزدگرد یکم آمده است که سالیانی از پادشاهی یزدگرد سپری شده بود. پس او از اخترشناسان خواست تا آگاهاش سازند که مرگش در کجا و در چه زمانی خواهد بود. ستاره شناسان گفتند که مرگ شاه هنگامی است که بهسوی چشمه «سَو» برود. یزدگرد سوگند خورد که چنین نکند. «چو بشنید زو شاه سوگند خورد / به خُراد و برزین و خورشید زرد؛ که من چشمه سَو نبینم به چشم/ نه هنگام شادی نه هنگام خشم» روزی از بینی یزدگرد خون روان شد. هفتهای درمان کردند، اما بهبود نیافت. پزشکان گفتند که چاره شاه در آن است که بهسوی چشمه سَو رود، خداوند را یاد کند و نیایشکنان بخواهد که او را از این دشواری رهایی بخشد. یزدگرد خواستِ آنان را پذیرفت و با همراهان بسیاری از دریای شهد گذشت تا نزدیک چشمه سَو رسید. آب چشمه را بر سر و روی مالید و از خداوند یادکرد. اندکی پس از آن، دیگر از بینی او خون نیامد. پس، از سر غرور و نافرمانی گفت نیازی به ماندن در آنجا ندارد و بازمیگردد. در این هنگام اسبی سپید و زیبا از چشمه برآمد. یزدگرد دستور داد آن اسب سرکش را بگیرند، اما پیرامونیان شاه از گرفتن اسب ناتوان شدند. یزدگرد خود زین و لگام برداشت و بهسوی اسب رفت تا پاردُم از زیر دُم اسب بگذراند. اسب رمید و لگدی بر شاه نواخت و او را کشت. چون شاه بدینسان از پا درآمد، اسب به درون چشمه رفت و ناپدید گردید. پیکر بیجان شاه را شستند و سوی پارس بردند و در دخمه نهادند.[99]
پس از مرگ یزدگرد، پسرش، شاپور، ارمنستان را ترک کرد تا بر سریر پادشاهی نشیند، ولی اشراف او را کشتند و به جای او، خسرو (۴۲۰م تا ۴۲۱ م) را بر تخت نشاندند که نسبت مستقیمی با یزدگرد نداشت.[100] اما بهرام که شاهنشاهی را حق خود میدانست، با حمایت مُنذر بن نعمان، امیر حیره، به همراه نیرویی از اعراب و نیز یک دسته سوارهنظام سنگین ایرانی که در حیره، تحت فرمان بهرام بودند، به تیسفون عزیمت کرد. خسرو هم که تاب مقاومت در برابر بهرام را نداشت، از شاهنشاهی دست کشید و تخت و تاج را به بهرام داد. بعدها دربارهٔ به تخت نشستن بهرام پنجم، قصههای افسانهوار اختراع شد تا تسلیم «بزرگان ساسانی در برابر یک امیر عرب و سواران او» را مخفی کنند.[101] بهرام، اشرافزادگان را وادار به پیروی از خود کرد و برادرش نرسه را، فرماندار خراسان نمود.[102]
پانویس
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- اسفندیار کیانی (۶ آبان ۱۳۹۹). «نمادها و نشانههای مرگ یزردگرد یکم در شاهنامه». ماهنامه خبری و فرهنگی امرداد (۴۳۱): ۴.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- دریایی، ساسانیان، 75.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۰.
- FISCHEL and Netzer, “Yezd”, Encyclopedia Judaica.
- جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، 253-254.
- بهرامی، تاریخ اساطیری ایران، 14.
- آموزگار، تاریخ اساطیری ایران، 9.
- تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۲۶۹–۲۷۱.
- یارشاطر، «تاریخ روایی ایران»، تاریخ ایران کمبریج، ۵۰۵–۵۰۶.
- ویدنگرن، «کتابشناسی»، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹۶.
- دریایی، «سندیت تاریخی شاهنامه»، ناگفتههای امپراتوری ساسانی، ۱۰۲.
- جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، 254.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ۷۵.
- ویدنگرن، «دین زرتشت»، تاریخ ایران کمبریج، ۳۱۹.
- آسموسن، «مسیحیت در ایران»، تاریخ ایران کمبریج، 385.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ۷۶.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21-22.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21-22.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21-22.
- فرای، تاریخ باستانی ایران، ۵۰۸.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ۷۶.
- Asmussen، «Christians in Iran»، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، 939-940.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، 75.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۸.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ۷۶.
