لهراسپ
لُهراسپ (به اوستایی: آئوروتاَسپَ) در اساطیر ایران، از پادشاهان کیانی است.
لهراسپ | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
نام | لهراسپ |
منصب | شاه |
لقب | هیربد |
نژاد | کیان |
دودمان | کیانیان |
تختگاه | پارس،بلخ |
ملیت | ایران |
سایر اطلاعات | |
شناخته شده | ترویج آتشکده |
اولین آتشکده | آذرگشسپ |
پیش از | گشتاسپ |
پس از | کیخسرو |
آیین | مزدیسنا |
پیامبر | زرتشت |
خانواده | |
نام نیا | کیقباد |
نام پدر | ارزان |
فرزندان | گشتاسپ، زریر |
کیخسرو پیش از مرگ، او را به پادشاهی ایران برگزید. تفویض تاجوتخت به لهراسپ با اعتراض پهلوانان و بزرگان بهویژه زال روبهرو شد ولی بالاخره با دلایلی که کیخسرو آورد بر این انتخاب، گردن نهادند. به استناد برخی گزارشهای شاهنامه، در اصل بلخ کشور لهراسپ است. حدود قلمرو لهراسپ اینگونه در شاهنامه ترسیم میگردد:
همچنین لهراسب فرزند ارزان فرزند منوش فرزند کی پیشین فرزند کیقباد
تصمیمِ کیخسرو
کیخسرو چون از کار افراسیاب و توران فارغ گشته بود سالها بر نیمی از آسیا فرمان راند تا بهسن شصتسالگی رسید. دغدغهٔ کیخسرو یک چیز بود که آن را نمیتوانست بین سران و نامداران افشا کند، به همین سبب میخواست از عالم غیب به او الهام گردد؛ که عاقبت بهواسطهٔ سروش راه به او نشان داده شد. کیخسرو بعد از پنج هفته دعا و نیایش شبانهروزی، در کاخ را گشود و نامآوران از جمله زال، رستم، توس، گودرز و دیگران در جلسهای مهم گرد کیخسرو جمع شدند تا وصیت او را بشنوند. هر گوشهای از کشور بزرگ ایران به نام سرداری ثبت و لاکومهر شد تا اینکه نوبت ایران و تاجوتختاش رسید که بسیار حساسیتبرانگیز بود. آنگاه کیخسرو فردی نه چندان نامآور به نام لهراسپ را احضار در حضور جمع تاجوتخت ایران را به او تفویض نمود. این امر با اعتراض حضار مواجه شد. زالپیر سخنگو و نمایده جمع برخاست و چنین گفت:
از آن انجمن زال بر پای خاست | بگفت آنچ بودش به دل رای راست | |
چنین گفت کای شهریار بلند | سزد گر کنی خاک را ارجمند | |
سر بخت آنکس پُر از خاک باد | روان ورا خاک تریاک باد | |
که لهراسپ را شاه خواند به داد | ز بیداد هرگز نگیریم یاد | |
به ایران چو آمد بهنزد زرسپ | فرومایهای دیدمش با یک اسپ[2] |
در ظاهر، کیخسرو با ادله و براهین، همه را قانع نمود تا پادشاهی لهراسپ بر ایران زمین را بپذیرند، اما زال که عادت داشت شاهان ایران با دست او تفویض گردند تلویحاً موضوع را پذیرفت.[3] در ادامهٔ ماجرا در شاهنامه این زال و رستم است که دشمن شماره یک لهراسپ، گشتاسپ و اسفندیار هستند. فرجام کار ایران و زابل همان نبرد معروف میان رستم و اسفندیار است در نبرد این دو پهلوان عاقبت اسفندیار مقتول و رستم مجروح میشود.
گرایشهای دینی
لهراسپ را باید یکی از چهرههای دینی و مؤمن به باورهای ایرانی تلقی کرد. برخی از محققانِ بزرگ معتقدند زرتشت تحت حمایت گشتاسپ موفق به تبلیغ دین خویش گشت و حتی بعضی را اعتقاد بر این است که زرتشت او را بسیار ستوده است. گاهی نیز اظهار شده که زرتشت از مردم بلخ بوده و از آنجا به تبلیغ کیش خود پرداخته است. ابیات زیر مؤید علاقهٔ لهراسپ و ارزانیان به آداب و رسومِ زرتشتی است. راز کیخسرو این بود که چه کسی را جانشین خود نماید که آماده و مقیّد به باورهای ایرانی باشد.
