سیندخت
سیندُخت یکی از شخصیتهای داستانی در شاهنامه فردوسی است. او زن مهراب کابلی والی کابل و مادر رودابه و نیای مادریِ رستم است. سیندُخت از ماجرای ارتباط رودابه و زال خبر نداشت امّا از زمانیکه گردان زال در دشت کابل خیمه زد و شوهرش به ملاقات زال جوان رفت، بحث زال در خانواده او بسیار داغ شد:
بپرسید سیندخت مهراب را | ز خـوشاب بـگشاد عناب را |
سیندخت | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
نام | سیندخت |
منصب | شهبانو |
نژاد | تازیان |
آئین | دیویسنا |
زادگاه | کابل |
ملیت | تــوران |
خانواده | |
همسر | مهراب |
فرزندان | رودابه |
سیندخت در شاهنامه
وقتی که مهراب از مهمانی زال برگشت [1] سیندخت از او دربارهٔ مهمان ناخوانده پرسید، که چگونه مردیست، آیا برازنده تاج و تخت هست، خوی و خصلت آدمی دارد، دنبالهرو اساطیر و نامآوران گذشته میباشد و هر آنچه که زیبندهٔ یک پادشاه مقبول بود راجع به زال از مهراب پرسید. ظاهراً بحث فوق با حضور رودابه انجام شد و او نیز پاسخ پدر را میشنید.
مهراب شیفتهٔ زال گشته بود. یال و کوپال او را برازندهٔ پهلوانی و پادشاهی میدانست امّا از یک عیب زال دلسرد بود و آن موهای سفید و پیرگونه زال بود ولی سایر ویژگیهای زال را شایسته میدید. توصیف مهمان ناخواندهٔ مرزهای کابل برای مرزبان اینگونه بود که مهراب زال را نزد خانواده بسیار ستود. احتمالاً اختلاف عقیدتی و آئینی نیز میان کابلیان و زابلیان مطرح بوده است چرا که مهراب از تبار ضحاک و نیرمیان از وفاداران به تبار فریدون بودند. ولی هنگامیکه مراسم رسمی عقد و ازدواج در حال انجام شدن بود رودابه تلویحاً ابراز کرد که شوهرش را به کیش و آئین نیاکان یا همان آیین ضحاک باشد، تشویق خواهد کرد.
سختترین دوران حیات سیندخت زمانی است که شوهرش مهراب از راز میان رودابه و زال آگاه شده خشمگین وارد کاخ شد و پس از مشاجره سخت با همسرش سیندخت، برخاست تا به اتاق رودابه رفته و او را هلاک نماید. مادر متوجه وضعیت وخیم شد ناچار باید جلوی فاجعهای را بگیرد، این بود که با دو دستش محکم کمر مهراب را چسبید و مانع حرکت او شد، سپس به انواع زبان و طراریها از مهراب خواست تا حل معضل را به او واگذارد:
چو بشنید مهراب بر پای جست | نهاد از بر دست شمشیر دست | |
تنش گشت لرزان و رخ لاجورد | پر از خون جگر دل پر از باد سرد | |
همی گفت رودابه را رود خون | به روی زمین بر کـَنم هم کنون | |
چو این دید سیندخت بر پای جست | کمر کرد بر گردگاهش دو دست | |
چنین گفت کز کهتر اکنون یکی | سخن بشنو و گوشدار اندکی [2] |
پانویس
منابع
- حسین، الهی قمشهای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.