رستم فرخهرمز
رستم فرخهرمز اشرافزادهای ایرانی از خاندان اسپهبدان بود که در دوران شاهنشاهی بوراندخت و یزدگرد سوم به عنوان اسپهبد آذربایجان و خراسان گماشته شده بود. تاریخ رستم فرخهرمز را به عنوان شخصیتی تاریخی، یکی از قهرمانان شاهنامه و یکی از شخصیتهای محبوب ملیگرایان ایرانی به یاد دارد.
رستم فرخهرمز | |
---|---|
زاده | آذرآبادگان |
درگذشته | ۱۹ نوامبر ۶۳۶ میلادی قادسیه (شهر) |
وفاداری | شاهنشاهی ساسانی |
فرماندهی | اسپهبد (۶۳۱–۶۳۶) |
جنگها/عملیاتها | نبرد قادسیه |
خویشاوندان | فرخهرمز (پدر) فرخزاد هرمز (برادر) |
در منابع گوناگون به دلیل اشتباه گرفتن برادر او (فرخزاد) با پدرشان (فرخهرمز یا فرخهرمزد) به اشتباه این شخصیت را «رستمِ فرخزاد» خوانده اند.[1]
رستم فرخهرمز شخصیت برجسته و معتبری در تاریخ ایران عصر ساسانی بود و با وجود آنکه در نبرد قادسیه شکست خورد؛ اما از او به عنوان مردی صاحب نیروی فوقالعاده و مدیری باتدبیر و سرداری دلیر یاد کردهاند.[2] بنا به روایت کریستن سن خصوصیات و ویژگیهای ذاتی وی موجب شد تا فردوسی از او قهرمانی بینظير بسازد.[2]
پیش زمینه
رستم فرخهرمز یکی از اعضای خاندان اسپهبدان بود. پدر او، فرخهرمز، اسپهبد خراسان و آذربایجان بود و پدربزرگش، وندوی، در دوران خسرو پرویز - که خواهرزادهٔ وندوی بود - به عنوان خزانهدار خدمت میکرد. وندوی در سال ۵۹۱ یا ۵۹۴ به دست خسرو کشته شد، زیرا او شخص تأثیرگذاری بود و شاهنشاه میخواست وی را از چرخهٔ قدرت حذف کند. برادر وندوی، یعنی ویستهم نیز دیگر کسی بود که خسرو زمینهٔ قتل او را فراهم کرد، اما وی با موفقیت به خراسان گریخت و در آنجا شورشی را علیه تاج و تخت به راه انداخت و احتمالاً این شورش تا سال ۶۰۰ میلادی به طول انجامیدهاست.
فرخزاد، برادر رستم، نیز شخص بانفوذی بود و خسرو پرویز به او اعتماد زیادی داشت.[3] از آنجایی که اسپهبدان اصالتاً از خراسان بودند، حضور آنان در آذربایجان (و تولد رستم در آنجا) نشان از قدرت آنان در سپهر سیاسی ایرانشهر بودهاست. خاندان پهلو مهران حوضه قدرتشان نواحی طبرستان، ری و تا دیلم و آتروپاتن بود.[4]
جنگ با روم شرقی و برکناری خسرو پرویز
در سالهای پایانی واپسین جنگ ایران و روم، رستم و فرخهرمز در برابر شاهنشاه شورشیدند و بدون مقاومت به امپراتور روم، هراکلیوس، اجازه دادند تا وارد آذربایجان شود و حتی آتشکدهٔ آذرگشسپ را نیز غارت کند.[5]
در سال ۶۲۸ میلادی، دودمانهای اشرافی ایرانی با یکدیگر همدست شده و از اطاعت از خسرو پرویز امتنا کردند. شیرویه که پیش از آن در زندان بود، توسط اشراف - از جمله خاندان مهران و خاندان اسپهبدان و خاندان ارمنی باگراتونی - آزاد شد[6] و در ماه فوریه، به کمک اسپد گشنسپ وارد تیسفون شد و پدرش را زندانی کرد. در روز بیست و پنجم فوریه، شیرویه خودش را شاهنشاه نامید و با نام کواد دوم برتخت نشست. کواد پس از آن به وزرگ فرمدار خود، پیروز