- جلیلیان، افسانهٔ مرگ یزدگرد بزهگر، 19.
- تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۲۶۹–۲۷۱.
- یارشاطر، «تاریخ روایی ایران»، تاریخ ایران کمبریج، ۴۹۳–۴۹۴.
- یارشاطر، «تاریخ روایی ایران»، تاریخ ایران کمبریج، ۴۹۳.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ۱۰۲.
- شهبازی، تاریخ ساسانیان: ترجمهٔ بخش ساسانیان از کتاب تاریخ طبری و مقایسهٔ آن با تاریخ بلعمی، ۴۲۲.
- نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ۱۰۵.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- آیلرز، ایران و بینالنهرین، ۶۱۱.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- فرای، تاریخ باستانی ایران، ۵۰۹.
- Daryaee، Sasanian Persia، ۲۱.
- Daryaee، Sasanian Persia، ۲۲.
- Daryaee، Sasanian Persia، ۲۰.
- Daryaee، Sasanian Persia، ۲۱.
- فرای، تاریخ باستانی ایران، ۵۰۷–۵۰۸.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۷.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۸.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ۷۴.
- دریایی، «یادداشتی دربارهٔ نخستین القاب ساسانیان»، تاریخ و فرهنگ ساسانی، ۱۲.
- دریایی، «یادداشتی دربارهٔ نخستین القاب ساسانیان»، تاریخ و فرهنگ ساسانی، ۱۲.
- دریایی، «یادداشتی دربارهٔ نخستین القاب ساسانیان»، تاریخ و فرهنگ ساسانی، ۱۲–۱۳.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ۷۷.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ۷۷.
- دریایی، «عنوان یزدگرد اول (رامشهر)»، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ۷۷–۷۸.
- سلوود، سکهشناسی، ۴۳۲–۴۳۳.
- سلوود، سکهشناسی، ۴۳۲–۴۳۳.
- سلوود، سکهشناسی، ۴۳۲–۴۳۳.
- سلوود، سکهشناسی، ۴۳۲–۴۳۳.
- سلوود، سکهشناسی، ۴۳۲–۴۳۳.
- سلوود، سکهشناسی، ۴۳۲–۴۳۳.
- سلوود، سکهشناسی، ۴۳۲–۴۳۳.
- سلوود، سکهشناسی، ۴۳۲.
- دریایی، ساسانیان، 75.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۸.
- دریایی، ساسانیان، 76-78.
- یارشاطر، «پیشگفتار»، تاریخ ایران کمبریج، ۵۴–۵۵.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۸.
- فرای، تاریخ سیاسی ایران در دورهٔ ساسانیان، ۲۴۳.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۴۸–۴۹.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- شیپمان، مبانی تاریخ ساسانی، ۴۵.
- دریایی، ساسانیان، 76-78.
- فرای، تاریخ باستانی ایران، ۵۰۸.
- فرای، تاریخ سیاسی ایران در دورهٔ ساسانیان، ۲۴۳.
- فرای، تاریخ سیاسی ایران در دورهٔ ساسانیان، ۲۴۳.
- بویس، زرتشتیان، ۱۵۱.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- بویس، زرتشتیان، 152.
- دریایی، شاهنشاهی ساسانی، 181.
- دریایی، شاهنشاهی ساسانی، 181-182.
- Netzer، ESTHER AND MORDECHAI، 13: 657-658.
- آیلرز، ایران و بینالنهرین، ۶۱۱.
- دریایی، «تاریخ ملی یا تاریخ کیانی؟»، تاریخ و فرهنگ ساسانی، ۶۵.
- دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۷۲.
- آیلرز، ایران و بینالنهرین، ۶۱۱.
- نتصر، شاهان ساسانی در تلمود، 21-22.
- Netzer، Isfahan xviii. JEWISH COMMUNITY، 14: 74-77.
- نیسنر، «یهودیان در ایران»، تاریخ ایران کمبریج، ۳۵۴.
- دریایی، شاهنشاهی ساسانی، 72.
- جلیلیان، جرفی و سنجریپور، ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی، 13-14.
- نیسنر، «یهودیان در ایران»، تاریخ ایران کمبریج، ۳۵۴.
- جلیلیان، جرفی و سنجریپور، ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی، 13-14.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۰–۵۱.
- فرای، تاریخ سیاسی ایران، ۲۴۳.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
- جلیلیان، افسانهٔ مرگ یزدگرد بزهگر، 13-23.