بیاراید این آتش زردَهُشت | بگیرد همی زنْد و استا بهمشت | |
نگه دارد این فالجشن سده | همان فرِّ نوروز و آتشکده | |
همان اورمزد و مه و روز مهر | بشوید بهآب خرد جانوچهر | |
کند تازه آیین لهراسپی | بماند پی کیش گشتاسپی[4] |
لهراسپ در یک روز بهاری جشن تاجگذاری را در شهر پارس برگزار نمود و پارس بمنزله پایتخت کشور بلخ بود. امّا در زمان کیکاووس و کیخسرو نام کشور ایران و نام پایتخت آمل بود. برای درک تاریخ این بخش از شاهنامه دانستن این تغییر و تحول یا انتقال قدرت موضوع کلیدی به نظر میرسد خصوصاً پایان کار لهراسپیان در شاهنامه ارتباط مییابد با آغاز کار هخامنشیان در تاریخ. لذا بدین سبب تعمق در این قسمت از شاهنامه بسیار واجد اهمیت است.
به قول شاهنامه لهراسپ پس از جلوس به اطراف و اکناف بهویژه برای سران کشورها و قبایل روم، چین و هند نامه نوشت و پیام فرستاد و از همه خواست به حضورش در پارس شرفیاب شوند تا از دانش او بهرهمند گردند.[5] لهراسپ یک مشکل اساسی در حکومت هم داشت و آن انتظار بیمورد پسرش گشتاسپ بود که میخواست منصب شایستهای یعنی جانشینی سلطنت به او تفویض شود ولی لهراسپ او را بخاطر گزینههای مورد نظرش شایسته نمیدید و میگفت تو هنوز جوان، خام و بلند پروازی میکنی. بگو مگوهای پدر و پسر سر انجام باعث شد گشتاسپ با سیصد سوار شبانه به صورت قهر پایتخت را ترک و به جانب هندوان راهی گردد. وقتی پگاه لهراسپ از ماجرا آگاه شد گستهم را به جانب روم گرازه را بجانب چین و زریر را به طرف هندوستان روانه ساخت تا گشتاسپ را از میانه را برگردانند.[6]
گشتاسپ با آنکه به حامی کیش زرتشت شهرت دارد هنوز با می و میخوارگی الفت داشته هر کجا که فرصت مییابد بر بساط می مینشیند. گشتاسپ با گردانش پس از عیش و نوش خسته در بیشهزاری در حال استراحت بودند که زریر با هزار سوار بتاخت نزدیک میشد و گشتاسپ از شیههٔ اسب زریر او را شناخت بزودی دو برادر یکدیگر را در آغوش گرفتند و پیام لهراسپ را به او داده فرجام کار بازگشت به وطن بود.
ماجرای لهراسپ و گشتاسپ پیش از پیامدهای ناگوار و جنگهای خانمان برانداز به همینجا ختم میشود امّا ماجرای گشتاسپ هنوز پایان نیافته خوب است دنباله ماجرا در صفحه گشتاسپ پیگیری شود.
ریشهشناسیِ نام
صورتِ اوستایی لهراسپ، اَوروتاَسپَ بهمعنی دارندهٔ اسب تیزرو است.
فرزندان
لهراسپ دارای دو پسر بهنامهای گشتاسپ و زریر بودهاست. پس از وی، گشتاسپ پادشاه شد.
دو فرزند بودش بهکردار ماه | سزاوار شاهی و تختوکلاه | |
یکی نام گشتاسپ و دیگر زریر | که زیر آوریدی سر نرّهشیر |
پانویس
- شاهنامه نسخه مسکو. جلد پنجم. جنگ دوازده رخ، ص ۲۸۴
- شاهنامه نسخه مسکو. جلد ششم. جنگ بزرگ کیخسرو، ص ۳۴۰
- زو، کیقباد بواسطه زال بر ایران سیطره یافتند
- در بخش پادشاهی دارای داراب
- ممکن است سفیران او سران را به کیش مزدیسنا دعوت کرده باشد
- شخصیتهایی نظیر گستهم یا گرازه ممکن صوری باشد ولی رجالی که اسامیشان مفقود بوده وجود داشتند
منابع
- فردوسی. «اندر ستایش شاه محمود» شاهنامه ص ۹۷ بیت ۱۰ به بعد.
- بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران. ۹۵
- یوزف مارکوارت خاورشناس سرشناس آلمانی (در کتاب شهرهای ایران ترجمه احمد تفضلی ص۸۴)
- حسین، الهی قمشهای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.