نبرد قادسیه
نبرد قادسیه نبردی است که در شوال سال ۱۵ هجری قمری برابر با نوامبر ۶۳۶ میلادی میان سپاه خلافت راشدین به فرماندهی سعد بن ابی وقاص و لشکر ساسانی به فرماندهی رستم فرخزاد در ناحیهٔ قادسیه، رخ داد و مسلمانان پس از چهار روز نبرد سخت و شدید موفق شدند در مقابل سپاه ساسانی پیروز شوند. در این نبرد درفش کاویانی، با غنائم بسیار دیگری به دست مسلمانان افتاد و برخی از فرماندهان لشکر ساسانی از جمله رستم فرخزاد، بهمن جادویه و بندوان نیز کشته شدند.
نبرد قادسیه | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
بخشی از حمله مسلمانان به ایران | |||||||||
![]() نگارهای از نبرد قادسیه در شاهنامه | |||||||||
| |||||||||
طرفین درگیر | |||||||||
خلافت راشدین |
![]() | ||||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||||
سعد بن ابیوقاص مثنی بن حارث شیبانی قعقاع بن عمرو عاصم بن عمرو عبدالله بن معتم شرحبیل بن سمط زهره بن حویه جریر بن عبدالله بجلی طلیحه عمرو بن معد یکرب |
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() | ||||||||
قوا | |||||||||
۳۰٬۰۰۰–۴۰٬۰۰۰ |
۳۰٬۰۰۰–۵۰٬۰۰۰ (تخمین منابع قرون میانه) | ||||||||
تلفات | |||||||||
۸٬۵۰۰ |
۲۲٬۰۰۰ (تخمین منابع قرون میانه) |
اگرچه جریان نبرد، ابتدا به نفع سپاه ساسانی که به فیلهای جنگی و سلاحهای جنگی پیشرفته تر مانند تیرهای پنچگان، گرز، تبرزین و شمشیرهای دو لبه بودند، پیش میرفت اما در اواسط جنگ با خسته شدن دو سپاه و رسیدن نیروی تازهنفس مسلمان، نتیجهٔ نبرد به سود مسلمانان برگردانده شد و با شکست سپاه ساسانی، بسیاری از ایرانیان ناراضی از جمله دیلمیان به سپاه اسلام پیوستند و مسلمانان دو ماه بعد از پیروزی در نبرد قادسیه به قصد اشغال مدائن لشکر خود را به حرکت درآوردند.
پیش زمینه
با روی کار آمدن ابوبکر اولین خلیفهٔ مسلمانان، فکر گسترش دین اسلام موجب شد که اعراب به سرزمینهای دولت ساسانی و روم روی آورند. لشکری مهم به فرماندهی ابو عبید بن الجراح سپاهیان را به سوی شام هدایت کرد و در سال ۱۲ ه.ق در یرموک با سپاه عاجز هراکلیوس امپراتور روم رو به رو شد که تازه از جنگ با دولت ساسانی بازگشته بود[پ 1] و در سال ۱۳ ه.ق رومیان را شکست داد؛ بدین ترتیب راه جبل حوران و درهٔ رود ارن به دست مسلمانان افتاد. در همین حین لشکری دیگر به فرماندهی خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، اوضاع آشفتهٔ ایران و چندی بعد شاه شدن پوراندخت دختر خسرو پرویز موجب شد که مثنی بن حارثه شیبانی از قبیلهٔ بکربن و سوید بن قطبه عجلی از قبیلهٔ ائل، لشکری گردآوری کنند و به قسمتهای مرزی ایران تاخته و مردم را غارت نمایند.[1] مثنی که از ناحیهٔ حیره، دولت ساسانی را مورد حمله قرار دادهبود با نامهای که برای ابوبکر فرستاد از اوضاع آشفته ایران گفت و درخواست نیروی نظامیکرد؛ ابوبکر، خالد پسر ولید را برای نبرد با ساسانیان انتخاب کرد. خالد به بانقیا، باروسما و آلیس که بر سر راهش بود تاخت و آنان را به پرداخت جزیه واداشت و سپس به سوی حیره، که تحت حکمرانی ایاس بن قیصه بود، روانه شد؛ ایاس و مردم حیره که از اوضاع نابهسامان حکومت ساسانی مطلع بودند، مانند بیشتر شهرهای عربنشین دولت ساسانی پرداخت جزیه را در برابر جنگ و اسلام پذیرفتند؛ سپس در جنگ زنجیر، هرمز، یکی از مرزبانان ایرانی به مقابله با خالد در منطقه حفیر شتافت اما در این نبرد کشته شد و سپاهش نیز شکست خورد.[2] با این حال هنوز اعراب از پیشروی در خاک ایران هراس داشتند؛ اما با مرگ ابوبکر، عمر روی کار آمد و با مثنی بن حارثه که خواستار جنگ با ایرانیان بود موافقت کرد. در این زمان ایران اوضاع داخلی بسیار آشفتهای داشت؛ شهربراز از تخت سلطنت پایین کشیدهشده و به قتل رسیدهبود و آزرمیدخت به دست رستم فرخزاد کور و از سلطنت خلع گشته بود، اما در این بین بهمن جادویه توانست سپاه مسلمانان را در نبرد پل واقع در ساحل فرات شکست دهد؛ اعراب وادار به عقبنشینی شدند و زمانی که جادویه قصد تعقیب آنان را داشت اوضاع بهم ریختهٔ داخلی مانع او شد؛ بهمن نیز به مدائن بازگشت.[3]
در زمانی که سپاه خلافت راشدین حملههای خود را به سرزمین ایران را آغاز کردهبودند، مرزبانهای خراسان فعالیتی مستقل از دربار تیسفون داشتند. اسامی که از فرمانروایان محلی قسمتهای شرقی ایران در آن دوره به جا ماندهاست، از تبدیل حکومت ساسانی به جامعهای اشرافی و زمیندار خبر میدهد و همچنین درگیریهای امپراتوری ایران با بیزانس و قدرت غرب که طی سالیان طولانی موجب فرسایش دولت ایران شدهبود.[4]
مقدمات نبرد قادسیه
در سال ۶۳۶ م سپاه ایران به فرماندهی رستم فرخزاد و سپاه اعراب به فرماندهی سعد بن ابی وقاص در قادسیه در برابر یکدیگر قرار گرفتند و نبرد بزرگ قادسیه را رقم زدند.