- اسفندیار کیانی (۶ آبان ۱۳۹۹). «نمادها و نشانههای مرگ یزردگرد یکم در شاهنامه». ماهنامه خبری و فرهنگی امرداد (۴۳۱): ۴.
- دریایی، ساسانیان، 77.
- زرینکوب و زرینکوب، تاریخ سیاسی ساسانیان، ۵۱.
- Shapur Shahbazi، «YAZDEGERD I»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.
منابع
- آسموسن، ج پ (۱۳۸۲). «مسیحیت در ایران». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت اول. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- آموزگار، ژاله (۱۳۹۱). تاریخ اساطیری ایران. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۵۹-۱۵۶-۳.
- آیلرز، ویلهلم (۱۳۸۲). «ایران و بینالنهرین». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت اول. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- بویس، مری (۱۳۹۱). زرتشتیان، باورها و آداب دینی آنها. ترجمهٔ عسکر بهرامی. تهران: انتشارات ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۳۲۹-۹.
- بهرامی، عسکر (۱۳۸۸). تاریخ اساطیری ایران. تهران: انتشارات ققنوس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۱-۷۷۴-۰.
- تفضلی، احمد (۱۳۷۸). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۴۶۹-۶.
- جلیلیان، شهرام (۱۳۹۶). تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان. تهران: انتشارات سمت. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۰۲-۰۴۶۳-۱.
- جلیلیان، شهرام (۱۳۹۴). «افسانهٔ مرگ یزدگرد بزهگر». تحقیقات تاریخ اجتماعی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. ۵ (۱۰): ۱۳-۲۳. دریافتشده در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۷.
- جلیلیان، شهرام؛ جرفی، مصطفی؛ سنجریپور، ریجان (۱۳۹۰). «ساسانیان و یهودیان در کشاکش و همزیستی». مجله پژوهشهای تاریخی. دانشگاه سیستان و بلوچستان (۹): ۷–۲۲. دریافتشده در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۷.
- دریایی، تورج (۱۳۸۲). تاریخ و فرهنگ ساسانی. ترجمهٔ مهرداد قدرتدیزجی. تهران: انتشارات ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۰۸-۲.
- دریایی، تورج (۱۳۹۱). ناگفتههای امپراتوری ساسانیان. ترجمهٔ آهنگ حقانی، محمود فاضلی بیرجندی. تهران: کتاب پارسه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۷۳۳-۵۵-۶.
- دریایی، تورج (۱۳۸۴). شاهنشاهی ساسانی. ترجمهٔ مرتضی ثاقب فر. تهران: ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۳۶-۸.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲a). امپراتوری ساسانی. ترجمهٔ خشایار بهاری. تهران: نشر فرزان روز. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۲۱-۳۸۸-۶.
- دریایی، تورج (۱۳۹۲b). ساسانیان. ترجمهٔ شهناز اعتمادی. تهران: انتشارات توس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۵-۷۲۹-۶.
- زرینکوب، عبدالحسین؛ زرینکوب، روزبه (۱۳۹۰). تاریخ ایران باستان (تاریخ سیاسی ساسانیان). ۳. تهران: سمت. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۵۳۰-۴۴۴-۵.
- سلوود، دیوید (۱۳۸۲). «سکهشناسی». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت اول. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- شهبازی، علیرضا شاپور (۱۳۸۹). تاریخ ساسانیان: ترجمهٔ بخش ساسانیان از کتاب تاریخ طبری و مقایسهٔ آن با تاریخ بلعمی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
- شیپمان، کلاوس (۱۳۹۰). مبانی تاریخ ساسانی. ترجمهٔ کیکاووس جهانداری. تهران: فرزان روز. شابک ۹۶۴-۳۲۱-۲۲۸-۹.
- نیسنر، جیکوب (۱۳۸۷). «یهودیان در ایران». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت دوم. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- نولدکه، تئودور (۱۳۷۸). تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان. ترجمهٔ عباس زریابخوئی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- فرای، ریچارد (۱۳۸۲). «تاریخ سیاسی ایران در دورهٔ ساسانیان». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت اول. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- فرای، ریچارد نلسون (۱۳۸۸). تاریخ باستانی ایران. ترجمهٔ مسعود رجبنیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۲۹۲-۵.