خسرو، دستور داد تا تمام برادرانش - از جمله پسر مورد علاقه خسرو پرویز، مردانشاه - را اعدام کند. سه روز بعد، شیرویه به مهرهرمزد دستور داد تا خسرو را نیز اعدام کند. با مشورت با خاندانهای اشرافی، کواد دوم با امپراتوری روم صلح کرد و به جنگی که سه دهه طول کشیده بود، پایان داد. اقدام بعدی شاهنشاه جدید این بود که فرخزاد را بازداشت کرده، تمام اموال و اختیاراتش را صلب کرده و در استخر زندانیاش کند.[7]
جنگ داخلی ساسانیان
جنگهای طولانی در مرزهای شرقی و غربی، شاهنشاهی ساسانی را تضعیف کرده بود، با این حال مرگ ناگهانی کواد دوم، درست شش ماه پس از به تختنشینیاش، ایرانشهر را در جنگ داخلی نیز فرو برد. فرخ هرمز، به همراه فرخ زاد و رستم، در بخشهای شمالی شاهنشاهی ساسانی اعلام استقلال کردند. پیروز خسرو نیز در جنوب کشور اعلام استقلال کرد. انجمن پهلوی و انجمن پارسیگ نامهایی است که به ترتیب به شورشهایی که در شمال و جنوب برای براندازی ساسانیان و روی کار آوردن یک سلسله جدید دادهاند. این اتفاق، در کنار سه دهه جنگ و یک طاعون بزرگ که باعث مرگز نیمی از جمعیت میانرودان شده بود، شاهنشاهی ساسانی را وارد بزرگترین بحران تاریخ خود کرد.[8]
پس از یک سری کشمکشهای طولانی، آزرمیدخت، دختر خسرو پرویز، در تیسفون به تخت نشست. فرخ هرمز برای یکپارچه کردن شاهنشاهی و وجهه قانونی بخشیدن به فعالیتهایش، از او خواستگاری کرد. آزرمیدخت که نمیتوانست به صورت مستقیم خواسگاری او را رد کند، به سیاوخش مهرانی - نوه بهرام چوبین - دستور داد تا مخفیانه او را به قتل برساند. با مرگ فرخهرمز، رستم فرخهرمز به اسپهبد جدید خراسان و آذربایجان تبدیل شد. او که در زمان به قتل رسیدن پدرش در خراسان بود، با شنیدن این خبر به سوی تیسفون به راه افتاد، آزرمیدخت را به قتل رساند و پوراندخت را به تخت شاهنشاهی ایرانشهر بازگرداند. این اتفاق، به انجمن پهلوی و انجمن پارسیگ پایان داد و شاهنشاهی بار دیگر یکپارچه شد. اما پیروز خسرو بر پوران شورید و این بار دیگر باعث درگیری میان انجمن پهلوی و پارسیگ شد. با اینحال، رستم و پیروز با یکدیگر به توافق رسیدند و یزدگرد سوم، نوه خسرو پرویز را به عنوان شاهنشاه ایران و انیران به رسمیت شناختند.
مرگ
در آخرین روز نبرد قادسیه، طوفان شن شدیدی به سمت سپاه ایران وزیدن گرفت. رستم برای در امان ماندن از طوفان شن، در پشت یک شتر که بارش اسلحه بود، پناه گرفت. هلال ابن الافت با این باور که بار شتر طلاست، بند آن را برید و سلاحها بر روی رستم سقوط کردند و او نیمه جان بر روی زمین افتاد. هلال پس از آن سر از تن او جدا کرد و فریاد زد "به خدای کعبه قسم که من رستم را کشتم". با دیدن سر بریده رستم فرخ زاد، سپاه ساسانی روحیه خود را از دست داد و اسپهبدان کنترل نیروها را از دست دادند. بخش بزرگی از سپاه در هرج و مرج پیش آمده کشته شدند و پس از قطعی شدن شکست، سایرین نیز تسلیم گردیدند.