نیروها

نیروهای سپاه اسلام و ایران در نبرد قادسیه، بسیار متفاوت ذکر شدهاست و منابع مختلف هر یک از آماری جدید صحبت میکنند و معمولاً نظر بر آن است که تعداد سپاه ایران بسیار بیشتر از سپاه اسلام بودهاست. اینگونه به نظر میرسد که تعصب و علاقهٔ مورخان اسلامی به دین اسلام تأثیر شگرفی بر راویان عرب گذاشتهاست و این ارقام بزرگی که در مورد سپاه ایران ذکر شدهاست تنها جهت بزرگ نشان دادن تلاش و جهاد اعراب بودهاست؛[5] زیرا امکان گردآوری سپاهی با آن تعداد، با توجه به مرزهای طولانی ایران و مشکلات داخلی دولت ساسانی، وجود نداشتهاست.[6]
سپاه اسلام
در سال ۶۳۵ م سعد بن ابیوقاص توسط خلیفه، عمر بن خطاب سردار سپاه عرب شد و به سوی قادسیه حرکت کرد؛ اما به علت بیماری، وارد میدان نبرد نشد و از دور به تماشای آن پرداخت و به جای خود خالد بن عرفطه را وارد میدان کرد.[پ 2][7] براساس گفته ابو طایل، نفرات این سپاه کمتر از هفت هزار نفر بودهاست و تعداد ایرانیان را چیزی حدود چهار برابر این عدد ذکر کردهاست و ابن اثیر تعداد اعراب را سی هزار نفر میگوید، اما بلاذری مینویسد: «سعد، هنگامی که به عراق میرفت، سه ماه در ثعلبیه مقام کرد تا مردم بسیار به وی پیوستند.» ولی در ادامه تعداد سپاهیان اسلام را بین نه تا ده هزار نفر اعلام میکند؛ درحالی که خود پیشتر میگوید مردم بسیاری به سعد پیوستند و حمدالله مستوفی میگوید که در نبرد قادسیه لشکر بزرگی همراه با سعد و به فرمان عمر به جنگ با ایرانیان فرستاده شدهاست.[8] چنانکه گفته شدهاست هفتاد تن از جنگجویان بدر و سیصد نفر از کسانی که در فتح مکه بودند و هفتصد نفر نیز از فرزندان صحابه پیامبر هم در این سپاه حضور داشتند.[9] دینوری معتقد است که سعد با سپاهی بیست هزار نفره حرکت کرد و در قادسیه سپاهیان دیگر به او پیوستند. سپاه اسلام در برابر فیلهای سپاه ایران شترهای خود را به کار گرفت و سعد این عملیات را با استفاده از ایرانیان مسلمان شده در سپاهش که تعداد آنها هم بسیار قابل توجه بود، به انجام رساند.[10] براساس روایات با وجود آن که تعداد اعراب از ایرانیان کمتر بود اما آنان با هدفی مشخص و آماده به جنگ آمدهبودند و تمامی آنها سوارهها و پیادههای جنگی بودند که پیش از آن نیز طعم جنگ را چشیده بودند و هدفهای مادی و معنوی که داشتند نیز به آنان انگیزهٔ نبرد میداد. در این نبرد سلمان فارسی، پیشوا و هادی سپاه، عبدالرحمن بن ربیعه، قاضی عسکر و لشکرنویس سپاه نیز زیاد بن ابیه[پ 3] بود. خالد بن عرفظه امیر کل و جانشین سعد در قلب سپاه قرار گرفتهبود و امرا او را احاطه کرده بودند و پس از آنها امیرهای پایین مقامتر قرار گرفتند و بعد علمدارها، فرماندهان و سپس تعدادی مراقب، مبلغ و مأمورین ابلاغ قرار داشتند. عدهای شاعر و قراء هم در سپاه و بین افراد حضور داشتند که با سخنانشان، سپاهیان را تشویق میکردند و آنان را به هیجان میانداختند.[11] سعد سپاهیان خود را به دستههای ده نفری تقسیم کرد و مسلمانان با اعتبار و فرماندههای جنگی که در جنگهای رسول خدا شرکت داشتند را به عنوان سردستهٔ این گروهها برگزید و عدهٔ دیگر از مسلمانان باسابقه را نیز به عنوان پرچمدار انتخاب کرد و قسمتهای مختلف سپاه را با پیشتازان، زبده سواران و پیادهها و سواران فرمانده پوشش داد؛ وی تعدادی طبیب را نیز با آنان همراه کرد. در این نبرد، مردم بادیه نیز دعوت مسلمانان را پذیرفتند و در نبرد با آنها همراه شدند؛ برخی از آنان پیش از نبرد و برخی پس از جنگ مسلمان گشتند. در میانههای جنگ نیز از شام نیروی کمکی به سپاه سعد رسید؛ عدهٔ بسیاری از مسلمانان ایرانی یمن و بحرین نیز در این نبرد و علیه ساسانیان حضور داشتند و در کنار آنان تعدادی مجرم، مانوی و مزدکی که از کشور فرار کردهبودند به سپاه اسلام پیوستند و این راه را بهترین راه برای رسیدن به اهدافشان دانستند.[12]
گفته شده اعراب سلاح چندانی نداشتند و ایرانیان تیرهای آنان را با نام دوک میخواندند، آنان شمشیرهایشان را با پوست درخت خرما به کمرهایشان آویزان میکردند و اغلب اعراب فاقد زره بودند و از پالان شتر به جای سپر بهره میجستند و البته که همین نقص در سلاحها و ابزارها باعث چالاکی و سبکی سپاه عرب شدهبود.[13]
در این جنگ زنهای عرب نقش چشمگیری داشتند، آنان که هزاران نفر بودند به سپاهیان سعد آب میرساندند، مجروحین را یاری میکردند، کشتهشدگان را دفن میکردند، در مقابل مجروحین سپاه ایران را میکشتند و غارتشان میکردند.[14][15][16]
سپاه یزدگرد سوم
براساس گفتهٔ ابو طایل سپاه ایران حدود سی هزار نفر بودهاست؛ اما طبری سپاه یزدگردی را به سه بخش تقسیم میکند: بدین صورت که مقدمهای با چهل هزار نفر به فرمان رستم فرستاده میشوند و خود با شست هزار تن دیگر به حرکت درمیآید و دنبالهای بیست هزار نفره سپاه را همراهی میکردند و در ادامه این چنین مینویسد:
« | عمرو گوید: رستم با یک سد و بیست هزار کس حرکت کرد که همه متبوع بودند و با تبعه بیشتر از دویست هزار کس بودند، از مداین با شست هزار کس درآمده که همه متبوع بودند. | » |
سپس از زبان یک سرباز اسیر شده پارسی میگوید: «سپاه ایران دارای هفتاد هزار نیرو بودهاست.» که این رقم در ناسخ التواریخ نیز تکرار شدهاست و بعد از زبان شعبی میگوید: «سپاه ایران دارای سی فیل بودهاست که چهار هزار نفر هر فیل را همراهی میکردند و در مجموع ایرانیان صد و بیست هزار نفر بودهاند.» بلاذری که از سپاه ایران به عنوان کافران یاد میکند نیز در مورد نفرات سپاه رستم، نظری همانند شعبی دارد و براساس روایات نیمی از سپاه ایران را خدمه و پیادهنظامهای روستایی که نه تعلیم دیده بودند و نه سلاح داشتند، تشکیل دادهبود و ابن اثیر در نوشتههای خود تعداد فیلهای سپاه ایران را سی و سه فیل ذکر کردهاست.[18] در این نبرد سپاه ایرانی به گونهای سامان یافتهبود که رستم فرخزاد[پ 4] در قلب آن قرار گرفتهبود و هرمزان در جناح راست و مهران در جناح چپ حضور داشت، فیروزان[پ 5] نیز امیر پیادگان بود و جالینوس مقدمهٔ سپاه را فرماندهی میکرد و همراه با بهمن جادویه پیشاپیش سپاه حرکت میکرد. سپاه دارای سی و سه فیل بود که فیل سفیدی پیشاپیش باقی فیلها قرار داشت،[پ 6] هجده فیل در قلب سپاه و نزدیک به رستم قرار گرفتهبودند و هشت فیل در جناح راست و هفت فیل هم در جناح چپ بودند. هر فیل تختی را حمل میکرد و بر هر تخت تعدادی تیرانداز، تبردار و زوبینافکن سوار بودند. همچنین براساس روایات افراد در هر صف با زنجیر به یکدیگر متصل شدهبودند و به این ترتیب دشمن نمیتوانست به درون صفها نفوذ کند. در این نبرد ایرانیان تنوع زیادی در سلاح داشتند و از ابزارهای بسیار استفاده میکردند که این ابزار عبارت بودند از: زره، کلاهخود، بازوبند، زانوبند، موزه و سپر، شمشیر دو لبه،[پ 7] نیزه، تیر و کمان، تیرهای پنچگان،[پ 8] گرز، تبرزین و در آخر سلاحی که به آن «کمند» میگفتند؛ سپاهیان ماهر آن را بر روی دشمن میانداختند و توسط قلاب آن را میکشیدند تا فرد کشته شود.[19][20]
دیلمیان
در آغاز نبرد قادسیه، چهار هزار سوار دیلمی با سپاه رستم همراه شدند؛ اما هیچکدام از آنان در نبرد شرکت نکردند. آنان سپاه مخصوص خسرو پرویز بودند و توسط خود او انتخاب شدهبودند. هنگامی که خسرو پرویز کشته شد غم و ناراحتی بر آنها چیره شد و حس بیگانگی در آنها جریان یافت. هنگامی که رستم روانهٔ قادسیه شد، با او همراه شدند اما در حین نبرد ایرانیان را یاری نکردند و تنها به تماشای جنگ ایستادند. این عمل دیلمیان موجب تعجب سعد و دیگر مسلمانان شد، پس مغیرة بن شعبه که با زبان پارسی آشنا بود به سوی آنها رفت و علت شرکت نکردن آنها را در جنگ جویا شد و در جواب، آنان خود را بیپناهانی خواندند که خواستار اسلام هستند و خود را از دیگر ایرانیان متفاوت دانستند، آنها بر این باور بودند که در بین ایرانیان دیگر نیکنام نیستند. هنگامی که سعد این سخنان را از مغیرة شنید، آنان را پذیرفت و پس از آن که دیلمیان مسلمان شدند با انتخاب خود به قبیلهٔ تمیم پیوستند و پس آن در جنگهای دیگر بین مسلمانان و ایرانیان در سپاه اسلام جنگیدند که از جملهٔ این نبردها میتوان به جنگ مدائن و نبرد جلولا اشاره کرد.[21]
موقعیت نبرد
براساس اسناد، قادسیه شهر کوچکی بودهاست در عراق که در حدود پانزده فرسنگی شهر کوفه قرار داشتهاست.[22] ابوالفداء در تقویم البلدان اینگونه بیان کردهاست:
« | در ازای عراق از شمال به جنوب از حدیثه است تا آبادان، بر مصب آن دریای فارس و پهنای آن از غرببه شرق، از قادسیه تا حلوان، پس حدیثه در وسط حد شمالی آن است با اندک میلی به مغرب؛ و قادسیه در وسط حد غربی است با اندک میلی به جنوب و آبادان در وسط حد جنوبی است با اندک میلی به مشرق. | » |
به گفته همو، قادسیه شهری کوچک در حاشیهٔ بیابان و کنار سواد عراق بودهاست که در قسمت شرقی آن نخلستان قرار داشتهاست.[23] طبری در نوشتههای خود به نامهای از زبان سعد بن ابیوقاص به خلیفهٔ مسلمانان عمر، اشاره میکند که در آن قادسیه را محلی در میان خندق و عتیق به تصویر کشیدهاست و بیان داشته که در سمت چپ آن رودی سبز قرار دارد که درون آن قابل مشاهده است و تا حیره امتداد مییابد و در سمت راست آن نیز مردابی قرار دارد.

قادسیه یک شهر عربنشین بود که فرات در غرب آن جریان داشت. اعراب به توصیهٔ مثنی بن حارثه در خاک ایرانیان با آنان رو به رو نشدند و در نزدیکترین صحرای عربنشین به آنان نبرد را آغاز کردند تا در صورت شکست راه فرار داشته باشند.[24] در دیگر منابع نوشته شدهاست، قادسیه شهر کوچکی در پنجاه مایلی کوفه بوده و موقعیتی مرزی داشتهاست و در فاصلهٔ چهار تا شش مایلی آن محلی به نام عذیب قرار داشته که محل اردوگاه سپاه سعد بن ابیوقاص بودهاست.[25]
علت آغاز نبرد
از نظر ایرانیان به ویژه رستم فرخزاد علت حملهٔ اعراب به سرزمینهای ایرانی چیزی جز تنگی روزگار و گرسنگی نبود و به همین خاطر هنگامی که فرستادگان عرب وارد اردوگاه ایرانیان شدند، رستم فرخزاد به آنان پیشنهاد داد که برای اعراب خرما و غلات و آذوقه بفرستند. اما اعراب گسترش دین اسلام را دلیل حملهٔ خود به خاک ایران میدانستند و در صورتی که ایرانیان اسلام را نمیپذیرفتند باید جزیه میپرداختند، در غیر این صورت باید آمادهٔ جنگیدن میشدند.[26]
نمایندگان عرب در دربار یزدگرد سوم
همزمان با فتح شهر دمشق در سوریه توسط اعراب، تعلل رستم در حمله به سپاه سعد موجب شد، تعدادی از بزرگان قبایل عرب که از اشراف محسوب میشدند به عنوان نمایندگان سعد به دربار شاه فرستاده شوند و براساس برخی روایات این عمل با اجازهٔ رستم فرخزاد صورت گرفت.[27]
نعمان بن مقرن، عطارد بن حاجب، جریر بن عبدالله بجلی، مغیره بن زراره، طلیحه بن خویلد، اشعث بن قیس، حنظله بن الربیع، حارث بن حسان، عاصم به عمرو، فرات بن حیان، مغیره بن شعبه، عدی بن سهیل، معنی بن حارثه و عمرو بن معدیکرب، افرادی بودند که از سپاه اعراب جدا و راهی دربار یزدگرد سوم شدند و با وجود آن که ظاهر آنان موجب تمسخر مردم شدهبود، یزدگرد آنان را با احترام به حضور خود پذیرفت و وزراء و درباریان را به همراه مترجم احضار کرد و مجلسی شاهانه ترتیب داد.[28] هنگامی که آنان به دربار رسیدند مدتی برای ورود توسط دربان و حاجب معطل شدند و در این مدت سادگی، خشونت آنان و از طرفی دیگر اسبها و لباسهایشان باعث تجمع مردم شدهبود، هر سوار تازیانهای در دست داشت و اسبها بیش از اندازه معمول شیهه میکشیدند. هنگامی که به بارگاه یزدگرد راه یافتند نعمان بن مقرن با موافقت همراهانش شروع به سخن گفتن نمود و در جواب سؤال یزدگرد در مورد حملات و غارتهای اعراب در سرزمین ایران، از رحمت خداوند و پیامبری که برایشان فرستادهبود و دعوت به دین اسلام گفت و سپس اینگونه ادامه داد:
« | اکنون ما شما را به این دین دعوت میکنیم که این کیش هر چیز نیکو را نیکو دانسته و هر بدی را بد شمردهاست اگر قبول نکنید یکی از دو کار که آسانتر است دادن جزیه است بگردن گیرید اگر نه جنگ است و دیگر هیچ. اگر اجابت کنید ما کتاب خداوند را (قرآن) نزد شما گذاشته که به احکام آن عمل کنید و ما شما را به حال خود گذاشته عنان پیچیده برمیگردیم و مملکت شما را به شما واگذار میکنیم و اگر نه جزیه را بدهید که ما خود هم حامی و نگهبان شما خواهیم بود و اگر نه با شما جنگ خواهیم کرد.[29] | » |
پس یزدگرد زبان به تحقیر اعراب گشود، آنان را زبون و سیه روز خواند و از آنان خواست غرور خود را کنار بگذارند و امیدوار باشند که به آنان رحم کند، مغیره تمام سخنان او را در مورد اعراب تأیید کرد و خود نیز از بیچارگیهای عرب سخن گفت؛ وی سپس سخن خود را با شرح بعثت پیامبر ادامه داد و در آخر با زبانی تند و ناخوشایند سه پیشنهاد را بازگو کرد، اولین پیشنهاد آن بود که با خفت به دادن جزیه تن دهند، پیشنهاد دوم جنگ و سومین پیشنهاد قبول اسلام بود. این سخنان موجب غضب شاه شد، پس یزدگرد با بیان آن که اگر نماینده و فرستاده نبودند و اگر کشتن سفیر ممکن بود، خون آنها را میریخت آنان را با این سخن که «هیچ چیز نزد من ندارید، برخیزید و بروید.» از بارگاه خود بیرون راند، سپس دستور داد یک بار خاک آورده و بر دوش بزرگترین نمایندگان بگذارند و او را با خفت از دروازهٔ مدائن بیرون کنند. نمایندگان از دربار ایران خارج شدند و به سوی قوم خود حرکت کردند و زمانی که به نزدیکی اعراب رسیدند رستم فرخزاد از حال آنان باخبر شد و شخصی را فرستاد تا خاک را از آنان پس بگیرد، اما نماینده به آنان نرسید و آنان خاک را نزد سعد برده و سخنان یزدگرد را بازگو کردند. رستم این عمل ایرانیان را، یعنی دادن خاک به دست اعراب را به فال بد گرفت؛ اما سعد آن را فالی نیک پنداشت و رو به اعراب گفت ما خاک آنان را گرفتیم.[30]
براساس روایتی دیگر، عمر که از عاقبت جنگ با ایرانیان هراس داشت با نوشتن نامهای به سعد امر کرد نمایندهای به سوی یزدگرد و فرماندهٔ کل سپاه ایران فرستاده و با پیشنهاد اسلام یا جزیه، صلح را برقرار کنند. سعد نیز مغیره بن شعبه را نزد رستم فرستاد اما رستم در جواب دعوت به اسلام او سخن از تنگدستی آنان و بخشیدن آذوقه به میان آورد، پس مغیره اینگونه به او پاسخ داد:
« | خداوند رسول خود را بر ما فرستاد و ما را به قبول دعوت او نیکبخت گردانیده و ما را به جهاد با مخالفین مأمور ساخته تا در این راه بکوشیم و ایشان را به پذیرفتن جزیه و قبول خواری واداریم اگر به این جمله دست ایمان و اطاعت ندهید شمشیر بین ما و شما حاکم خواهد بود. | » |
رستم با شنیدن این سخن خشمگین گشت و کشتن تمامی آنان را وعده داد. پس از آن سعد دو تن از سران عرب را نزد رستم فرستاد و آنان خواستار حضور در دربار یزدگرد شدند و با موافقت رستم نزد یزدگرد رفتند، اما دعوت یزدگرد توسط اعراب به اسلام موجب خشم او شد، پس فرستادگان را با این جمله که اگر سفیر نبودید دستور قتل شما را میدادم، از بارگاه خود بیرون راند.[31]
شرح نبرد
براساس روایات، یزدگرد سوم از طریق مشورت با ستارهشناسان دربار، زمان این نبرد را تعیین کردهبود.[32] ۱۸ ماه پس از فتح نخیله، سپاه اسلام به فرماندهی سعد بن ابیوقاص و سپاه ایران به فرماندهی رستم فرخزاد، والی خراسان به سوی قادسیه حرکت کردند تا در برابر یکدیگر قرار گیرند، اما هراس عمر از عاقبت جنگ و نارضایتی رستم از این نبرد موجب شد که دو سپاه مدتی در اردوگاه خود باقی بمانند و از حمله خودداری کنند. در این مدت سعد با پیشنهاد جزیه یا اسلام، سعی داشت که صلح را برقرار کند؛[33] اما سرانجام پس از چهار ماه گفتگو این نبرد در ژوئن سال ۶۳۷ م/جمادیالاولی سال ۱۶ ه.ق اتفاق افتاد.[پ 9][34][35][36][37]
ایرانیان با پر کردن رود عتیق به دستور رستم قدم به خاک قادسیه گذاشتند و نبرد قادسیه را آغاز کردند،[38] این نبرد چهار روز طول کشید که آن را مهمترین و بزرگترین نبرد بین ایرانیان و سپاه اسلام دانستهاند و اعراب مطابق عادتشان برای هر روز نامی برگزیدند.[39][پ 10] آنان اولین روز جنگ را یوم ارماث گفتند[پ 11] و یوم اغواث نامی بود که بر روی روز دوم نبرد گذاشتند، روز سوم را یوم عماس[پ 12] و روز چهارم را نیز یوم القادسیه نامیدند. اعراب علاوهبر آن که چهار روز نبرد را نامگذاری نمودند، شب سوم نبرد را نیز لیلة الهریر نامیدند.[پ 13][40][41]
روز اول

روزی که نبرد قادسیه آغاز شد را «یوم ارماث» میگویند. جنگ با رجزخوانیهای دو طرف و درگیریهای تن به تن آغاز شد و تا پاسی از شب ادامه یافت. سپاه ایران فیلهای خود را وارد صحنهٔ نبرد کردهبود و فیلها به جناح راست و چپ هجوم بردند، نیروها را پراکنده کردند و به قلب سپاه نیز آسیب سختی وارد کردند؛ اما زمانی که اعراب تصمیم به گریختن گرفته بودند، سعد با کمک گرفتن از ایرانیان داخل سپاه اسلام و همچنین یاری افراد قبیلهٔ تمیم توانست سپاه خود را نجات دهد.[42]طبری این چنین مینویسد:
« | به روز ارماث وقتی سعد دید که فیل گروهها را پراکنده میکند و کار خویش را از سر گرفته، کس پیش ضخم و ملسم و رافع و عشفق و دیگر یاران پارسی آنها که مسلمان شدهبودند، فرستاد که بیامدند و از آنها پرسید: جای حساس فیل کجاست؟ گفتند: خرطوم و چشمها وقتی آسیب بیند، دیگر کاری از فیل ساخته نیست.[43] | » |
به این ترتیب کمک و راهنمایی ایرانیان، موجب حملهٔ مسلمانان به فیلداران شد و فیلها نیز زخمی و فلج شدند و از طرف دیگر عاصم بن عمرو و افراد قبیلهاش[پ 14] که سوارکارانی شجاع و آموزش دیده بودند به درخواست سعد، از پشت به فیلها حمله کردند و کمانداران سپاه نیز تمام فیل سواران را هدف قرار دادند و هنگامی که فیلسواران مشغول دفاع از خود بودند عاصم و همراهانش با بریدن بند تختها، سواران را سرنگون کردند. فیلهای زخمی به دنبال شاپور مجروح، از صحنهٔ جنگ گریختند و در این حین آسیب زیادی به سپاه ایران وارد کردند.[44][45]
با این وجود بهمن جادویه[پ 15] و گلینوش توانستند اعراب را شکست داده و سوارانشان را فراری دهند. سپس تیراندازان ایرانی آنان را تیرباران کردند، اتمام جنگ نزدیک بود که سعد برای چهارمین بار تکبیر کرد و فریاد الله اکبر او موجب تجدید حیات افرادش شد و اینگونه آنان به سختی به پایداریشان ادامه دادند و چند ساعت پس از آغاز شب هر دو سپاه به اردوگاههای خود بازگشتند. گفته شد در روز ارماث، پانصد نفر تنها از قبیلهٔ بنی اسد که پیشرو سپاه اسلام بودند کشته شدند، گویا در روز اول نبرد اعراب تلفات زیادی داشتند و در همان روز فعالیت زنان نیز در جنگ آغاز شد و زخمیها برای مراقبت کردن و مردگان برای دفن شدن به آنان سپرده شدند.[46][47]
روز دوم
اعراب روز دوم را با امید به رسیدن نیروی کمکی آغاز کردند و آن را «یوم اغواث» نامیدند، ابی عبیده فرمانده سپاه اسلام پس از فتح دمشق به دستور عمر، سپاه خود را به فرماندهی هاشم بن عتبة بن ابیوقاص و مقدمهٔ سپاه را به فرماندهی قعقاع بن عمرو به سوی سپاه تحت فرمان سعد فرستاد تا به آنان یاری برسانند. افراد سعد که به صحت این خبر اطمینان نداشتند با رسیدن مقدمهٔ سپاه و قعقاع نیرو یافتند و به مبارزه پرداختند. قعقاع که فردی شجاع و با تدبیر بود، نیروهای خود را به دستههای ده نفری تقسیم نمود و با ورود هر دسته به میدان نبرد، فریاد الله اکبر، به نشان شادی برمیخواست. نزدیک ظهر بود که هاشم و سپاه اصلی رسیدند و بیتعلل وارد میدان شدند و در این هنگام بین اعراب این سخن تکرار میشد:
این همان مرد است که ابوبکر در حق او گفته سپاهی این مرد را در میان دارد و هرگز پا به فرار نمیدارد.
قعقاع درخواست مبارزهٔ تن به تن کرد و بهمن جادویه گام جلو نهاد و هنگامی که با او رو به رو شد، قعقاع او را شناخت و فریاد انتقام و خونخواهی سر داد[پ 16] و در آخر موفق به کشتن بهمن جادویه شد. قتل جادویه، سردار بزرگ ایران توسط قعقاع موجب نیرو یافتن سپاه اسلام و تضعیف سپاه رستم شد، پس از مرگ او فیروزان و بندوان، برادران رستم برای جنگ تن به تن آماده شدند و حارث بن ظبیان نیز به قعقاع پیوست. بندوان در نبرد به دست حارث کشته شد اما در مورد مرگ فیروزان اختلاف نظر وجود دارد، برخی معتقدند او همانجا و به دست قعقاع کشته شد و برخی همچون عمرو بن شاس بر این باورند که او فرار کردهاست و پس از مدتی در واقعهای دیگر کشته شدهاست.[48][49] ایرانیان در روز دوم نیز از فیلها استفاده کردند؛ اما مسلمانان با انتخاب تعدادی شتر جسور و پوشاندن آنان با پالان و باجل، به آنان ظاهری ترسناک دادند، هر شتر را تعدادی پیادهنظام محافظت میکرد، سپس آنها را روانه سپاه ایران و به سواران ایرانی حمله کردند و نتیجهٔ مطلوبی نیز دریافتند.[50] زنان عرب در روز دوم نیز به دفن کردن مسلمانان کشتهشده پرداختند و در نتیجه در صحنهٔ جنگ تنها اجساد سپاه رستم دیده میشدند که این باعث دلگرمی سپاه اسلام و از سوی دیگر باعث ناامیدی سپاه ایرانی میشد؛ زیرا آنان مدام همرزمان و دوستان خود را زیر سم اسبان و کشته شدگان میدیدند.[51][52]
روز سوم
در روز سوم، که ّ «یوم عماس» گفته میشود جنگ شدیدتر و سختتر از قبل بود، ایرانیان در روز سوم نیز از فیلها استفاده کردند و آنهایی که تقریباً نیرو داشتند را وارد میدان نبرد کردند و اطراف هر فیل تعدادی سوارهنظام و پیاده قرار دادند تا از آنها مراقبت کنند و همین کار باعث شد که اسبهای مسلمانان رم نکنند و حضور فیلها در نبرد بیفایده و تقریباً بیاثر شد؛ سپس قعقاع بن عمرو چشم شاپور، فیل سفید سپاه ایران را کور کرد و باعث عقبنشینی آن شد.[53] سپاه ایران در این زمان از سلاحی استفاده کرد که اعراب به آن «حسک» میگفتند، ایرانیان حسک را که مهرههایی آهنین و خاردار بودند را در میدان نبرد و بین سواران میریختند و به این ترتیب مهرهها در سم اسبها فرورفته و مانع پیشروی یا حملهٔ آنان میشدند. اعراب که آنان را مانع خود میدیدند اقدام به جمعآوری مهرهها نمودند. از طرفی در مدت این سه روز، اعرابی که در سپاه رستم بودند، او را ترک کرده، گریخته یا به مسلمانان پیوسته بودند، همچنین پیادگان و موالی نیز یا کشته شدهبودند یا راه اعراب را در پیش گرفتهبودند و تنها وفاداران به رستم و آنان که دفاع از سلطنت ساسانی را دفاع از وطن میدانستند باقی ماندهبودند. جنگ در روز سوم شکل فجیعی به خود گرفتهبود و دو هزار نفر از سپاه اسلام کشته و مجروح شدند و تعداد به قدری زیاد بود که زنان نتوانستند به تمام کشته شدگان و مجروحان رسیدگی کنند و ده هزار کشته و مجروح ایرانی نیز در میدان نبرد افتادهبودند.[54][55]
لیلةالهریر
نبرد پس از آغاز شب نیز ادامه یافت و شب سوم در جنگ قادسیه «لیلةالهریر» نام گرفت، جنگجویان خسته و زخمی بودند با این وجود از جنگیدن دست نمیکشیدند و صدای نفسهایشان، فریادهایشان و سم اسبان سکوت شب را مانند زوزهٔ سگها و دیگر جانوران میشکست، به همین خاطر آن شب را لیلةالهریر نامیدند.[56][57] در منابع دیگر آمدهاست که سعد در این شب قصد داشت که افراد خود را که بیشترشان تازهکار بودند، از میدان نبرد دور کند تا کمی استراحت کنند؛ اما تعدادی از ایرانیان به سوی سعد رفته او را باخبر کردند و او نیز در شب لیلةالهریر به ایرانیان شبیخون زد و جنگ از سر گرفتهشد.[58] برخی نیز از این شب با عنوان «لیلةالقادسیه» یاد میکنند.[59]
روز چهارم
در روز چهارم که همان «یوم القادسیه» است، شانس با سپاه اسلام یار شد و تندباد و طوفانی شروع به وزیدن کرد، گرد و خاک به سمت سپاهیان رستم وزید، در این هنگام موقعیت سپاه اسلام به گونهای بود که گرد و خاک به پشت آنان اصابت میکرد اما مستقیم به روی ایرانیان برخورد میکرد؛ مشاهده و مبارزه برای آنان سخت شدهبود و آنان را از جای خود کنده و به عقب میراند. باد خیمهٔ رستم را کند و قعقاع به سوی چادر او راه افتاد، اما پیش از آن رستم برای فرار از گرد و خاک در پناه شتری که زر حمل میکرد نشست؛ در این هنگام هلال بن علقه التیمی[پ 17] برای غارت بار شتر آمد و با شمشیر آن را برید و بار بر روی رستم افتاد و مهرههای کمر اورا شکست. رستم افتان و خیزان با کمر شکسته شده خود را به رود رسانید، اما هلال او را دنبال کرده و از آب بیرون کشید و بدون آنکه او را بشناسد، رستم را کشت و آنگاه با به مشام رسیدن بوی عطرش فهمید که او فرمانده سپاه ایران است.[60] پس با خوشحالی به سوی تخت رستم رفت و فریاد زد: «به خداوند کعبه سوگند که من رستم را کشتم.» اعراب در اطراف تخت جمع شدند، اما از شدت گرد و خاک قادر به دیدن یکدیگر نبودند و در آخر رستم را زیر سم اسبان و آغشته به خون یافتند. در این بین سپاه ایران آشفته شد و عدهای کشته و عدهای نیز به دنبال گلینوش که به فرار مشهور بود، وارد آب شدند و غرق گشتند؛ درفش با ارزش کاویانی نیز که توسط یزدگرد به رستم دادهشدهبود بهدست مسلمانان افتاد و سپاه یزدگرد شکست خورد.[61][62][63][64][65][66][67]
غنائم جنگی
در این نبرد درفش کاویان که در جنگها همراه فرماندهٔ لشکر حمل میشد، به دست فردی به نام ضرار بن الخطاب نخعی افتاد و آن را به قیمت سی هزار درهم فروخت. درفش که مزین به جواهرات گرانبها بود نزد عمر فرستاده شد و بعد پارهپاره و تقسیم شد.[68][69][70]
علل شکست سپاه ایران
در کنار هم قرار گرفتن مجموعهای از شرایط موجب شکست ایرانیان در برابر مسلمانان شد که این شرایط عبارتند از:
- وجود نفاق، دشمنی و خیانت بین سران لشکری و کشوری.
- انتخاب رستم فرخزاد توسط یزدگرد به عنوان فرمانده سپاه و فرستان او به مقابله با سپاه اسلام، او نه تنها از رو به رویی با سپاه اسلام تردید داشت، بلکه فیروزان، رقیب خود را به آن خاطر که در غیابش نایبالسلطنه پادشاه نشود با خود همراه کرد، حضور فیروزان در این نبرد باعث میشد که او جانشین انتخابی برای رستم باشد و شاید به همین خاطر سپاه ایران فاقد جانشینی برای فرمانده کل بود.نبود جانشین مشخص، موجب شد که پس از مرگ رستم شخصی نباشد که سربازان را جمع کرده و کنترل اوضاع را به دست بگیرد.[71]
- از طرفی نفوذ یافتن روحانیون زرتشتی در دربار ساسانی موجب شد، با پیروان ادیان دیگر که ساکن ایران بودند بد رفتاری شود و این افراد به مسلمانان روی بیاورند.[72]
- حضور فیلها در صحنهٔ نبرد دلیل دیگر شکست ایرانیان بود، هنگامی که در روز دوم فیلهای مجروح اقدام به فرار کردند باعث لگدمال شدن سپاه ایران شدند و در روز سوم احاطه کردن آنان توسط سوارهها و پیادهها باعث شد که ترس اسبهای سپاه اسلام از بین برود و دوباره زخمی شدن فیلها موجب رم کردن آنها و آسیب دیدن سپاه ایران شد.[73]
- از دیگر عوامل شکست سپاه ایران مهرههای خارداری بود که ایرانیان در این نبرد استفاده میکردند؛ زیرا آن مهرهها تنها موجب درماندگی مسلمانان نمیشد بلکه لشکر ایران نیز با وجود آنها نمیتوانست به جلو پیشروی کند، به سبب آنکه این مهرهها در سم اسبان فرومیرفت و مانع حرکت آنها میشد. سربازان ایرانی از بیم همان مهرهها تلاشی برای جلو رفتن نمیکردند، درحالی که اعراب با آگاه شدن از وجود مهرهها مسیر حملهٔ خود را تغییر داده و ایرانیان را میان خود و مهرهها محاصره کردند.[74]
- تکنیک دیگری که ایرانیان در این نبرد استفاده کردند و باعث تضعیف لشکر شد، چیزی بود که مورخان به اصطلاح آن را «ذات السلاسل» مینامند، در این روش جنگجویان با زنجیر به صورت صف به هم متصل میشدند تا اعراب نتوانند وارد قلب لشکر شوند؛ اما این کار موجب میشد که با مجروح یا کشته شدن یکی از مبارزان، سنگینی و وزن او بر روی دوش دیگران قرار بگیرد.[75]
- سنگین اسلحه بودن ایرانیان از دلایل دیگر شکست آنان بود، درحالی که وجود مقدار زیادی آهن به واسطه زره، کلاهخود و زانوبند و ساعدبند باعث سنگینی و در نهایت خستگی ایرانیان میشد، اعراب تنها سلاحی سبک همراه داشتند و هنگامی که میدیدند نمیتوانند با سلاحشان کاری از پیش ببرند، به سربازان ایرانی حمله کرده و با آویختن خود به آنان، زمینشان میزدند و زره را از آنان جدا کرده و آنان را میکشتند.[76]
- اما مهمترین علت شکست سپاه رستم عاملی طبیعی بود. وزیدن بادی سخت و ایجاد طوفان موجب شد که خاک و ریگ در چشم سپاهیان ایران فرورود و اعراب که پشتشان به طوفان قرار داشت در امان ماندند و ایرانیان کور و ناتوان را شکست دادند. مورخان بر این باورند که بخت با ایرانیان یار نبودهاست و طبیعت بیشتر از نیزه و شمشیر در شکست آنان نقش داشتهاست.[77]
- شکست سپاه ایران در سال ۶۲۷ م از سپاه هِرَقل قیصر روم در نبرد نَینَوی نیز یکی از زمینههای شکست ایرانیان در نبرد قادسیه گفته شدهاست و سپس هنگامی که ایرانیان بر روی محافظت از سرحدات غربی متمرکز بودند، با روی کار آمدن هیاطله و سپس اتراک در شرق بسیاری از ولایات شرقی خود را از دست دادند و در شمال نیز با خزرها و ترکها درگیر شدند، به این علت هنگام حملهٔ مسلمانان از جنوب غربی، سرزمین ایران که فاقد سرحدّات محکم طبیعی شدهبود توان مبارزه و دفاع در برابر تمامی دشمنان را نداشت.[78]
عوامل مؤثر در پیروزی مسلمانان در برابر ایرانیان
در حملاتی که مسلمان به سرزمینهای ایرانی داشتند نیز عواملی چند به یاری آنان رسید و موجب پیروزی مسلمانان شد که عبارتند از:
- وحدت دینی که در میان مسلمانان بود، چیزی که ایرانیان فاقد آن بودند و موجب اتحاد و قدرت مسلمانان در مقابل ضعف ایرانیان میشد.[79]
- اعراب که در شرایط سختی زندگی میکردند و از رفاه زیادی برخوردار نبودند با پیروزی در چند نبرد و مشاهده غنائم جنگی، رغبت بیشتری برای حملاتشان پیدا کردند و با تمام توان به نبرد پرداختند و معتقد بودند که در صورت پیروزی به غنیمت و ثروت خواهند رسید و در صورتی که کشته شوند، شهید شده و به بهشت خواهند رسید.[80]
- از دیگر عوامل پیروزی اعراب عادت آنان به گرمای شدید و سختیهای زندگی صحرایی بود که موجب میشد آنان شرایط بهتری در مقابل جنگجویان ایرانی داشته باشند.[81]
رخدادهای پس از نبرد قادسیه
اعراب پس از پیروزی در نبرد قادسیه، با بیدفاع دیدن زمینهای حاصلخیز سواد عراق، آنها را تصرف کردند و ارمنیهای ساکن ایران که اعراب را نجاتبخش خود میدیدند، تحت فرمان مسلمانان درآمدند. با پیروزی در این نبرد، ساحل چپ فرات به دست مسلمانان افتاد. یزدگرد در این هنگام به فکر آن افتاد که پایتخت خود را استخر یا شهری دیگر اعلام کند؛ اما روحانیون زرتشتی که معتقد بود این کار به معنای ترس از اعراب است و موجب جرئت گرفتن مسلمانان میشود با او مخالفت کردند و دو ماه پس از این پیروزی بود که مسلمانان به دستور خلیفه به سوی پایتخت ساسانیان[پ 18] تاختند.[82][83]
سقوط مدائن
مدائن با توجه به معنی که دارا است[پ 19] تشکیل شده از هفت شهر، تیسفون، بهاردشیر، سلوکیه، رومیه، درزیجان، ساباط و اسبانبر بود؛ اطراف این شهرها دیوارهای بلندی به صورت حصار قرار داشت. پادشاه ساسانی در کاخ سفید واقع در تیسفون سکونت داشت و ایوان مدائن در شهر اسبانیر قرار داشت. محاصره کردن بخشهای غربی مدائن اولین اقدام مسلمانان پس از پیروزی در نبرد قادسیه بود. گفته شدهاست مدت محاصره به قدری طولانی بود که اعراب دو بار خرمای تازه خوردند. ساکنان مدائن گرفتار قحطی شدند به گونهای که مردم ساباط خواستار صلح با اعراب شدند و با قبول پرداخت جزیه خود را از سختی رها کردند. مردم رومیه، شهر را ترک کردند و هنگامی که اعراب وارد شهر شدند از آنجا میتوانستند کاخ سفید تیسفون را مشاهده کنند و با مشاهدهٔ آن اعراب تکبیر گفتند. با ورود اعراب به تیسفون که نگهبانان شهر آنان را دیو میخواندند، یزدگرد به همراه نزدیکان و گنجهایش شهر را ترک کرد و گریخت؛ بدین ترتیب دروازههای مدائن به روی مسلمانان گشوده شد. گفته شد که به هر یک از سپاهیان سعد، دوازده هزار درهم غنیمت رسید و در این زمان تعداد سپاهیان او شصت هزار نفر بودهاست و سعد چون به کاخ رسید هشت رکعت نماز شکر به جا آورد.[84][85]
جستارهای وابسته
یادداشتها
- در این زمان خسرو دوم پادشاه دولت ساسانی بود.
- برخی معتقدند او بیمار نبودهاست و این تنها بهانهای بود تا با مشاهده، از تکنیکهای جنگی ایرانیان باخبر شود.
- کسی که پس از معاویه خود را برادر او نامید.
- او توسط یزدگرد سوم انتخاب شدهبود تا فرماندهی کل سپاه ایران را در نبرد قادسیه به دست گیرد.
- او رقیب رستم فرخزاد در کسب مقام نایب السلطنه یزدگرد بود.
- این فیل به شاپور معروف بود.
- قمه
- این نوع تیر که مخصوص ایرانیان است، همچون پنجهٔ دست است و برخی از تیرها کوتاهاند و برخی بلند و اگر پس از پرتاب همهٔ آنها به بدن فرد اصابت نکند عموماً یک یا دو تیر به بدن فرد میخورد و به خاطر وزن این نوع تیر و آویزان شدن آن، جراحت آن عمیقتر میشود.
- در برخی منابع سال ۶۳۶ م نیز نوشته شدهاست و در روایات مختلف نبرد قادسیه در سالهای ۱۴، ۱۵ و ۱۶ هجری رخ دادهاست، اما با توجه به نبرد دوم یرموک در سوریه و نیروهای کمکی که از سوریه به سپاه اسلام رسید، احتمال بر آن است که این جنگ در سال ۱۶ هجری رخ دادهباشد.
- اعراب جنگهای خود را، با آوردن کلمهٔ روز (یوم) و افزودن نام محل نبرد یا قبیله و حتی یک شخص، نامگذاری میکردند مانند یوم الیس.
- نوعی گیاه در بیابان و صحرا است.
- عماس به معنای شدید و سخت و همچنین روز تاریک است.
- هریر به معنای زوزهٔ سگ و دیگر جانوران به ویژه در شبهای سرد است.
- قبیلهٔ تمیم
- اعراب او را «احسن ساحر» به معنای جادویه یا ذوالحاجب به معنای ابرو بند لقب میدادند؛ زیرا او در نظر اعراب جادوگری ماهر بود و از آنجایی که به خاطر سنش ابروهایش بر روی چشمانش میافتاد به ناچار از سربندی برای بالا بردن آنها استفاده میکرد که باعث میشد به او ذوالحاجب گویند.
- بهمن جادویه در نبرد پل، اعراب را شکست داد و حدود چهار هزار نفر از آنان در این نبرد کشته شدند.
- در برخی منابع نام او هلال بن علقمه آمدهاست.
- تیسفون
- مدائن جمع مدینه و به معنای شهرها است.
پانویس
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۱۹۰.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۱۹۱–۱۹۵.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۱۹۵–۱۹۸.
- یارشاطر، تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان، ۲۶۸.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۰۵.
- زرین کوب، تاریخ ایران کمبریج (از ظهور اسلام تا آمدن دولت سلجوقیان)، ۱۶.
- شاملوئی، تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، ۲۰۰.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۰۵–۲۰۷.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۱۶.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۰۹.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۲۸–۱۳۲۹.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۱۴–۲۱۵.
- زرین کوب، دو قرن سکوت، ۴۵.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۰.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۱۴.
- شیپمان، مبانی تاریخ ساسانیان، ۸۲.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۰۶.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۰۵–۲۰۸.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۲۹.
- شیپمان، مبانی تاریخ ساسانیان، ۸۲.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۶.
- قدیانی، تاریخ کامل ایران زمین (جلد ۲)، ۱۱۲۶.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۰۳.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۰۴–۲۰۵.
- زرین کوب، تاریخ ایران کمبریج (از ظهور اسلام تا آمدن دولت سلجوقیان)، ۱۶.
- جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، ۵۷۶.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۱۱.
- مشکور، تاریخ ساسانیان جلد(۲)، ۱۳۲۵.
- مشکور، تاریخ ساسانیان جلد(۲)، ۱۳۲۶.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۲۷.
- آشتیانی، تاریخ مفصّل ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریّه، ۵۱.
- اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۲۵۷.
- آشتیانی، تاریخ مفصّل ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریّه، ۵۱.
- زرین کوب، تاریخ ایران کمبریج (از ظهور اسلام تا آمدن دولت سلجوقیان)، ۱۷.
- پطروشفسکی، تاریخ ایران: ایران در سدههای میانه، ۱۳.
- زرین کوب، دو قرن سکوت، ۴۸.
- شعبانی، مروری کوتاه بر تاریخ ایران از آغاز عصر مادها تا پایان دوره قاجاریه، ۳۴۶.
- رازی، تاریخ کامل ایران از تأسیس سلسله ماد تا عصر حاضر، ۹۸.
- جلیلیان، تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان، صفحه۵۷۴.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۱.
- قدیانی، تاریخ کامل ایران زمین (جلد ۲)، ۱۱۲۶.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۱.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۰۸.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۱.
- شاملوئی، تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، ۲۰۰.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۲۲.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۲.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۳.
- شاملوئی، تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، ۲۰۰.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۰.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۲۳.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۳.
- سایکس، تاریخ ایران، ۶۸۷.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۳.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۲۳.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۱.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۲۴.
- شاملوئی، تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، ۲۰۰.
- رازی، تاریخ کامل ایران از تأسیس سلسله ماد تا عصر حاضر، ۹۸.
- زرین کوب، دو قرن سکوت، ۴۸.
- مهاجر، تحلیلی بر نبرد قادسیه، ۲۲۴.
- مشکور، تاریخ ساسانیانجلد(۲)، ۱۳۳۴–۱۳۳۵.
- پطروشفسکی، تاریخ ایران: ایران در سدههای میانه، ۱۴.
- آشتیانی، تاریخ مفصّل ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریّه، ۵۲.
- رجبی، سدههای گمشدهجلد(۲)، ۳۲_۳۳.
- پیگولوسکایا، تاریخ ایران (از دوران باستان تا پایان سدهٔ هجدهم میلادی، ۱۵۴.
- کالسنیکوف، ایران در آستانهٔ سقوط ساسانیان، ۵۲.
- مشکور، تاریخ ساسانیان، ۱۳۳۵.
- تقیزاده، از پرویز تا چنگیز، ۱۹۱.
- پطروشفسکی، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ۱۸۰.
- مشکور، تاریخ ساسانیان جلد(۲)، ۱۳۳۷.
- شاملوئی، تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، ۲۰۵.
- مشکور، تاریخ ساسانیان، ۱۳۳۸.
- مشکور، تاریخ ساسانیان، ۱۳۳۸.
- مشکور، تاریخ ساسانیان، ۱۳۳۸.
- مشکور، تاریخ ساسانیان، ۱۳۳۸–۱۳۳۹.
- مشکور، تاریخ ساسانیان، ۱۳۳۹.
- تقیزاده، از پرویز تا چنگیز، ۳۱.
- صفا، خلاصهٔ تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران تا پایان عهد صفوی، ۵۷.
- صفا، خلاصهٔ تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران تا پایان عهد صفوی، ۵۷–۵۸.
- صفا، خلاصهٔ تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران تا پایان عهد صفوی، ۵۸.
- زرین کوب، تاریخ ایران کمبریج (از فروپاشی دولت ساسانی تا آمدن سلجوقیان)، ۱۸.
- شاملوئی، تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، ۲۰۱.
- زرین کوب، تاریخ ایران کمبریج (از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان، صفحه۱۸.
- مشکور، تاریخ ساسانیان، ۱۳۴۱–۱۳۴۳.
منابع
- آشتیانی، عباس اقبال (۱۳۷۹). تاریخ مفصّل ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه. تهران: خیام.
- اشپولر، برتولد (۱۳۷۳). تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- تقیزاده، سید حسن (۱۳۴۹). از پرویز تا چنگیز. تهران: انتشارات فروغی.
- پطروشفسکی، ایلیا پاولوویچ (۱۳۵۹). تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز. تهران: انتشارات پویش.
- پطروشفسکی، ایلیاپاولوویچ (۱۳۵۹). تاریخ ایران: ایران در سدههای میانه. تهران: دنیا.
- پیگولوسکایا، نیناویکتوروونا (۱۳۵۳). تاریخ ایران (از دوران باستان تا پایان سدهٔ هجدهم میلادی). تهران: پیام.
- جلیلیان، شهرام (۱۳۹۶). تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
- رازی، عبدالله (۱۳۴۷). تاریخ کامل ایران از تأسیس سلسله ماد تا عصر حاضر. تهران: اقبال.
- رجبی، پرویز (۱۳۸۵). سدههای گمشدهجلد(۱). تهران: پژواک کیوان.
- زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۳۶). دو قرن سکوت. تهران: امیرکبیر.
- زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۷۹). تاریخ ایران کمبریج (از ظهور اسلام تا آمدن دولت سلجوقیان). تهران: امیرکبیر.
- سایکس، ژنرال سرپرسی (۱۳۹۱). تاریخ ایران. تهران: نگاه.
- شاملوئی، حبیبالله (۱۳۴۷). تاریخ ایران از ماد تا پهلوی. تهران: بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه.
- شعبانی، رضا (۱۳۸۰). مروری کوتاه بر تاریخ ایران از آغاز عصر مادها تا پایان دوره قاجاریه. تهران: انتشارات سخن.
- شیپمان، کلاوس (۱۳۸۳). مبانی تاریخ ساسانیان. تهران: انتشارات فرزان روز.
- صفا، ذبیحالله (۱۳۹۵). خلاصهٔ تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران تا پایان عهد صفوی. تهران: فردوس.
- قدیانی، عباس (۱۳۸۷). تاریخ کامل ایران زمین (جلد ۲). تهران: آرون.
- کالسنیکوف، الی ایوانوویچ (۱۳۸۹). ایران در آستانهٔ سقوط ساسانیان. تهران: انتشارات کندوکاو.
- مشکور، محمدجواد (۱۳۶۶). تاریخ ساسانیان جلد(۲). تهران: دنیای کتاب.
- مهاجر، داریوش (۱۳۹۰). تحلیلی بر نبرد قادسیه. تهران: بادبان.
- یارشاطر، احسان (۱۳۶۸). تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان. تهران: انتشارات امیر کبیر.