- نتصر، امنون (۱۳۵۱). «شاهان ساسانی در تلمود شاپور اول، شاپور دوم و یزدگرد اول». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران: دانشگاه تهران. آبان ۱۳۵۱ (۷۸): ۹ تا ۲۴. بایگانیشده از اصلی در ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۷. دریافتشده در ۷ مهٔ ۲۰۱۴.
- ویدنگرن، گئو (۱۳۸۷a). «کتابشناسی». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت دوم. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- ویدنگرن، گئو (۱۳۸۷b). «دین زرتشت». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت دوم. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- یارشاطر، احسان (۱۳۸۲a). «پیشگفتار». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت اول. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- یارشاطر، احسان (۱۳۸۲b). «تاریخ روایی ایران». تاریخ ایران کمبریج. سوم، قسمت اول. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۲۳-۶.
- Asmussen, J. P (2008). "Christians in Iran". The Cambridge History of Iran. ۳/۲. New York: CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS. ISBN 9780511467752.
- Daryaee, Touraj (2009). Sasanian Persia: The Rise and Fall of an Empire. Publisher: I. B. Tauris. ISBN 978-1850438984.
- FISCHEL, WALTER JOSEPH; Netzer, Amnon (2007). "Yezd". Encyclopaedia Judaica. ۲۱ (2nd ed.). p. ۳۲۷–۳۲۸.
- Netzer, Amnon (2006). "ESTHER AND MORDECHAI". Encyclopædia Iranica. ۱۳. New York: Bibliotheca Persica Press. p. ۶۵۷–۶۵۸. Archived from the original on 19 July 2017. Retrieved 24 October 2013.
- Netzer, Amnon (2006). "Isfahan xviii. JEWISH COMMUNITY". Encyclopædia Iranica. XIV. New York: Bibliotheca Persica Press. p. ۷۴–۷۷. Archived from the original on 19 July 2017. Retrieved 24 October 2013.
- Pourshariati, Parvaneh (2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian–Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran. New York: I.B.TAURIS. ISBN 978-1-84511-645-3.
- Shapur Shahbazi, A (July 20, 2003). "Yazdegerd I". Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 19 July 2017. Retrieved 6 June 2015.
برای مطالعه بیشتر
- به فارسی
- دریایی، تورج (۱۳۹۵). ترجمهٔ محمد حیدرزاده. «دربارهٔ القاب دو شاه ساسانی در مجمل التواریخ و القصص». فصلنامهٔ جندیشاپور. اهواز: دانشگاه شهید چمران اهواز. بهار (۵): ۱۰۴-۱۰۹. دریافتشده در ۱۰ نوامبر ۲۰۱۷.
- آورزمانی، فریدون (۱۳۷۰). «شهرهای ساسانی». ماهنامهٔ فروهر. تهران: سازمان انتشارات فروهر (۳۲۵).
- سرفراز، علیاکبر (۱۳۸۷). «سکههای ساسانی». سکههای ایران از آغاز تا دوران زندیه. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت). شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۵۹-۴۳۱-۱.
- شهبازی، علیرضا شاپور (۱۳۸۹). تاریخ ساسانیان: ترجمهٔ بخش ساسانیان از کتاب تاریخ طبری و مقایسهٔ آن با تاریخ بلعمی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۱-۱۳۹۳-۶.
- انگلیسی
- Daryaee, Touraj (2002). "History, Epic, and Numismatics: On the Title of Yazdgerd I (Rāmšahr)". Journal of the American Numismatic Society. ۱۴: ۸۹–۹۵. Archived from the original (PDF) on 19 July 2017. Retrieved ۶/۲۰/۲۰۱۵. Check date values in:
|تاریخ بازبینی=
(help) - Dov Gilat, Yitzhak (2007). "AMEIMAR". Encyclopaedia Judaica (2nd ed.). New York: Thomson Gale. p. ۳۷–۳۸.
- Safrai, Shmuel (2007). "HUNA BEN NATHAN". Encyclopaedia Judaica. ۹ (2nd ed.). New York: Thomson Gale. p. ۶۰۱.
- Zobel, Moshe Nahum (2007). "ASHI". Encyclopaedia Judaica (2nd ed.). New York: Thomson Gale. p. ۵۶۵–۵۶۶.
}}
یزدگرد یکم زادهٔ: ؟؟؟ م درگذشتهٔ: ۸ اوت ۴۲۰ م | ||
عنوان سلطنتی | ||
---|---|---|
پیشین: بهرام چهارم |
شاهنشاه ایرانشهر ۳۹۹ – ۴۲۰ م |
پسین: بهرام پنجم |