پیامد
خبر مرگ رستم بار دیگر باعث هرج و مرج در شاهنشاهی ایران شد. بسیاری از کهنه سربازان ساسانی مانند پیروز خسرو، شهروراز جادویه، مردانشاه، سیاوخش و موتای دیلمی نیز یکی پس از دیگری در جریان اتفاقات گوناگون کشته شدند. یزدگرد سوم، آخرین شاهنشاه به رسمیت شناخته شده ساسانی نیز در سال ۶۵۱ به دست ماهوی سوری به قتل رسید و چندی بعد مسلمانان خراسان را نیز تصرف کردند. شاهنشاهی ساسانی پس از چهارصد و سی و یک سال به پایان رسید.[9]
در شاهنامه
در شاهنامه از سه نامهٔ رستم فرخهرمز یاد شده است:
- نامه به سعد ابیوقاص
- نامهای به یزدگرد سوم
- نامهٔ آخر و وصیتنامهاش به برادرش
حکیم فردوسی در وصف خصوصیات رستم فرخهرمز مینویسد:
بفرمود تا پور هرمزد راه | بپیماید و برکشد با سپاه | |
که رستم بدش نام و بیدار بود | خردمند و گرد و جهاندار بود |
در ادامه داستان آمدهاست:
بیاورد صلاب و اختر گرفت | ز روز بلا دست بر سر گرفت | |
یکی نامه سوی برادر به درد | نوشت و سخنها همه یاد کرد | |
چو آگاه گشتم ازین راز چرخ | که ما را ز او نیست جز رنج بَرخ | |
بر ایرانیان زار و گریان شدم | ز ساسانیان نیز بریان شدم | |
که تا من شدم پهلوان در میان | چنین تیره شد بخت ساسانیان | |
کزین پس شکست آید از تازیان | ستاره نگردد مگر بر زیان | |
چنین بیوفا گشت گردون سپهر | دژم گشت و از ما ببُرید مهر | |
… سخن هرچه گفتم به مادر بگوی | نبیند همانا مرا نیز روی | |
ورا ز من بَدآگاهی آرد کسی | مباش اندرین کار غمگین بسی | |
که آمد به تنگ اندرون روزگار | نبیند مرا زین پس شهریار |
همچنین در بخشی از داستان رستم به برادرش میگوید:
رهایی نیابم سرانجام ازین | خوشا باد نوشین (جاویدان) ایران زمین |
جستارهای وابسته
پانویس
- Pourshariati, Decline and Fall of ..., 187.
- آرتور کریستن سن (١٣٨۶). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: صدای معاصر. ص. ۳۵۸ و ۳۵۹.
- Pourshariati 2008, p. ۱۴۷.
- Lewental 2017.
- Pourshariati (2008)، ، صص. 152-153
- Pourshariati (2008)، ، ص. 173
- Pourshariati 2008, p. ۲۹۱.
- SASANIAN DYNASTY, A. Shapur Shahbazi, Encyclopædia Iranica, (20 July 2005).
- "Rostam Farrokhzād". Wikipedia. 2019-01-18.
منابع
- Pourshariati, Parvaneh (2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire. London, New York: I.B. TAURIS. ISBN 978-1-84511-645-3.
- آرتور کریستن سن (١٣٨۶). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: صدای معاصر. ص. ۳۵۸ و ۳۵۹.
- شاهنامهٔ فردوسی
- تاریخ طبری
- تاریخ ابن اثیر
- کتاب یزدگرد آخرین شهریار نگونبخت ساسانی نوشتهٔ دکتر عباس احمدی
- تاریخ فتوح البلدان البلاذری
- دانشنامهٔ شکنجه و کشتار شاهان، نخبگان و قدرتمندان ایران، محمد تقی سرمدی - ناصر پویان، جلد اول
- کریستن سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷.
- نوریخواجوی، سیاوش. معماهای تاریخ، چاپ دوم. تهران: مؤسسه انتشارات مدبر، ۱۳۷۴. شابک ۹۷۸−۹۶۵−۱۱−۵۳۰۹−۹ . کتاب فردا مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی